✿ ✿ متن روضه های فاطمیه ✿ ✿

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
دلم دریا ولی ساحل ندارد
به غیر از عشق تو حاصل ندارد


آقا جان این دل من از بس که غم مادرت زهرا را دارد، انگار اصلاً ساحل نداره آخه مگه غم مادرت تمومی داره ،مگه میشه به گفته خود شما که شب عید غدیر توی خواب به اون مرد عالم گفتی ما اهل بیت دیگه بعد از بیت الاحزان مادرمون زهرا دیگه شادی نداریم .


دلم دریا ولی ساحل ندارد به غیر از عشق تو حاصل ندارد


تمام هستیم بود و نبودم فدای توبیا قابل ندارد


آقا جان بیا تا جونم را فدات کنم آقا بیا تا باهم توی مدینه تن اون دو نفر نامرد رو از خاک بیرون بیاریم و انتقام مادرت زهرا را از اونها بگیریم ،من نمیدونم دیگه فاطمه اذیتی برای مردم مدینه نداشت، ای نانجیب مردم مگه چه هیزم تری فاطمه یا باباش رسول خدا به شما فروخته بودند، که حتی نذاشتید توی عزای باباش هم گریه کنه، که رفتید به امیر المومنین گفتید به فاطمه بگو یا شب گریه کنه یا روز ،خدا لعنتتون کنه ای نانجیب مردم فضه کنیز حضرت زهرا میگوید : پس از چند روزی که رسول خدا از دنیا رفته بود حضرت زهرا شبانه روز گریه میکردند بزرگان و پیرمردان مدینه نزد امیرالمومنین آمدند و گفتند: یا ابالحسن فاطمه شب و روز گریه میکند هیچ یک از ما نمیتواند شبها راحت بخوابد و روزها نیز آسایش در کسب و کار و درآمد نداریم از تو میخواهیم از فاطمه درخواست کنی که یا شب گریه کنه یا روز حضرت فرمودند: بسیار خوب اقدام خواهم کرد امیرالمومنین نزد فاطمه آمدند حضرت با دیدن امیرالمومنین کمی آرام گرفتند امیرالمومنین فرمودند: مردم مدینه از من خواسته اند که از توبخواهم یا شب گریه کنی یا روز فاطمه فرمودند: یا علی من مدت زیادی در بین آنها نخواهم ماند به همین زودی از بین آنها خواهم رفت ،به خدا سوگند که نه شب آرام میگیرم و نه روز تا به پدرم رسول الله ملحق شوم، سپس امیرالمومنین علیه السلام برای فاطمه به دور از شهر مدینه اتاقی بنام بیت الاحزان را بنا کردند و حضرت زهرا همراه با حسن وحسین روز به آنجا میرفتند و به گریه و عزاداری می پرداختند، آری اینجا در مدینه امیر المومنین برای فاطمه سرپناهی بنا کرد تا بتواند برای پدرش رسول الله گریه کند، اما کربلا بدن بی سرو قطعه قطعه و غرق به خون حسین سه روز و سه شب روی خاک گرم کربلا روی زمین بود، بدون حتی یک سر پناه و هر کس که میخواست بالای سر او گریه و زاری کند با تازیانه از او دلجویی میشد .
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
شنیدم آشنای اهل دردی
شنیدم سائلی را رد نکردی
دل ما سائل دیدار رویت
دلت می آید اما بر نگردی


آقا همون طوریکه ما تو جامعه کبیره میخونیم درباره شما اهل بیت که"سجیتکم الکرم عادتکم الاحسان شما خاندان کرم هستید و عادت شما احسان است" من سائل دیدار روی شما هستم مگه میشه شما اهل بیت به گدای در خونتون اهمیت ندید و اون رو رد کنید ،آقا من سائل دیدار شما هستم و چیزی ندارم لحظه ای دیدار شما فرش راه شما کنیم فقط به قول شاعر ما یک چیز داریم :


در لحظه ی زیارتت ای نازنین
جای قدوم تو را محراب می کنم


چیزی ندارم که کنم فرش راه تو
جز دیده که پر از اشک ناب می کنم


آقا خیلی امید دارم شما رو ببینم هی به خودم امید میدم که ایشالله زنده میمونم تا اینکه اقا رو ببینم ...


دارم امید ببینم دمی تو را ،با این امید اجل را جواب میکنم ....


امشب شب موذن پیغمبره ،شب بلال حبشیه، روضه ی بلال رو اینطور براتون میگم :


ابن بابویه روایت کرده چون حضرت رسول از دنیا مفارقت کرد و بلال از اذان گفتن امتناع کرد چرا که منبر و محراب رسول خدا غضب شده بود، روزی حضرت فاطمه فرمود یا علی بسیار مایلم که صدای موذن پدرم را بشنوم به نقلی از امیر المومنین حضرت علی علیه السلام ،این خبر را به بلال رساندند، بلال عرض کرد چون خواسته پاره ی تن رسول خداست می پذیرم، بلال بالای ماذنه رفت و شروع کرد به اذان گفتن، همینکه صدای اذان گفتن بلال بلند شد الله اکبر الله اکبر، صدای گریه فاطمه بلند شد، بیاد زمان پدر افتاد آنچنان بیتاب شد که نتوانست از گریه خودداری کند صدای اذان بلال با ذکر اشهد ان لا اله الا الله شنیده شد، صدای ناله ی فاطمه بلند تر شد، اما همینکه بلال موذن پیامبر ذکر اشهد ان محمدا رسول الله را بر زبان جاری کرد اهل خانه دیدند که فاطمه غش کرد، با دیدن این صحنه رفتند به بلال گفتند تا بلال اذان را قطع کند ،بلال اذان را نیمه تمام گذاشت خدمت بانوی دو عالم رسید کم کم حضرت به هوش آمدند و فرمودند: بلال برو اذان را تمام کن، بلال عرض کرد یا سرور بانوان دو عالم بیم آن را دارم که وقتی صدای مرا بشنوی به جانتان آسیبی برد، پس حضرت آن را معاف کردند، اینجا حضرت فاطمه تا اسم باباش پیغمبر رو شنید ،حالش دگرگون شد یا بهتر بگم گفت بابا کجایی که ببینی این اُمت با دخترت بعد از تو چه کردند آخه پیمبر گفته بود فاطمه پاره ی تن من است هر کس او را بیازارد مرا آزرده ،اما کجا بود کربلا اون زمانیکه به حسین گفتند وقت اذان ظهره ،علی اکبر اذان گفت: مگه پیغمبر نگفته بود حسین از من و من ز حسینم، کجا بود ببینه این اُمت ستمگر با حسینش چه کردند، اسبها را نعل تازه کردند و بر بدن حسین ....


ای اذان گوی پیمبر آشنای غربت من
با اذان خود نشان ده لحظه های غربت من


ناله ی من ناله ی من در غم هجران باباست
تو اذان گو تو اذان گو که علی تنهای تنهاست


وا غریبا وا غریبا


با شعار لا الهت شور الا الله بیفکن
از فراز منبر حق نقش بتها را بیفکن


دست شیطان گشته بیرون، این چنین از آستین است
روبهی مسند نشین و شیر حق خانه نشین است .


وا غریبا وا غریبا


با اذان تو برارم آهی از اعماق سینه
تاشوند از سوزم آگاه مردم شهر مدینه


تا بدانند فاطمه است این دختر پیغمبر است این
در دفاع از ولایت جان نثار حیدر است این


 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
در سینه دلم هوای مولا کرده
عمریست هوای گل طاها کرده


باز آ زسفر ببین که این دل مولا
بد جور هوای قبر زهرا کرده


آ قا جان چقدر دوری شما رو تحمل کنم دیگه طاقت دوری شما رو ندارم آ قا اینقدر اومدن شما دیر شده که همه ی مردم حتی خود شیعه ها ی به ظاهر متمدن میگن اگه این امام زمان شما میخواست بیاد تا حالا باید می اومد آ قا جانم یا بن الحسن پسر فاطمه


آ قا آیینه دل من از بس گناه کردم خاک آلود و سیاه شده باید شما بیای و این آ لودگیها رو از دلم پاک کنی آقا جان بیا و به این جدایی پایان بده


بیا آیینه ی دل پاک گردان
زلال از خاک و خاشاک گردان


بیا و پیکر این نوکرت را
کنار قبر زهراخاک گردان


آقا بیا و قبر بدون شمع و چراغ مادرت را به ما نشون بده و بعد توی مدینه بدن اون دو نانجیب رو از خاک بیرون بیار و دادخواهی مادرت را بکن


شیخ مفید ماجرای کوچه را چنین نقل میکند


«ابوبکر کاغذی طلبید و رد فدک را در آن نوشت و به فاطمه (س)داد حضرت با گرفتن سند از نزد ابوبکر بیرون امد ولی در راه عمر با او ملاقات کرد و از جریان نامه پرسید فاطمه فرمود: این نامه سند رد فدک است که ابوبکر برایم نوشته است عمر گفت آنرا به من بده، فاطمه امتناع ورزید ،عمر با لگد به سینه و پهلوی فاطمه زد، طوریکه محسن فرزندش سقط شد و چنان سیلی به صورت آن بانو زد که گوشواره اش شکست سپس سند را گرفت و پاره کرد همین خشونت باعث شد فاطمه بستری گردد و بعد از 75 روز بیماری از دنیا رفت» اینجا توی مدینه فاطمه 18 سالش بود که از دشمن سیلی خورد اما کربلا یه دختر 3 ساله که صورتش از گل نازکتره از سیلی دشمن گوشواره از گوشش پاره میشه و با باباش درد دل میکنه میگه


غمم بی حد و دردم بیشماره
تنم زخمی و لباسم پاره پاره


زدست سیلی سنگین شامی
نه گوشی دارم و نه گوشواره


بابا عمه میگفت که من شبیه مادرت شدم مگه مادرت هم مثل من سیلی خورده بود مگه مادرت مثل من قدش خم شده بود مگه ....


 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"

تومنتقم خون خدایی

بس است آقا دیگرجدایی


دل خوش شده ام که یابن الزهرا
این جمعه به جمع ما بیایی


ای قبله ی قلبم برگو که کجایی
سامره، نجف یا کربلایی


برگرد گه شیعه دل غمینه
از دوری تو زارو حزینه


هر جمعه غروب میگه با خود
این جمعه بی تو آخرینه


یا بن الحسن ای عزیز زهرا
ای وارث ذوالفقار حیدر


ای حجت آخر پیمبر
بازآ ،زمکه و نشان ده


آن قبر بدون شمع مادر
باز آ و نشان ده آن چهره ی زیبا


توبخوان برای ما روضه ی زهرا
روزی که عدو حق نمک خورد


زخم دل مصطفی نمک خورد
روزی که میان کوچه زهرا


از دشمن بی حیا کتک خورد
یا بن الحسن ای عزیز زهرا


آقا جان یابن الحسن ، میدونم این ایام برای شما کمتر از ایام محرم و صفر نیست میدونم جلوی پسر نباید روضه ی مادر پهلو شکسته را خواند، آقا جان میدونم جلوی پسر نمیشه روضه ی سیلی خوردن مادر رو خوند، ولی معذرت میخوام امشب باید این روضه خونده بشه، تا اونایی که میگن این ماجرا صحت نداره یک کمی به فکر بیفتند و از غربت علی و فاطمه توی این مملکت شیعه کم بشه ...


مرحوم شیخ عباس قمی در کتاب بیت الاحزان مینویسد:


هنگامیکه فاطمه زهرا از دستور ابوبکر اطلاع یافت که ضوابط او را از فدک خارج کرده اند نزد ابوبکر رفت و فرمود چرا مرا از ارث خود که پدرم رسول الله برایم ارث گذاشته باز میداری و وکیل و نماینده مرا از آنجا خارج نموده ای با اینکه پردر بزرگوارم آن مُلک را به فرمان خدا برای من قرار داده ابوبکر گفت: برای گفته های خودت شاهد بیاور که رسول خدا آنجا را مُلک خاص تو قرار داده است حضرت فاطمه رفت اُم ایمن را به عنوان شاهد نزد ابوبکر آورد اُم ایمن رو به ابوبکر کرد و گفت ای پسر قُحافه گواهی نمیدهم مگر اینکه در مورد اعتبار خودم از زبان رسول خدا استدلال کنم تو را به خدا قسم آیا پیامبر در مورد من گفته است «اِنّ اُم ایمن امراه من اهل الجنه» که هر آینه، اُم، بانویی است از اهل بهشت. ابوبکر گفت آری میدانم که پیامبر در مورد تو چنین گفته است اُم ایمن گفت شهادت و گواهی میدهم بر اینکه وقتی آیه ی« و آت ذاالقربی حقه »ای پیامبر حق نزدیکان را بپرداز ،بر رسول گرامی اسلام نازل شد ،پیامبر خدا به امر و فرمان خدا فدک را بر فاطه واگذار نمود و آنجا را مُلک خاص فاطمه کرد و همچنین امیر المومنین نیز بر همین مطلب گواهی داد و برای ابوبکر ثابت شد که فدك مُلک شخصی فاطمه زهرا و بر همین اساس قباله ای در مورد رد فدک به فاطمه ی زهرا نوشت و به آن بانوی مکرمه داد .


در باغ باد سرد و سیاهی وزید و بعد
دستی سیاه فاجعه ای آفرید و بعد


خورشید را که رهگذر رهگذار بود
پیش از غروب سوی غروبش کشید و رفت


دور از نگاه پرپر آن باغبان ترین
گلچین شد و به ساحت آن گل رسید و بعد


بر لاله حمله کرد و زد و خرد کرد و ریخت
خون از کنار لاله ی گوشی چکید و بعد


یک نونهال عصای جوانی سرو شد
یک نوجوان که قامتش از غم خمیدو بعد


بعد از نگاه کردن آن ماجرای تلخ
همچون سپیده موی سرش شد سپید وبعد


از آن به بعد اول کابوس هر شبش
درباغ سرد و سیاهی وزید و بعد ...
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"

آقا جان یابن الحسن سرت سلامت، آقا آخه امشب شب روضه ی عموی نشکفته ی سادات حضرت محسن ابن علی است آقا جان یه سری به این محفل بی ریا ما بزن آقا جان ، شما که جریان به آتش کشیدن خانه جدت امیر المومنین جلوی چشماتونه و مطمئناً این ماجرای دردناک را دیدید برای ما روضه خون باشید، آقا جان معذرت میخوام که اینجور میگم اما اگر امشب، امشب این را نگم و این شعر را نخونم نمیدونم کی باید بخونم.


آن فرقه که زهرای جوان را کشتند ناموس خدای مهربان را کشتند

افسوس که با کشتن محسن پسرش


یا صاحب الزمان معذرت میخوام آقا جان انشاءالله لال بشم که بخوام دروغ بگم ولی:


افسوس که با کشتن محسن پسرش یک سوم سادات جهان را کشتند


یا زهرا یا زهرا


در کتاب ارشاد القلوب نقل شده است که فاطمه فرمود:" هیزم بسیار به در خانه ما آوردند تا خانه و اهلش را بسوزانند من پشت در ایستاده بودم و آن قوم مهاجم را به خدا و رسولش سوگند میدادم که دست از ما بردارند و ما را یاری نمایند، عُمر تازیانه را از دست قنفذ غلام آزاد شده ابوبکر گرفت و با آن بر بازویم زد و اثر آن چون رگه های بازوبند در بازویم باقی ماند آنگاه لگد به در زد و در را به طرف من فشارداد در این هنگام به صورت بر زمین افتادم در حالیکه فرزندی در رحم داشتم، آتش زبانه میکشید و صورتم را میسوزاند او با دستش مرا میزد گوشواره ام قطع و پراکنده شد، درد مخاض مرا فرا گرفت، محسنم بیگناه سقط و کشته شد." اما اگر اینجا در خونه امیر المومنین را این بیحیاها به آتش نمیکشیدند کربلا دیگه کسی جرات نمیکرد خیمه های اهل بیت امام حسین را به آتش بکشد.


بابا موهای مادر ،میون شعله سوخته پهلوی مادرو میخ، انگار به دیوار دوخته


بابا ببین که مادر ،خورده زمین پشت در پاشیده روی دیوار ،خون از پهلوی مادر


وقتی مادر راه میره، بابا نگاه کن ببین کنار پای مادر، خون میچکه رو زمین


صدای آه مادر ،میون آتش و دوده
گمون کنم برای ،پهلو شکستنش بوده


یه عمره تو مدینه، بابا خونه نشینی آخه مادر چرا گفت، یا فضه خذینی


اینجوری که میخ تو ی،پهلوی مادر خورده گمون کنم که بابا ،دیگه داداشم مرده


زینب دلش میسوزه ،بابا اشکات رو پاک کن دور از چشای مادر ، داداش محسن رو خاک کن


 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
آقا جان یا صاحب الزمان امشب دلم خیلی برای شما تنگ شده، مُدام با خودم زمزمه میکنم، کجایی گل زهرا کجایی گل زهرا کجایی آقا جانم یا بن الحسن نمیدونم کجا منزل گرفتی آقا نمیدونم باید کجا سراغ شما رو بگیرم، از کی باید سراغ شما رو بگیرم امشب روضه سختیه، روضه روضه ی ریسمان انداختن به گردن امیر المومنینه، اونم امیرالمومنینی که با یک دست در قلعه خیبر رو که چهل مرد جنگی حملش میکردند بلند کرد ،پیغمبر چی به علی گفته بود، توی اون لحظات آخر که هی امیر المومنین چهره اش غضبناک میشد و میگفت بازم باید صبر کنم پیغمبر میگفت علی جان باز هم باید صبر پیشه کنی ،بعد از شکستن پهلوی فاطمه ریسمان به گردن علی انداختن بعد از جنایت بین در و دیوار قنفذ ملعون با همراهانش در حالیکه صدای پاره تن رسول الله بلند بود بدون اجازه به خانه امیر المومنین هجوم بردند ،طوریکه عده زیادی به سر علی ریختند و مانع از این شدند تا امیر المومنین سراغ شمشیر برود ،عده ای به دستور خلیفه دوم شمشیرها را به دست گرفته و به آن حضرت حمله ور شده علی را مظلومانه به صورتیکه ریسمانی بر گردن ایشان انداخته و بنا بر نقلی دستان حضرتش را به هم بسته بودند به طرف مسجد میکشیدند

(اسرار آل محمد صفحه228)


اگر اون روز ریسمان به گردن علی نمی انداختند دیگه کسی از دشمنان جرات نمیکرد کربلا ریسمان به گردن زین العابدین بیندازه، یا زهرا، شما اینجا نتونستید تحمل کنید دشمن ریسمان به گردن علی بیندازه دنبال علی دویدی دلا بسوزه به حال زینب، موقعی که دید زمین و آسمان تیره و تار شد انگار زمین لرزه داره میاد رفت خیمه امام سجاد، گفت پسر برادرم بگو چه اتفاقی افتاده ،امام سجاد فرمود عمه جان پرده خیمه رو کنار بزن زینب سلام الله علیها پرده خیمه رو کنار زد، دید سر داداش حسین بر سر نیزه ها
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
اللهم ارنی الطلعة الرشیده و الغرة الحمیده ...


خدایا توفیق زیارت صاحب عصر الزمان رو امشب به جمع ما عطا فرما،خدا اگر توی این ایام و توی این روضه ها توفیق دیدن صورت دل آرای مهدی فاطمه نصیب ما نشه ،پس کی نصیب ما میشه، امشب شبیه ،که جن وانس همه روضه خون ونوحه خون فاطمه هستند ،امشب شب روضه ی زهراست، امشب شبیه که اگر نفرین میکرد فاطمه همه ارض و سماء کون فیکون میشد


امام صادق(ع) فرمود:" وقتی علی را از خانه اش بیرون آوردند تمام بانوان بنی هاشم از خانه ها بیرون آمدند تا نزدیک قبر رسول خدا رفتند، حضرت زهرا صدا زد ،پسر عمویم را آزاد کنید، قسم به خداوندی که محمد را به حق مبعوث کرد اگر او را رها نکنید ،مویم را پریشان و پیراهن پیامبر را بر سر می افکنم و در درگاه خدا ناله میکنم، ناقه ی صالح پیغمبر در پیشگاه خدا گرامی تر از فرزندان من نیست ".


سلمان میگوید: "نزدک فاطمه بودم سوگند به خدا دیدم که پای دیوارهای مسجد رسول خدا از زمین جدا و گشوده میشود که اگر مردی خواسته باشد میتواند از زیر آن عبور نماید نزدیک رفتم و عرض کردم ای بانوی بزرگوار و ای سرور من ،خداوند پدرت را مایه ی رحمت جهان قرار داد، شما سبب عذاب مردم نشوید، فاطمه به خانه ی خود مراجعت نمود و شکاف مسجد بهم پیوست به طوریکه غبار از پایه ی مسجد بر خاست و در بینی ما رفت. "اینجا دستهای امیر المومنین را بستند تا برای بیعت ببرند،حضرت زهرا خواست نفرین کند، اما کربلا اون زمانی که شمر ملعون روی سینه ابی عبدالله نشسته بود راوی میگه دیدم صدایی میاد هی میگه غریب مادر حسین ...
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
آقا جان یا بقیه الله امشب روضه خوندن ما با بقیه ی شب ها فرق داره ،امشب آخه روضه از زبان قاتل مادر شما خوانده میشه، امشب این روضه با دل خیلی ها بازی میکنه ،امشب این روضه دهان خیلی از آدمها رو میبنده، اونایی که میگن جریان آتش زدن سیلی زدن و ...سندیت نداره ،امشب باید این روضه رو گوش بدن.


توی کتاب بحار الانوار ج8صفحه 221و کتابهی دیگر آمده است :


پس از آنکه ولید و دیگر دشمنان اهل بیت به دستور خلیفه دوم رفتند و هیزم آوردند و در خانه ی امیر المومنین را آتش زدند خلیفه دوم در نامه ای برای معاویه نوشت :فاطمه به اون گفت ای دشمن خدا و ای دشمن رسول خدا و ای دشمن امیر المومنین و هماندم دستش را بیرون آورد از در ،که مرا از ورود به خانه باز دارد، من او را دور نموده و با شدت در را فشار دادم و با تازیانه بر دستهای او زدم، از شدت درد ناله و فریادش بلند شد و گریست و گریه و ناله اش آنچنان جانسوز بود که نزدیک بود، دلم نرم شود و از آنجا منصرف شوم و برگردم به یاد کینه های علی و حرص او در ریختن خون بزرگان مشرک اُفتادم و با پای خود لگد بر در زدم ولی او همچنان در را محکم نگه داشته بود که باز نشود، وقتی لگد بر در میزدم صدای ناله ی فاطمه بلند شد و فریادی زد که پنداشتم مدینه زیر و رو شد در آن حال فاطمه گفت: یا ابتاه یا رسول الله هکذا کان یفعل بحبیبتک و ابنتک آه یا فضة خذینی فقد والله قتل ما فی احشایی من حمل .در این حال دریافتم فاطمه در اثر درد شدید به دیوار پشت در تکیه داده است در خانه را به شدت فشار دادم در باز شد، وقتی که وارد خانه شدم فاطمه با همان حال روبروی من ایستاد، ولی شدت خشم مرا به گونه ای کرده بود که گویی پرده ای در برابر چشمم افتاده است، آنگاه آنچنان از روی مقنعه سیلی به صورت فاطمه زدم که گوشواره از گوشش به در آمد و بر زمین پخش شد در این حال علی از خانه بیرون آمد".


آری خدا میداند اگر در مدینه و در محله بنی هاشم و در خانه امیر المومنین چهره نازنین حضرت زهرا از حرارت آتش نمیسوخت دست و پای دختران رسول الله در کربلا نمیسوخت اگر مسمار در سینه فاطمه نمیرفت،اگر آنروز در خانه امیرالمومنین را نسوزانده بودند، اگر آنروز گوشواره از گوش زهرا جدا نمیشد، دیگر در کربلا از گوش دختران آل رسول الله جدا نمیشد، دیگر خیمه ها آتش نمیگرفت موی سر ودامن دختران آتش نمیگرفت و در یک کلام اگر آنروز دستان علی را نبسته بودند در کربلا غل و زنجیر به دست وپا و گردن اسیران نمیکردندو اگر در مدینه مادرشان فاطمه مظلو مانه سیلی نخورده بود صورتهای زیادی از سیلی ستم نیلی و کبود نمیشد


 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
در آن مرضی که پیامبر اکرم از دار دنیا رحلت کرد حضرت فاطمه به حضور پیامبر آمد و پیامبر مطلبی در گوش او فرمود که خندان شد عایشه می گوید من از علت تبسم فاطمه سوال کردم آن حضرت فرمود الان صلاح نیست وقتی که پیامبر خدا از دنیا رحلت کرد من راجع به تبسم از او پرسیدم حضرت فاطمه فرمود وقتی پیامبر خدا خبر وفاتش را به من داد من گریان شدم چون فرمود تو اولین کسی هستی از اهل بیتم که به من ملحق میشود خندان شدم و از این عباس روایت شده است که پیامبر اکرم (ص)زمان مرگ صدیقه طاهره را هم تعین کرده و به دخترش فاطمه زهرا فرمود فاطمه گریه نکن بعد از من هفتاد و دو روز بیشتر عمر نمیکنی تا به من ملحق شوی و از این خبر زهرا متبسم شد
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
آقا جان ممنونم که باز امشب من روسیاه رو به مجلس روضه ی مادرت راه دادی، ممنونم با این بار گناه که هیچ کجا راهم نمیدن شما منو به مجلس عزای مادرت، برای اینکه پاکم کنی راهم دادی ،آقا جان تو این ایام فاطمیه شما کجا برای برای مادر پهلو شکسته ات مجلس عزا بر پا کردی ؟اقا جان امشب بیا با هم سری بزنیم به مدینه ،مدینه بعد از رحلت یه خبرایی هست !توی ایامی که امیر المومنین در پی مراسم کفن و دفن بدن رسول اکرم است یه عده نامرد توی سقیفه جمع شدن و برای غضب خلافت برنامه ریزی کردن، آقا جان سرت سلامت یا صاحب الزمان !آجرک الله فی مصیبت امک فاطمه الزهرا سیده نساءالعالمین...
 
بالا