✿ ✿ متن روضه های فاطمیه ✿ ✿

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
خدانكنه آدم گرفتار بشه ،نتونه هیچ كاری كنه،زن جسه اش ظریف تر و ضعیف تره،اگه بین آتیش و دود جایی رم نبینه،دود وقتی بلند بشه آدم چشماشو می بنده،چشم میسوزه دیگه،وقتی چشم ها بسته می شه،دیگه نمی بینه كی در می آد می خوره بهش، چشما بسته بود،


فرصت نداد مادر زینب عقب رودمهلت نداد تا كه در بسته وا شودزینب صدای فضه به دادم برس شنیدمی خواست مادر از در و آتش رها شوداما دو دست بسته ی بابا كه دید ماندباور نداشت مادرش این بار پا شودیك باردار بی كس و شهری ز ناكسانبرخواست تا كه كوچه ی غم كربلا شودمحكم گره به چادر خود زد خمیده رودتا مانع كشیدن شیر خدا شوددستش به دست فاتح خیبر رسیدحیف كار مغیره بود كه از او جدا شودآرام پشت یار غریبش به گریه گفتآقا چه غم كه محسنم اینجا فدا شودشرمنده ام حمایت من بی نتیجه ماندقسمت نبود دست تو از بند وا شود


ای وای..........

یه طرف آتیش دل ، یه طرف آتیش هیزمیه طرف گریه ی ما، یه طرف خنده ی مردم


خدا نیاره داغ ببینی،یه عده بهت بخندن


در آتیش گرفته، روی گل پرپر اُفتادبوسه های سرخ آتیش ،رو چادر مادر اُفتاد


امروز جمعه بود آقامون نیومد،حالا همه باهم روضه بخونیم،..


همه از خیمه ها بیرون دویدندولی سالار زینب را ندیدند


همه ایستاده بودند كنار ذوالجناح،یه وقت دیدند از تو گرد و خاك یه عده دارند با آتیش می دوند،زینب بچه ها رو فراری داد،گفت:برید تو بیابونا،برید،آتیش از خیمه ها بلند شد،حالا بگرد زیر یكی از این خیمه ها رقیه رو پیدا كن،..


دانلود روضه
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
آنان که گُل وصال تو می پویند
در سهله و جمکران تو را می جویندبا ذکر قنوت در مصلای نمازعجل لولیک الفرج می گویند


آقاجان امشب ذکر همه ی شیعه ها فقط همین یه جمله است:اللهم عجل لولیک الفرجخدایا ظهور منتقم زهرا رو برسون.یا صاحب الزمان:این همه ی آرزومه که:


روبم به مژه غبار درگاهت راجویم به دو چشم روی چون ماهت راای کاش که از خانه ی کعبه شنومآوای اَنا بقیة اللهت را


ان شاءالله همین صبح جمعه از کنار خانه ی کعبه صدای حیدری شما بلند می شه:یا اهل العالم اَنا بقیةالله...ان شاءالله با آقامون بریم مدینه قبر گمشده ی مادرش رو برای همه هویدا کنه،اون جا بشینیم و برای ما روضه ی زهرا رو بخونه.آقاجان امشب مصیبت جانسوزی می خونیم، که دل هر کسی رو می سوزونه،چه برسه به شیعه ها،مگه چه مصیبتیه،مصیبت امشب ما اینه،«اسماء پس ار وفات فاطمه سلام الله علیها گریبانش را پاره کرده و سرآسیمه از خانه بیرون آمد،حسن و حسین :S (31): را در بیرون خانه ملاقات کرد،آنها گفتند:مادر کجاست؟اسماءسخنی نگفت،آنها به سوی خانه روانه شدند و دیدند که مادرشان رو به قبله دراز کشیده،حسین علیه السلام مادرش را حرکت داد،ناگهان دریافت که مادرش از دنیا رفته است،به برادرش حسن علیه السلام رو کرد و گفت:ای برادرم،خدا در مورد مادرم به تو اجر می دهد، آجرک الله فی الوالده ،امام حسن علیه السلام خود را روی مادر انداخت،گاهی او را می بوسید و گاهی می گفت:ای مادر!با من سخن بگو،قبل از آنکه روح از بدنم خارج شود.امام حسین علیه السلام پیش آمده و پاهای مادر خویش را می بوسید و می گفت:مادرم،من پسرت حسین هستم،قبل از آنکه قلبم شکافته شود و بمیرم، با من سخن بگو.



رنجها و فریادهای فاطمه/ترجمه بیت الاحزان/ص249-248 »



اما لا یوم کیومک یا اباعبدالله کجا بودید،کربلا اون لحظه ای که اُسرا رو از جنازه ی شهدا حرکت دادند،هرکس کنار یه جنازه ای نشسته بود و ندبه سر داده بود،همه ی جنازه ها بدون سر بودند،زینب کنار جنازه ای که از سُم ستوران............



مادر که عزم رفتن از این خانه داردآرام آرام ای خدا جان می سپاردهرشب کنار بستر او یک فرشتهمی آید و زخم تنش را می شماردآلاله می ریزد به روی شانه هایمبر سینه ام وقتی سرش را می فشاردپهلو به پهلو می شود وقتی به بسترامکان ندارد لاله ی سرخی نکارد
دیشب که گشتم پیشکرش را خواب دیدمیه عضو بی آسیب در پیکر ندارداز روی دلسوزی برای گیسوانمخم می شود تا شانه ها بالا بیاردپرواز مجروح صدایش بی سبب نیستیک فاصله در استخوان سینه داردمی گیرد از دستم لباس زخمی اش راپیراهنی کهنه به جایش می گذارد
خاکستر پروانه ها بر دامن او شام غریبان را برایم می نگارد
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
آنان که گُل وصال تو می پویند در سهله و جمکران تو را می جویند با ذکر قنوت در مصلای نماز عجل لولیک الفرج می گویند


آقاجان امشب ذکر همه ی شیعه ها فقط همین یه جمله است: اللهم عجل لولیک الفرج خدایا ظهور منتقم زهرا رو برسون. یا صاحب الزمان:این همه ی آرزومه که:


روبم به مژه غبار درگاهت را جویم به دو چشم روی چون ماهت را ای کاش که از خانه ی کعبه شنوم آوای اَنا بقیة اللهت را


ان شاءالله همین صبح جمعه از کنار خانه ی کعبه صدای حیدری شما بلند می شه:یا اهل العالم اَنا بقیةالله... ان شاءالله با آقامون بریم مدینه قبر گمشده ی مادرش رو برای همه هویدا کنه،اون جا بشینیم و برای ما روضه ی زهرا رو بخونه. آقاجان امشب مصیبت جانسوزی می خونیم، که دل هر کسی رو می سوزونه،چه برسه به شیعه ها،مگه چه مصیبتیه،مصیبت امشب ما اینه، «اسماء پس ار وفات فاطمه سلام الله علیها گریبانش را پاره کرده و سرآسیمه از خانه بیرون آمد،حسن و حسین :S (31): را در بیرون خانه ملاقات کرد،آنها گفتند:مادر کجاست؟اسماءسخنی نگفت،آنها به سوی خانه روانه شدند و دیدند که مادرشان رو به قبله دراز کشیده،حسین علیه السلام مادرش را حرکت داد،ناگهان دریافت که مادرش از دنیا رفته است،به برادرش حسن علیه السلام رو کرد و گفت:ای برادرم،خدا در مورد مادرم به تو اجر می دهد، آجرک الله فی الوالده ،امام حسن علیه السلام خود را روی مادر انداخت،گاهی او را می بوسید و گاهی می گفت:ای مادر!با من سخن بگو،قبل از آنکه روح از بدنم خارج شود.امام حسین علیه السلام پیش آمده و پاهای مادر خویش را می بوسید و می گفت:مادرم،من پسرت حسین هستم،قبل از آنکه قلبم شکافته شود و بمیرم، با من سخن بگو.


رنجها و فریادهای فاطمه/ترجمه بیت الاحزان/ص249-248 »
اما لا یوم کیومک یا اباعبدالله کجا بودید،کربلا اون لحظه ای که اُسرا رو از جنازه ی شهدا حرکت دادند،هرکس کنار یه جنازه ای نشسته بود و ندبه سر داده بود،همه ی جنازه ها بدون سر بودند،زینب کنار جنازه ای که از سُم ستوران............



مادر که عزم رفتن از این خانه دارد آرام آرام ای خدا جان می سپارد


هرشب کنار بستر او یک فرشته می آید و زخم تنش را می شمارد


آلاله می ریزد به روی شانه هایم بر سینه ام وقتی سرش را می فشارد


پهلو به پهلو می شود وقتی به بستر امکان ندارد لاله ی سرخی نکارد


دیشب که گشتم پیشکرش را خواب دیدم یه عضو بی آسیب در پیکر ندارد


از روی دلسوزی برای گیسوانم خم می شود تا شانه ها بالا بیارد


پرواز مجروح صدایش بی سبب نیست یک فاصله در استخوان سینه دارد


می گیرد از دستم لباس زخمی اش را پیراهنی کهنه به جایش می گذارد


خاکستر پروانه ها بر دامن او شام غریبان را برایم می نگارد
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
تو آه می كشی و

گفت:هرنفسی كه بی بی می كشید ،از دهنش خون جاری می شد،


تو آه می كشی و خون چكد ز پیروهنتتو راه می روی و سرخ می شود حسنتتو نان نمی پزی و سفره ی شبم خالی استنه آب می خوری و آب می شود بدنت


بیت بعدی باید حقش ادابشه،امام زمان(عج)،بچه سیدا،منو ببخشید،علی می گه،گفت: فاطمه


بگیر پرده ،ببینم چه آمده به سرتبلندتر شده این روزها نفس زدنت


مادر مادر


چگونه در به رُخم باز كرده ای تنهاكه غرق خون شده پا در مسیر آمدنتتو گریه می كنی و من به سینه می كوبمبرای زخم دو چشمت ،برای زخم تنت


تیرخلاصی رو بزنم،بچه سیدا،امام زمان(عج)


زگیسوان پریشان زینبم پیداستكه مانده نقش غلافی به دست شانه زنت


مادرمادر،جوان نَ نَ،


بس سوخته باغ ما دگر سر نزنیداین خانه ی آتش زده را در نزنیداز ما كه گذشت مادری را دیگردر خانه به پیش چشم دختر نزنید


مادر مادر،خدا مادراتونو براتون نگه داره،مگه شما داغ مادر دیدید این جوری گریه می كنید،دیدید یه خونه ای كه،اون خونه مادر از دست داده باشن،یا زهرا،قربون این آتیش محبتی برم كه امام حسین علیه السلام به شما عنایت كردند،از درون می سوزی،آتیشش می بره كربلا،دیدید خونه ای كه مادر از دست داده،اگر اون خونه دختر و پسر داشته باشه،تا وارد خون بشه،جای خالی مادرش و ببینه،اون پسر كم میاره، از خونه می زنه بیرون،یه وقت ابی عبدالله وارد خونه شد،دید خانم زینب چادر مادرشو سر كرده، داره نماز می خونه،جای خالی مادرشو كه دید،كم آورد از خونه زد بیرون،اُمد تو شهر مدینه،اُمد تو كوچه های مدینه صدا زد،ای مردم نامرد مدینه راحت شدید حالا مادرمو كشتید،بذار معرفی كنم كیم،


حسینم این همه بر سینه آذرم نزنیدنمك به زخم دل، درد پرورم نزنیددر این مدینه همین جا سر مرا ببریداما غلاف تیغ به بازوی مادرم نزنید

حالا كه همچین حالی داری بذار برات بگم تو هم آتیش بگیری،یازهرا


یه وقت یه عده اراذل ریسمان به گردن علی انداختند،غیرتی ها كجا نشستند،باید ناله بزنی ،امام زمان میون شما داره گریه می كنه،علی رو دارن می كشن،میون این مردم مدینه كه وایستاده بودن تماشا می كردند،یه مرد یهودی بر علی و زهرا گریه كرد،ای وای ای وای،گفت: نه اون علی كه من می شناسم،این علی نیست، آخه اون علی در خیبرو از جا كند،من باورم نمیشه،ریسمان به گردنش انداختند،جلو خانمش دارن می زنن،یا زهرا،حقشو ادا می كنی بگم،ای وای ای وای،همین طوری كه دارن مولا رو می كشن،غیرتی ها،آخه مولا غیرت الله،یه وقت خانم خودشو كشوند رو زمین،كجا می بری علی مو ،صبر كن، مولا صبر كرد،سرشو پایین گرفت،نگاه نكرد فاطمه شو،یا زهرا،گفت:مولا جان سرتو بالا بگیر،نذار اهل مدینه به ما بخندند،مولای یا مولای،سرت رو بالا بگیر تو مرد خونه منی،تو مرد عالمی،گفت:فاطمه،غیرتم اجازه نمی ده،نمی تونم سرم رو بالا بگیرم،گفت:علی این دفعه رو به خاطر دل زهرا سرت رو بالا بگیر،یه بار دیگه ببینمت،آقا جیگرش آتیش گرفت،تا سرش رو گرفت بالا دید سینه و صورت زهرا خونیه،گفت:فاطمه جای پنجه ی كیه رو صورتت،در خونه ی فاطمه رو آتیش زدند،شعله اش كشید كربلا،یه وقت خیمه های حسین رو آتیش زدند،اموالشو به غارت بردند،یه وقت زینب اُمد، گفت حسین،حسین،مادرم وصیت كرده،زیر گلوتو ببوسم،حسین حسین،ای جا تو مدینه مادرو زدند،ریسمان به گردن علی انداختند،بی حرمتی كردند،كربلا،خود آقایی كه صاحب حرمت بود،جلوی زن و بچه اش حرمت شو ریختند،اسباشونو نعل تازه زدند بر بدن حسین تازوندند،نیزه دارا اُمدند،یكی با شمشیر می زد،یكی با نیزه می زد،اونایی كه حربه نداشتند،دامناشونو پر سنگ كردند، به بدن حسین،


ای تشنه لب تو طاقت خنجر نداشتی
گویا غریب بودی و مادر نداشتی


هركی می خواد یه شب جمعه ای كربلا بره،این دستاتو بیار بالا،نشون بده ،بگو آقاجان این پیراهن مشكی آبرومه،آبروم نره،شب جمعه است شب زیارتی حسینه، دوست داری بین الحرمین باشی،جوری صدا بزن حسین رو كه صدات برسه بین الحرمین،تا گفتی حسین،آقا بگه جانم حسین،از سویدای دل صدا بزن حسین.
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
شکسته از غم این روزگار می آیم
پر از تلاطم غم ،بیقرار می آیم


به پا بوسی دریا ،به محضر خورشید شبیه قطره ،شبیه غبار می آیم


شهود اشک و تماشای آه و آیینه ست به شوق رؤیت این جلوه زار می آیم


چقدر تشنه ی صبح زیارتش هستم چهل شب است که من روزه دار می آیم


دوباره جمعه ی سردی گذشت اما باز و با حقیقت تلخی کنار می آیم


آقاجان امشب شب آخر مجلس فاطمیه ی ماست، تو را به مظلومی علی خانه نشین قسمت میدم که به مجلس ما یه سری بزنی.


طبق وصیت حضرت فاطمه امیر المومنین با چند نفر از اصحاب خاص خود شبانه حضرت زهرا را دفن کردند امیر المومنین برای اینکه قبر حضرت فاطمه مخفی بماند با دست مبارکشان صورت چهل قبر را در بقیع درست کردند، صبح فردا دشمنان از دفن حضرت مطلع گشتند، ابوبکر گفت تا افراد مطمئنی بروند و این قبرها را بشکافند و قبر حضرت را بیابند و بر او نماز بخوانند، تا این خبر به علی رسید دستور داد تا پیراهن زردی را که در روزهای سخت می پوشید بیاورند، پیراهن را پوشید ذوالفقار را در دست گرفت و در حالیکه خشمگین بود و چشمهایش سرخ و رگهای گردنش پر از خون شده بود وارد قبرستان بقیع شد .مردم گفتند :این علی ابن ابی طالب است که می آید در حالیکه سوگند یاد کرده که اگر یک سنگ از این قبرها جابجا شود تمام شما را خواهد کشت، در این هنگام غاصب دوم که با جمعی از اصحابش حاضر بودند جلو آمد و گفت :ای ابو الحسن !این چه کاریست که انجام داده ای ؟سوگند به خدا که قبر زهرا را نبش میکنیم و بر او نماز میگذاریم .


حضرت علی که ناراحت و خشمگین بودند دست بر دامن غاصب دوم برد و آن را پیچید و به زمین کشید غاصب دوم به زمین خورد .حضرت خطاب به او فرمود :ای پسر سودای حبشیه !من از حق خود گذشتم از بیم اینکه مردم از دین خارج گردند اما در مورد قبر فاطمه سوگند به خدایی که جانم دردست اوست اگر چنین کنید زمین را از خون شما سیراب خواهم کرد ،پس آنان هراسان شدند و پا به فرار گذاشتند، ابوبکر که این وضع را مشاهده نمود واسطه شد و به حضور امیر المومنین رسید و گفت :تو را به حق رسول خدا و به حق آن کسی که بالای عرش است سوگند میدهم که غاصب دوم را رها کن ما چیزی که شما نپسندید انجام نمیدهیم، آنگاه حضرت او را رها کرد ند و آنها هم از فکر نبش قبر منصرف شدند و قبرستان را ترک کردند .

بحار-ط كمپانی،ج8،ص240

 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"

شبی یاد تو را در خواب کردم

دلم را باز بی تاب کردم زبس دیر آمدی یاد تو را من به لوح سینه ی خود قاب کردم


آقا جان با بن الحسن امشب خیلی دل من برای شما تنگ شده !امشب شب خاندان پیامبره .امشب شب غریبی علی و اولاد علیه .مگه میشه دختر پیمبر و تشییع جنازه مخفیانه تو دل شب !نمیدونم این مردم مدینه چه کار با حضرت زهرا کرده بودند که به علی وصیت کرده بود :علی جان منو شبونه غسل بده .شبونه کفن کن و شبونه به خاک بسپار


یا صاحب الزمان !معذرت میخوام از شما ،ولی امشب باید روضه ی شام غریبان رو بخونم


معقل ابن عمر میگوید :به حضرت صادق عرض کردم :چه کسی فاطمه را غسل داد :فرمود: امیر المومنین، من از فرمایش حضرت دلم گرفت :حضرت فرمود :گویا از شنیدن این جمله دلگیر شدی ؟عرض کردم :اآری چنین شدم فرمود :دیگر نشو !او صدیقه است و جز صدیقه نباید کسی او را غسل دهد، مگر نمیدانی مریم (س)را کسی جز عیسی (ع)غسل نداد ؟

(فاطمه ی زهرا(س)شادمانی دل پیامبر(ص)/ص 276)

پس از وفات فاطمه چون شب درآمد، حضرت علی آن را غسل داد و در تابوت گذاشت و امام حسن را فرمود :که ابوذر را طلب کن چون ابوذر حاضر شد، جنازه را برداشتند و به سوی بقیع بردند و بر آن نماز کردند، چون حضرت امیر از نماز فارغ شد، دو رکعت نماز به جای آورد و دستهای خود را به سوی آسمان بلند کرد و گفت :خداونذدا این دختر پیغمبر توست، فاطمه، پس بیرون بر او را از ظلمتها به سوی نور و از شدتها به سوی شادی و سرور .پس زمین روشن شد به قدر یک میل در یک میل .


چون خواستند ان حضرت را دفن کنند، ندا رسید از بقعه ای از بقعه های بقیع که به سوی من بیایید، که تربت او را از من برداشته اند چون حضرت نظر کرد قبر کنده ای دید پس جنازه ی آن حضرت را نزد آن قبر گذاشتند؛حضرت امیر المومنیین از کنار قبر ندا کرد :ای زمین امانت خدا را که دختر رسول خداست دست تو سپرم، پس از زمین ندایی آمد که :یا علی من مهربانترم به او از تو، برگرد و آزرده نباش، چون حضرت خواست برگردد قبر پر شد و با زمین هموار و ناپدید شد و دیگر ندانستند کجاست تا روز قیامت[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]

(تاریخ14معصوم/ص278)
[/FONT]

 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"

ای خاک قدم تو ، به هر درد دوا

با یک نگهت، حاجت خلق کن روا اکنون که دلم اسیر رویت گشته هر ثانیه دیر میشود، زود بیا


آقا جان هر لحظه ای که شما زودتر بیایی، اهل بیت و شیعه ها رو ازدست ظالمان نجات میدی، آقا جان شما بیا و امشب نگذار که تشییع جنازه مادرت توی مدینه شبونه و مخفیونه انجام بگیره،امشب روضه ی غسل دادن فاطمه توسط امیر المومنینه ،امیر المومنین علی علیه السلام میفرماید :به خدا سوگند شروع به غسل دادن او نمودم، طبق وصیت فاطمه او را در پیراهن غسل دادم و با زیادی حنوط رسول خدا او را حنوط دادم، در کفن پیچیدم، وقتی که خواستم بندهای کفن را ببندم، صدا زدم ای فرزندان فاطمه بیائید و با مادرتان خداحافظی کنید، حسن و حسین جلو آمدند :صدا میزدند : آه مادر حسن و حسین سلام ما را به جدمان برسان ،خدا را گواه میگیرم که فاطمه ناله ای زد و فریادی کشید و دستهایش را از کفن بیرون آورد و حسن و حسین را در آغوش کشید .در این هنگام هاتفی صدا زد :یا علی حسن و حسین را از روی سینه ی مادر جدا کن که به خدا سوگند فرشتگان آسمان را به گریه در آوردند

بحار/ج43/ص180- 179

امیر المومنین وقتی داشت فاطمه رو غسل میداد مردم من میگم این زبون حالش بود :از همه سادات معذرت میخوام که این شعر رو میخونم .


سرخیّ غروب رَدّ پایش مانده از دین نبی هوی و هایش مانده


همه مردم مدینه از دینی که پیغمبر آورده بود فقط اسم مسلمونی رو به یدک میکشیدند و لا غیر


سرخیّ غروب رَدّ پایش مانده از دین نبی هوی و هایش مانده


فاطمه جان


در صورت تو هاله ی شب نقش شده این پنجه ی دست کیست جایش مانده؟

 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
بریدن دل از او، هرگز نباید که گردون مثل او، هرگز نزاید


دعا کردم همین آدینه آقا به حق حضرت زهرا بیاید


آقا جان امشب شب شهادت مادر شماست، امشب شما میتونی ما رو ببری مدینه عیادت مادر پهلو شکسته ات ،آقا جان بریم کنار مریضه ای که همه دور بسترش جمع شدن ،یه طرف امیر المومنین یه طرف حسنین و زینبین ،فاطمه داره برای اونها وصیت میکنه .اما بذارید روضه رو از اون جایی بخونم كه بچه ها اومدن دیدن مادرشون فاطمه از دنیا رفته ، اسما به حسن و حسین فرمود بروید نزد پدرتان علی و وفات مادرتان را به او خبر بدهید، حسنین از خانه بیرون آمدند در حالیکه فریاد میزدند« یا محمداه یا احمداه !الیومُ جُدّ دلنا موتُک اذ ماتت اُمِّنا » سپس حسنین وارد مسجد شدند، علی در مسجد بود آنها شهادت فاطمه را به او خبر دادند، علی از این خبر چنان دگرگون شد که بیحال افتاد، آب به صورتش پاشیدند، وقتی حالش خوب شد با ندای جانسوزی فرمود :«دختر محمد به چه کسی خودم را تسلی دهم تا زنده بودی مصیبتم را به تو تسلی میدادم اکنون بعد از تو چگونه آرام بگیرم »

رنجها و فریادهای فاطمه/ترجمه كتاب بیت الاحزان/ص249



من بیقرار هستم و هستی قرار من من همچنان خزانم و هستی بهار من


تنهاترین غریب دیار مدینه ام
بعد از خدا تویی همه دار و ندار من


من که گره گشای همه خلق عالمم در حیرتم چگونه گره افتاده در کار من


هرگز به زیر غصه و غم، خم نمیشوم حس میکنم همین که تو هستی کنار من


سوسو مزن چو شمع سحر در برابرم
ای چون ستاره در شب تاریک و تار من


من فاتح حنینم و سردار خیبرم هرگز ندیده است کسی انکسار من


صبر مرا به رفتن خود امتحان مکن بی تو رود زدست،همه اختیار من
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
من مهدیم در دست تیغ انتقامم
مادر به قبر مخفیت بادا سلامم


ای قلب مجروحم کباب از غربت تو باریده اشکم قرن ها در غربت تو


مادر دلم خون است از بندم رها کن دستی برآور در ظهور من دعا کن


مادر شنیدم بارها از پا فتادی
دیدی علی تنها بود باز هم ایستادی


ای کاش بودم تا علی را یار بودم من جای تو بین در و دیوار بودم


کی میشود بردارم از جانت محن را از خاک بیرون آورم من آن دو تن را


دریا کنم از خون دل چشم ترم را پرسم چرا کشتید آخر مادرم را


یابن الحسن ما نیز منتظریم که در رکاب شما خدمت کنیم و از دشمنانتان انتقام گیریم در این آرزوئیم که خداوند توفیق عنایت فرماید تا در رکاب شما باشیم و از دشمنانتان انتقام گیریم .


ابن عباس نقل می کند: زهرا در لحظه های آخر شهادت دست حسن و حسین را گرفت و به طرف قبر رسول خدا آمدند و سپس بین قبر و منبر پیامبر دورکعت نماز به جا آورد پس از نماز حسن و حسین را در آغوش فشرد و با آنها خداحافظی کرد و از آنجا که لحظات جان دادن مادر برای فرزندان سخت است فرمود :عزیزانم پدرتان در مسجد در حال نماز است پیش پدر بمانید و خود حضرت به سوی منزل حرکت کردند در منزل اسماء را صدا زدند و فرمودند: ای اسماء جایی نمیروم در این اتاق ساعتی میمانم و استراحت میکنم پس از ساعتی اگر بیرون نیامدم مرا صدا کن اگر جوابت را دادم وارد شو اما اگر پاسخی نشنیدی بدان که به رسول خدا ملحق شدم و از دنیا رفته ام ،


كشف الغمه/ج2/ص 62



اسماء ساعتی صبر کرد آنگاه پیش آمده و صدا زد:« یا بنت محمد المصطفی یا بنت اكرم من حملته یا بنت الخیر من وطی الحصا و یا بنت من كان من ربه قاب قوسین اَو أدنی»چون دید پاسخی نشنید دست دراز کرد و پارچه را از روی صورت فاطمه برداشت و مشاهده نمود که از دنیا رفته است اسماء خود را روی صورت زهرا انداخته او را می بوسیدو میگفت :فاطمه جان وقتی نزد پدرت رفتی سلام اسماء دختر عمیس را به او برسان.



زندگی حضرت فاطمه و دختران آن حضرتص231-230

 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
دلهای ما لب تشنه ی باران رویت
چشم انتظار صبح زیبای ظهورت


می باری عطر روشنای صبحدم را
بر جاده های شب زده وقت عبورت

ما را ببر با خود به دیدار خداوند

از سمت سهله ،جمکران از کوه طورت


آقا اگر هم قلب ما از جنس سنگ است شاید شود نیمه شبی سنگ صبورت


هر روز بین کوچه های فاطمیه
لبریز ماتم میشود چشم غیورت


صاحب عزا با واهمه میخوانم امشب مرثیه های مادرت را در حضورت


آقا کی میخوای بیای و شیعه رو از این بدبختی نجات بدی ،هر کجا که نگاه میکنی دارن به شیعه ظلم میکنن، شیعه دلش به شما خوش است یابن الحسن، آقا جان بعد از پیامبر خنده روی لب زهرا نیومد، الا یه جا که امشب با اجازه شما میخوام این روضه رو بخونم ،در چند حدیث از شیعه و اهل سنت آمده که اسماء میگوید: فاطمه زهرا در هنگام وفات خود به من فرمود :مادر جان! من از این وضعی که درباره ی حمل جنازه ها مرسوم است، شرم میکنم و خوش ندارم که جنازه زنان را روی تخته ای میگذارند و پارچه ای روی آن می اندازند و پستی ها و بلندیهای بدن او برای بیننده مشخص است ،اسماء میگوید به او عرض کردم من چیزی را که در حبشه دیده ام هم اکنون ترتیب داده نزد شما می آورم و نشانتان میدهم ،سپس چند عدد چوپ ترو تختی آوردم و آن چوبها را خم کرده دو طرف آن را کنار تختی بسته وچادر روی آن کشیدم فاطمه آنرا که دید خوشحال شد و تبسم کرد .اسماء میگوید: از روزی که رسول خدا از دنیا رفته بود تا به آنروز تبسم بر لبان دختر پیامبر را ندیده بودم در روایتی دیگر آمده است که فرمود: چه چیز خوب و نیکویی است که بدان وسیله جنازه زن از مرد تشخیص داده نمیشود و در حدیثی است که فرمود" اصنعی لی مثله استرینی سترک الله من النار" برای من نیز یک چنین چیزی را درست کن و مرا مستور کن خدایت از آتش دوزخ مستور دارد .


كشف الغمه/ج2/ص130



کجا بودی فاطمه بببینی که پسرت حسین بدون تابوت حتی کهنه پیراهنی هم که داده بودی برای کفن، از او غارت بردند، نامردمان بدن قطعه قطعه ی حسین رو سه شب روی خاک گرم کربلا ...


جایی برای کوثر و زمزم درست کن اسماء برای فاطمه مرهم درست کن


تابوت کوچکی که بمیرم درون آن با چند تخته ی چوب برایم درست کن


تا داغ این شقایق زخمی نهان شود تابوتی از لطافت شبنم درست کن


مثل شروع زندگی مرتضی و من
بی زرق و برق و ساده و محکم درست کن


از جنس هیزمی که در خانه سوخت نه
از چند چوب و تخته ی محرم درست کن


طوریکه هیچ خون نچکد از کناره اش مثل هلال لاله کمی خم درست کن
 
بالا