✿ ✿ متن روضه های فاطمیه ✿ ✿

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
بی بی جان


گاهی ستاره می شوم و تاسپیده دم در آسمان غربت تو گریه می كنم


با این بیت می دونم دلت می سوزه،اما كار دارم،این شبا شب دل سوختنه، بی بی جان


قبرت كه نیست، دل خوشم از اینكه لااقل
پایین پای هیئت تو گریه می كنم


به به، خوش به حال اونایی كه ناله مرخص می كنند،این شبا


آه ای ضریح گمشده(قربون ضریح گم شُدت برم،اگه آقامون بیاد،آیا ضریح تو پیدا می شه یا نه،نمی دونم،قبر مادرم پیدا می شه یا نه)


آه ای ضریح گمشده،بانوی بی نشان در حسرت زیارت تو گریه می كنم


یعنی می شه من ببینم،با همین بروبچه ها مدینه رفتیم، بی بی جان،با عنایت تو،با توجه تو،با نگاه پسرت حجة بن الحسن با این برو بچه ها هم كربلا رفتیم،هم امام رضا رفتیم، هم پابوس دخترت زینب رفتیم،فقط دلمون یه مدینه می خواد،ان شاءالله بریم پشت بقیع،من اونجا برات روضه بخونم،همه بلدن،اگه بلدید،با من بگو،ها،من می خونم اونایی كه بلدن خوننده بشن


می خوام بیام مدینه،كنج بقیع ،خیمه غم بپا كنم


زانو بغل بگیرم(مدینه رفته ها، نمی دونم چه سریه،خدا می دونه همین جوری نمی گم،مجلس گرم كنی نمی گم،لال بشم اگه بخوام این كارو بكنم،حرف منو تصدیق می كنی یا نه،با اشكت تصدیق كن،اصلاً مدینه می ری،وقتی بقیع رو می بینی،یه حالتیه كه برا خیلی ها تكرار شد،دلت می خواد فقط زانو،بغل بگیری،یه گوشه ای سرت رو كج كنی،آروم آروم گریه كنی،نمی دونم این چه سریه،شاید،شاید،به یاد اون علی كه زانوشو بغل می كرد،اینقدر این زانو رو بغل كرد،صدای زهرا بلند شد،علی ببین خونتو آتش زدند،اشتملت شملة الجنین


می خوام بیام مدینه،كنج بقیع ،خیمه غم بپا كنم زانو بغل بگیرم تنگ غروب،مادرم و صدا كنم من


ای مهربونم،تازه جوونم تكلمی كن،ای قد كمونم


بیار دست تو بالا


مادر ای مادر،مادر ای مادر(نمی خوایی دست تو رو بگیره،مادر ای مادر(پدرامون،مادرامون،همه فیض ببرند،هركی تو این مجلس پدر و مادر زیر خاك داره،نمی تونی بگی دلت برا مادرت تنگ نشده،محاله. ) ،مادر ای مادر
حالا كه دلم رفت،شعرمو رها كنم ،بذار همین جوری عامیانه و صمیمی،بریم مدینه


می خوام بیام مدینه،تو كوچه هاش بگردم روی زمین بیوفتم،بگم اسیر دردم


می خوام بیام بقیع و یه شب اُنجا بمونم بروی پنجره هاش، نشسته مرغ جونم


همه اینارو بذار كنار،هركی مدینه بره،حتماً این بلا سرش می یاد،چه بلایی،بی چاره می كنه می خوام بیام مدینه،(اولین سئوالی بعد اینكه میری مدینه اینه،هیچ جوابی براش پیدا نمی كنی)
می خوام بیام بپرسم،كجاست قبر مادر

براچی بی نشونست ،تربت یاس پرپر


قبر و كه نشونم نمی دند،ولی یه جای دیگرو نشونت می دند،سراغ قبرو نگیر،فایده نداره،ولی یه جای دیگرو نشونت می دند


می خوام بیام بپرسم،كجاست در خونه ای كه دشمنا شكستند


بعدیشو اگه بگم،چه جوری ناله می زنی خواهش می كنم ،اگه اشك و ناله نداری،این روضه مال آسمونیا است،اونها باهاش ضجه می زدند،اگه اشك تو چشمت نیست،سرتو بنداز پایین،یه جوری ادب كن جلوی امام زمان داریم برا مادرش روضه می خونیم،


كجاست در خونه ای كه دشمنا شكستند
كجاست چهل تا نامرد دست علی رو بستند


خیلی ناراحت نشو،نمی خوام اذیتت كنم، اصلاً از در و دیوار و كوچه نمی گم،می خوام ببرمت یه جایی،خیلی ها گرفتارند، هر كی حاجت داره ،همین حالا نیّت كنه، می خوام اسم یه باب الحواج و بیارم. اگه گفتی كجا می خوام ببرمت،گوش بده،اهل روضه،اینها اُمده بودند، علی رو بكشند،اصلاً این همه لشكر،این همه بی حیایه نامرد،هدف فقط علیِ،زهرا می دونست اینها هدفشون چیه ،كه رفت پشت در،اینها بیعت و بهونه كردند،گفتند تا وضع اینجوریه كار علی رو تموم كنیم،اُمدند به قصد علی،اما نتونستند،آخه علی یه مدافع داره بنام زهرا،خدا لعنتشون كنه این دشمنی با علی ادامه داشت،گفتند هرچی علی هست،باید از بین بره،اینها این قدر بی حیا بودند،كوچیك و بزرگ براشون فرق نداشت،كربلا وقتی حسین طفل شیرخواره رو دست گرفت،گفتند:اسمش علیه،چرا ایستادی داری نگاه می كنی،چكار كنم ،یه كاری كرد،سر علی به پوست آویزان شد، حسین ....

من نمیگم،سید حیدرحلی تو اون شعر زیباش گفت،گفت: فكر نكنی حرمله تیرو زد،تیری كه به گلوی علی خورد،از سقیفه اُمد،همونایی كه محسن و بین درو دیوار له كردند،همونا تیر سه شعبه به گلوی علی زدند،سه مرتبه :یا حسین


دانلود صوت
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
وقتی عروس و داماد اُمدند تو خونه،پیغمبر دستور داد همه خونه رو ترك كنند،همه برند،ببین روضه شام غریبانو از كجا شروع كردم،همه خونه رو ترك كردند،پیغمبر نگاه كرد،دید اسماء ایستاده سرشو پایین انداخته، صدا زد اسماء مگه نگفتم همه برند،تو چرا موندی،اسماء رو همتون می شناسید،خادمه بی بیِ،اونم سالهای سال تو خونه كنار بی بی بوده،از زمان مادرش،هنوز به دنیا نیومده بوده تو خونه پیغمبر بوده،اسماء سرشو انداخت پایین،شب عروسیه بی بی دو عالمه،پیغمبر امر كرده همه برن بیرون می خواد با عروس و داماد خصوصی حرف بزنه،گفت:چرا تو نرفتی همه رفتند،گفت:یا رسول الله ببخشید منو، اما من از طرف خانم خدیجه ماموریت دارم،آقا،تا اسم خدیجه رو برد،می گن پیغمبر همچی كه گفت: از طرف خدیجه ماموریت دارم،شروع كرد مثل ابر بهار گریه كردن،آخه هر بار كه اسم خدیجه رو می بردند،پیغمبر گریه می كرد،صدا زد اسماء چه ماموریتی،آقا جان شبی كه بی بی از دنیا می رفت،خانم خدیجه سلام الله علیها به من یه ماموریتی رو واگذار كرد،گفت:اسماءمن دارم می میرم،اسماء دخترم كوچیكه،اسماء یه روزی و یه شبی فاطمه ام عروس میشه،دختر شب عروسیش به مادر نیاز داره،خانومها حرف منو زود میگرن،اسماء زهرام مادر نداره،نكنه شب عروسیم ،زهرامو تنها بذاری،من باید كنار بی بی بمونم،زود رد شم،پیغمبر دعا كرد اسماء رو،چی می خوام بگم ،شب شام غریبان حرف عروسی می زنم،نه،اون شب یه بار اسماء مادری كرد،یه بار موند،امشبم علی همه رو فرستاد برند،اما گفت اسماء ،تو بمون علی تنها مونده،،اسماء می خوام بدن زهرارو غسل بدم،9سال از اون شب گذشته،اسماء تو محرم این خونه ای،اسماء بمون كمكم كن،امشب شب اسماء ست،امشب شب این شعره،نمی دونم مال كیه ،نمی دونم چند بار تا حالا خوندی،همه حفظند،اما همه روضه خون بشند


اسماءبریز آب روان ........


چه كار كنم اگه روضه غسل بخوام بخونم،خیلی كار سخت می شه،زود می رم جلو،به یه شكلی بدنو امشب مولا غسل داد،طبق وصیت بی بی،قربون تو خانم برم چه قدر مراقب علی هستی،تا زنده بودی رو از علی می گرفتی،خدا به سر هیچ مردی نیاره،بره،خونه زنش رو بگیره ازش،نمی دونی این با دل علی چه كرده،تا زنده بود مراقب بود،غیرت علی به جوش نیاد،وقتی هم از دنیا رفت امشب گفت منو از زیر پیروهن غسل بده علی،نمی خوام پیروهنم و در بیاری از تنم،خودش می دونه چه بلایی سر این بدن آوردند،می دونه این بدن سینه اش مجروحه،بگم یا داد می زنی،می دونه اگه علی نگاه كنه،جای میخه درو ببینه، میمیره،وای ... مراعات علی رو كرد، علی داره از زیر پیروهن غسل می ده،اما یه جایی دیگه نتونست خودشو نگه داره،آی آی، یه حرف زدم یه جمله گفتم،جمله ی دومم و می گم،این یادت باشه یادگاری،از امشب دیگه نگذاشتن برا زهرا كسی بلند بلند گریه كنه،جمله دوم،می دونی، اولین كسی كه امشب برا فاطمه بلند گریه كرد،خود علی بود،لذا امام صادق علیه السلام فرمود: خدا رخمت كنه،اون شیعه ای كه،برا مادر ما بلند گریه كنه،می دونی چرا،آخه علی داره بدنو غسل می ده،یه مرتبه دیدند،سر به دیوار گذاشت،داره داد می زنه،اسماء دوید اُمد جلو،مولا خودت گفتی آروم گریه كنند،صدا زد اسماء چیزی نگو،الان دستم رسید به بازوی فاطمه،آخ الهی بشكنه دستت قنفذ، ..


دانلوت صوت
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
امشب وقتی زینب حواسشو جمع كرد ،دید مادر داره،بقچه هارو باز می كنه،كَفنارو جدا می كنه،گفت:اینا چیه مادر.این كفن مال منه،می دی بابات علی منو كفن كنه،این كفن مال بابات علیه،می دی داداش حسنت،باباتو باهاش كفن كن،این كفن مال داداش حسنته،می دی حُسینت،برادرشو كفن كنه،یه دفعه دید بقچه رو بست،مگه حسینم كفن نداره،حسین ...........
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"

اُمدند تو بقیع،ایستادند،دوروبریای خودشونم جمع كردند،گفتند:چرا بی اجازه ما زهرا رو دفن كردند،الله اكبر از این خباثت،این جوری نمی شه،ما باید زهرارو از قبر بیرون بیاریم،خودمون بر بدنش نماز بخونیم، اما علی علیه السلام دیشب چهل تا صورت قبر درست كرده،چكار كنیم،خبر رسید به گوش مولا،علی علی،همچین كه خبر دادند،همه تو بقیع ریختند،می خواند نبش قبر كنند.


نام زهرا شنید و طوفان شدرگ پیشانیش نمایان شد


بلند شد،همه دیدند،لباس رزم تنش كرد،یه دستمال معروف داره علی، دستمال زردشو به پیشانی بست،معروف بود هر وقت دستمال می بست،دشمنا همه راه فرار پیدا می كردند،چی شده،این علی ،علی دیروزه،نه.


نام زهرا شنید و طوفان شدرگ پیشانیش نمایان شد


این كه دستار حیدری بسته استذوالفقار دلاوری بسته است


به چه كار آمده چه سر دارد
این كه شمشیر بر كمر دارد


كس جلودار او نمی گرددهیچ كس روبرو نمی گردد


سلمان گفت:برید كنار این علی با علی دیروز فرق داره


غرش حیدر است طوفان نیست


جانم علی، جانم علی، حیف كه زهراش نیست دورش بگرده،حیف كه فاطمه اش زیر خاكه،ببینه علی دوباره بلند شده.


غرش حیدر است طوفان نیستعرق غیرت است باران نیست


در ظهور آمده وفقار علیقد علم كرده ذوالفقار علی


از ردیف عجایب است این مرداسدالله غالب است این مرد


همه در اضطراب و سردرگم

اُمد از خونه بیرون،همه دور علی جمع شدند


شیر شوریده بود بر مردم


بیشه درمانده از هیاهویشفاتح خیبر است و بازویش


نفس از سینه ها نمی آمدغیر ضجه صدا نمی آمد


داد می زد سر تمامی شهربرسربغض بی مرامی شهردیدند علی داره راه می ره،مدینه زیر قدماش می لرزه،رسید جلو بقیع،یه نگاه كرد،بعضی ها نوشتند،اولین نفر اون ملعون دومی اُمد جلو،تا علی رو دید،اَمد به علی بگه چرا زهرارو دیشب دفن كردی،می گن مولا چنان یقه اش و گرفت،محكم كوبیدش به زمین،نشست رو سینش،صدا زد،


خاك اینجا است قبله گاه خداكعبه مخفی من است این جا


به خداوند بی مثال و احد
آهنی گر به این زمین برسد


لب تیغ من و دمار شماوای بر حال و روزگار شما


حضرت فرمود:نیش كلنگی به زمین بخوره،همتونو می زنم،كاری می كنم جوی خون تو مدینه راه بیفته،پیغمبر یه روز بهم گفت:جلو چشمت زهرا رو می زنند،باید هیچی نگی،پیغمبر بهم گفت علی جلو چشمت زهرا بین درو دیوار له می شه ،باید ببینی زهرات رو خاك اُفتاده هیچی نگی،علی چهل نفر تو كوچه می ریزن سرش هی می زنن،باید هیچی نگی علی،اما بهم نگفت بدنشو از زیر خاك بیرون می كشن،وای،رگ غیرت علی به جوش اُمد،


لب تیغ من و دمار شماوای بر حال و روزگار شما


آنقدر می كشم در اینجاتاخون بگیرد تمام صحرا را


حالا روضه من از اینجا به بعده، هرچی گریه كردی بذار یه طرف،حالا می خوام گریه كنیهمه رفتند،همه فرار كردند،همه از بقیع رفتند بیرون،نشست رو زمین


از من خون جگر چه می خواهیدداغ از این بیشتر چه می خواهید


تازه دردو دل علی شروع شد،یار نه ساله ی مرا كشتید


حضرت لاله ی مرا كشتید
فاطمه از شما كه خیر ندید


نود و پنچ روز درد كشیدنود و پنج روز در بستر


ناله می زد برای درد كمر


حالا كه تنور سینه ات داغه بذار دلت و ببرم،آره، امروز می خواستند،خاك بقیع و بشكافند،امروز می خواستند به بدن زهرا سلام الله علیها جسارت كنند،امروز شیعه باید بمیره، اما كربلا چكار كردند،كربلا نگذاشتن بدنارو خاك كنند،هنوز بدن و دفن نكرده، اسباشونو نعل تازه زدند،حسین....... ای وای ، اما اگه امروز مدینه یه عده اُمدند، نبش قبر كنند،كربلا برعكس شد،یه عده اُمدند كمك كنند،مدینه یه عده اُمدند خون به دل امام كنند،اما كربلا یه عده اُمدند كمك امام كنند،بنی اسد دیدند امام سجاد علیه السلام هی كنار یه بدن می شینه،هی می گه این داداشمه،این پسر عمومه،ای وای ای وای این پسر عمه ی منه،این كیه این كیه،همه رو دفن كرد،یه مرتبه بهش گفتند آقا جان،همه رو دفن كردی،اما یه بدن كنار علقمه افتاده.یا اباالفضل علیه السلام

دانلود روضه
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
یه بزرگ می گفت:اگه دو ماه خوب برا امام حسین علیه السلام گریه كنی ، بهت اجازه می دن برا امام حسن علیه السلام گریه كنی،بزارید من از زبان خود آقا امام حسن مجتبی علیه السلام براتون روضه بخونم،گفت:عبدالزهرا خیلی وقته روضه مارو نمی خونی،(عبدالزهرا نوكر خوب و با سابقه ابی عبدالله،كربلا دفنه،خوشبحال نوكری كه سرانجام،تو حرم حسین علیه السلام خاك بشه)آقا جان من یه عمری روضه خوان شما هستم،مگه روضه شما اونایی نیست كه به ما رسیده،آقا جانم،شمارو مسموم كردند،جگر نازنیین شما پاره پاره شد،بدن نازنین شما رو تیربارون كردند،فرمود عبدالزهرا اینها همه روضه های منه،درست می گی، خوبم خوندی،اما روضه ما اهلبیت اون لحضه ای است كه،هنوز بدن جد ما پیغمبر رو زمین بود،یه عده اُمدند،در خونمونو آتیش زدند،عبدالزهرا جلو چشم ما، مادرمونو زدند....
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
تو رفتی و این بچه ها جای خالی تو را می دیدند، به محراب نگاه می کردند، اشک میریختند.وقتی عزیزی میره، چند عاقل لوازم اونو مخفی می کنند، ولی در مورد صدیقه طا هره، شاید یک عاقل پیدا شد جانماز خانم را جمع کنه ،ولی در نیم سوخته چی، قابل اخفا نبود.
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
ای اول مظلوم عالم این شبها در خانه علی گریه بود، گریه تعطیل نمشه، وقتی امیر المومنین علیه السلام رفت بدن ، صدیقه کبری را دفن کند فرمود بعد از این کارم روزها گریه و شبها خواب ندارم یک جای دیگر وقتی که سید السا جدین بدن ابی عبد الله را دفن کرد فرمود دیگه بعد از این من گریه و غصه ام دائمی است.
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
اگر بدانید چراغانی شب نیمه رمضان چقدر قلب فاطمه زهرا(س) را خوشحال کرد. مرحوم آقا سید علی اکبر تبریزی یکی از منبریهای معروف می گوید: یک ماه رمضان به تبریز رفتم. تا شب بیست و هفتم ماه رمضان پیش نیامد تا توسلی به امام حسن (ع)پیدا کنم. آن شب بعد از منبرم رفتم خانه خوابیدم. در عالم رویا بی بی فاطمه (ع) را دیدم. به حضرت زهرا (س) سلام کردم. دیدم حضرت زهرا (س) مکدرانه به من جواب داد. گفتم: بی بی جان! من از خودم خاطر جمع هستم، در نوکریم خیانت نکردم، صاف هستم. چرا من سلام می کنم و شما مکدرانه به من جواب می دهید؟ یک مرتبه خانم صدا زد: حاج شیخ! مگر حسن پسرم نیست؟ پیغمبر (ص)فرمود: هر چشمی که برای حسنم گریه کند فردای قیامت کور وارد محشر نمی شود. من می گویم: چرا این همه چراغانی کرده اید؟ به رفقا بگویید یکی از این چراغ ها را بردارند و به قبرستان بقیع،سر قبر امام حسن(ع) بروند. آی مدینه رفته ها! قبرش تاریک است. اسمش غریب است،خودش غریب است.



امام دوم و سبط رسول و پور بتول که ذوالجلال بنامید از ازل حسنش



چه حرفها که شنید از زبان دشمن و دوست که بود سخت تر از زخم نیزه بر بدنش .



ای خدا! امام حسن (ع) را زهرش دادند. بمیرم آقا روزه بود. زنش زهر را داخل شربت ریخته بود و برای آقا آورد. همین که امام حسن (ع)مقداری از آن شربت را خورد،همین که از گلویش پایین رفت، زهر بر بدن مبارک آقا اثر کرد. آقا!من برایت بمیرم که در خانه ات هم غریب بودی.
« اللهم صل علی محمد و آل محمد بحق الزهراء و أبیها و بعلها و بنیها سیما الحجة یا الله»
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
شب شهادت حضرت فاطمه(س) است. اگر شما امشب ننالید كی می خواهید بنالید؟ اگر امشب شیعه ها نسوزند كی می خواهند بسوزند؟ بی قباله فدك را گرفته بود، داشت سمت خانه می آمد. در بین راه عمر لعنة الله علیه به او رسید، صدا زد: فاطمه! كجا بودی؟ فرمود: رفته بودم نزد ابی بكر لعنة الله علیه برایش ثابت شد و قباله فدك را نوشت و به من داد. عمر لعنة الله علیه قباله فدك را گرفت،روی آن آب دهان انداخت،بعد هم كاغذ را پاره كرد. بی بی فاطمه (س) نفرینش كرد. فرمود: خدا شكمت را پاره كند! آی سیدها! امشب شما بی خود آمده اید. بچه های فاطمه (س)! بی خود آمده اید. ای كاش در این مجلس نمی آمدید. من می خواهم روضه بخوانم. نمی دانم جلوی شما بچه های فاطمه (س) چه كار كنم؟بخوانم یا نه؟ من امشب می خواهم روضه ام را به صورت یك سوال بخوانم. از همه شما سوال نمی كنم. از این مردهایی كه چند سال است زن گرفته اند می پرسم. می گویم: برادرهایی كه چند سال است زن گرفته اید،این چند سالی كه زن گرفته اید،هیچ وقت شده داخل خانه در یك اتاق با زنتان نشسته باشید و زنتان رویش را از شما بگیرد،شده یا نه ؟ زن كه از شوهرش رو نمی گیرد،معنا ندارد. آدم نامحرم رو می گیرد نه محرم و شوهرش. بمیرم،علی(ع) میان صحن خانه بود،یك وقت فاطمه اش آمددید،رویش را گرفته شب وفات فاطمه (س) است، می خواهم چراغهایتان را از همین اول روضه ام خاموش كنید. آی خدا!علی(ع) نگاه كرد دید چشمهای زهرا (س) قرمز شده است. آخه عمر لعنة الله علیه كتكش زده بود. یا زهرا! یا زهرا!....


بشكند آن دست كه بزد به تو سیلی پهلویت از پا شكست،بشكند آن پا


آی خواهرها! آی برادرها! آی مادرها! می دانید چرا گفتم : امشب این چراغ ها را به این زودی خاموش کنند؟برای اینکه امشب چراغ عمر فاطمه (س) خاموش شد. امشب شب وفات زهرا (س) است. آی سیدها! اگر شما از این مردمی که پای منبر نشسته اند بپرسید: مادرتان چند سال داشت که رحلت کرد؟ می گویند: چهل سال، شصت سال. آی سیدها! فقط مادر شما هیجده سالگی جان داد.فقط مادر شما هیجده سالگی جوان مرگ شد. لا اله الا الله. ان شاء الله شبی با این جمعیت در مدینه پشت دیوار بقیع دور همدیگر بنشینیم و فاطمه ، فاطمه کنیم. امشب سعی کنید برای زهرا(س) گریه کنید.یابن الحسن! امام زمان! آقا جان! هر جای دنیا هستی تو را به جان مادرت زهرا (س) امشب بیا یک سری به ما بزن!این مردم به یاد مادرت جمع شده اند. ای صاحب عزا! ای صاحب مصیبت!« اللهم صل علی محمد و آل محمد،بحق الزهراء یا الله »
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
بمیرم برای جنازه آن دختری كه نصف شب آن را تشییع كردند. یا رسول الله! جایت خالی بود كه ببینی جنازه فاطمه (س) را فقط هفت نفر برداشتند. جنازه را دارند می برند. همه دارند آرام گریه می كنند تا كسی متوجه تشییع جنازه نشود، تا مردم نفهمند كه جنازه مظلوم و غریب فاطمه (س) را دارند می برند. جنازه را به قبرستان بقیع آوردند. یك قبری برای فاطمه عزیز كندند. علی (ع) را تسلیت دادند و به خانه آوردند. اما من بمیرم برای آن آقایی كه كنار بدن هیجده ساله نشسته بود، اما هر چه نگاه كرد دید یك نفر نیست كمكش كند. یك وقت رو كرد طرف خیمه ها و فرمود: جوانها بیایید جنازه پسرم را بردارید.
« اللهمّ صلّ علی محمد و آل محمّد بحقّ الزّهراء و أبیها و بعلها و بنیها یا الله! »
 
بالا