✿ با من غزل بنوش ✿

قاصدک

داره دوست میشه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : ✿ با من غزل بنوش ✿


خداحافظ!خداحافظ! سلام ای خوب دیروزم

بدون من تا ته دنیا به آتیش تو می سوزم


خداحافظ!خداحافظ! همیشه همدم و همراه

دلیل بغض بی وقفه ، دلیل هق هق گهگاه


خداحافظ!خداحافظ! عزیز خسته از تکرار

نگو تقدیر ما این بود ، محاله بعد از این دیدار


خداحافظ!خداحافظ! سیه پوش سراپا نور

شروع ناب هر شعری ، تو ای نزدیک دورادور


خداحافظ غزلساز طناب و شاخه و رؤیا

صدای ناب روییدن ، غریق عاشق دریا


خداحافظ!خداحافظ! گل اردیبهشت من

پر از نام زلال توست ، کتاب سرنوشت من


خداحافظ!خداحافظ! دلیل تازه بودن ها

خداحافظ!خداحافظ! تمنای سرودن ها


خداحافظ!خداحافظ! سفر خوش ! راه رؤیا باز

پس از تو قحطی لبخند ، پس از تو حسرت پرواز



یغما گلروئی

 

Hadii

داره دوست میشه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : ✿ با من غزل بنوش ✿

عشق پرواز بلنديست مرا پر بدهيد

به من انديشة از مرز فراتر بدهيد


من به دنبال دل گمشدهاي ميگردم

يك پريدن به من از بال كبوتر بدهيد


تا درختان جوان، راه مرا سد نكنند

برگ سبزي به من از فصل صنوبر بدهيد


يادتان باشد اگر كار به تقسيم كشيد

باغ جولان مرا بيدر و پيكر بدهيد


آتش از سينة آن سرو جوان برداريد

شعلهاش را به درختان تناور بدهيد


تا كه يك نسل به يك اصل خيانت نكند

به گلو فرصت فرياد ابوذر بدهيد


عشق اگر خواست، نصيحت به شما، گوش كنيد

تن برازندة او نيست، به او سر بدهيد


دفتر شعر جنونبار مرا پاره كنيد

يا به يك شاعر ديوانة ديگر بدهيد


:53::53:
 

قاصدک

داره دوست میشه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : ✿ با من غزل بنوش ✿


می آورند از خاک مجنون استخوانت را


من سالها گم کرده ام حتی نشانت را



دیگر برایم قاب عکس روی دیواری


گم کرده ام در خویش طعم بازوانت را



فرمانده از اعضای گردانت خبر داری

در دکۀ سیگار دیدم دیدبانت را



هم سنگرت ای کاش تنها بر نمی گشت و


بر دوش می انداخت جسم نیمه جانت را



دیگر به مثقالی عیارت را نمی خواهند

انگار شیطان برده با خود همرهانت را



حالا کمی دیر آمدی دیر است خیلی دیر


دیگر نمی فهمم نمی فهمم زبانت را




حسن حسن پور
 

یلدا

کاربر همکار انجمن
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : ✿ با من غزل بنوش ✿

هلا روز و شب فانی چشم تو
دلم شد چراغانی چشم تو

به مهمان شراب عطش میدهد
شگفت است میهمانی چشم تو

بنا را براصل خماری نهاد
ز روز ازل بانی چشم تو

پر از مثنوی های رندانه است
شب شعر عرفانی چشم تو

تویی قطب روحانی جان من
منم سالک فانی چشم تو

دلم نیمه شب ها قدم میزند
در آفاق بارانی چشم تو...
 

قاصدک

داره دوست میشه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : ✿ با من غزل بنوش ✿


شبی بهانه ی من شو برای بیداری

نگو! دوباره برایم بهانه ای داری


تمام فکر منی و نیامدی حتی

به شب نشینی این خوابهای افکاری


خیال با تو نبودن هنوز هم سخت است

هنوز با همه ی روز های تکراری


مرا ببخش اگر بی اجازه وارد شد

کسی به خانه ی دل از شکاف دیواری!


چه راه سرد و غریبیست راه من بی تو

شبیه مرگ و یا ازدواج اجباری!


نمیشود بروم خسته ام... نمیفهمی؟؟!

چه لذتیست که اینقدر مردم آزاری؟


و حرف آخر من این که تا ابد ممنون

برای آن همه اشکی که بی تو شد جاری...

زهرا هاشمی

 

قاصدک

داره دوست میشه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : ✿ با من غزل بنوش ✿



کنار من که قدم میزنی هوا خوب است

پر از پریدنم و جای زخم ها خوب است




برای حک شدن عشق در خیابان ها

به جا گذاشتن چند رد پا خوب است




قدم بزن پُرم از حس «درکنار تویی»

قدم بزن پُرم از حس اینکه «ما» خوب است




نخند حرف دلم را نمیشود بزنم

خیال میکنم اینجور جمله ها خوب است




بگیر دست مرا بشکن ام بپیچان ام

دو تکه ام کن و آتش بزن، بلا خوب است




به هر کجا که مرا میبری نمیگویم

کجا بد است کجا دور یا کجا خوب است




به من بگو تو، بگو هی، به من بگو صالح

نگو: «تو» بی ادبی میشود «شما» خوب است!»




تو تکیه کلام منی و شاعر تو

همیشه نام تورا ثبت کرده با خوب است




و بیت بیت سفر کرده از هرآنچه بد است

به اتفاق تو او هم رسیده تا خوب است




قدم بزن صحرا فکر می کند باران

دوباره یاد زمین کرده و خدا خوب است







صالح سجادی

 

قاصدک

داره دوست میشه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : ✿ با من غزل بنوش ✿


در خلسه های سبز رهـا می کنی مـرا

وقتی که عاشقـانه صــدا می کنی مرا


با جلوه ای به رنگ گـل و شبنم و بهار

عاشق ترین آینـــــــــه ها می کنی مرا


با غیبت معطّر خـود ای شهود محض!

آکنده از حضـــور خـــدا می کنی مرا


رخ درمحاق می کشی ودرهجوم اشک

شبگرد کوچه های دعــا می کنی مرا


در روشنای خلـــــوت چشمان شرقیت

از ظلمت وجــــود رهــا می کنی مرا


می بینمت هنوز که با دستهای مهــــــر

در یک قنوت سبــــزدعا می کنی مرا



سعید سلیمانپور ارومی

 

قاصدک

داره دوست میشه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : ✿ با من غزل بنوش ✿


دوباره نقطه ی پایان بریده ام از تو

خیال می كنی آسان بریده ام از تو ؟


چقدر از شب و باران و ابر بیزارم

كه زیر نم نم باران بریده ام از تو


چه قدر چله گرفتند تا به هم نرسیم

ببین گرفته دعاشان بریده ام از تو


برای گریه پری شانه های من سست است

نگو بمان كه پریشان بریده ام از تو


كدام وقت مصیبت درست یادم نیست

كدام سمت خیابان بریده ام از تو


به جای موی تو دارم خیال می بافم

خیال می كنم آسان بریده ام از تو





احسان رشیدی

 

قاصدک

داره دوست میشه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : ✿ با من غزل بنوش ✿

پپ
نذر چشمان تو این دل که اگر ما باهم...
که اگر قسمت ما شد تک و تنها باهم،

زیر یک سقف به هم زل بزنیم آخرسر
خنده ای از ته دل بی غم فردا با هم

بشود حادثه ها وفق مراد من و تو
یا نباشیم و یا تا ته دنیا باهم

اگر این بار خدا خواست که خوشبختی را
بفروشد کمی ارزانتر از این تا با هم...

اگر این بار زمان روی زمین بند شود
نشناسیم از این شوق سرازپا با هم

دست تو شانه ی خوبیست که موهایم را...
لحن من ساز قشنگیست که شب ها باهم،

شب شعری به غزلخوانی ترتیب دهیم
از من و رودکی و حافظ و نیما باهم

"در ازل پرتو حسنت زتجلی دم زد
عشق پیداشدو..."این است که حالا باهم...

من برایت غزلی تازه بگویم آن وقت
جمله ای از تو:"چه خوب است که لیلا باهم

دل به دریا بزنیم آخر این قصه ولی
صدوده سال بمانیم در این جا با هم"

***
شاید این بار به سروقت خدا رفتم تا
تا بخواهم بنویسد تو و من را باهم




لیلا عبدی
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]
[/FONT]​
 

Hadii

داره دوست میشه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : ✿ با من غزل بنوش ✿

هنوز گریه بر این جویبار کافی نیست
ببار ابر بهاری، ببار... کافی نیست
چنان که یخ زده تقویم ها اگر هر روزهزار بار بیاید بهار، کافی نیست به جرم عشق تو باشد که آتشم بزنندبرای کشتن حلاج، دار کافی نیست
گل سپیده به دشت سپید می رویدسپیدبختی این روزگار کافی نیست
خودت بخواه که این انتظار سر برسددعای این همه چشم انتظار کافی نیست

:53::53:

 
بالا