✿ با من غزل بنوش ✿

rainygirl

خودمونی
"منجی دوازدهمی"
پاسخ : ✿ با من غزل بنوش ✿

سوختن با تو به پروانه شدن می ارزد

عشق اینبار به دیوانه شدن می ارزد
گرچه خاکسترم و همسفر باد ولی
جستجوی تو به بی خانه شدن می ارزد
تیشه بر ریشه ی قصری که در آن شیرین نیست
بیستون بی تو به ویرانه شدن می ارزد
یوسفم سینه ی من پیرهن پاره ی من
ننگ این قصه به افسانه شدن می ارزد
خاک خامم عطش آتش و می در دل من
بزن آتش که به پیمانه شدن می ارزد
شانه ام زیر غم عالم و آدم اما
یک نفس زیر سرت شانه شدن می ارزد


علی سعادت شایسته
 

rainygirl

خودمونی
"منجی دوازدهمی"
باید تو هم محکوم در خود سوختن باشی

یا مثل چایی که می افتد از دهن باشی


زخمی که من برداشتم فهمیدنش سخت است


سخت است حتی لحظه ای هم جای من باشی



توی دلم هر روز و هر شب رخت می شویند


باید برای درک این دلشوره زن باشی



در من دو روح بی قرار انگار در جنگ اند

سخت است با تنهایی ات در یک بدن باشی



در قاب آیینه خودت را گم کنی هر روز


در جالباسی هات دنبال کفن باشی



راهی برای صلح با دنیا نمی ماند


با مرگ وقتی گرم جنگی تن به تن باشی


...


مثل جذامی ها شدم، می رانی ام از خود


یک شب نشد با عشق در یک پیرهن باشم



لیلا عبدی
 

rainygirl

خودمونی
"منجی دوازدهمی"

این شعرها دیگر برای هیچ کس نیست

[FONT=arial,helvetica,sans-serif][FONT=arial,helvetica,sans-serif]
نه! در دلم انگار جای هیچ کس نیست[/FONT][/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]
[/FONT]

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]آنقدر تنهایم که حتی دردهایم[/FONT][FONT=arial,helvetica,sans-serif]
دیگر شبیه دردهای هیچ کس نیست[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif][/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]
حتی نفسهای مرا از من گرفته اند
[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]من مرده ام در من هوای هیچ کس نیست[/FONT][FONT=arial,helvetica,sans-serif][/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]
دنیای مرموزی ست ما باید بدانیم[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]
که هیچ کس اینجا برای هیچ کس نیست[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]
[/FONT]

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]باید خدا هم با خودش روراست باشد[/FONT][FONT=arial,helvetica,sans-serif]
وقتی که می داند خدای هیچ کس نیست[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif][/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]
من می روم هرچند می دانم که دیگر[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]
پشت سرم حتی دعای هیچ کس نیست



نجمه زارع[/FONT]
 

rainygirl

خودمونی
"منجی دوازدهمی"
بـه هـمـان قدر که چشم تو پر از زیباییست

بی تو دنیای من ای دوست پر از تنهاییست

ایـن غـزلـهـای زلالـی کـه ز مـن میشنـوی

چـشـمـه جـاری انـدوه دلـی دریـایـیـسـت

چـنـد وقـت است که بازیچه مردم شده ام

گـر چه بازیچه شدن نیز خودش دنیاییست

دل بــه دریــا زده تــا بــاز هــم آغــاز کـنـم

مـاجرایی که سرانجـامش یـک رسواییست

امـشـب ای آیـنـه تـکـلـیـف مـرا روشن کن

حـق بـه دست دل من عقل و یـا زیباییست

دلـخوش عشق شما نیستم ای اهل زمین

بـه خـداونـد کـه مـعـشوقـه مـن بـالاییست

ایـن غــزل نـیــز دل تـنـگ مـرا بــاز نــکــرد

روح مـن تـشـنـه یـک زمـزمـه نـیـمـاییست
بهروز یاسمی
 

rainygirl

خودمونی
"منجی دوازدهمی"
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرار در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر ؟ ای یاقوت بی قیمت !
که غیر از مرگ گردنبند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی ست یا من چشم و دل سیرم ؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم


خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم



فاضل نظری​
 

rainygirl

خودمونی
"منجی دوازدهمی"


بعد یک سال بهار آمده می بینی که


باز تکرار به بار آمده می بینی که


سبزی سجده ما را به لبی سرخ فروخت


عقل با عشق کنار آمده می بینی که



آنکه عمری به کمین بود به دام افتاده


چشم آهو به شکار آمده می بینی که



حمد هم از لب سرخ تو شنیدن دارد


گل سرخی به مزار آمده می بینی که



غنچه ای مژده پژمردن خود را آورد


بعد یک سال بهار آمده می بینی که




فاضل نظری
 

rainygirl

خودمونی
"منجی دوازدهمی"
چه شکل های غم انگیز مبهمی دارند!
و ابرها چه خیالات درهمی دارند!

چقدر ساکت و سنگین و سرد می گذرند!
سیاه و غم زده انگار ماتمی دارند


حیاط خانه پُر از پَر، پُر از زباله شده است
تو نیستی و کلاغان چه عالمی دارند!

تو نیستی...منم و بادهای پاییزی

که دست از سر این خانه برنمی دارند


منم که پنجره را باز می کنم هر روز
و فکر می کنم این کاج ها غمی دارند

تو نیستی...منم و شاخه های خشک انار

و ابرها چه خیالات درهمی دارند


پانته ا صفایی

 

rainygirl

خودمونی
"منجی دوازدهمی"

باید تو را درون خودم جست و جو کنم

با بغض بشکنم وَ تو را آرزو کنم



آیینه پروریم و به باور رسیده ایم

تصویر جالبی است،اگر رو به رو کنم


رسوا نمی شوی به جهانی، اگر تو را

همرنگ این جماعت بی آبرو کنم




جسمی که سوخت است به آتش کشانده ای

باید که با تمام خودم ، با تو ، خو کنم



مرزی که بین من وَ تو خط می کشد،تویی

دیگر به رسم تازه تری گفتگو کنم



باطل نماز من که خدایش غریبه شد

گاهی برای حاجت خود رو به او کنم



نگین افشاری
 

rainygirl

خودمونی
"منجی دوازدهمی"
تو مهربانتر از آنی که فکر می کردم
درست مثل همانی که فکر می کردم



شبیه ... ساده بگویم کسی شبیهت نیست
هنوز هم تو چنانی که فکر می کردم​



تو جاااان شعر منی و جهان چشمانم
مبااااد بی تو جهانی که فکر می کردم​




تمام دلخوشی لحظه های من از توست
تو آن آن زمانی که فکر می کردم




درست مثل همانی که در پی ات بودم
درست مثل همانی که فکر می کردم​



"مریم سقلاطونی"


 

rainygirl

خودمونی
"منجی دوازدهمی"
دلم برای تو...آیا دل تو هم تنگ است؟!

صدای هق هقِ... گویا دل تو هم تنگ است!

ببین! نمی شود این قدر دور بود از هم!
بیا... قبول... بفرما! دل تو هم تنگ است!

من از مسافت این جاده ها نمی ترسم
اگر بدانم آنجا دل تو هم تنگ است

اگر بدانم گاهی به یاد من هستی
و چند ثانیه حتی دل تو هم تنگ است-

پرنده می شوم اما... نمی پرم بی تو
پرنده می شوم و تا دل تو هم تنگ است-

برای تو پر پرواز می شوم حتی
اگر در آن سر دنیا دل تو هم تنگ است!

اگر در آن سر دنیا...اگر در آن دنیا...
اگر بدانم هرجا دل تو هم تنگ است-

بدون مکث می آیم که باورت بشود
دلم برای تو...حالا دل تو هم تنگ است؟!


نغمه مستشار نظامی

 
بالا