✿ با من غزل بنوش ✿

قاصدک

داره دوست میشه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : ✿ با من غزل بنوش ✿



دلم را چون اناری کاش یک شب دانه می کردم
به دریا می زدم در باد و آتش خانه می کردم

چه می شد آه ای موسای من، من هم شبان بودم
تمام روز و شب زلف خدا را شانه می کردم

نه از ترس خدا، از ترس این مردم به محرابم
اگر می شد همه محراب را میخانه می کردم

اگر می شد به افسانه شبی رنگ حقیقت زد
حقیقت را اگر می شد شبی افسانه می کردم

چه مستی ها که هر شب در سر شوریده می افتاد
چه بازی ها که هر شب با دل دیوانه می کردم

یقین دارم سرانجام من از این خوبتر می شد
اگر از مرگ هم چون زندگی پروا نمی کردم

سرم را مثل سیبی سرخ صبحی چیده بودم کاش
دلم را چون اناری کاش یک شب دانه می کردم
علیرضا قزوه
 

قاصدک

داره دوست میشه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : ✿ با من غزل بنوش ✿


آدم که در میانه ی دعوا عقب کشید



افتاد سیب سرخی و حوا عقب کشید




من ماندم و تو ماندی و این سیب نا تمام



من ماندم و تو ماندی و دنیا عقب کشید




امشب به یاد لحظه ی اول که دیدمت



قلبم دوباره ساعت خود را عقب کشید




یادش به خیر ، نور تو چشم مرا که زد



خورشید هم برای تماشا عقب کشید




پایت به سمتم آمد و دستت به دست من ...



قلبت میان همهمه اما عقب کشید




شاید که ار نگاه خیابان دلت گرفت



شاید برای زخم زبان ها عقب کشید




مردم چه زود خلوت ما را به هم زدند



من ماندم و تو رفتی و دنیا عقب کشید






حسن اسحاقی

 

قاصدک

داره دوست میشه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : ✿ با من غزل بنوش ✿


مرا بازیچه خود ساخت چون موسی که دریا را

فراموشش نخواهم کرد چون دریا که موسی را


نسیم مست وقتی بوی گل می داد حس کردم

که این دیوانه پرپر می کند یک روز گلها را


خیانت قصۀ تلخی است اما از که می نالم؟


خودم پرورده بودم در حواریّون یهودا را


خیانت غیرت عشق است وقتی وصل ممکن نیست

چه آسان ننگ می خوانند نیرنگ زلیخا را


کسی را تاب دیدار سرزلف پریشان نیست

چرا آشفته می خواهی خدایا خاطر ما را؟


نمی دانم چه نفرینی گریبانگیر مجنون است

که وحشی می کند چشمانش آهوهای صحرا را


چه خواهد کرد با ما عشق؟ پرسیدیم و خندیدی

فقط با پاسخت پیچیده تر کردی معما را



فاضل نظری
 

قاصدک

داره دوست میشه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : ✿ با من غزل بنوش ✿


در شهر من این نیست راه و رسم دلداری

باید بفهمم تا چه حدی دوستم داری


موسی نباش اما عصا بردار و راهی شو

تا کی تو باید دست روی دست بگذاری


بیزارم از این پا و آن پا کردنت ای عشق

یا نوش دارو باش یا زخمی بزن کاری


من دختری از نسل چنگیزم که عاشق شد

خوکرده با آداب و تشریفات درباری


هر کس نگاهت کرد چشمش را در آوردند

شد قصۀ آقا محمد خان قاجاری


آسوده باش از این قفس بیرون نخواهم رفت

حتی اگر در را برایم باز بگذاری


چون شعر هرگز از سرم بیرون نخواهم کرد

باید برای چادرم حرمت نگه داری


تو می رسی روزی که دیگر دیر خواهد شد

آن روز مجبوری که از من چشم برداری




فاطمه سلیمانی
 

Hadii

داره دوست میشه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : ✿ با من غزل بنوش ✿

رسيدهام به خدايی كه اقتباسي نيست
شريعتي كه در آن حكمها قياسي نيست

خدا كسي ست كه بايد به ديدنش بروي
خدا كسي كه از آن سخت ميهراسي نيست.

به «عيب پوشي » و « بخشايش» خدا سوگند
خطا نكردن ما غير ناسپاسي نيست

به فکر هیچ کسی جز خودت مباش ای دل
كه خودشناسي تو جز خدا شناسي نيست

دل از سياست اهل ريا بكن،خود باش
هواي مملكت عاشقان سياسي نيست
 

قاصدک

داره دوست میشه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : ✿ با من غزل بنوش ✿


من شوق پروازم اگر بال و پرم باشی

یک سینه آوازم اگر شور و شرم باشی




تو روح شعری، دوست دارم از تو بنویسم

تا لابلای برگ های دفترم باشی




روز ازل گم کرده بودم نیمه ی خود را

شاید همان گم کرده – نیم دیگرم – باشی




تقویم عمرم صفحه صفحه سردی دی بود

با مهربانی آمدی شهریورم باشی




این روبه پایان را سرآغازی ست عشق تو

با من بمان، بگذار عشق آخرم باشی




همراهی ام کن تا مگر از خاک برخیزم

من شوق پروازم اگر بال و پرم باشی





جواد زهتاب





 

قاصدک

داره دوست میشه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : ✿ با من غزل بنوش ✿


آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا

بی وفا حالا که من افتادهام از پا چرا




نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی

سنگدل این زودتر میخواستی حالا چرا




عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست

من که یک امروز مهمان توام فردا چرا




نازنینا ما به ناز تو جوانی دادهایم

دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا





وه که با این عمرهای کوته بیاعتبار

اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا




شور فرهادم بپرسش سر به زیر افکنده بود

ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا




ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت

اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا




آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند

در شگفتم من نمیپاشد ز هم دنیا چرا




در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین

خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا




شهریارا
بی حبیب خود نمیکردی سفر

این سفر راه قیامت میروی تنها چرا







شهریار

 

قاصدک

داره دوست میشه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : ✿ با من غزل بنوش ✿



گاهی مسیر جاده به بن بست می رود

گاهی تمام حادثه از دست می رود



گاهی همان کسی که دم از عقل می زند

در راه هوشیاری خود مست می رود





گاهی غریبه ای که به سختی به دل نشست

وقتی که
قلب خون شده بشکست می رود




اول اگر چه با سخن از
عشق آمده

آخر خلاف آنچه که گفته است می رود




وای از
غرور تازه به دوران رسیده ای

وقتی میان طایفه ای پست می رود




هر چند مضحک است و پر از خنده های تلخ

بر ما هر آنچه لایقمان هست می رود




گاهی کسی نشسته که غوغا به پا کند

وقتی غبار معرکه بنشست می رود




اینجا یکی برای خودش حکم می دهد

آن دیگری همیشه به پیوست می رود




این لحظه ها که قیمت قد کمان ماست

تیریست بی نشانه که از شصت می رود




بیراهه ها به مقصد خود ساده می رسند

اما مسیر جاده به بن بست می رود





 

Hadii

داره دوست میشه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : ✿ با من غزل بنوش ✿

در من بپيچ وُ شكل همين گردبادها
با من برقص ،ظهر و شب و بامدادها

تنهاترين مسافر اين شهر خسته ام
ناباورانه رفته ام آري زِ يادها

سيمرغ وُ بيستون وُ تب تيشه در غزل
هي شعله مي كشند درونم نمادها

آه اي خداي معجزه ي شاعرانه ام
خط مي زنند بي تو تنم را مدادها!

خوش كرده ام تمام دلم را به عشق تو
زخمي نزن به پيكر اين اعتماد ها

لب گريه هاي منجمدم را نظاره كن
پس كي؟بگو نمي رسي آيا به دادها؟

بايد براي آمدن تو دعا كنم
تا لحظه ي اجابت اين وان يكادها

با اين همه تو دوري وُ آري نمانده است
چيزي به غير خاطره در ذهن بادها
 

قاصدک

داره دوست میشه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : ✿ با من غزل بنوش ✿


هرگز ندارم چاره ای الا « خداحافظ »

دیوانه خواهم شد پس از تو با « خداحافظ »




هر ماهی عاشق که موج او را به ساحل برد



می گفت لب بر لب زنان : « دریا خداحافظ »




« زندان » و « زنده » وقتی از یک ربشه می آیند



پس مرگ ! راهی کن مرا تو تا « خداحافظ »




دیوانه ای دیدم که می گفت و به حق می گفت



« امروز یا دیروز یا فردا خداحافظ »




وقتی « رسیدن » نقطه ی آغاز « رفتن » شد



یعنی « سلام » ما برابر با خداحافظ




دیوانه ای هستم که از یک واژه می ترسد



هر چیز می خواهی بگو اما... خداحافظ...






محمد علی علیزاده

 
بالا