پاسخ : اشعار کاروان اسرا
زینب اگر نبود علی زینتی نداشت
حتی نماز و دعا برکتی نداشت
زینب اگر نبود پس از کشتن حسین
دیگر برای خلق، خدا آیتی نداشت
زینب اگر به وقت، کنار حسین بود
دیگر حسین، ظهر عطش محنتی نداشت
انقدر بر تنشان نیزه و شمشیر می زدند
دیگر حسین فاطمه هم قوتی نداشت
بعد از فرار اهل حرم از خیام خویش
دیگر جمال پاک حسین بهجتی نداشت
گر چه حسین رهبر ذرات عالم است
اما درون شام دگر شوکتی نداشت
بهر دو گوشواره کسی گوش می درید
با ما مگو که مرد عرب سرقتی نداشت
آمد به نزد دخت سه ساله ولی عجیب
جز چند گوشواره دگر حاجتی نداشت
مردان شام همه سیرند و دختری
حتی برای سیری خود ذرتی نداشت
آمد میان گودی و رگهای باب دید
اما برای بوسه زدن جرئتی نداشت
آمد کنار رأس پدر در خرابه ای
اما برای بوسه زدن مهلتی نداشت
رأسی به روی نیزه ز داغی کند سخن
با ما مگو که رأس به نی حرکتی نداشت
انگشت می برید و چقدر او نترس بود
قلب پر از سیاهی او رأفتی نداشت
زینب اگر نبود علی زینتی نداشت
حتی نماز و دعا برکتی نداشت
زینب اگر نبود پس از کشتن حسین
دیگر برای خلق، خدا آیتی نداشت
زینب اگر به وقت، کنار حسین بود
دیگر حسین، ظهر عطش محنتی نداشت
انقدر بر تنشان نیزه و شمشیر می زدند
دیگر حسین فاطمه هم قوتی نداشت
بعد از فرار اهل حرم از خیام خویش
دیگر جمال پاک حسین بهجتی نداشت
گر چه حسین رهبر ذرات عالم است
اما درون شام دگر شوکتی نداشت
بهر دو گوشواره کسی گوش می درید
با ما مگو که مرد عرب سرقتی نداشت
آمد به نزد دخت سه ساله ولی عجیب
جز چند گوشواره دگر حاجتی نداشت
مردان شام همه سیرند و دختری
حتی برای سیری خود ذرتی نداشت
آمد میان گودی و رگهای باب دید
اما برای بوسه زدن جرئتی نداشت
آمد کنار رأس پدر در خرابه ای
اما برای بوسه زدن مهلتی نداشت
رأسی به روی نیزه ز داغی کند سخن
با ما مگو که رأس به نی حرکتی نداشت
انگشت می برید و چقدر او نترس بود
قلب پر از سیاهی او رأفتی نداشت