اشعار کاروان اسرا

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار کاروان اسرا

[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]رفتی و گفتی انفلاب گریه با تو[/FONT]


[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]تفسیر آیات کتاب گریه با تو[/FONT]

[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]طوفان سوار خطبه های کوفه زینب![/FONT]

[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]حیدر شدن پشت نقاب گریه با تو[/FONT]

[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]رعد بلند حنجر هیهات با من[/FONT]

[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]باران بی صبر شهاب گریه با تو[/FONT]

[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]با من به روی نیزه رفتنهای بسیار[/FONT]

[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]آثار بی حد و حساب گریه با تو[/FONT]

[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]کنج تنور داغ و تشت کینه ازمن [/FONT]

[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]مهتاب آه و آفتاب گریه با تو[/FONT]

[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]رفتی و گفتی صبر کن با غصه هایم[/FONT]

[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]رفتی گفتی اضطراب گریه با تو[/FONT]

[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]من را ببر از رفتننت آتش گرفتم[/FONT]

[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]ای که دعای مستجاب گریه با تو[/FONT]
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار کاروان اسرا

[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]ای روی تو دلنواز بر نیزه شدی ؟[/FONT]

[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]هان ای سر سر فراز بر نیزه شدی؟[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]تاریخ ببین چه تلخ تکرار شدست[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]قرآن منی و باز بر نیزه شدی![/FONT]

[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]ای سر که بود بار غمت بر دوشم[/FONT]

[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]زود است که داغ تو کند گل پوشم[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]بر خطبه ی من تو گوش کردی اکنون [/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]قرآن تو بخوان که من سرا پا گوشم[/FONT]
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار کاروان اسرا

دیدم لب عطشان را ای کاش نمی دیدم

ارباب پریشان را ای کاش نمی دیدم

بی یار و معین ارباب تنها وسط میدان

دیدم شه خوبان را ای کاش نمی دیدم

لشکری پر از کینه خنجر به روی حنجر

بر قلب سلیمان را ای کاش نمی دیدم

وقتی که برون آمد شمر از وسط مقتل

دیدم سر جانان را ای کاش نمی دیدم

از بعد غروب آن روز در چنگ حرامی ها

دیده ام یتیمان را ای کاش نمی دیدم

آتش وسط خیمه ای وای چه می بینم

یک شام غریبان را ای کاش نمی دیدم

سرها به روی نیزه خیمه همه در ناله

اشکان یتیمان را ای کاش نمی دیدم

از کوفه به شام هردم در روبرویم آورد

سرهای شهیدان را ای کاش نمی دیدم

سختی و اسارت را سیلی و جسارت را

بی صبری طفلان را ای کاش نمی دیدم
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار کاروان اسرا

آسمان دلش از غصه حکایت می کرد


با پدر داشت که از کو فه شکایت می کرد



مو به مو ، لحظه به لحظه همه ی واقعه را

با اشارات نظر بر تو روایت می کرد



دختر عا طفه با چوب سراسر کینه

سر یک بوسه زلبهات رقابت میکرد



از همان وقت که بر نیزه سواری رفتی

دشمنت هر چه که می خواست جنایت می کرد



دل شکسته ، سر بشکسته در آغوش گرفت

ولی آهسته که حال تو رعایت می کرد



به سر زلف پریشان تو بسته است دخیل

حاجتی داشت زمانی که صدایت می کرد



در دلش گفت خدایا بروم همره او

باید این بار که بابایم عنایت می کرد
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار کاروان اسرا

(( بر نيامد از تمناي لبش كامم هنوز ))

او به روي نيزه رفت و من به دنبالش هننوز

زینت دوش نبي مصطفي حقش نبود
بر زمين كربلا ماند پر و بالش هنوز

گرچه دور افتاده ام فرسنگ ها از باغ گل
مي رسد بوي گلاب از جسم پامالش هنوز

حال با غارتگري هاشان چه سازم بعد او
خنجر و انگشتري باقيست جنجالش هنوز

كاروان منزل به منزل مي رود اما خدا
بند نيامد گريه هاي طفل خردسالش هنوز

دخترك هم سهم خود را برد از اين ماجرا
مانده جاي تازيانه بر پر و بالش هنوز

ديد در بازار طفلي آنچه غارت رفته بود
در حراج افتاده بود معجر و خلخالش هنوز!
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار کاروان اسرا

آمده سرشکسته محنت

آمده اشک ریز بت شکنت
السلام ای مرمل بدماء
چه خبر از هزار زخم تنت
از دو تا لاله های من چه خبر
چه خبر از سپاه بی کفنت
حال شش ماهه حرم خوب است ؟
چه خبر از دو حیدر حسنت ؟
خیز و بنگر به حال و اوضاع
اولین کاروان سینه زنت
علم ما شکسته گهواره
پرچم ماست کهنه پیرهنت
جمع ما روضه خوان نمی خواهد
نوحه ماست نام دل شکنت
تن هشتاد و چند عزادارت
وضع بهتر ندارد از بدنت
خیز و بنگر به موسفیدانت
بر سپاه کبود و گریانت
یاس بودم که پرپرت شده ام
قد کمانی حنجرت شده ام
قتلگاهت عجب حرایی شد
وحی آمد پیمبرت شده ام
اقراء اقراء رسید و حس کردم
آخرین تیر لشکرت شده ام
پیکر و موی من سیاه و سفید
چه قدر شکل مادرت شده ام
یار بی سر ،سرت سلامت باد
من عزادار دخترت شده ام
چشم هایم نشد شبی بسته
بس که دلواپس سرت شده ام
بانی اشک خون صبح و شب
طالب خون حنجرت شده ام
در میان محله های یهود
حیدر جنگ خیبرت شده ام
آب رفتم کمان شدم اما
پس گرفتم سرت ز خو لی ها
آسمان سر به زیر شد ای وای
خواهر تو اسیر شد ای وای
قسمت پاره های پیکر تو
تکه های حصیر شد ای وای
نگران رباب هستم من
در چهل شب چه پیر شد ای وای
رفت عباس و هر کس و ناکس
سر طفل تو شیر شد ای وای
شکم خالی سه ساله تو
لگدی خورد و سیر شد ای وای
حوریت در خرابه ملعبه ی
عقده ها از غدیر شد ای وای
سهم طفلان وحی خیرات و
لقمه های پنیر شد ای وای
اشک هامان بساط تفریح
مردمانی حقیر شد ای وای
رفتی و شعله گشت یاور من
معجرم را ببین برادر من
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار کاروان اسرا

سری به نیزه بلند است در مقابل زینب


سری که سایه کشیده ست روی محمل زینب



سری که معجزه اش روی نی تلاوت وحی است

مسیح ِ روی صلیب است در مقابل زینب



چه دلفریب صدایی ، چه آیه های به جایی

که بعد خطبه ی خواهر شده مکمِل زینب



پس از خطابه ی منبر زمان نوحه سرایی ست

بخوان که گرم شود با دم تو محفل زینب



چگونه نفی کنم خارجی خطاب شدن را

بخوان که حل شود از خواندن تو مشکل زینب



برایشان بگو از روضه های بازِ دل ما

به استناد روایاتی از مقاتل زینب



بگو به کوفه،که در کربلا چه ها که نکردند

بگو چه ها که نشد با سر تو و دل زینب



بگو که این اسرا از حریم شیر خدایند

بگو که ناقه ی عریان نبوده منزل زینب



یتیم ِعترت و نان تصدقی که حرام است...

اضافه می شود اینگونه بر مسائل زینب



ز دست قافله باید بگیرم این همه نان را

ولی اگر بگذارند این سلاسل زینب



اسیر این همه خفاش شب پرستم و اینجا

تویی هلال و اباالفضل ماه کامل زینب



هزار گرگ گرسنه،هزار چشم حرامی

به جای قاسم و اکبر به دور محمل زینب



به پیش هجمه ی سنگین و شوم چشم چرانها

تویی و چند سرِ روی نیزه حائل زینب



تو را به نیزه و شمشیرشان به قتل رساندند

ولی ز هلهله حالا شدند قاتل زینب



حسین ، جانِ عزیزت به من نگاه بینداز

ببین عوض نشده بعد تو شمایل زینب؟



تنم ز کعب نی و تازیانه خورد شد آخر

بعید نیست ز هم وا شود مفاصل زینب



سر تو رفته به نی،پس شکسته باد سر من

ز تو عقب نمی افتد در این معامله زینب
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار کاروان اسرا

بر حنجرت سرنیزه تا بالاوپایین می رود


انگارامواج صدا بالا و پایین می رود



ماهی سرخ کوچکی با رقص تیر حرمله

در تُنگ دست ربنا بالاو پایین می رود



می بینمش بی صاحبش لبریز تیرو تیغ ها

سمت حرم اسبی رها بالا و پایین می رود



از دور می بینم فقط در هاله ی گرد و غبار

شمشیر ها و دست ها بالا و پایین می رود



یا بر فراز نیزه ها یا بر فرود طشت زر

آنک سر خون خدا بالا و پایین می رود
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار کاروان اسرا

اگر که باد مخالف کمی امان بدهد

به نیزه دار بگویم سری تکان بدهد

به نیزه دار بگویم که با تکانی نرم
به ابرهای سر زلف تو دهان بدهد

وَماه آمده تا با هلال انگشتش
نشانه های سرت را به این و آن بدهد

نشانه های سری که اگر نگاهش را
به قدر یک سر سوزن به کهکشان بدهد-

-ستاره دست به گوش از همیشه بالاتر
به روی ماذنه ی آسمان اذان بدهد

ستون نیزه ی تو ریسمان باریکی ست
که دست های زمین را به آسمان بدهد

به روی نیزه پریشان نموده ای شب را
چو آن شهاب که گاهی خودی نشان بدهد
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار کاروان اسرا

چشمان تو ادامه ی دریای کربلا


زینب شدی و زینت بابای کربلا



با خطبه هات مثل علی میشوی ولی

با گریه هات حضرت زهرای کربلا



ای سر بلند از تو حسین بن فاطمه

ای سر به زیر پیش تو سقای کربلا



دیروز اگر نبود دم آتشین تو

بیهوده بود قصه ی فردای کربلا



وقت قنوت نافله های شبانه ات

شد ملتمس ترینِ تو مولای کربلا



دشمن حریف یک نخی از معجرت نشد

در چنگ توست پهنه ی صحرای کربلا



بانوی آب و آینه بانوی آسمان

اصلا خودت برای دلم روضه ای بخوان :



هنگام پر کشیدن و وقت سفر شده

اشک نگاه آخر من بی ثمر شده



با یاد پاره های تنت گریه میکنم

با آه سینه ام جگرم شعله ور شده



این بازوی سپر شده ام را شکسته اند

حالا ببین که خواهر تو بی سپر شده



حتی توان سینه زدن هم نمانده است

این بازوی شکسته عجب درد سر شده



بعد از گذشت لحظه ی گودال رفتنت

یک سال و نیم خواهر تو خون جگر شده



با هر نفس که بعد غمت میزدم حسین

زخمی که داشتم به دلم تازه تر شده



بر حال من نسوخت دل دشمنت حسین

عمداً مرا زدند کنار تنت حسین



گودال بود و غربت بی انتهای من

شد خیمه گاه مروه و مقتل صفای من



از بسکه ازدحام در آنجا زیاد بود

جایی نبود کشته ی بی سر ؛ برای من



یک خنجر شکسته چرا بوسه میزند ؟

بر روی حنجر تو برادر به جای من



یک نیزه آمد و سخنت را برید و رفت

یک کعب نی رسید به داد صدای من



پیراهن تن تو پر از رد پا شده است ؟

یا اشتباه میکند این چشم های من



با تازیانه ها بدنم خوب آشناست

من را زدند پیش تو ای آشنای من



دیدند بی کسیم به ما طعنه ها زدند

مانند مادر تو مرا بی هوا زدند
 
بالا