اصحاب اهل بیت علیه السلام

nazanin

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اصحاب اهل بیت علیه السلام

استاندار مدائن

img.tebyan.net_big_1387_09_731503949152247411722431916542171152174.jpg


پس از ماجرای بیعت اجباری، امام على علیه السلام در عین اجراى رسالت هدایت الهى خویش، به خاطر مصالح كلى كیان اسلام، نسبت ‏به خلفا راهنمایى‏ها و مساعدتهایى داشته است، سلمان هم با اذن آن پیشوای راستین براساس همان مصالح كلى، به قول «مسعودى‏» منصب استاندارى «مداین‏» را از سوى ‏خلیفه دوم مى‏پذیرد.(1) اما با استقلال و آزادى، در چهار چوبه تكلیف الهى خویش، بر اساس راهنمایى‏هاى رسول خدا و امام على علیهماالسلام عمل مى‏نماید.

شیوه‏هاى استاندارى

سلمان فارسى، اضافه بر معارف و معیارهایى را كه از رسول خدا صلی الله علیه و آله آموخته بود، اصول ‏جامعه شناسانه امام على علیه السلام را نیز براى الگو دهى و حكومتدارى و اداره جامعه ‏اسلامى، به طور دقیق مد نظر قرار مى‏دهد.
سلمان حكیم، فراموش نمى‏كند كه مسئولیت استاندارى، این جهات حیاتى را مى‏طلبد كه استاندار باید نگهبان اساس اسلام، معارف شرع مقدس و حافظ جان و مال و عِرض مسلمانان باشد. بدین لحاظ سلمان كار استاندارى و اداره امور جامعه فرسوده را، به سوى كیان اسلامى و انسانى، با اصول و روشهاى عملى زیر، بدین شكل آغاز مى‏نماید:

ساده زیستى

ساده زیستى و زهد و پارسایى یك مقام مسؤول در جامعه اسلامى، در الگودهى و سازندگى مردم، نقش تعیین كننده‏اى دارد. درباره وضع لباس و خانه‏ مسكونى و شیوه زندگى سلمان حكیم، ابن عبدالبر، و جزرى، و ابن ابى الحدید، و مسعودى، مطالب فراوان و عجیبى را آورده‏اند.(2)
سلمان نیز كه استاندار مداین است، و پیرو مكتب امام على علیه السلام در روزگار امارت خویش بر «مداین‏» عموما تنها و بى پیرایه و به طور ناشناس، دركوچه‏ها حركت مى‏كرد​

جنبه زهد و پارسایى سلمان، در مقام استاندارى ‏«مداین‏»، که از لحاظ غذا و لباس و مسكن، با نهایت صرفه جویى و پارسایى، زندگى را به سر مى‏برد، در برابر زرق و برق چشم فریب جامعه پادشاهى آن روز، یك شیوه مدیریتى بسیار مؤثر بوده که در واقع برگرفته از منشور حكیمانه مولاى خویش، امام على علیه السلام می باشد، كه فرموده ‏است:
خداوند متعال، بر پیشوایان حق واجب گردانیده، كه وضع خود را با زندگى افراد ضعیف و تنگدست جامعه هماهنگ سازند، تا فقر و نادارى افراد تهیدست و محروم، آنان را تحت فشار و پریشانى قرار ندهد. (3)
سلمان حكیم، كه در فتوحات اسلامى و جبهه سپاه اسلام، به قول «طبرى‏» از سوى خلیفه، مقام «رائد»ى و پیشوایى و هدایت مسلمانان را به عهده داشته(4)، اكنون ‏كه در منصب استاندارى به «مداین‏» آمده، بى اعتنا به كاخ سفید ساسانیان شكست‏ خورده، در آن كاخ آنچنانى مسكن نمى‏گزیند، و آن زرق و برق خیره ‏كننده و فریبنده‏ را، هیچ مى‏شمارد، بلكه براى رسیدگى به امور مردم و إشراف به وضع آنان، و آسانى مراجعه به «حاكم‏» دكانى در بازار براى انجام كارهاى ادارى خویش انتخاب‏مى‏نماید.(5) و بعد هم ‏براى زندگى، خانه كوچك و ساده‏اى را تشكیل مى‏دهد، و آنگاه هم كه «نهر دجله‏» طغیان مى‏كند، و سیلاب شهر را فرا مى‏گیرد، سلمان، تمامی دارایی خود که یک دوات و یک عصا و پوست ‏گوسفندى را كه فرش او بود، بر مى‏دارد، و بالاى كوه مى‏رود، و مى‏گوید: هكذا ینجوا المخفون یوم القیامة (روز قیامت هم، سكباران اینگونه نجات پیدا مى‏كنند).(6)
img.tebyan.net_big_1390_10_1782282183715421325624212221218197563994.gif

نان بازوی خود


عبدالله بن عمر و حسن بصرى مى‏گویند: حقوق سالیانه سلمان از صندوق بیت المال، پنج هزار درهم بود، كه هرگاه حقوق خویش را دریافت مى‏داشت، آن را در راه خدا به ‏نیازمندان، انفاق‏ مى‏كرد، و چون در مدینه «زنبیل بافى‏» آموخته بود، در مداین نیز «زنبیل‏» مى‏بافت و آن را مى‏فروخت، و از درآمد «زنبیل بافى‏» زندگى خود را تأمین‏ مى‏نمود. از كسى چیزى نمى‏گرفت، و مى‏گفت: دوست نمى‏دارم جز از دسترنج كار خود، ارتزاق كنم. (7)
سركشى و دلجویى

سلمان حكیم، غیر از اینكه در شیوه استاندارى خویش، آموزشها و آگاهى‏هاى ‏لازم را به مردم مى‏داد، و نیز با زنبیل بافى خویش عملاً روح نشاط و فعالیت تامین ‏مادى و معنوى زندگى را فراهم مى‏آورد، با استقرار در بازار، به وضع كسب و تجارت نظارت داشت، و زمینه مراجعه ارباب رجوع به او بسیار سهل و آسان بود.
اضافه بر این، طورى كه تاریخ گزارش مى‏دهد: «به افراد سركشى مى‏كرد، شكایتها و مشكلات آنان را رسیدگى مى‏نمود، به درد دل آنان گوش فرا مى‏داد، و از افراد تفقد و دلجویى به عمل مى‏آورد.(8)
سلمان، گاهى هم گوشت مى‏گرفت و آن را مى‏پخت، سفره‏اى مى گسترانید و افراد «جذامى‏» را (كه محرومیت اجتماعى داشتند، و نیازمند دلجویى و مساعدت‏ بودند) بر آن سفره دعوت مى‏كرد، و آنان را پذیرایى مى‏نمود.(9)
سلمان حكیم، فراموش نمى‏كند كه مسئولیت استاندارى، این جهات حیاتى را مى‏طلبد كه استاندار باید نگهبان اساس اسلام، معارف شرع مقدس و حافظ جان و مال و عِرض مسلمانان باشد. بدین لحاظ سلمان كار استاندارى و اداره امور جامعه فرسوده را، به سوى كیان اسلامى و انسانى، با اصول و روشهاى عملى آغاز مى‏نماید​

خدمت به مردم

همدردى، دلنوازى، باربردارى، و یارى رسانى به بندگان خدا، بخصوص ‏ضعیفان و محرومان، از ویژگیهاى اخلاقى و انسانى عملى پیشوایان دینى است، تا بدین وسیله ضمن اطاعت ‏خداوند، خدمت ‏به خلق، و تربیت و سازندگى‏ اجتماعى نیز به وجود آید.
سلمان نیز كه استاندار مداین است، و پیرو مكتب امام على علیه السلام در روزگار امارت خویش بر «مداین‏» عموما تنها و بى پیرایه و به طور ناشناس، دركوچه‏ها حركت مى‏كرد.
یك روز، مردى از «قبیله شبام‏» در حالى كه بار كاهى را به دوش دارد، و از حمل ‏آن ناتوان گردیده، با سلمان برخورد مى‏كند، به سلمان پیشنهاد مى‏كند، بار او را به‏ دوش گیرد و به مقصد برساند، سلمان هم این درخواست را مى پذیرد، بار مرد ناتوان را به دوش مى‏گیرد و به راه ادامه مى‏دهد. اما وقتى مردم سلمان را در آن وضع مى‏بینند و احترام مى‏كنند، به مرد شبامى ‏اطلاع مى‏دهند، وى امیر مداین است، آن مرد شرمنده و خجالت زده مى‏شود و عذر خواهى مى‏كند و مى‏خواهد بار را از سلمان بگیرد. ولى سلمان، او را هم مورد ملامت قرارنمى‏دهد، بار را نیز تحویل او نمى‏دهد و بالاخره بار او را به منزل مى‏رساند.(10)

اقدامات فرهنگى

سرزمینى كه در آتش ظلم مجوسیت و حاكمان خودكامه آن مى ‏سوخته، احتیاج‏ زیاد به تحول فكرى و فرهنگى دارد، بدین جهت ‏سلمان حكیم و دانشمند، در مسجد مداین، درس تفسیر قرآن ترتیب مى‏دهد.
ابونعیم اصفهانى، مى‏نویسد، مردم «تیسفون‏» (جمعیت ‏شهرهاى هفتگانه‏ مداین) باخبر شدند، سلمان در مسجد حضور دارد، حدود هزار نفر گرد آمدند. سلمان به آنان گفت: بنشینید، وقتى آنان نشستند، سلمان براى آنان به قرائت و تفسیر «سوره یوسف‏» پرداخت.(11) سوره ای که از دو پیامبر، داستان به میان مى‏آورد و امانتدارى‏ در خزانه ‏دارى و اموال بیت المال را مطرح مى‏كند و سرنوشت پاكدامنى «یوسف ‏صدیق‏» را پیروزى و سربلندى و رسیدن به عزت مادى و معنوى، و سزاى‏ «زلیخاى‏» هوسباز و فریبكار را، رسوایى و شكست و زبونى او را بیان مى‏دارد، و در پایان هم اعلام مى‏كند: در سرگذشت آنان، عبرت و آموزشى براى خردمندان‏ وجود دارد.(یوسف/111)

پی نوشت:
1) مروج الذهب، ج 2، ص 306.
2) الاستیعاب، ج 2، ص 58؛ شرح نهج البلاغه، ج 18، ص 35؛ اسد الغابة، ج 2، ص 331؛ مروج الذهب، ج 2، ص 307.
3) نهج البلاغه فیض، خ 200، ص 663.
4) تاریخ الامم و الملوك، ج 4، ص 88.
5) فتاوى صحابى كبیر، ص 59 - 76، سلمان الفارسى، ص 130.
6) نفس الرحمن، صص 551 - 555.
7) الاستیعاب، ج 2، ص 59؛ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 18، ص 35؛ بحار الانوار، ج 22، ص 390.
8) فتاوى صحابى كبیر سلمان، ص 77.
9) نفس ‏الرحمن، ص 555؛ السیرة الحلبیة، ج 1، ص 195.
10) فتاوى صحابى كبیر ص 88؛ صفوة الصفوة، ص 1، ص 291.
11) فتاوى صحابى كبیر سلمان، ص 146؛ حلیة الاولیاء، ج 1، ص 203.
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان


منبع: کتاب «سلمان فارسى؛ استاندار مدائن» تألیف احمد صادقى اردستانى.
 

nazanin

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اصحاب اهل بیت علیه السلام

«خبر جاثلیق» کتابی از سلمان فارسی

img.tebyan.net_big_1390_10_2265622141792181281611604512097720524520.gif

از ویژگى‏هاى ممتاز سلمان فارسى، صحابى بزرگ رسول خدا صلی الله علیه وآله آن است، كه غیر از فضایل و مناقبى كه از وى در تاریخ و روایات اسلامی وجود دارد و غیر این كه او مرد معمارى و شهرسازى و فرماندهى و فرماندارى بوده، داراى كتاب و تالیف نیز مى‏باشد.
لوئى ماسینینون فرانسوى، آثار منسوب به سلمان را، چهار كتاب معرفى ‏مى‏كند، كه از جمله آنها «خبر جاثلیق‏» است.
در سایر آثار تاریخى و رجالى هم مى‏خوانیم:
1. محمد بن على بن حسین بن موسى قمى، معروف به «شیخ صدوق‏» متوفاى‏381 هجرى، بخشهایى از مطالب كتاب سلمان را، در كتاب «التوحید» صفحه‏هاى‏286 و 316 ، آورده است.
2. شیخ الطایفه، محمد بن حسن طوسى، متوفاى 460 هجرى مى‏نویسد:
سلمان فارسى، حدیث جاثلیق رومى را كه بعد از وفات پیغمبر صلی الله علیه وآله از جانب ‏پادشاه روم به مدینه آمدند، روایت كرده است.
3. محمد بن على‏بن شهر آشوب مازندرانى، متوفاى 588 هجرى، مى‏نویسد:
سلمان فارسى رحمة الله علیه، «خبر جاثلیق‏» را روایت نموده است.
4. ابو محمد، حسن بن ابوالحسن محمد دیلمى، متوفاى 801 هجرى، همه‏خبر جاثلیق را، در كتاب « ارشاد القلوب‏»، ج‏2 ، صفحات‏299 - 315 آورده است.
5. محمد باقر بن تقى، «علامه مجلسى‏»، متوفاى 1111 هجرى، بخشهایى از این خبر را، در بحارالانوار، ج 3، ص‏272 و ص‏328 و ص‏334، و ج‏10، ص 52 -62 و ج 41، ص 308 و 309 و ج 55، ص‏9 و همه خر جاثلیق را در ج‏30،ص‏53-82، ذكر نموده است.
6. میرزا حسین بن محمد تقى، معروف به «محدث نورى‏» متوفاى 1320هجرى، همه كتاب سلمان را، در كتاب عمیق «نفس الرحمن فى فضائل سلمان‏»،ص‏329 و ص‏489-511، با ذكر سلسله راویان حدیث، ضبط نموده است.
7. آیة‏الله سید حسن صدر، متوفاى 1355 هجرى، نوشته:
كتاب تالیفى سلمان‏ فارسى، همان «خبر جاثلیق‏» است.
8. حاج محمد مقدس اصفهانى، متوفاى 1378 هجرى، به روایت «نجاشى‏»، مى‏نویسد:
نظر صحیح این است كه اول كسى كه در اسلام، تصنیف نموده، امیرمؤمنان علیه السلام بوده، بعد سلمان فارسى، بعد ابوذر غفارى، بعد اصبغ بن نباته، بعد عبیدالله بن ابى رافع، و سپس زین العابدین علیه السلام كتاب «صحیفه سجادیه‏» را تصنیف ‏نموده است.
9. علامه شیخ عبدالحسین امینى، متوفاى 1390 هجرى بخشهایى از «خبرجاثلیق » را در كتاب عظیم «الغدیر» ج‏7 ، ص‏178-179 ، آورده است.
10. دكتر حسین مجیب مصرى، در كتاب «سلمان فارسى ، در ترازوى ادب و تحقیق‏» به ترجمه فارسى «حسین یوسفى آملى‏»، خلاصه «خبر جاثلیق‏» را ،ص‏214 و 215 در طى یك صفحه آورده است.
اكنون قبل از آن‏ كه ترجمه متن «كتاب سلمان‏» را مورد مطالعه قرار دهیم، توضیح‏این نكته نیز لازم خواهد بود، كه در این كتاب مطالب، كلامى و تفسیر و مسائلى‏مربوط به علوم طبیعى وجود دارد، كه شرح و تفسیر آن، در فرصت دیگر باید انجام‏شود.


بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان



منبع: کتاب «سلمان فارسى؛ استاندار مدائن» تألیف احمد صادقى اردستانى.
 

nazanin

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اصحاب اهل بیت علیه السلام

مردی سرشته با علی علیه السلام

img.tebyan.net_big_1388_09_1882461682251755823423542461362213623042.jpg

ابوعیسی عبدالرحمان بن یسار انصاری کوفی، معروف به «ابن ابی لیلی»، فقیه، قاضی و محدث شیعی قرن اول هجری قمری است.
تاریخ ولادت او معلوم نیست، اما در منابع آمده است که در زمان خلافت عمر به دنیا آمد (خطیب بغدادی، ج 10، ص 199). پدر او، ابولیلی، مدنی انصاری و از یاران پیامبر اکرم(ص) بود که همراه وی در جنگ احد و جنگ های پس از آن شرکت داشت و سپس به کوفه رفت و در کنار حضرت علی(ع) جنگید و در رکاب او در جنگ صفین شهید شد (نووی، ج 1، ص 303؛ ابونعیم اصفهانی، ج 4، ص 351).
عبدالرحمان از محدثان بنام مسلمان است که از افراد بسیاری حدیث شنید. معروف ترین کسانی که وی از آنها روایت کرده است، عبارت اند از:
علی بن ابی طالب(ع)، عثمان بن عَفّان، مُعاذ بن جَبَل، مقداد، ابن مسعود، سهل بن حنیف، عبدالرحمان بن ابی بکر، قیس بن سعد، عبدالله بن زید عبدربه، اوموسی، ام هانی دختر ابوطالب، صهیب، زبد بن ارقم، انس بن مالک، عبدالله بن عکیم، عبدالرحمان بن سمرة، ابوسعید خدری، ابوذر، ابن عمر، ابن ابی کعب، کعب بن عجزة، ابوایوب و پدر خود ابولیلی (ابی حجر، ج 6، ص 260؛ نووی، ج 1، ص 304، ابونعیم، ج 4، ص 353).
ابن ابی لیلی در مسائل فقهی و علم احکام صاحب نظر بود و در حدیث نیز شهرت بسیاری داشت و کسان بسیاری از او روایت کرده اند، از جمله پسرش عیسی، مجاهد بن جبر، حکم بن عتیبة، ثابت البنانی، سُلیمان الاعمَش، زیدبن حارث، عطا بن سائب، اسماعیل بن ابوخالد، عبدالملک بن عمیر، ابواسحاق شیبانی، یحیی بن جزار و نوه ی خود عبدالله بن عیسی (ابن حجر، ج 6، ص 260- 261؛ ابونعیم، ج 4، ص 351- 355).
اکثر رجال شناسان ابن ابی لیلی را به نیکی و پارسایی و پرهیزکاری ستوده اند و او را ثقه دانسته اند. وی از پیروان حضرت علی(ع) و از مدافعان او در برابر مخالفان بود. ابن ابی لیلی در جنگ های جمل و صفین و نهروان نیز شرکت داشت و برخی از رویدادهای صفین را نیز روایت کرده است (ابن خلکان، ج 3، ص 126؛ خطیب بغدادی، ج 10، ص 200).
وی پس از به شهادت رسیدن حضرت علی(ع) نیز در راه او پایدار بود. در روزگار فرمانروایی حجاج بن یوسف ثقفی (متوفی 95 ق) به فرمان او عهده دار منصب قضا در کوفه شد، ولی پس از مدتی حجاج بن یوسف به او خشم گرفت و او را بر کنار کرد (ذهبی، ج 1، ص 58).
گفته شده است که حجاج از او خواست که حضرت علی(ع) را ناسزا بگوید، اما وی خودداری کرد و مورد خشم حجاج قرار گرفت و به سختی تنبیه شد؛ بدین سبب هنگامی که ابن اشعث در 83 ق با حجاج جنگ آغاز کرد، این ابی لیلی نیز به یاری او شتافت. تاریخ درگذشت ابن ابی لیلی محل تردید است. چگونه درگذشت او نیز در منابع ذکر نشده است. به روایت بیشتر منابع او در 83 ق درگذشته است .

منبع : تقویم تاریخ فرهنگ تمدن اسلام و ایران ج 1، علی اکبر ولایتی
رهنما_ گروه دین و اندیشه تبیان
 

nazanin

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اصحاب اهل بیت علیه السلام

نبش قبرجناب حر(ره)


img.tebyan.net_big_1389_04_45101971963227478153203136725314246196.jpg

هنگامی که شاه اسماعیل صفوی به کربلا مشرف شد نخست به زیارت سالار شهیدان رفت و آنگاه حضرت ابوالفضل علیه السلام و دیگر شهدای کربلا :S (31): را زیارت نمود. اما به زیارت حر، آن آزاده روزگار که قبرش با قبر سالارش فاصله دارد، نرفت.
پرسیدند: « چرا؟»
استدلال کرد که اگر توبه او پذیرفته شده بود از سالارش حسین علیه السلام دور نمی ماند.
توضیح دادند که: « شاها ! از آنجایی که او در سپاه یزید فرمانده لشکر بود و آشنایانی داشت پس از شهادت در راه حق و در یاری حسین علیه السلام بستگانش بدن او را با تلاش و با اصرار بسیار از میدان جنگ خارج ساختند ودر اینجا به خاک سپردند.»
شاه گفت: « من می روم با این شرط که دستور دهم قبر او را بشکافند و درون قبر را بنگرم اگر شهید باشد نپوسیده است و برای او مقبره می سازم. در غیر این صورت دستور تخریب قبرش را صادر خواهم کرد. »
پس از این تصمیم به همراه گروهی از علما، سران ارتش و ارکان دولت خویش، کنار قبر حر آمدند و دستور نبش قبر را صادر کرد.
هنگامی که قبر گشوده شد شگفت زده شدند چرا که دیدند پیکر به خون آغشته آن آزاده قهرمان پس از گذشت بیش از یک هزار سال صحیح و سالم است. زخمهای بی شمار گویی تازه وارد آمده و دستمالی نیز که سالارش حسین علیه السلام بر فرق او بسته و مدال بزرگی است بر پیشانی دارد.
شاه اسماعیل گفت: « این دستمال از امام حسین علیه السلام است و برای ما مایه برکت و پیروزی بر دشمنان و مایه شفای بیماران. به همین جهت با دست خویش آن را باز کرد و دستمال دیگری بست اما به مجرد باز کردن آن دستمال، خون جاری شد و هرگونه کوشش برای متوقف ساختن آن بی حاصل ماند.
به ناچار شاه همان دستمال را بر سر حر بست و گوشه ای از آن را به عنوان تبرک برداشت و خون هم متوقف شد. به همین جهت دستور داد برای او مقبره ساختند و مردم را به زیارت ایشان فراخواند.

کرامات صالحین، مرحوم محمد شریف رازی
تنظیم: شکوری_گروه دین و اندیشه تبیان
 

nazanin

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اصحاب اهل بیت علیه السلام

و در قیامت تنها محشور می شود


img.tebyan.net_big_1388_11_82432071201071126717823317014116719917816.jpg

اویس تو کیستی؟
بسیارند مردان الهى و رهروان راه حقیقت كه در معرفت و شناسائى حق، مراحل بسیار بلندى را پیموده و به درجات عالى معنوى رسیده ‏اند، ولى سال‏ها در دل اجتماع با كمال گمنامى بسر برده ‏اند و كسى از عظمت روحى و مراتب عالى معنوى و راز خلوص آنها آگاه نشده است.
«اویس» از این دسته بود، او مانند گنج گرانبهائى كه در اعماق زمین و زاویه خرابه‏ ها، قرار گیرد، در محیط زندگى خود ناشناخته بود و با گمنامى و در كمال سادگى به سر مى ‏برد، ولى از آنجا كه هر گنجى،، ممكن است روزى كشف شود، اویس نیز همیشه ناشناخته نماند. بارها پیامبر (ص) به دیدار اویس قرنى اظهار اشتیاق مى ‏كرد و مى ‏فرمود: هر كس او را ببیند سلام مرا به او برساند، گفتند: یا رسول الله! اویس قرنى كیست كه این مقدار بیاد او هستى و شوق دیدار او را در دل دارى و یاران خود را سفارش مى ‏كنى كه سلام شما را به او برسانند؟ پیامبر (ص) پاسخ داد: او با وجود عظمت و شخصیتى كه دارد در نظر شما یك فرد عادى است، اگر از میان شما غائب گردد، هرگز سراغ او را نمى‏ گیرید و اگر در انجمن شما حاضر شود، به او اهمیت نمى‏ دهید، او در پیشگاه الهى مقام بزرگى دارد، به طورى كه در روز رستاخیز در سایه شفاعت او قبائلى مانند «ربیعه» و «مضر» وارد بهشت مى‏ شوند. او مرا نمى ‏بیند، ولى به آئین من ایمان خواهد آورد، و در ركاب خلیفه و جانشین من على بن‏ا بى طالب (ع) كشته خواهد شد»[SUP]1[/SUP]
شخصى از حال او پرسید، اویس گفت: «سوگند بخدا، مرگ و اندوه‏ها و رنج‏هاى آن، و بیم از روز رستاخیز، براى فرد با ایمان، جاى خوشحالى باقى نگذاشته، پرداخت حقوق (مالى) الهى براى ما، درهم و دینارى، نیندوخته است و طرفدارى از حق و حقیقت، یك نفر دوست، در میان مردم، براى ما بجا نگذاشته است زیرا وقتى آنها را به خوبی ها دعوت نموده و از بدى ‏ها نهى مى ‏كنیم، از ما مى‏ رنجند، و به ما بد مى گویند و به هزار عیب و گناه متهم مى ‏كنند، وعده ‏اى از مردم بى ایمان نیز در این كار با آنها همكارى مى‏ نمایند[SUP]2[/SUP]، ولى هرگز اینان نمى‏ توانند مانع مبارزه ما براى احقاق حق و نابودى باطل گردند»[SUP]3[/SUP]
چون روز قیامت شود، ... ندا دهنده‏ای ندا در می‏دهد: حواریان علی بن ابی طالب، وصیّ محمّد بن عبداللَّه پیامبر خدا کجایند؟ پس عمرو بن حَمِق خُزاعی و محمّد بن ابی بکر و میثم بن یحیی تمّار (هم پیمان بنی اسد) و اویس قرنی بر می‏خیزند.

img.tebyan.net_big_1388_11_15718357301179550229244130961312456112205.jpg


زیارتگاه اویس
آرامگاهی در مسیر جاده كرمانشاه و روانسر در فاصلة 35 كیلومتری شمال غربی كرمانشاه واقع است که منسوب به اویس قرنی است و هر سال زائران بسیاری را از شهرهای دور و نزدیك به سوی خویش جذب می نماید. در مورد احداث بنای مقبره ویس اطلاع دقیقی در دست نیست گویا عمر بنای آرامگاه از آغاز حكومت سلجوقیان است. هر چند كه پیش از آن نیز قبرستانی در آن محل وجود داشته است. البته در كتب تاریخ اصحاب و تابعین پیامبر (ص)، روایاتی چند مبنی بر فوت اویس در هنگام جهاد در نطقهای از كردستان آمده است.درس زندگی
در حلیة الأولیاء - به نقل از اصبغ بن زید – آمده است: اویس قرنی چون شب می‏شد، [گاه] می‏گفت: امشب، شب رکوع است. پس رکوع می‏کرد تا صبح می‏شد و گاه می‏گفت: امشب، شبِ سجود است. و سجده می‏کرد تا صبح می‏شد. چون شب می‏شد، هر چه خوراک و لباس اضافی در خانه داشت، صدقه می‏داد و سپس می‏گفت: بار خدایا! از من درباره کسانی که گرسنه و برهنه مُرده‏اند، بازخواست مکن.[SUP]4[/SUP]
img.tebyan.net_big_1388_11_255197512314313352238791632058122230124103.jpg


اویس و آخرت
امام کاظم علیه السلام فرمودند: چون روز قیامت شود، ... ندا دهنده‏ای ندا در می‏دهد: حواریان علی بن ابی طالب، وصیّ محمّد بن عبداللَّه پیامبر خدا کجایند؟ پس عمرو بن حَمِق خُزاعی و محمّد بن ابی بکر و میثم بن یحیی تمّار (هم پیمان بنی اسد) و اویس قرنی بر می‏خیزند.[SUP]5[/SUP]صاحب الأمالی می نویسد: به اویس بن عامر قرنی گفته شد: ای ابو عامر! چگونه صبح کردی؟ گفت: چه گمان می‏بَرید به کسی که مسافرِ راه آخرت است و هر روز، مرحله‏ای را طی می‏کند، در حالی که نمی‏داند در پایان سفر به بهشت در می‏آید یا به دوزخ؟[SUP]6[/SUP]

تنظیم : گروه دین و اندیشه – مهدی سیف جمالی


1- «سفینه البحار»جلد 1 صفحه 53
2- همان
3- سایت موسسه فرهنگی هنری امام صادق
4- حلیة الأولیاء:87:2.
5- رجال الکشّی
20.gif
41:1، الاختصاص:61، روضة الواعظین:309.
6- الأمالی، طوسی:1328:641.
 

nazanin

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اصحاب اهل بیت علیه السلام

محمد بن ابی‎بکر؛ فرزند علی(علیه‎السلام)

img.tebyan.net_big_1388_11_621071045040195221614421723925662489196.jpg

شهادت محمدبن ابی بکر(تصویری)

"محمدبن ابیبكر" در 25 ذیقعده سال 10 هجری، زمانی كه پیامبر اسلام، قصد انجام آخرین حج زندگی خویش را داشتند، متولد شد(1) و "عایشه"، خواهر وی كنیه او را "اباالقاسم" گذاشت.(2)
"اسماء بنت عمیس"، مادر محمدبن ابیبكر، از زنان پاك روزگار خود بود. این بانو، نخست، همسر "جعفربن ابیطالب" بود. پس از شهادت جعفر در جنگ موته، به عقد "ابوبكر بن ابی قحافه" درآمد. حاصل این ازدواج، محمدبن ابیبكر بود.(3) اسماء بعد از مرگ ابوبكر، به عقد حضرت علی(علیه‎السلام) درآمد كه حاصل این ازدواج "یحیی بن علی بن ابیطالب" بود.(4)

زندگی محمد در خانه امیرالمؤمنین علی(علیه‎السلام)

محمدبن ابیبكر، از همان سنین كودكی، با حضرت علی(علیه‎السلام) آشنا شد، بعد از مرگ ابوبكر، و ازدواج اسماء با حضرت علی(علیه‎السلام)، محمد در خانه آن حضرت پرورش یافت و از نزدیك با شیوه زندگی امام علی(علیه‎السلام) و سیره آن حضرت آشنا شد، و این باعث شد كه محمد علاقه وافری به حضرت پیدا كند، حضرت علی(علیه‎السلام) نیز متقابلاً محمد را دوست میداشت و میفرمود: «محمد از صلب ابوبكر و فرزند من است.»(5)
محمد كمكم در خانه امیرالمؤمنین رشد كرد و معارف دین را بیواسطه از آن حضرت فرا میگرفت و از مردان بزرگ روزگار خود به حساب میآمد.
یكی از مهمترین حوادث دوران زندگی محمدبن ابیبكر، واقعه "یومالدار" یا همان جریان كشته شدن عثمان است كه روایات ضد و نقیضی در این باره نقل شده است.
در كتاب "استیعاب ابن عبد البر اندلسی"، چندین روایت آمده كه محمدبن ابیبكر را به عنوان قاتل عثمان معرفی می‎کند، ولی نویسنده استیعاب، در پایان با عنوان صحیحترین روایت، این روایت را آورده كه: «اسدبن موسی از محمدبن طلحه روایت میكند:
در كتاب "البدایة و النهایه" آورده كه محمدبن ابیبكر، عثمان را نكشته، بلكه از كسانی بوده كه فقط وارد خانه عثمان شد، بلكه عثمان را مورد عتاب قرار داده كه چرا دین خدا را منحرف كردی و سنت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را نابود كردی، ولی پس از مشاجراتی كه بین آن دو صورت گرفت، بیرون رفت و عدهای از اهل مصر عثمان را كشتند.

شخصی به اسم كنانه گفت: من در یومالدار، در زمان كشته شدن عثمان حضور داشتم و شهادت میدهم كه محمدبن ابیبكر، عثمان را نكشت، بلكه وارد خانه عثمان شد و عثمان به او گفت: لَسْتُ بصاحبی؛ (من بزرگتر تو نبودم) و با محمد صحبت كرد، بعد از آن محمد از پیش عثمان بیرون آمد، بدون این كه به عثمان آسیب برساند، محمد به طلحه گفت: پس چه كسی او را كشت؟ گفت: مردی از اهل مصر كه به او "حیلة بن الأیهم" گفته میشود.»(6)
همچنین در كتاب "البدایة و النهایه" آورده كه محمدبن ابیبكر، عثمان را نكشته، بلكه از كسانی بوده كه فقط وارد خانه عثمان شد، بلكه عثمان را مورد عتاب قرار داده كه چرا دین خدا را منحرف كردی و سنت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را نابود كردی، ولی پس از مشاجراتی كه بین آن دو صورت گرفت، بیرون رفت و عدهای از اهل مصر عثمان را كشتند.(7)
وقتی حضرت علی(علیه‎السلام) محاصره خانه عثمان را دید، به امام حسن و امام حسین (علیهما‎السلام) فرمودند: كه خانه عثمان را مورد محافظت قرار دهند، همچنین طلحه و زبیر با دیدن این جریان، فرزندان خود را به این كار گماردند. در این اثنا مردم كه به ستوه آمده بودند، حمله كردند و به سوی خانه عثمان یورش بردند و قصد از بین بردن او را داشتند، در این حین، سر مبارك امام حسن (علیه‎السلام) شكسته شد، به طوری كه خون بر سر و صورت حضرت جاری شد و وضع بدی پیدا كرد، عدهای از مصریان به همراه محمدبن ابیبكر، از پشت خانه عثمان وارد شدند و كسی متوجه آنها نشد. (8) و البته این جای سؤال است كه چطور مردان و غلامان عثمان، متوجه ورود آنها نشدند؟
به هر صورت، عثمان به چنگ مصریان افتاد، محمدبن ابیبكر، عثمان را گرفت و به زمین زد و از او پرسید، چرا معاویه به كمك تو نیامد؟ چرا اطرافیانت، تو را یاری نكردند؟ چرا دین خدا را منحرف كردی؟ عثمان به محمد گفت: اگر پدر تو، مرا در این حالت میدید، بر من میگریست. محمد با این سخن، عثمان را رها كرد و از خانه عثمان، بیرون آمد، ولی عدهای از مصریان بیرون نیامدند و عثمان را كشتند، كه قاتل عثمان، مردی از مصریان، به نام "سودان بن حمران مرادی" بود.(9)
محمدبن ابیبكر، از همان سنین كودكی، با حضرت علی(علیه‎السلام) آشنا شد، بعد از مرگ ابوبكر، و ازدواج اسماء با حضرت علی(علیه‎السلام)، محمد در خانه آن حضرت پرورش یافت و از نزدیك با شیوه زندگی امام علی(علیه‎السلام) و سیره آن حضرت آشنا شد، و این باعث شد كه محمد علاقه وافری به حضرت پیدا كند، حضرت علی(علیه‎السلام) نیز متقابلاً محمد را دوست میداشت و میفرمود: «محمد از صلب ابوبكر و فرزند من است.»

ولایت مصر

به دستور حضرت علی(علیه‎السلام)، محمدبن ابیبكر بعد از عزل "قیس بن سعد"، در سال 36 هجری، به جای او به ولایت مصر منصوب شد.(10) محمد وقتی وارد مصر شد در میان مردم حاضر شد و نامه علی(علیه‎السلام) را برای آنان قرائت كرد. حضرت در آن نامه فرمودند:
«ای محمد، تقوا پیشه كن و از خداوند اطاعت نما و در نهان و آشكار، از خداوند بترس و ظاهر و باطن خود را یكی كن... .»(11)
حضرت علی(علیه‎السلام) در نامهای دیگر برای محمدبن ابیبكر و مردم مصر نوشت و به آنان این چنین فرمود:
«ای مردم، شما را به تقوا وصیت میكنم و از انجام اعمالی كه فردا از آن مورد سؤال قرار خواهید گرفت كوتاهی نكنید، شما در گرو اعمال خود هستید و با آنها حركت میكنید و روزی به آنها خواهید رسید...(12)؛ ای بندگان خدا از مرگ بترسید و اسباب و وسائل و زاد و توشه برای آن تهیه نمایید، مرگ شما را، به جاهای سختی میكشاند و حوادث بزرگی در پی دارد... .»(14)
محمد بن ابیبكر، یك ماه در مصر توقف كرد و بعد برای كسانی كه از بیعت با علی(علیه‎السلام)، خودداری كرده بودند، نامه فرستاد كه یا بیایید و بیعت كنید و یا از شهر ما خارج شوید. اما این گروه از بیعت امتناع كردند و از وی خواستند كه به آنان مهلت بدهد، ولی محمدبن ابیبكر، پیشنهاد آنان را قبول نكرد. در همین اثنا جریان جنگ صفین پیش آمد، این گروه متمرد وقتی شنیدند كه جریان جنگ صفین، به پایان رسید و شامیان به شام و عراقیان به عراق برگشتند، بر محمدبن ابیبكر شورش بردند، اما شورشهای آنان با شكست مواجه شد، در این میان شخصی به نام "معاویة بن خدیج" به خونخواهی عثمان، قیام كرد.
حضرت علی(علیه‎السلام) در نامهای دیگر برای محمدبن ابیبكر و مردم مصر نوشت و به آنان این چنین فرمود: «ای مردم، شما را به تقوا وصیت میكنم و از انجام اعمالی كه فردا از آن مورد سؤال قرار خواهید گرفت كوتاهی نكنید، شما در گرو اعمال خود هستید و با آنها حركت میكنید و روزی به آنها خواهید رسید...؛ ای بندگان خدا از مرگ بترسید و اسباب و وسائل و زاد و توشه برای آن تهیه نمایید، مرگ شما را، به جاهای سختی میكشاند و حوادث بزرگی در پی دارد... .»

حضرت علی(علیه‎السلام) وقتی از حوادث مصر آگاه شد، مالك اشتر را برای آرام كردن اوضاع مصر به آن منطقه فرستاد. در این میان معاویه با دسیسهای مالك را در منطقهی "قلزم مصر" مسموم و به شهادت رساند.
مصر برای معاویه اهمیت زیادی داشت، لذا معاویه از هر ابزاری استفاده میكرد تا مصر را تصرف كند. معاویه به كمك عمروعاص و عدهای از بزرگان قریش طرحی ریختند كه با استفاده از آن اوضاع داخلی مصر را ناآرام كرده تا بتواند از بیرون با حملهای سریع و پرقدرت مصر را بگیرد.
معاویه گفت: برای موافقین و مخالفین خود نامه مینویسم، پیروان خود را به پایداری فرمان دهیم و آنها را منتظر ورودمان به مصر سازیم و دشمن خود را به صلح و سازش دعوت كرده و آنان را از نبرد خود بترسانیم، اگر آنچه میخواهیم، یعنی تصرف مصر، بدون نبرد انجام گیرد، این همان چیزی است كه ما دوست داریم وگرنه جنگ با آنان را در پیش میگیریم.
عمروعاص گفت: هر چه خواهی عمل كن اما عاقبت كار جنگ است.(14) و نهایتاً همین شد. معاویه لشكری به رهبری عمروعاص به جنگ محمدبن ابیبكر فرستاد كه در این نبرد عمروعاص با كمك نیروهای داخل مصر، محمد را محاصره كرد و بعد "معاویة بن خدیج" او را دستگیر كرده و او را گردن زد و بدن مباركش را در شكم یك الاغ مرده گذاشت و سوزاند.(15)
محمد بن ابیبكر این یار مخلص امام علی(علیه‎السلام)، تنها در جنگ جمل توانست به یاری مولا و امام خویش بشتابد و نهایتاً توسط دشمن خود معاویه به شهادت رسید و دعوت حق را لبیك گفت و در بیست و هشتمین بهار زندگی خود در سال 38 هجری به دیدار معبود شتافت.(16)
هنگامی كه خبر شهادت محمدبن ابیبكر را به حضرت علی(علیه‎السلام) رساندند، حضرت به شدت محزون و بی‎تاب گشتند. وقتی فردی در آن میان، از علت بیتابی ایشان پرسید، حضرت فرمودند:
چرا از مرگ او اندوهگین نباشم، او تربیت شده من بود و در خانهام رشد یافت، او برای فرزندانم، برادر به حساب میآمد. من پدر او بودم و او را فرزند خود میدانستم.(17)

پی‎نوشت‎ها:
1- استیعاب، ج 3، ص 1366، مؤلف ابن عبدالبر (م 463)؛ تحقیق علی محمد البحاوی، بیروت، دارالجبل.
2- اسدالغابه، ج 4، ص 326، مؤلف ابن اثیر (م 630)، بیروت دارالفكر
3- استیعاب، ج 3، ص 1366.
4- اسدالغابه، ج 4، ص 326.
5- الغارات، ص 158، مؤلف ابراهیم بن محمد ثقفی كوفی (م 283)، ترجمه عزیز ا... عطاردی، انتشارات عطارد، 1372.
6- استیعاب، ج 3، ص 1376.
7- البدایه والنهایه؛ ج 7، ص 185، مؤلف ابن كثیر دمشقی (م 774)، بیروت، دارالفكر.
8- مروج الذهب، ج1، ص 700 تا 703، مؤلف مسعودی (م 346)، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ پنجم 1374.
9- همان.
10- طبری، ج 6، ص 2492، مؤلف محمدبن حریر طبری، (م 310)؛ ترجمه ابوالقاسم پاینده، انتشارات اساطیر، سال 1362.
11- همان.
12- نهجالبلاغه، نامه 27.
13- همان.
14- الكامل، ابن اثیر، ج 4، ص 158 تا 168، ترجمه عباس خلیلی، انتشارات كتب ایران.
15- الغارات، ص 131.
16- الكامل، ج 3، ص 352.
17- الغارات، ص 158.
"یدالله حاجیزاده"
گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی .
 

nazanin

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اصحاب اهل بیت علیه السلام

شهادت؛ شیرین تر از عسل

img.tebyan.net_big_1388_11_112471511124250231292033414013678146198192.jpg


پیرمرد، باریک عُمر، فراق را به دوش می‎کشید، امّا سبک، گام برمی‎داشت و بدین سوی و آن میدان می‎تاخت.
می‎دانست، دیری نخواهد پایید که مشام جانش، سرشار از بوی لاله‎های بهشتی خواهد شد.
اندکی صبر می‎بایست تا شاهد وصال را در آغوش گیرد، ساعتی بر سالیان دراز شکیبایی، افزون.
سرانجام، به پایان خواهد رسید.
خشنود از آن بود که دلش به باوری صادق آرام است و اکنون در رکاب حق، می‎رزمد و چنان تیغ می‎زد، گویی سلسله از دست و پای جانِ اسیر خویش می‎گسلد، یا دیوارهای زندان روح را می‎شکافد.

* * *
و چه حریص بودند قریشیان، بر آزار عمّار یاسر، آنگاه که او خدا را می‎خواند و تازیانه‎ها و داغ‎ها را برمی‎تافت! امّا این بار، دشمن دیروز، به تزویر، لباس دین بر تن کرده بود و نقاب نفاق، بر چهره بسته بود و از پس سپر تظاهر، کمان کفر برگرفته بود و تیرهای کینه دیرینه خویش را به قلب حقیقت می‎افکند.
چشم‎های نافذ عمار، پرچم سپاه شام را می‎نگریست، در حالی که می‎گفت: به خدا سوگند، در سه معرکه بر ضد این رایت ننگین جنگیده‎ام؛ روزی شما را بر ترتیل قرآن می‎زدیم و امروز بر سر تأویل آن با شما می‎جنگیم.»
و راست می‎گفت؛ روز بدر، روز اُحُد، روز خندق، روزهایی که شرک و بت‎پرستی، عریان و آشکارا به روی توحید و خداخواهی تیغ آخته بود و امروز، روز صفین، روز انتقام بود؛ انتقامِ وارثان بوجهل و بوسفیان از علی(علیه‎السلام) از عمار و ... برای دلاوریشان در نبرد حق و باطل، برای پایمردیشان در راه عدالت.
پیرمرد، چندی در میدان رزمید، تشنه‎کام بود و عرق ریز، امّا همچنان به صف راهیان دوزخ هجوم می‎بُرد.
در گیراگیر نبرد، نیزه «ابوالعادیه» به پهلوی او نشست.
دردی شیرین، وجود پیرمرد را آکند.
خم شد و بر زمین افتاد.
اندیشید: «دیرگاهی ست که به انتظار این لحظه بوده‎ام؛ امروز، محمد(صلی الله علیه و آله) و یارانش را دیدار خواهم کرد.»
بر بستر خاک، آرام گرفته بود، نفس نفس می‎زد، سوی چشمش می‎رفت و می‎آمد.
غلامش، راشد را دید که با جامی از شیر، بر بالینش نشسته است؛ زیر لب زمزمه کرد: «حبیبم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفته بود که آخرین بهره‎ات از دنیا، جرعه‎ای شیر است.»
جام را به لب برد و اندکی نوشید. آرام چشم بر هم گذاشت و پَر کشید.

* * *
گرد و غبار معرکه خوابیده بود و خورشید، آخرین پرتوهایش را بر تنی می‎پراکند که سرش را «ابن حوی سکسکی» جدا کرده بود.

امیر خوش نظر

گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی​
 

nazanin

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اصحاب اهل بیت علیه السلام

فرمایش پیامبر اکرم در مورد عمار

img.tebyan.net_big_1388_11_37195771605712717143133136811116676243137.jpg


فرمایش پیامبر در مورد عمار
پس از بعثت پیامبر خدا، یاسر و سمیّه از پیشگامان پذیرش اسلام بودند و در آن دوران سخت در مکه، شدیدترین شکنجه‎ها را به خاطر توحید و مسلمانى تحمل کردند و سرانجام زیر شکنجه‎هاى طاقت فرساى مشرکان قریش شهید شدند.پس از شهادت این دو بزرگوار عمار را خیلی شکنجه می دادند. روزی در حین شکنجه مشرکان عمار را وادار کردند حرفهایی خلاف اسلام بگوید. و اما عمار یاسر در حالی که اِکراه داشت، آنها را بیان کرد. به نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) خبر دادند که عمار کافر شده است.
پیغمبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: نه چنین نیست. اسلام از سر تا قدم عمار را پوشانده است و ایمان با گوشت و خون او عجین شده است.(1)
عمار پس از مدتی نزد پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) آمد در حالی که می‎گریست. حضرت اشک او را پاک کرد و گفت: اگر آنان نزد تو بازگشتند، هر چه خواستند، بگو. پس خداوند این آیه را نازل فرمود:
«مَنْ کَفَرَ بِاللهِ مِنْ بَعْدِ إیمانِهِ إِلاّ مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ...»(نحل، 106) ؛ کسانی که بعد از ایمان، کافر شوند، مگر کسی که به اکراه واداشته شود و قلب او به ایمان ثابت است، لیکن کسانی که بدون اجبار و اکراه کافر شوند، برای آنان عذابی بزرگ است.
ابن عباس گوید: این آیه در شأن عمار یاسر نازل شده است.
ستایش‎هاى فراوان پیامبر خدا از عمار یاسر، از او چهره‎اى دوست داشتنى، الگوى ایمان، اسوه حق و تجسّم ارزش‎هاى قرآنى ساخته است و این سخن آن حضرت که: عمار، یکى از چهار نفرى است که بهشت، مشتاق آنان است، (2) یکى از اینگونه سخنان ستایش آمیز است.

گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی


پی‎نوشت‎ها:
1ـ اعیان الشیعه، ج8، ص373.
2ـ اختصاص، ص12.​
 

nazanin

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اصحاب اهل بیت علیه السلام

سوالی از عمار بن یاسر


img.tebyan.net_big_1388_11_2152619397322252408718423917831246111550.jpg


حضرت صادق (علیه‎السلام) فرمودند: مردی به عمّار بن یاسر گفت: یا أبا الیَقْظان! یك آیهای در كتاب خدا آمده است كه افكار مرا پریشان نموده و مرا به شك انداخته است!
عمّار گفت: آن آیه كدام است؟ آن مرد گفت: این آیه:
«وَ إِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَآبَّةً مِنَ الارْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كَانُوا بِـَایَـٰتِنَا لَا یُوقِنُونَ.»
آن جنبنده كدام است؟ و اوصافش چیست؟ عمّار گفت: سوگند به خدا نمینشینم و نمیخورم و نمیآشامم مگر آن كه آن "دابّة الارض" را به تو نشان دهم.
عمّار با آن مرد به نزد أمیرالمؤمنین(علیه‎ السلام) آمدند، حضرت مشغول خوردن خرما با كَره بود. فرمود: ای أبایقظان! بفرما بنشین و بخور!
عمّار نشست و با آن حضرت شروع به خوردن كرد؛ آن مرد تعجّب نمود و از عمل عمّار در حیرت آمد. چون عمّار برخاست، گفت: سبحان الله! مگر تو سوگند یاد نكردی كه نخوری و نیاشامی مگر آن كه "دابّة الارض" را به من نشان دهی؟
عمّار گفت: من او را به تو نشان دادم، اگر فهم نموده و تعقّل می‎كردی!
این روایت را در «مجمع البیان» و تفسیر «برهان» از علیّ بن ابراهیم آوردهاند.

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
منبع: معاد شناسی، ج 4، ص 109​
 

nazanin

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اصحاب اهل بیت علیه السلام

رزم آوران وفادار لشگر امام علی (علیه‎السلام)


img.tebyan.net_big_1388_11_37195771605712717143133136811116676243137.jpg

اصحاب پیامبر اکرم در جنگ صفین

در نبرد صفین تعدادی از برجستگان اصحاب پیامبر حضور داشتند. یعقوبی گوید: هفتاد نفر از رزمندگان جنگ بدر و هفتصد نفر از آنان که در بیعت رضوان با نبی گرامی اسلام بیعت کرده بودند و از دیگر مهاجران و انصار چهارصد نفر در رکاب امیرمؤمنان علی (علیه‎السلام) بودند،[SUP]1[/SUP] در حالی که تعداد اصحاب پیامبر در لشگر معاویه از عدد انگشتان دست تجاوز نمی‎کرد، آن هم از نو مسلمانانی بودند که بعد از فتح مکه مسلمان شده بودند!
نقل کرده‎اند که معاویه به انصار گفت چرا از من طلبکارید؟! «فوالله لقد کنتم قلیلا معی کثیرا مع علی؛ به خدا قسم اندکی از شما با من بودید ولی اکثر شما با علی (علیه‎السلام) بودید.»[SUP]2[/SUP]
حضور تعداد کثیری از صحابه با امیرمؤمنان علی(علیه‎السلام) افتخاری برای امام نیست چرا که او با حق است و حق با اوست هر چند یک نفر از صحابه نیز با حضرت همراهی نکنند!! ولی این گویای بصیرت آن عده است که این محور حق را یافتند و با حضرت همراهی کردند .
عبدالرحمن بن حجاج (از یاران امام کاظم علیه‎السلام) گوید: روزی در مجلس ابان بن تغلب (از خواص یاران امام باقرعلیه‎السلام) و امام صادق(علیه‎السلام) بودم، جوانی از او پرسید چند نفر از اصحاب پیامبر در رکاب امام علی(علیه‎السلام) بودند؟ ابان به او گفت: گویا تو می‎خواهی فضیلت و عظمت علی(علیه‎السلام) را با اصحاب پیامبر بشناسی؟
جوان گفت: همین طور است .
ابان گفت: «والله ما عرفنا فضلهم الا باتباعهم ایاه؛ به خدا قسم ارزش اصحاب پیامبر را جز با پیروی از مولا علی(علیه‎السلام) نمی‎شناسیم.» [SUP]3[/SUP]
از شخصیت‎های برجسته اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله) که با امام علی (علیه‎السلام) بودند، برخی از آنان عبارتند از: امام حسن، امام حسین، عمار بن یاسر، سهل بن حنیف، قیس بن سعد، عدی بن حاتم، هاشم بن عتبة، عبدالله بن بدیل، عبدالله بن عباس، اویس قرنی، ابوالهیثم مالک بن التیهان، عبدالله بن جعفر، خزیمة بن ثابت، سلیمان بن صرد خزاعی، عمرو بن حمق خزاعی و ... .
ابان گفت: «والله ما عرفنا فضلهم الا باتباعهم ایاه؛ به خدا قسم ارزش اصحاب پیامبر را جز با پیروی از مولا علی(علیه‎السلام) نمی‎شناسیم.»

و البته بودند برخی بی بصیرت از اصحاب پیامبر که ریزش کردند و به حمایت از امیرمؤمنان علی (علیه‎السلام) وارد میدان نشدند، ولی به جای آنها نیروهای مخلصی «رویش» کردند تا پای جان از امام حمایت کردند و در رکاب حضرت بودند، همانند مالک اشتر، حجر بن عدی، اصبغ بن نباته، صعصعة بن صوحان و ... .
در این مقاله نگاهی گذرا به زندگی یکی از رزم آوران فداکار این اردوگاه داریم. بر آن نیستیم تا زندگینامه این شیرمرد را تقدیم کنیم، بلکه در پی ترسیم گوشه‎ای از جلوه و فضیلت و مناقب و کمالات این انسان‎ نمونه هستیم:

عمار بن یاسر
او از شهدای جنگ صفین است که به هنگام شهادت 93 سال داشت.[SUP]4[/SUP] عمّار این افتخارات را با خود دارد:
img.tebyan.net_big_1388_11_112471511124250231292033414013678146198192.jpg

الف: پدر و مادر او از اولین شهدای اسلام‎اند که در دوره بعثت و پس از تحمل شکنجه‎های فراوان به فیض عظیم شهادت نائل شدند .
ب: او نیز از مقاومان سخت کوش صدر اسلام است که علیرغم شکنجه‎های فراوان، نستوه بر پیمان الهی‎اش باقی ماند .
ج: او از جمله کسانی است ک پیامبر او را محور حق معرفی کرد و فرمود: عمار با حق است و حق با عمار است و فرمود عمار سر تا به قدم ایمان است.[SUP]5[/SUP]
د: او این افتخار را دارد که به همراه امیرمؤمنان(علیه‎السلام) و جمعی دیگر بر پیکر مطهر حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها) نماز گزارد.[SUP]6[/SUP]
ه: او نیز همانند همرزمش ابی‎ذر از معترضان به سیاست‎های ضد قرآنی عثمان بود. عثمان می‎خواست او را نیز همانند ابوذر تبعید کند که امام علی(علیه‎السلام) نگذاشت این ظلم نسبت به عمار صورت گیرد.[SUP]7[/SUP]
و: پیامبر نوید شهادت به او داد و فرمود: «تقتلک الفئة الباغیة؛ گروه سرکش تو را خواهند کشت.»[SUP]8[/SUP] این «فئه باغیه » باند جنایتکار معاویه بودند .
ز: او می‎گفت اگر همه با امام علی(علیه‎السلام) مخالفت کنند و من تنهای تنها شوم دست از علی (علیه‎السلام) برنمی‎دارم، زیرا علی یک آن از حق جدا نشد![SUP]9[/SUP]
ح: امام علی (علیه‎السلام) در شهادتش در رثایش فرمود: کسی که در داغ شهادت عمار داغدار نباشد رشد یافته نیست، خدای رحمت کند عمار را روزی که اسلام آورد! خدای رحمت کند عمار را روزی که کشته شد! و خدای رحمت کند او را روزی که زنده خواهد شد!
اگر نام 4 تن از اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله) برده شود عمار چهارمین آنهاست و اگر نام 5 تن از آنان برده شود، عمار پنجمین آنهاست و هیچ یک از اصحاب پیامبر اکرم شکی نداشت که بی تردید عمار بهشتی است، پس بهشت بر او گوارا باد. عمار هر جا که بود با حق بود و قاتلش در آتش است.»[SUP]10[/SUP]

گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی


1- تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 188، عدد شرکت کنندگان در بیعت رضوان در بین رزمندگان جنگ صفین را خلیفه بن خیاط 800 نفر ذکر کرده است، تاریخ خلیفه بن خیاط، ص 148 .
2- العقد الفرید، ج 3، ص 91 .
3- معجم رجال الحدیث، ج 1، ص 146 .
4- المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 436 . مروج الذهب، ج 2، ص 391 . اسدالغابة، ج 4، ص 127.
5- تاریخ دمشق، ج 43، ص 393/ الغارات، ج 1، ص 177 .
6- الخصال، ص 361، ح 50 .
7- انساب الاشراف، ج 6، ص 169 .
8- بیست و هفت نفر از اصحاب پیامبر این حدیث را با الفاظ مختلف نقل کرده‎اند در الاستیعاب، ج 3، ص 231/ والاصابة، ج 4، ص 474 آمده است که «تواترت الآثار عن النبی(صلی الله علیه و آله) انه قال تقتل عمارا الفئة الباغیة»، مدارک فراوان این احادیث را در موسوعة الامام علی بن ابی طالب، ج 6، ص 131 و 132 .
9- الامالی شیخ طوسی، ص 731 .
10- انساب الاشراف، ج 1، ص 197 . الطبقات الکبری، ج 3، ص 262 .
 
بالا