اصحاب اهل بیت علیه السلام

nazanin

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اصحاب اهل بیت علیه السلام

کتابشناسی

img.tebyan.net_big_1390_10_115079145701472352141598111312811614625381.gif

1) سلمان فارسی/ سید جعفر مرتضی عاملی، سلمان فارسی، ترجمه ی سید محمد حسینی، قم، جامعه مدرسین، 1370.
2) سلمان فارسی/ عبدالله سبیتی، ترجمه ی اسماعیل عبادی، اصفهان، محبان، 1385.
3) سلمان فارسی در ترازوی ادب و تحقیق/ حسین مجیب مصری، ترجمه ی حسین یوسفی آملی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1373.
4) سلمان فارسی، استاندار مدائن/ احمد صادقی اردستانی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1376.
5) ماهرویی، محمدرضا، سیمای سلمان فارسی، قم، معارف، 1382.
6) آشنایی با اسوه ها، سلمان فارسی/ جواد محدثی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1385.
7) مهاجر حقیقت، پژوهشی در زندگانی سلمان فارسی/ حسین جعفری، قم، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، 1385.
8) اسوه های ایثار، نگاهی به زندگانی سلمان فارسی/ عباس قدیانی، تهران، فردابه، 1381.
9) سلمان فارسی/ غلامحسین زرگری نژاد، تهران، همراه، 1375.
10) عمار بن یاسر/ الشیخ محمد جواد آل الفقیه، موسسه تحقیقات و نشر معارف اهل البیت :S (31):.
11) عمار بن یاسر، حلیف مخزوم/ صدرالدین شرف الدین، موسسه تحقیقات و نشر معارف اهل البیت علیهم 12) السلام.
12) دیوان عمار یاسر/ العطار قیس، ترجمه ی سید مرتضى موسوى گرمارودى، قم، دلیل ما، 1379.
13) عمار یاسر، پیشاهنگ اسلام و پرچمدار علی علیه السلام/ صدر الدین شرف الدین، ترجمه ی غلامرضا سعیدی، تبلیغات و انتشارات آیین محمدی.
14) اسوه های ایثار، نگاهی به زندگانی عمار یاسر/ عباس قدیانی، تهران، فردابه، 1381.
15) اسوههای بصیرت، زندگانی عمار یاسر/ رضا دیلمی، قم، انتشارات مسجد مقدس جمكران، 1390.
فرآوری: امین
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
 

nazanin

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اصحاب اهل بیت علیه السلام

سیمای سلمان در منظر پیشوایان

img.tebyan.net_big_1390_10_1782282183715421325624212221218197563994.gif

ابو عبدالله، سلمان خیر، معروف به «سلمان فارسى‏» صحابى بزرگ و ممتاز رسول خدا صلی الله علیه وآله مسلمان وارسته و با عظمتى است، كه مقام والا و بلند او را همه مورخان ‏مسلمان، اعم از شیعه و اهل سنت در كتابهاى خود، مورد تایید و ستایش قرار داده‏اند. اما شایسته است که مقام و منزلت این صحابى جلیل‏القدر را، از منظر معصومین علیهم السلام مورد بازشناسی قرار دهیم.
رسول خدا صلی الله علیه وآله در موارد فراوان و به مناسبتهاى مختلف فرموده است:
سلمان از خاندان ما اهل بیت است. (1)
در توضیح این روایت شریف به روایت دیگری از فضل بن عیسى هاشمى اشاره می کنیم که مى‏گوید:
با پدرم به حضور امام جعفر صادق علیه السلام وارد شدیم، پدرم خطاب به امام گفت: آیا «سلمان منّا اهل ‏البیت» سخن رسول خداست؟
امام صادق علیه السلام پاسخ داد: آرى.
پدرم گفت: منظور این است، كه سلمان از فرزندان «عبدالمطلب‏» است؟!
امام علیه السلام فرمود: سلمان منا اهل البیت.
حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله فرمودند: هر كس به سلمان جفا كند، به من جفا كرده، هر كس او را بیازارد مرا آزرده، هر كس او را از خویش دور كند مرا از خویش دور كرده، و هر كس به او نزدیك شود به من نزدیك شده است​


پدرم گفت: یعنى، سلمان از فرزندان‏«ابوطالب‏» است؟! حضرت باز فرمود: منا اهل البیت.
پدرم ادامه داد: من معناى این سخن را نمى‏فهمم!
آنگاه امام صادق علیه السلام فرمود: اى عیسى! این را بدان، كه سلمان از اهل بیت ماست، بعد با دست ‏به سینه خود اشاره كرد (و در حالى كه مى‏خواست ‏بفهماند، ایمان و ارزشهاى انسانى و نیز تفكر و تعقل در سینه قرار دارد) ادامه داد:
اینطور كه تو فكر مى‏كنى نیست، بلكه توجه داشته باش، كه خداوند طینت و سرشت ما را از «علیین‏» و عناصر برتر بهشتى آفریده، و خلقت‏ شیعیان ما را از عناصر مرحله بعد از آن قرار داده ‏است. بنابراین، شیعیان هم از ما هستند، و بالاخره این را بدان، كه سلمان از «لقمان ‏حكیم‏» مقام بلندترى را دارد.(2)
حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله فرمودند:
هر كس به سلمان جفا كند، به من جفا كرده، هر كس او را بیازارد مرا آزرده، هر كس او را از خویش دور كند مرا از خویش دور كرده، و هر كس به او نزدیك شود به من نزدیك شده است. (3)
img.tebyan.net_big_1390_06_3213621693167287969975208622321718466.jpg

جبرئیل بر من فرود آمد و گفت: اى محمّد! بهشت به سه تن از اصحابت اشتیاق دارد: على و عمّار و سلمان. (4)
خدا مرا امر کرده به دوست داشتن چهار نفر. سوال شد: یا رسول الله آن چهار نفر چه کسانی هستند؟ حضرت فرمودند: اولین آنها، علی علیه السلام است و سپس سلمان و ابوذر و مقداد، و خداوند مرا امر کرد که آنها را دوست داشته باشم و حضرت حق به من فرموده است که من هم آنها را دوست می دارم. (5)
علم و دانش سلمان، از علم و دانش من است ‏و در قلب او علمى است كه مى‏تواند از وقایع و حوادث آینده آگاه گردد. (6)
همچنین جابر بن عبدالله انصارى از رسول خدا صلی الله علیه وآله نقل می کند که ایشان فرمودند:
براى هر امتى محدّثى هست و محدّث امت مسلمان، سلمان فارسى مى‏باشد.
سؤال شد: محدّث چه كسى است؟
رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمودند: محدّث كسى است كه آنچه را مردم به آن نیاز دارند، از عالم غیب به آنان اطلاع مى‏دهد.
سؤال شد: این‏اطلاع ‏یافتن چگونه صورت مى‏گیرد اى‏ رسول ‏خدا ؟
ایشان فرمودند: محدّث از علم و دانش من فرا مى‏گیرد و در قلب خود انباشته مى‏سازد، و به بسیارى از مسایلى كه واقع مى‏شود آگاه مى‏گردد. (7)
از حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام نقل شده است که:
خداوند مرا مخصوص کرده است به علم اول و آخر و ظاهر و باطن و پنهان و آشکارا... و خداوند تبارک و تعالی مرا امر کرد که سلمان را مطلع کنم از علم بلایا و منایا و علم انصار و فصل الخطاب. (8)
همچنین در روایتی دیگر از امیرمومنان علی علیه السلام که در آن احوال یاران رسول خدا را بیان می کند، نقل شده است که وقتی به نام سلمان می رسد چنین می فرماید:
به به، سلمان از ما اهل بیت است، شما کجا مانند سلمان را می یابید که او همانند لقمان حکیم است که علم اول و آخر را می داند و دریایی است که پایان ندارد. (9)
رسول خدا صلی الله علیه وآله به سلمان مى‏فرمود:
اى سلمان! تو خزینه علم ما و معدن سرّ ما و كانون امر و نهى ما، و تربیت‏كننده اهل ایمان به آداب ما هستى. به خدا سوگند، تو دروازه علم ما هستى و در وجود تو علم تاویل و تنزیل و باطن و اسرار نهفته است، و بالاخره در ظاهر و باطن و زندگى خود و پس از آن عنصر مبارك و مقدس مى‏باشى.


از امام صادق علیه السلام نقل شده است که رسول اکرم صلی الله علیه وآله بر شانه ی سلمان دست می زدند و می فرمودند: اگر دین در ثریا بود سلمان و مردانی از سرزمین او، به آن دست می یافتند. (10)
همچنین حضرت صادق علیه السلام در روایتی دیگر نقل می کنند که رسول خدا صلی الله علیه وآله به سلمان مى‏فرمود:
اى سلمان! تو خزینه علم ما و معدن سرّ ما و كانون امر و نهى ما، و تربیت‏كننده اهل ایمان به آداب ما هستى. به خدا سوگند، تو دروازه علم ما هستى و در وجود تو علم تاویل و تنزیل و باطن و اسرار نهفته است، و بالاخره در ظاهر و باطن و زندگى خود و پس از آن عنصر مبارك و مقدس مى‏باشى. (11)
امام صادق علیه السلام فرمود:
روزی در محضر حضرت سجاد علیه اسلام صحبت از تقیه شد. حضرت سجاد فرمودند:
به خدا قسم اگر اباذر می دانست که در قلب سلمان چه می گذرد او را می کشت. این در حالی بود که خود پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله در میان سلمان و اباذر عقد اخوت خوانده بود. بعد حضرت فرمودند: همانا علم علما بسیار سخت است که حتی هیچ نبی مرسلی و هیچ ملک مقربی نمی تواند آن را حمل کند مگر عبدی که خداوند قلب او را برای ایمان امتحان کرده باشد و سلمان از علما بود زیرا که از ما اهل بیت بود به خاطر همین نسبت او از علما بود. (12)
شخصی از امام صادق علیه السلام سوال کرد: یابن رسول الله شما چقدر از سلمان فارسی سخن می گویید؟ حضرت فرمودند: نگویید سلمان فارسی، بلکه بگویید سلمان محمدی . حضرت فرمودند: می دانید چرا از او زیاد یاد می کنیم؟ جواب داد نه یابن رسول الله. حضرت فرمودند:
به خاطر اینکه که در سلمان سه خصلت وجود داشت:
اول اینکه، سلمان هوای امیرالمومنین را بر هوای نفس خودش ترجیح می داد.
دوم اینکه، فقرا را دوست می داشت و هیچ گاه آنان را بر ثروتمندان ترجیح نداد.
و سوم، علم و علما را دوست می داشت،
و سلمان عبد صالح خدا و تسلیم شده ی امر خدا بود و هیچ گاه به خدا شرک نورزید. (13)
امام صادق علیه السلام فرمود:
سلمان اسم اعظم را می دانست و محدّث بود و از متوسمین (هوشیاران، عمیق‏اندیشان) و خداوند مَلکی را مبعوث کرده بود که در گوش وی تمامی قضایا را به او تعلیم دهد. (14)

پی نوشت ها:
1) بحارالانوار، ج 22، صص 326 و 330 و 331; اسدالغابه، ج 2، ص 331; كنزالعمال، ج 11، ص 690; شرح‏نهج‏البلاغه ابن ابى الحدید، ج 18، ص 36.
2) بحارالانوار، ج 22، ص 331; بصائر الدرجات، ص 6.
3) الاختصاص، ص 216.
4) كنزالعمّال، ج 11، ص 344 ؛ امالى شیخ مفید ، ص 303.
5) الخصال، ج1، ص 253.
6) رجال كشى، ص 8; نفس الرحمن، ص 269.
7) نفس الرحمن، ص 269.
8) الاختصاص، ص 221.
9) سفینه البحار ، ج 2، ص107.
10) همان، ص 707.
11) نفس‏الرحمن، ص 217
12) اصول کافی، ج 1، ص 401.
13) امالی شیخ طوسی، ص 133.
14) الاختصاص، ص 341.

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان



منبع: کتاب «سلمان فارسى؛ استاندار مدائن» تألیف احمد صادقى اردستانی
 

nazanin

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اصحاب اهل بیت علیه السلام

سلمان رویاروى تبعیض نژادى

img.tebyan.net_big_1390_10_17521091231282698138522614538205863130.gif
تبعیض نژادى بدین معناست كه بر اساس نژاد یا رنگ پوست و از این قبیل به كسى امتیازى داده شود و بر همین مبنا به دیگران ظلم شود یا از آن امتیاز محروم و ممنوع شوند. تبعیض نژادى امرى زشت و ناپسند است كه فطرت انسانى آن را رد، و عقل آن را محكوم مى كند و وجدان آدمى حتى وجدان كسانى كه در عمل آن را به اجرا در مى آورند و سعى مى كنند آن را به شكل ظاهر فریب در آورند یا بدان رنگ تمدن بزنند آن را انكار مى كند و از آن سرباز مى زند.
اسلام و تبعیض نژادى​



پیداست كه دیدگاه واقعى اسلام به طورى كه پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله در حجة الوداع مقرّر فرمود اینست كه هیچ عربى را بر غیر عرب برترى و فضیلتى نیست جز به تقوا و پرهیزگارى.(1) همچنان که و خداوند تعالى نیز فرموده است: اى مردم ! ما شما را از نر و ماده آفریدیم و گروهها و قبایل قرارتان دادیم تا یكدیگر را بشناسید همانا گرامیترین شما پرهیزكارترین شماست.(حجرات/13)
از رسول خدا صلى الله علیه و آله روایت شده كه روز فتح مكه بر منبر رفت و فرمود:
اى مردم ! خداوند كبر و نخوت جاهلیت و فخر فروشى با پدران را از میان شما برداشت آگاه باشید كه شما از «آدم» هستید و آدم از گِل بود، همانا بهترین بندگان خدا بنده اى است كه از او پروا كند. عرب بودن به پدر عرب داشتن نیست، بلكه عربى سخن گفتن است با زبان. پس هر كس كرده اش او را به جایى نرساند حسب و نسبش او را نمى رساند... (2)
تاریخ پیدایش این سیاست و پس از ظهور اسلام به زمان خلیفه دوم عمر بن خطاب كه برنامه ریز و بنیانگذار این خط مشى بود و بر اعمال آن اصرار مى ورزید باز مى گردد. پس از عمر، امویان راه و روش او را ادامه دادند و با كمال دقت و امانت طرح او را به اجرا درآوردند.

منشأ تبعیض نژادى در اسلام

تاریخ پیدایش این سیاست و پس از ظهور اسلام به زمان خلیفه دوم عمر بن خطاب كه برنامه ریز و بنیانگذار این خط مشى بود و بر اعمال آن اصرار مى ورزید باز مى گردد. پس از عمر، امویان راه و روش او را ادامه دادند و با كمال دقت و امانت طرح او را به اجرا درآوردند. سیاست تبعیض نژادى هم نسبت به كسانى كه در نتیجه اعمال این سیاست كرامت انسانیشان پایمال و حقوقشان تضییع شد یعنى «موالى» و غیر عرب، و هم نسبت به بنیانگذار و پیشواى این سیاست یعنی خلیفه دوم عمر بن خطاب و كسانى كه خط و روش او را ادامه دادند آثار مخصوص به خود داشته است. بعلاوه این سیاست آثارى دیگر، با طبیعت و ماهیتى متمایز، بر دسته اى سوم داشته . بر كسانى كه با این سیاست مقابله كردند و با قدرت و صلابت ، آن را رد كرده محكوم ساختند. یعنى امیرالمؤمنین على علیه السلام و خاندان پاك نهاد او - صلوات الله علیهم اجمعین - و در پى ایشان شیعیان نكوكردار آنها كه خط مشى آن حضرات را پى گرفتند و راه ایشان را كه همان راه اسلام و ایمان بود پیمودند. یکی از از اینان سلمان فارسی است که پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله راجع به او فرمود: سلمان از ما خاندان است. و نقل شده كه حضرتش صحابه را از این كه بگویند «سلمان فارسى» نهى نمود و فرمود: بگویید: «سلمان محمدى» .

سلمان رویاروى تبعیض نژادى

روزى سلمان فارسى به مجلس رسول خدا صلى الله علیه و آله وارد شد، حضار براى احترام به حق او و سالخوردگیش و بخاطر اختصاص و انتسابش به مصطفى و آل او - صلوات الله علیهم - او را تعظیم كرده در صدر مجلس جا دادند. «عمر» داخل گردید و سلمان را دید و گفت: این عجمى که بالا نشسته در بین عرب كیست؟ پس رسول خدا صلى الله علیه و آله بر فراز منبر رفته خطبه خواند و فرمود:
مردم از زمان آدم تا امروز همچون دندانه هاى شانه (برابر) هستند. عربى را بر عجمى و سرخپوستى را بر سیاهپوستى برترى نیست جز به پرهیزگارى ، سلمان دریایى است كه پایان نمى پذیرد و گنجى است كه تمام نمى شود. سلمان از ما اهل بیت است.(3)
رسول خدا صلى الله علیه و آله بر فراز منبر رفته خطبه خواند و فرمود:
مردم از زمان آدم تا امروز همچون دندانه هاى شانه (برابر) هستند. عربى را بر عجمى و سرخپوستى را بر سیاهپوستى برترى نیست جز به پرهیزگارى ، سلمان دریایى است كه پایان نمى پذیرد و گنجى است كه تمام نمى شود. سلمان از ما اهل بیت است.


اتفاقاتی از این قبیل در رابطه با سلمان، در روایات متعددی بیان شده است(4)، که در اینجا به این روایت بسنده می کنیم: مالك از ابوهریره روایت كرده كه گفت: در حالى كه قریش در مجلس رسول خدا صلى الله علیه و آله گرد آمده بودند سلمان فارسى وارد جمع آنها شد. یكى از قریشیان رو به او كرده گفت: حسب و نسب تو چیست ؟ و چگونه جرأت كردى به مجمع قریش درآیى؟ سلمان به او نظر افكند و سپس چشم پایین انداخت و گریه كرد و به آن شخص گفت: از حسب و نسبم پرسیدى ، از نطفه اى نجس آفریده شدم و امروز باید اندیشه كنم و عبرت بگیرم و فردا مردارى بدبو خواهم بود. پس آن هنگام كه نامه هاى اعمال باز شوند، ترازوها نصب گردند، مردم براى صدور حكم فرا خوانده شوند و اعمال من در ترازوى سنجش قرار گیرد... این است حسب و نسب من و همگان.
آنگاه پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله فرمود: سلمان راست گفت هر كه مى خواهد به مردى بنگرد كه دلش نورانى گشته به سلمان بنگرد.(5)
به نظر مى رسد كه مناسب اینست كه پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله عبارت «سلمان از ما خانواده است»، را در همین قضیه فرموده باشد چرا كه طبیعى است كه رسول خدا صلى الله علیه و آله از سخن آن مرد قریشى تندخو به خشم آید و با بیش از عبارت ملایم و نرمى كه در آخر این روایت آمده سلمان را یارى كرده باشد.

نتیجه سخن

پیداست كه تعصب براى وطن فقط از این جهت كه وطن است و تعصب براى كُرد بودن، فارس بودن ، عربیت ، اروپایى بودن و امثال اینها و دادن امتیاز به گروهى و محروم ساختن گروههاى دیگر بر پایه انتساب به این مكان یا آن مكان و این قوم یا آن قوم و... به معناى اینست كه یك امر غیر ارادى كه هیچ نقشى در تكامل انسانیت انسان و ملكات و خصلتهاى نیكو و سودمند او ندارد مبنا و منشأ برخوردارى و محرومیت باشد در معنا و مضمون، از «تبعیض نژادى» فاصله ندارد. چنانكه تبعیض بر اساس زیبایى ظاهرى یا رنگ، یا زبان، یا طبقه اجتماعى و امثال اینها نیز تبعیض بر اساس امور غیر ارادى و فاقد هر گونه نقش و اثر در تكامل انسان است .

پی نوشت:
1) العقد الفرید، ج 3، ص 404 و 408. تاریخ یعقوبى ، ط نجف ، ج 2 ص 91 مجمع الزوائد، ج 3، ص 272 و 366. زاد المعاد، ج 2، ص 226. الغدیر، ج 6، ص 188. البیان و التبیین ، ج 2، ص 33.
2) كافى ، ج 8 ص 246. بحارالانوار،ج 21، ص 137 و 138.
3) الاختصاص ، ص 341. نفس الرحمان فى فضائل سلمان ، ص 29. بحارالانوار،ج 22،ص 348.
4) تهذیب تاریخ دمشق ،ج 6 ص 200. حیاة الصحابة ؛ ج 2،ص 523 از: كنز العمال ؛ ج 7،ص 46. المنار،ج 11،صص 258-259. اقتضاء الصراط المستقیم ،ص 169 از: سلفى .
5) تهذیب تاریخ دمشق ،ج 6،ص 200. بحارالانوار،ج 22،ص 355 از: امالى صدوق
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان


منبع:
کتاب «سلمان الفارسی»، اثر علامه سید جعفر مرتضی عاملی.
 

nazanin

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اصحاب اهل بیت علیه السلام

سلمان در کربلا

img.tebyan.net_big_1390_10_87951511672378588207441572013125218122822.gif


«مسیب بن نجبه فزارى‏» كه از سران عراق بوده مى‏گوید: وقتى سلمان فارسى در حالى كه والى «مداین‏» بود، از مدینه به عراق مى‏آمد، ما با جمعیتى به استقبال او رفتیم، همچنانكه به طرف عراق مى‏آمدیم، به «كربلا» رسیدیم. سلمان پرسید، این ‏سرزمین چه نام دارد؟ جواب دادند: این سرزمین كربلا نامیده مى‏شود.
سلمان، با شنیدن این نام گفت: هذا مصارع اخوانى، هذا موضع رحالهم، هذا مناخ ركابهم، هذا مهراق دمائهم، یقتل فى هذه الارض خیر ابن الاولین، و یقتل بهاخیر الآخرین.. .
این قتلگاه برادران من است، و این جایگاه به زمین نهادن بار و بنه آنهاست و این‏ خوابگاه سواران سپاهى آنهاست، این محل ریخته شدن خون آنهاست، در این ‏سرزمین فرزند بهترین پیغمبران و بهترین بازماندگان كشته مى‏شود.(1)
وقتی به نزدیكى كوفه رسیدند، پرسید: اینجا را چه مى نامند؟
گفته شد: حروراء. فرمود:
آرى ! اینجاست كه بدترین امت هاى گذشته خروج كرده اند و بدترین افراد این امت هم از اینجا خروج مى كنند.(2)
همچنین زهیر بن قین (كه در راه كربلا به كاروان امام حسین علیه السلام ملحق شد) مى گوید:
ما همزمان با بیرون آمدن امام حسین علیه السلام از مكه به طرف كوفه مى آمدیم و نمى خواستیم كه با كاروان امام علیه السلام، در یك منزلگاه توقف كنیم. هر وقت امام علیه السلام حركت مى كرد ما مى ایستادیم و هر جا كه او منزل مى كرد، ما به راه ادامه مى دادیم. در یكى از منزلگاهها بین حجاز و عراق مشغول صرف غذا بودیم كه ناگهان فرستاده امام حسین علیه السلام، وارد شد و سلام كرد و رو به زهیر گفت: امام علیه السلام تو را طلبیده است .
سلمان ، با بصیرت و آگاهى خود، آینده را مى دید كه این پیشگوئى را كرد كه سعادت جهاد در راه خدا و دفاع از اسلام ، آنهم در ركاب سالار شهیدان ، حسین بن على علیه السلام نصیب زهیر خواهد شد و زهیر، در صف شهداى والامقام كربلا قرار خواهد گرفت​


زهیر، اندكى تأمل كرد. زنش به وى گفت: سبحان الله ، اى زهیر، در مقابل دعوت فرزند پیامبر، درنگ مى كنى؟
زهیر برخاست و رفت و پس از مدتى شاد و خندان برگشت و گفت : در صف یاران حسین علیه السلام قرار گرفتم !...
سپس در توضیح این موضع گیرى جدید، گفت:
به جنگ با رومیان كه رفته بودیم ، غنائم بسیارى به دستمان رسید. سلمان كه با من بود پرسید:
آیا از این غنیمت ها خشنودید؟
گفتم: چطور؟
گفت: این خوشحالى به جاست، اما:
اذا ادركتم سید شباب آل ‏محمد، فكونوا اشدّ فرحاً بقتالتكم معهم، مما اصبتم الیوم من الغنائم...
پس چقدر خوشحال خواهید شد آنگاه كه سید جوانان آل محمد (امام حسین علیه السلام) را درك كنید و در ركابش جهاد كنید؟ باید خوشحالى و لذت آن، از این پیروزى و غنیمت، براى شما بیشتر باشد.(3)
آنگاه، زهیر از اطرافیان و خانواده اش جدا شد و بسوى امام حسین علیه السلام براى جنگ در ركابش شتافت.(4)
سلمان، با بصیرت و آگاهى خود، آینده را مى دید كه این پیشگوئى را كرد كه سعادت جهاد در راه خدا و دفاع از اسلام، آن هم در ركاب سالار شهیدان، حسین بن على علیه السلام نصیب زهیر خواهد شد و زهیر، در صف شهداى والامقام كربلا قرار خواهد گرفت .

پی نوشت:
1) بحارالانوار، ج 22، ص 386، نفس الرحمن، ص 256، بهجة الامال، ج 4، ص 418، اختیار معرفة‏الرجال، ص 19.
2) اشاره به خوارج نهروان كه بر ضد على علیه السلام شورش كردند.
3) نفس‏الرحمن، ص 252، الارشاد، ص 221، فتاوى صحابى كبیر سلمان، ص 112.
4) ترجمه كامل ، ج 5، ص 142.
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان


منابع:
استاندار مدائن، احمد صادقى اردستانى.
آشنایی با اسوه ها، تألیف جواد محدثی.
 

nazanin

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اصحاب اهل بیت علیه السلام

استراتژیست ایرانی

img.tebyan.net_big_1390_10_731271021441581478951872189218226215590.gif
فوق العادگى هاى سلمان ، در میدان هاى جنگ به شكلهاى گوناگون بروز مى كرد و الهام بخش و چاره ساز بود. اصل حضور سلمان در میدان جنگ ، تقویت روحى براى رزمندگان اسلام و الهام دهنده شور و حركت براى آنان بود. علاوه بر اینكه سلمان ، با سخنان حكمت آمیز و دعوت حكیمانه خود، گاهى دشمنان را هم به راه حق مى آورد. طرح هاى نظامى و شیوه هاى خاص و ابتكارات او در صحنه نبرد هم جاى خود دارد.​
کلام نافذ​


یكى از مواردى كه سخنان سلمان ، سبب تسلیم دشمن بدون درگیرى شد، در فتح مدائن بود. در سایه همین شیوه رفتار، دو شهر از شهرهاى هفتگانه مدائن و چند مورد دیگر بدون جنگ ، با دعوت سلمان ، تسلیم شد. همچنین با دعوت و تبلیغات سلمان ، حدود چهار هزار نفر از سپاهیان ایران كه تحت فرماندهى "رستم فرخ زاد" بودند، از سپاه او جدا شده و به مسلمانان پیوستند. این عده ، جزء « جند شهنشاه » و به اصطلاح امروزى نیروى ویژه بودند .(1)​

تشویق و ترغیب سلمان به اهمیت نماز و تكالیف الهى و راز و نیاز در جبهه ، كه الهام گرفته از آموزشهاى پیامبر اسلام بود، نقش زیادى در ایجاد زمینه براى امدادهاى غیبى خداوند بود. چرا كه نصرت هاى الهى همیشه به فراخور استعداد و لیاقت هاى فداكارانى است كه براى دفاع از اسلام آماده شده اند​


دعوت سلمان براى اسلام آوردن دشمنان در فتح مدائن بدین صورت بود: « همانا اصل و نصب من از شما ایرانیان مى باشد و من خیرخواه شما هستم در سه چیز، و صلاح شما هم در آنهاست :
اگر اسلام بیاورید، برادر ما هستید و در اموال ما شریك بوده و بر شماست همان تكلیفى كه بر ماست. تسلیم شوید و به مسلمین جزیه بدهید.(2) در غیر این دو صورت ، با شما مى جنگیم . همانا خدا، خائنین را دوست ندارد.»

معلّم رزمندگان

سلمان در عین حال كه دشمنان را به اسلام دعوت مى كرد از سربازان اسلام و جبهه داخل نیز غافل نبود. چنانچه بعد از فتح مدائن ، در ایوان مدائن براى آنان تفسیر سوره یوسف مى گفت تا به آنان درس امانت دارى و صداقت و پاكدامنى بدهد. چرا كه از طرفى وضع ثروت ممالك فتح شده ، رغبت انگیز و اشتهاخیز بوده و از طرفى، خود عرب ها با آن سابقه فقر و تهیدستى در عربستان، ممكن بود آنها را به خیانت بكشاند. (3)
نقش معنوى دیگر سلمان، بالا بردن سطح معنویات و روحیه خداجوئى سربازان در میدان و تعلیم دعا و برنامه هاى عبادى براى سپاه قرآن بود.
تشویق و ترغیب سلمان به اهمیت نماز و تكالیف الهى و راز و نیاز در جبهه ، كه الهام گرفته از آموزشهاى پیامبر اسلام بود، نقش زیادى در ایجاد زمینه براى امدادهاى غیبى خداوند بود. چرا كه نصرت هاى الهى همیشه به فراخور استعداد و لیاقت هاى فداكارانى است كه براى دفاع از اسلام آماده شده اند.

شجاعت در میدان نبرد

سلمان، اضافه بر معنویات سطح بالا و دانش و عبادت و عرفان ، در صحنه كارزار هم شجاعانه وارد عمل مى شد و روحیه مى داد.
در یكى از جنگ ها كه لشكریان اسلام مى بایست از رود دجله عبور كنند، ابتدا یك گروه شصت نفرى با اسب به آب زدند و با نصرت الهى ، شناكنان اسبهاشان از رود، گذشت . سلمان كه در كنار فرمانده لشكر بود به او گفت :
« مردم ، تازه مسلمان شده اند و به گناه ، آلوده نیستند. از این رو آب و دریا برایشان رام شده است . چنانچه خشكى . سوگند به خدائى كه جان سلمان در دست اوست ، همه از این رود دسته دسته خواهند گذشت ».
پیشنهاد سلمان ، حفر خندق در آن منطقه باز و بلامانع بود تا اطراف مدینه را حفظ كند. اگر آن طرح و پیشنهاد، اجرا نمى شد. معلوم نبود كه وضعیت و سرنوشت مسلمین چه مى شد.


خود سلمان ، پیشاپیش گروههائى بود كه با اسب از رودخانه گذشتند. و با سخنان خود به سربازان اسلام ، دلگرمى و امید و اطمینان قلب مى بخشید.
تاکتیکهای ابتکاری

فكر خلاق سلمان در امور نظامى ، از شیوه هاى ابتكارى او در جنگ طائف و جنگ خندق ، به خوبى روشن مى گردد.
در جنگ طائف ، قلعه هاى دشمنان كه در محاصره نیروهاى اسلام قرار گرفته و محاصره ، بدون رسیدن به نتیجه ، طول كشیده بود، سرانجام با پیشنهاد سلمان ، منجنیقى (4) ساخته شد كه استفاده از آن به پیروزى مسلمین كمك كرد.(5)
در جنگ خندق (احزاب) نیز كه مسلمانان در مقابل خطر هجوم مشركین سازمان یافته به درون مدینه قرار گرفته بودند نظر سلمان كارساز شد و در نظرخواهى پیامبر از مسلمانان در شیوه دفاعى مورد استفاده از شهر، در نهایت به رأى سلمان عمل شد.
مورخین مى نویسند:
مرد بلند قامتى با موهاى پرپشت و انبوه ، كه بسیار مورد علاقه پیامبر بود، از جا برخاست و از بالاى تپه بلندى نگاه دقیق و كنجكاوانه اى به شهر مدینه انداخت و مشاهده كرد كه مدینه در میان حصارى از كوههاى بلند واقع شده و صخره هاى اطراف، شهر را احاطه كرده است ، فقط در میان آنها گذرگاه وسیع و هموارى وجود دارد كه سپاه دشمن ، به آسانى مى تواند از آنجا به حریم مدینه حمله كند. سلمان در ایران ، بسیارى از ابزار و نقشه هاى جنگى را دیده بود و از آنها اطلاع داشت . بنابراین ، پیشنهاد تازه اى كه به خدمت پیامبر عرضه داشت در جنگ هاى عرب ، سابقه نداشت و مردم عرب ، تا آنروز، با چنین تاكتیكى آشنا نبودند. پیشنهاد سلمان ، حفر خندق در آن منطقه باز و بلامانع بود تا اطراف مدینه را حفظ كند. اگر آن طرح و پیشنهاد، اجرا نمى شد. معلوم نبود كه وضعیت و سرنوشت مسلمین چه مى شد. (6)
هنگام حفر خندق ، سلمان بر كارها نظارت داشت و در قسمتى از خندق كه كم عرض تر حفر شده بود گفت تا عرض آنجا را بیشتر كنند كه اسب هاى قریش نتوانند از آنجا عبور كنند. (7)

پی نوشت:
1) تاریخ كوفه، ص 89، به نقل از فتاوى صحابى كبیر.
2) جزیه مالى است كه غیر مسلمانان تحت حكومت اسلامى مى پردازند.
3) حلیة الاولیاء، ص 203، به نقل از فتاوى صحابى كبیر.
4) ترجمه كامل ، ج 1 ص 318.
5) ابزاری برای پرتاب کردن اشیا به مسافت زیاد که مثل توپ امروزى بوده و به شكل منحنى حركت مى كرده است. 6) شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 18، ص 35؛ ترجمه كامل، ج 1، ص 202.
7) مغازى، ج 2، ص 465.
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان


منبع: کتاب «آشنایی با اسوه ها» تألیف جواد محدثی.
 

nazanin

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اصحاب اهل بیت علیه السلام

آورده اند که ...

img.tebyan.net_big_1390_10_579319948771331267434841678123917236227.gif

انفاق در راه خدا


روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله یک درهم به سلمان و یک درهم به ابوذر داد. سلمان درهم خود را انفاق کرد و به بینوایی بخشید، ولی ابوذر با آن لوازمی خرید. روز بعد پیامبر دستور داد آتشی افروختند. سنگی نیز روی آن گذاشتند. همین که سنگ گرم شد و حرارت و شعله های آتش در سنگ اثر کرد، سلمان و ابوذر را فراخواند و فرمود: «هر کدام باید بالای این سنگ بروید و حساب درهم دیروز را پس بدهید».
سلمان بدون درنگ و ترس، پای بر سنگ گذاشت و گفت: «در راه خدا انفاق کردم» و پایین آمد. وقتی که نوبت به ابوذر رسید، ترس او را فراگرفت. از اینکه پای برهنه روی سنگ داغ بگذارد و خرید خود را شرح دهد، وحشت داشت. پیامبر فرمود: «از تو گذشتم؛ زیرا حسابت به طول می انجامد، ولی بدان که صحرای محشر از این سنگ داغ تر است» .(1)

درس فروتنی

روزی سلمان، در راه می رفت. مردی را دید که از شام می آید و بار خرما و انجیر به دوش دارد. مرد شامی که از به دوش کشیدن بار سنگین، خسته شده بود، با دیدن سلمان که ظاهری ساده و فقیرانه داشت، به خیال اینکه او باربر است، صدایش کرد تا در رساندن بار به مقصد، به او کمک کند و اجرتی بگیرد.
سلمان بار را به دوش گرفت و همراه مرد شامی به راه افتاد. مردم در برخورد با سلمان سلام می کردند و از او به عنوان امیر یاد می کردند و عده ای به سرعت به طرف سلمان آمدند تا بار را از او بگیرند. مرد غریب شامی که تازه فهمیده بود این عابر و رهگذر، امیر مدائن، سلمان فارسی است، با وحشت و خجالت و عذرخواهی فراوان برای گرفتن بار از امیر، پیش آمد، ولی سلمان قبول نکرد و گفت: «باید بار را تا مقصد برسانم!...».
پیامبر فرمود: خدا را سپاس ، كه در میان امت من كسى را قرار داده است كه در صبر و در دعا همچون حضرت نوح است . آنگاه خطاب به سلمان فرمود: تو از برادران دینى خاص ما هستى ، تو محبوب فرشتگان مقربى ، فضیلت تو در ملكوت آسمانها و نزد عرشیان و كروبیان ، روشن تر از خورشید، در روز روشن و صاف است . تو از صاحب فضیلت هائى هستى كه در قرآن ، با تعبیر «الذین یؤ منون بالغیب» ستایش شده اند​


آن گاه فرمود: «در این حمل بار سه ویژگی وجود دارد و به همین سبب من این بار را برایت حمل کردم. نخست اینکه کبر را از من دور می کند، دوم اینکه یکی از مسلمانان را در مورد حاجتی که داشته یاری کرده ام و سوم اینکه اگر من این بار را برایت نمی آوردم، ممکن بود فرد دیگری که از من ضعیف تر است، ناگزیر شود این بار را حمل کند».(2)
دعاى مستجاب

روزى سلمان بر جماعتى از یهود مى گذشت كه او را گرفتند و با شلاق بجانش افتادند و بسیار او را زدند. در مقابل اصرار آنان كه مى گفتند: از خدایت بخواه تا تو را از دست ما نجات دهد، فقط از خداوند این را مى خواست كه : خدایا، بر بلا صابرم گردان .
گفتند: پس دعا كن كه خدا بر ما عذاب نازل كند. سلمان دعا نكرد و گفت : شاید در میان شما كسى باشد كه بعدا مسلمان شود. گفتند پس دعا كن عذاب بر كسانى نازل شود كه قابل هدایت نیستند.
سلمان از خداوند عذابشان را طلبید. تازیانه هایشان افعى شد و آنان را بلعید.
همزمان با این ماجرا، پیامبر با جمعى در مجلسى نشسته بود، فرمود: اى مسلمانان ! خداوند در همین ساعت ، برادرتان سلمان را بر بیست نفر از یهودیان پیروز كرد، برخیزید تا به دیدارش برویم ...
پس از دیدار سلمان و ماجراى هلاكت دشمنان ، پیامبر فرمود:
خدا را سپاس ، كه در میان امت من كسى را قرار داده است كه در صبر و در دعا همچون حضرت نوح است . آنگاه خطاب به سلمان فرمود: تو از برادران دینى خاص ما هستى ، تو محبوب فرشتگان مقربى ، فضیلت تو در ملكوت آسمانها و نزد عرشیان و كروبیان ، روشن تر از خورشید، در روز روشن و صاف است . تو از صاحب فضیلت هائى هستى كه در قرآن ، با تعبیر «الذین یؤ منون بالغیب» ستایش شده اند.(3)

کرامتی حیرت انگیز

روزى ابوذر به منزل سلمان آمد و دید كه دیگ پر بارى در بالاى سه سنگ گذاشته بود كه ناگاه دیگ سرنگون شد اما نه از گوشت و نه از آبش قطره اى ریخته شد پس دیگ را درست كرد و مشغول صحبت شدند كه ناگاه دوباره سرنگون شد ولى از گوشت و آبش چیزى ریخته نشد و مرتبه سوم ابوذر خیلى متعجب شد.
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:
كه در كار مسلمان این قدر تجب نكن كه كسى كه از ما اهل بیت باشد این كارها از او عجیب نمى باشد.

سلمان برخاست و سه عدد سنگ كوچك به زیر دیگ گذشت سنگها مشتعل شد و دیگ را جوشانید بیتشر تعجب نمود تا این كه آن گوشت را با آبش خوردند ابوذر بیرون آمد و در تعجب كه ناگاه به حضرت امیرالمؤ منین على علیه السلام برخورد كرد. آن بزرگوار از تعجب ابوذر سوال نمود ابوذر دلیل تعجبش را براى حضرت تعریف كرد حضرت فرمود:
تعجب مكن كه در نزد سلمان علوم اولین و آخرین و اسم اعظم خداى تعالى است كسى كه صاحب این درجه باشد این قسم كارها از او عجیب و بعید نیست.
همچنین نقل شده است که روزى مقداد وارد منزل سلمان شد. دید كه دیگى در بالاى سنگ گذاشته و دیگ بدون آتش خود به خود مى جوشد. مقداد در تعجب ماند كه دیگ بدون آتش چطور خود به خود مى جوشد. پس قدرى صحبت نمودند، ناگاه دید كه آب دیگ چنان غلیان و فوران می كند كه اندك ماند از دیگ بالا شده و فرو ریزد. سلمان به مقداد گفت برخیز دیگ را از غلیان و فوران خاموش كن تا آبش ریخته نشود. مقداد برخاست به هر طرف منزل نگاه نگاه كرد چیزى نیافت كه میان دیگ داخل كرده غلیانش را فرو نشاند، معطل ماند. در آن حال دید كه جناب سلمان آمد و دست خود را در میان دیگ جوشان داخل نمود و با دست خود گوشت و آبش آن قدر آمیخت كه دیگ از فوران افتاد.
زیاده از سابق از كار سلمان تعجب نمود تا این كه آنچه در دیگ بود با سلمان خوردند، و بیرون شده و در اثناى راه رسول خدا صلى الله علیه و آله را ملاقات كرد. آن حضرت از تعجب مقداد سوال نمود. مقداد سبب تعجب خود را عرض كرد. رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:
كه در كار مسلمان این قدر تجب نكن كه كسى كه از ما اهل بیت باشد این كارها از او عجیب نمى باشد. (4)

پی نوشت:
1) آشنایی با اسوه ها، سلمان فارسی، ص 125؛ به نقل از پند تاریخ، ج 1، ص 190.
2) همان، ص53.
3) همان، به نقل از بحارالانوار، ج 22، ص 372.
4) داستانهایی از انوار آسمانی، به نقل از كشكول النور، ج 1، ص 218.
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان



منابع:
آشنایی با اسوه ها، جواد محدثی.
داستانهایی از انوار آسمانی، رویا یوسفی.
 

nazanin

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اصحاب اهل بیت علیه السلام

لقمان حکیم امّت

img.tebyan.net_big_1390_10_12112415219106641281799715452140166199134114.gif
سلمان فارسى، سالهاى طولانى زندگى خود را به سیر و سیاحت و جهانگردى و تحقیق در اصول ادیان گذرانید. او سالهایى از عمر خود را در ایران كه مهد تمدن و فرهنگ و حكمت ‏بود زیست نمود، در سرزمین پهناور «روم‏» و «شام‏» كه مهد علوم ‏مختلف فلسفى بود، تحقیق به عمل آورد، دوران معبدها و كلیساها را در حضور راهبان و دانشمندان سپرى كرد و با اصول ادیان آشنا گردید، و نیز رسوم و آداب ‏فراوانى را در سطح گسترده‏اى آموخت.

آن گاه هم كه به سرزمین «حجاز» وارد شد، با دانشمندان مختلفى حشر و نشر داشت و معارف زیادى را به دست آورد، بدین جهت وقتى به آغوش اسلام وارد شد، در میان یاران رسول خدا صلی الله علیه وآله چون دریایى مى‏خروشید و چون ستاره‏اى در آسمان‏ علم و حكمت مى‏درخشید. پس از آن که مسلمان شد نیز در اوقات خاصی با پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله خلوت می کرد و از آن حضرت کسب فیض می نمود. شاید به همین جهت است که امیرمومنان و سایر ائمه علیهم السلام، از او به «لقمان حکیم امّت» یاد کرده اند.(1)
در این نوشتار پاره ای از سخنان آموزنده و حكیمانه این دریاى بى‏ كران علم و دانش و حكمت را در زمینه مسایل اعتقادى، اخلاقى و اجتماعى، از نظر می گذارنیم.
کلید سعادت

اگر مسلمانان با علی بیعت می کردند به سعادت و سیادت جهانی دست می یافتند و برکات زمینی و آسمان به سوی آنان روی می آورد. (2)

شش چیز عجیب

از شش چیز تعجب می کنم که سه چیز باعث گریه و سه چیز باعث خنده است: علاقه به ظواهر دنیا، طلب دنیا از راه حرام و خنده کسی که نمی داند خدا از او راضی است یا نه، باعث خنده من است و دوری از دوستان و اصحاب پیامبر، وحشت قبر و ایستادن در صف قیامت، سبب گریه من می شود. (3)
مردى به سلمان از بى توفیقى خود براى برخاستن جهت نماز شب، شكایت كرد. سلمان گفت: در روز گناه مكن

از بی حیایی تا هلاکت

هرگاه خداوند عزوجل هلاکت بنده ای را بخواهد، حیا را از او بگیرد و چون حیا را از او گرفت او به مردم خیانت کند و امانت به کلی از او برکنار رود و چون امانت از او رفت همواره خشن و سخت دل شود و چون سخت دل شود رشته ایمان از او بریده شود و چون رشته ایمان از او بریده شود او را جز شیطان ملعون نبینی. (4)
img.tebyan.net_big_1390_08_191220554243892014332167213136241232142132.jpg

نماز شب


مردى به سلمان از بى توفیقى خود براى برخاستن جهت نماز شب، شكایت كرد. سلمان گفت: در روز گناه مكن.(5)

سلمان! بمیر

سلمان، در مقام مجاهده با نفس و تهذیب خود، نفس خویش را مورد خطاب قرار مى داد و مى گفت: سلمان ! بمیر. (6)

برترین عمل

سلمان ، قبل از عبدالله بن سلام از دنیا رفت . عبدالله ، شبى سلمان را در خواب دید. پرسید: حالت چگونه است؟ سلمان گفت : خوب است .
پرسید: كدامیك از اعمال را برتر یافتى ؟
سلمان : توكل را چیز عجیبى یافتم. (7)

گناه و ثواب، پنهان و آشکار

هر گاه گناهى را در پنهانى مرتكب شدى ، كار خیر را هم در خفا انجام بده ، و چنانچه لغزش آشكارى داشتى ، عمل خیر را هم آشكارا انجام بده تا آن گناه آشكار را جبران كند. (8)

چگونه صبح کردی

«جابر بن عبدالله انصارى‏» مى‏گوید: به سلمان گفتم: شب را چگونه به صبح‏ آوردى؟
سلمان گفت: چگونه شب را به صبح مى‏آورد، كسى كه پایان كار او مرگ است؟ خانه او قبر خواهد بود، جانوران داخل زمین همسایگان وى، و اگر خداوند او را مشمول غفران خویش قرار ندهد، آتش جایگاه او است؟ (9)
دامنه علم و دانش وسیع است، اما عمر انسان كوتاه مى‏باشد. بنابراین، علمى را بیاموز كه در راه دیندارى خود بدان احتیاج دارى، و به علوم دیگر توجه نداشته‏باش و آن را رها كن​

سجده و همنشینى

اگر لذت سجده در برابر خداوند متعال، و همنشینى با افراد خوش سخن نبود، كه عطر سخن آنان چون بوى خرماى تازه دلاویز است، آرزوى ‏مرگ مى‏كردم.(10)

میزان عمل

گناه افرادى روز قیامت ‏بیشتر خواهد بود، كه بیش از دیگران در راه گناه و معصیت ‏خداوند سخن گفته باشند. (11)

img.tebyan.net_big_1390_09_216182139178312533212623012319267591239.jpg

تاریكى قیامت


اى جریر! در برابر خداوند مطیع و فروتن باش، زیرا هر كس در دنیا در برابر خداوند فروتن و تسلیم باشد، روز قیامت‏ خداوند به او مقام بلندى خواهد داد.
اى جریر! مى‏دانى ظلمات روز قیامت از چیست؟
جریر گفت: نمى‏دانم.
سلمان گفت: ظلم و ستم مردم در دنیا نسبت ‏به هم، موجب تاریكى و ظلمات روز قیامت‏مى‏شود. (12)



تو كیستى، و من كیستم

امام صادق علیه السلام فرموده است: میان مردى (كه گرفتار روحیه نژادپرستى بود، و فضایل افراد غیر عرب را نمى‏پذیرفت) با سلمان فارسى گفت و گوى تندى واقع ‏شد.
آن مرد گفت: تو كیستى، و من كیستم؟!
سلمان (با بیان حكیمانه و هوشمندانه) پاسخ داد: اما اول پیدایش من و تو نطفه ‏نجسى است، و آخر كار من و تو هم لاشه گندیده‏اى خواهد بود، اما وقتى روز قیامت فرا رسد و میزان عمل برقرار گردد، هر كس كفه میزان عمل او سبك بود، او پست و فرومایه است، و كسى كه میزان عمل او سنگین بود، كریم و بزرگوار خواهدبود. (13)

دانش سودمند

دامنه علم و دانش وسیع است، اما عمر انسان كوتاه مى‏باشد. بنابراین، علمى را بیاموز كه در راه دیندارى خود بدان احتیاج دارى، و به علوم دیگر توجه نداشته‏باش و آن را رها كن. (14)
سلمان فارسى مى‏گفت:
من حساب خواب خود را هم دارم، همانطور كه حساب بیدارى (كارهاى روزانه) خود را دارم

كفاره گناهان

خداوند متعال، بنده مؤمن خود را به بلا و بیمارى مبتلا مى‏كند، سپس او را عافیت مى‏بخشد، و این بیمارى كفاره گناهان گذشته او مى‏گردد، و از آن پس راه‏ توبه و پاكى را پیش مى‏گیرد.(15)

حساب بیدارى

زمخشرى مى‏نویسد: سلمان فارسى مى‏گفت:
من حساب خواب خود را هم دارم، همانطور كه حساب بیدارى (كارهاى روزانه) خود را دارم.(16)

اهمیت امانت

كسى به سلمان گفت: فلانى براى تو سلام رساند.
سلمان گفت: اگر سلام او را نرسانده بودى، امانتى به عهده تو مى‏ماند، كه آن را ادا نكرده بودى. (17)

یک نصیحت

در روایتى مى‏خوانیم: كسى از سلمان تقاضا كرد، او را راهنمایى كند، كه چه ‏خصلتهایى را به كار گیرد، تا موجب تقویت روابط میان خَلق و خدا گردد؟
سلمان سفارش كرد: سلام را گسترش دهد، نیازمندان را اطعام كند، و آن گاه كه ‏مردم در خواب به سر مى‏برند، به نماز شب و راز و نیاز با خداوند برخیزد.(18)

طبیب مؤمن

وضع هر شخص مؤمن در دنیا، مثل وضع مریضى است كه، طبیب او همراه اوست، و درد و درمان او را مى‏داند. هرگاه آن مریض مى‏خواهد غذاى نابابى را كه به ضرر اوست ‏بخورد، او را از آن غذا باز مى‏دارد، و مى‏گوید: به آن نزدیك مشو كه موجب هلاكت تو مى‏گردد، و بالاخره آن طبیب پیوسته مراقب او مى‏باشد، تا بهبودى یابد.
آرى، وضع یك مؤمن هم چنین است، در دنیا به خیلى چیزها و كارها تمایل ‏پیدا مى‏كند، اما خداى مهربان او را از آنها باز مى‏دارد، تا بدین وسیله سالم بماند، اعمال او موجب رضایت‏ خداوند قرار گیرد، و خداوند او را به بهشت وارد گرداند.(19)
پی نوشت:
1) نفس‏الرحمن، ص 218; الدرجات الرفیعة، ص 211; شرح نهج‏البلاغه ابن ابى الحدید، ج 18، ص 36؛ الاختصاص، ص 8.
2) سفینه البحار، ج 2، ص 182.
3) همان.
4) توحید صدوق ، ص 180.
5) همان، به نقل از «سلمان فارسی»، ص 116.
6) طبقات ابن سعد، ج 4، ص 90.
7) همان، ص 93.
8) صفوة الصفوة ، ج 1، ص 224 به نقل «سلمان فارسى»، ص 225.
9) نفس الرحمن، ص 532; جامع‏الاخبار، فصل 49، ص 106; حلیة الاولیاء، ج 1، ص 187.
10) بحارالانوار، ج 22، ص 384; نفس الرحمن، ص 517.
11) فتاوى صحابى كبیر سلمان، ص 106.
12) حلیة الاولیاء، ج 1، ص 202; الدرجات الرفیعة، ص 217.
13) الدرجات الرفیعة، ص 212; علل الشرایع، ص 276.
14) حلیة‏الاولیاء، ج 1، ص 189.
15) همان، ص 206.
16) ربیع‏الابرار، ج 1، ص 39.
17) همان; حلیة الاولیاء، ج 1، ص 201.
18) همان، ص 204.
19) همان، صص 206 و 207.
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان



منابع:
استاندار مدائن، احمد صادقى اردستانى.
آشنایی با اسوه ها، تألیف جواد محدثی.
 

nazanin

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اصحاب اهل بیت علیه السلام

نامه تاریخی سلمان به خلیفه دوم

img.tebyan.net_big_1390_10_147763363661577824313214190792321513271.gif
سلمان فارسى، در مقام «استاندارى مداین‏» بدون اینكه تحت تاثیر نامه‏هاى این و آن قرار گیرد و تغییر روش دهد، با متابعت از آموزشهاى رسول‏ خدا صلی الله علیه وآله و راهنمایى‏هاى امام على علیه السلام تا حیات داشت، مسؤولیت ‏خویش را عملى كرد، و با توجه با شیوه زاهدانه و معتدلانه او، خلیفه هم نتوانست‏ براى عزل یا اقدام دیگرى علیه او تصمیم بگیرد.

نویسنده کتاب «سلمان فارسى استاندار مداین» می گوید:
از متن نامه خلیفه به سلمان، طبق تحقیقى كه انجام شد، چیزى به دست‏ نیاوردیم، اما مضمون هاى آن از جواب سلمان روشن مى‏گردد، اكنون جواب سلمان‏ را به نامه خلیفه مورد مطالعه قرار مى‏دهیم:
بسم الله الرحمن الرحیم
از سلمان، آزاد كرده رسول خدا ، به عمر بن خطاب.
اما بعد، اى عمر! نامه تو به دست من رسید، در آن مرا مورد ملامت و سرزنش ‏قرار داده و یادآور شده‏اى: تو مرا امیر مداین قرار داده ‏اى، و دستور داده‏اى درباره ‏حاكم پیشین «حذیفه‏» تحقیق كنم، و مسایل دوران امارت او را خوب یابد، به تو گزارش دهم.
هر كس عهده‏دار ولایت و سرپرستى هفت نفر از مسلمانان بعد از من گردد، و آنگاه در میان آنان به عدالت رفتار ننماید، خداوند را در حالى ملاقات مى‏كند، كه‏ مورد خشم و غضب الهى خواهد بود​


اما باید بدانى، این كار صحیحى نیست، خداوند متعال هم در كتاب خویش، مرا از این كار منع كرده و فرموده: «اى اهل ایمان! از بسیارى از سوء ظن‏ها پرهیز داشته ‏باشید، زیرا بعضى از بدگمانى‏ها اثم و گناه است، تجسس هم نكنید، عقب سر یك‏ دیگر هم ناروا نگویید، آیا كسى از شما دوست مى‏دارد، گوشت مرده برادر مؤمن ‏خویش را بخورد؟ این را نمى‏پسندید، پس خدا را در نظر داشته باشید و توبه كنید، زیرا خداوند آمرزشگر مهربان است.(حجرات/12)
بنابراین، من كسى نیستم كه به خاطر اطاعت تو، درباره تفتیش از وضع «حذیفه‏» گناه و معصیت‏ خداوند را انجام دهم.
اما اینكه درباره «زنبیل بافى‏» و خوردن نان «جو» مرا مورد ملامت قرار داده‏اى، اینها براى یك شخص مؤمن عیبى محسوب نمى‏شود، به خدا سوگند، اى عمر! نان‏ جو خوردن و زنبیل بافى از برگ درختان، كه همراه با بى نیازى و خوردنِ حقِ ‏اهل ایمان، به ناحق باشد، نزد خداوند متعال بهتر و محبوبتر است، و به تقواى الهى ‏هم نزدیك‏تر خواهد بود، زیرا من به چشم خویش مى‏دیدم، كه رسول خدا هرگاه نان جو به دست مى‏آورد، آن را مى‏خورد و شادمان هم مى‏گردید، و هیچ گونه‏ خشم و ناراحتى هم نداشت.
اما اینكه ایراد گرفته‏اى، چرا من حقوق خود را به دیگران بذل و بخشش ‏مى‏كنم! باید بدانى آن را براى روز نیازمندى و تهیدستى خویش پیش مى‏فرستم، این هم براى من مهم نیست كه غذایى كه از گلویم پایین مى‏رود، مغز گندم و مغز قلم ‏گوسفند باشد، یا نان سبوس دار جوین.
اما اینكه تذكر داده‏اى، من حكومت الهى را تضعیف و خویشتن را (با ساده‏زیستى) ذلیل كرده‏ام، تا جایى كه مردم مداین به مقام امارت من بى توجهى ‏مى‏كنند، و مرا پل عبور (به خواسته‏هاى) خود قرار داده‏اند، و حتى بار سنگین خود را بر دوش من مى‏گذارند، و بالاخره این شیوه را موجب سست‏ شدن حكومت دین‏ خدا، و تضعیف مقام خلافت پنداشته‏اى، باید بدانى، ذلیل بودن در راه اطاعت ‏خداوند، نزد من از عزت و عظمت در راه گناه و معصیت، محبوبتر مى‏باشد.
مگر تو خود نمى‏دیدى رسول خدا ، با مردم انس و الفت ‏برقرار مى‏كرد، با آنان نزدیك و محشور بود و آنان هم با آن حضرت الفت‏ برقرار مى‏كردند و با او نزدیك و مرتبط بودند؟ و از مقام نبوت و حكومت او هیچ گونه كاسته نمى‏شد؟ و بلكه آنان را با الفت و ارتباط خویش، امیدوار و خرسند مى‏گردانید؟
آیا تو خود نمى‏دیدى رسول خدا، نان خشك و بدون خورشت مى‏خورد، لباس زبر و خشن مى‏پوشید؟ و مردم هم اعمّ از قریشى و غیر قریشى، عرب و غیرعرب، و سفید پوست و سیاه پوست، از نظر وى در دیندارى مساوى و برابر بودند؟
آرى، اى عمر! از این بالاتر، من با دو گوش خود شنیدم و شهادت مى‏دهم كه‏ رسول خدا مى‏فرمود:
«هر كس عهده‏دار ولایت و سرپرستى هفت نفر از مسلمانان بعد از من گردد، و آنگاه در میان آنان به عدالت رفتار ننماید، خداوند را در حالى ملاقات مى‏كند، كه‏ مورد خشم و غضب الهى خواهد بود».
اگر خداوند براى این امت، راه خیر و صلاح، و رشد و تعالى‏ آنان را اراده فرموده بود، اعلم و افضل آنان، ولایت و حكومت را عهده‏دار مى‏گردید. هم چنین اگر این امت ‏خداترس بود، از كلام پیامبر اطاعت مى‏كرد، و در راه حق قدم بر مى‏داشت، تو را امیرمؤمنین نمى‏نامید. اكنون هر كارى‏ مى‏خواهى انجام بده، زیرا حكم تو در امور دنیا جریان دارد، و خیلى هم‏ نمى‏توانى به دامنه عفو خداوند، و تمدید مهلت ‏براى عقوبت، مغرور باشى​


بنابراین، اى عمر! من امیدوارم از ولایت و امارت بر «مداین‏» جان و دین سالم بدر بَرم، با وجود اینكه تو خود گفته‏اى: من با ذلت و زبونى (ساده زیستى و ارتزاق از دست رنج‏ خویش) زندگانى را مى‏گذرانم. بارى، اى عمر! من براى این مقام محدود و پر مسؤولیت ‏بیمناكم، آنوقت وضع ‏كسى كه پس از رسول خدا، پیشوایى امت مسلمان را به عهده گرفته چگونه ‏خواهد بود؟ در حالى كه وقتى به كلام خداوند گوش فرا مى‏دهیم، مى‏فرماید:
«خانه‏ جاویدان آخرت را، فقط براى كسانى قرار مى‏دهیم، كه تصمیم سركشى و فساد آفرینى ‏در زمین (جامعه بشرى) نداشته باشند، و عاقبت (خیر) از آن پرهیزگاران است.(قصص/83)»
آرى، من به این سرزمین آمده‏ام، كه سیاستى پیش گیرم، كه آن را پیشواى بزرگ ‏من (على علیه السلام) به من آموخته، و با ارشاد و پیروى از سیره آن حضرت، احكام و حدود الهى را استوار مى‏گردانم. بنابراین، من بر اساس راهنمایى هاى آن پیشواى بزرگ ‏عمل مى‏كنم و حكم مى‏رانم.
این را هم بدان، كه اگر خداوند براى این امت، راه خیر و صلاح، و رشد و تعالى‏ آنان را اراده فرموده بود، اعلم و افضل آنان، ولایت و حكومت را عهده‏دار مى‏گردید. هم چنین اگر این امت ‏خداترس بود، از كلام پیامبر اطاعت مى‏كرد، و در راه حق قدم بر مى‏داشت، تو را امیر مؤمنین نمى‏نامید. اكنون هر كارى‏ مى‏خواهى انجام بده، زیرا حكم تو در امور دنیا جریان دارد، و خیلى هم‏ نمى‏توانى به دامنه عفو خداوند، و تمدید مهلت ‏براى عقوبت، مغرور باشى.
به هر حال، این را بدان، كه به زودى پاداش رفتار نارواى خویش را، در دنیا و آخرت خواهى دید، و از آنچه پیش فرستاده‏اى، و بعد همراه خواهى برد، مؤاخذه‏خواهى شد. و الحمدلله وحده.
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان


منبع: نفس الرحمن، ص 528؛ بحار الانوار، ج 22، ص 360؛ فتاوى صحابى كبیر سلمان، ص‏83؛ الاحتجاج،ج‏1، ص 185؛ نقل از «سلمان فارسى، استاندار مداین».
 

nazanin

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اصحاب اهل بیت علیه السلام

سلمان در ماجراى بیعت

img.tebyan.net_big_1390_10_579319948771331267434841678123917236227.gif

در بحران پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه وآله و امامت امام‏ على علیه السلام، سلمان فارسى نقش میاندارى اصحاب را به عهده داشته، در مراحل مختلف بر اساس ‏اطاعت و موافقت امام على علیه السلام اقدامهاى مهمى را انجام داده، كه بصورت گذرا مورد بررسی قرار می گیرد.

ماجرا از زبان او

سلمان فارسى روایت مى‏كند: وقتى امیرالمؤمنین علیه السلام كار غسل و تجهیز رسول ‏خدا را به پایان رسانید، به خانه برگشت. فاطمه، حسن و حسین :S (31):، ابوذر، مقداد وارد شدند، على جلو ایستاد و ما عقب سر او صف كشیدیم و بر جسد رسول خدا نماز خواندیم، و عایشه هم در اطاق خود بود و متوجه این كار نشد!
سلمان مى‏گوید: البته كار بیعت ابوبكر به پایان رسیده بود، اما همین كه شب فرارسید، على، فاطمه را سوار چهارپایى كرد و دست‏ حسن و حسین را نیز در دست ‏خود گرفت و در خانه شركت كنندگان در «جنگ بدر» و مهاجران و انصار رفت، تا جایى كه هیچ خانه‏اى را فروگذار نكرد و حق اولویت امامت‏ خویش را بیان نمود و آنان را به یارى خویش دعوت كرد، اما به غیر از چهل نفر به آن حضرت جواب موافق ‏ندادند!
به خدایى كه جان سلمان در اختیار اوست، اگر ولایت على را پذیرفته بودید، نعمتهاى الهى را از بالاى سر و پایین، یعنى آسمان و زمین، برخوردار مى‏گشتید و اگر پرنده‏اى را مى‏خواندید، در آسمان به شما پاسخ مى‏داد، و اگر ماهى‏هاى دریا را دعوت مى‏نمودید، نزد شما مى‏آمدند​

آن حضرت با این افراد صحبت كرد و قول مساعد گرفت، كه براى صبح فرداى آن ‏شب سرهاى خود را بتراشند و سلاحهاى خویش را بردارند و در حالى كه براى بیعت‏ با او به كشته شدن هم حاضرند، حضور به هم رسانند.
اما فرداى آن شب، به غیر از چهار نفر، یعنى من، ابوذر، مقداد، و زبیر بن عوام، كسى‏ به قول خود وفا نكرد و حضور نیافت. ناچار على موضوع رفتن به در خانه همان‏ افراد را سه شب متوالى تكرار كرد، و به غیر از ما چهار نفر كسى یارى و حمایت آن‏ حضرت را نپذیرفت، و على هم چون وضع را اینطور دید، ناچار خانه ‏نشینى و جمع‏آورى قرآن را انتخاب كرد. (1)

خطبه تکان دهنده

به روایت امام باقر علیه السلام سه روز پس از دفن پیغمبر صلی الله علیه وآله، در فضاى غمبار مدینه، سلمان خطابه‏اى را اینگونه بیان مى‏دارد:
ایها الناس! سخنان مرا گوش كنید، و سپس پیرامون آن بیندیشید.
آرى، این را بدانید، كه به من علم فراوانى عطا شده، و چنانچه همه آنچه را درباره ‏فضایل امیرالمؤمنین علیه السلام مى‏دانم بیان كنم، گروهى از شما مرا مجنون مى‏پندارند، و گروه دیگرى هم مى‏گویند: خدایا! قاتل سلمان را بیامرز!
بارى، آگاه باشید كه شما آرزوهایى را در دل مى‏پرورانید، كه بلاها و حوادث ‏تلخى در پى خواهد داشت!
این را هم بدانید كه، نزد على، علم به مرگها و بلاها موجود است، او به مسایل‏ میراث وصیتها، تفكیك سخن حق از باطل، و اصل و نسب افراد آگاهى دارد، و به ‏روش «هارون بن عمران‏» نسبت ‏به برادر خویش «موسى‏» رفتار مى‏نماید، زیرا رسول خدا به او فرموده است: تو وصى من در اهل بیت من، و خلیفه من بر امت ‏من هستى، و تو نسبت ‏به من، مانند هارون نسبت‏ به موسى مى‏باشى.
اما شما، اى مردم! سنت ‏بنى اسرائیل را پیش گرفتید، و از مجراى حق به خطا رفتید، البته شما حقیقت را مى‏دانید، اما به آن عمل نكردید! آرى، به خدا سوگند شما چون «بنى اسرائیل‏» حالات گوناگون و رنگارنگى پیداكردید، و مانند دو كفش مقابل هم قرار گرفتید، و چون پَر اطرافِ تیر، پراكنده و آواره‏ گشتید.
img.tebyan.net_big_1390_10_67629821521122514214779172222251171156172.gif

ولى این را بدانید، به خدایى كه جان سلمان در اختیار اوست، اگر ولایت على را پذیرفته بودید، نعمتهاى الهى را از بالاى سر و پایین، یعنى آسمان و زمین، برخوردار مى‏گشتید و اگر پرنده‏اى را مى‏خواندید، در آسمان به شما پاسخ مى‏داد، و اگر ماهى‏هاى دریا را دعوت مى‏نمودید، نزد شما مى‏آمدند. ..
اما افسوس، كه از ولایت على شانه خالى كردید، و به پیروى دیگرى گردن‏ نهادید، و اكنون باید در انتظار بلاها به سر بَرید، و امید به بهبودى را به یأس تبدیل‏گردانید، و ما هم همه شما را رها كردیم، و پیوند برادرى میان ما و شما قطع گردید...
این را بدانید كه من نظر خود را بیان كردم، در برابر پیامبر خویش‏ تسلیم هستم، و از مولاى خود و مولاى هر مرد و زن مؤمنى اطاعت مى‏كنم، مولاى ما على، امیرالمؤمنین، سید وصیین، پیشواى روى سفیدان، و امام صادقان و شهیدان وصالحان مى‏باشد.(2)
در روایت دیگرى، ابان بن تغلب، از امام صادق علیه السلام نقل می کند:
... سپس سلمان خطاب‏ به ابوبكر و حاضران گفت: كردید و نكردید و ندانید، چه كردید.
اى ابوبكر! آیا سند كار خود را به چه چیزى استوار كرده‏اى؟ و اگر چیزى از تو سؤال كنند، كه آن را نمى‏دانى از چه كسى مى‏پرسى؟ و دلیل تو براى ‏سبقت گرفتن بر خلافت چیست؟ در حالى كه شخص داناتر از تو، و نزدیكتر از تو به‏ رسول خدا و آگاهتر به تاویل قرآن و سنت پیامبر وجود دارد؟ مگر آن شخص را رسول خدا در زمان حیات خویش بر دیگران مقدم و برتر نداشته؟ و به هنگام وفات سفارش او را به شما نكرده است؟ آیا سخن پیغمبر را رها كردید، و وصیت او را فراموش نمودید؟ آیا از وعده‏ها تخلف كردید و پیمانها را شكستید، و پیوندها را گسیختید؟
آیا فراموش كرده‏اید، كه دستور پیامبر درباره اطاعت از پرچم «اسامة بن‏زید» را زیر پا گذاشتید، از ترس اینكه مبادا امت‏براى این كار بزرگ بیدار باشد و شما به این مقامى كه بدست آورده‏اید، دسترسى پیدا نكنید؟
راستى چگونه جرات كردید، با فرمان پیامبر مخالفت نمایید؟ براى اینكه ‏لذت شیرینى این مقام چند روزه را بچشید؟ اما این را بدانید، كه وزر و وبال سختى ‏براى خود فراهم كردید، و با بار گناه سنگینى كه با دست ‏خود تهیه كرده‏اید، به داخل ‏قبر وارد خواهید شد. ..(3)
سخن فارسى‏خود را خطاب به ابوبكر، این طور تكرار كرد: كردى و نكردى و نیكو نكردى و حق‏ امیر ببردى، شما سنت پیامبر را مى‏دانید،اما از آن طرفه رفتید، و نسبت ‏به سنت‏پیامبر خطا كردید و هر كس پیمان شكنى كند، علیه خویش اقدام كرده​

پس از سخنرانى عمیق و متین سلمان، ده نفر دیگر سخنرانى كردند و سفارشهاى ‏رسول خدا را درباره حفظ مقام ولایت على علیه السلام و فضایل و مناقب آن حضرت‏ بیان داشتند، و خلیفه هم در برابر آن همه استدلالهاى محكم به ستوه آمد، اما «عمر» بارها به عنوان طرفدارى از خلیفه با ارعاب و زور شمشیر از جا برمى‏خاست تا افراد را ساكت و مجلس را آرام كند، كه این كار عملى نمى‏شد، زیرا هیاهوى عجیبى ‏مسجد پیامبر را فرا گرفته بود.
با شنیدن سخنان سلمان، عمر مى‏خواست او را مورد حمله قرار دهد، امّا ‏على علیه السلام که در مسجد حضور داشت او را آرام كرد و سرجاى خود نشانید و فرمود: اگر دستور خدا و عهد بارسول خدا نبود، اى پسر «صهاك حبشى‏» به تو مى‏فهماندم، كه یار و یاور كدامیك از ما بیشتر است، و چه كسى پیروز و سر بلند است؟(4)

بیعت اجبارى

در همان روزى كه بیعت اجبارى‏ على علیه السلام صورت گرفت، سلمان فارسى را با آن كهنسالى و ارادتش به اهل بیت علیهم السلام دستگیر كردند و گفتند: با ابوبكر بیعت كن، او گفت: اى اصحاب محمد! مگر من در زمان رسول خدا با امیرالمؤمنین علیه السلام بیعت نكردم؟ و باز سخن فارسى ‏خود را خطاب به ابوبكر، این طور تكرار كرد:
كردى و نكردى و نیكو نكردى و حق‏ امیر ببردى، شما سنت پیامبر را مى‏دانید، اما از آن طرفه رفتید، و نسبت ‏به سنت ‏پیامبر خطا كردید و هر كس پیمان شكنى كند، علیه خویش اقدام كرده (فتح/10)...
آنگاه ‏گردن خود را كشید و خم شد، و در حالى كه زیر بار بیعت نمى‏رفت، و على علیه السلام هم ‏این وضع را مشاهده مى‏كرد، خطاب به آن حضرت گفت: من مطیع تو هستم و در امور دین، مولاى من تو هستى.
آنگاه على علیه السلام فرمود: سلمان! بیعت كن، این كار نزدیك و ساده‏اى است، پاداش‏ بزرگ فردا از جانب خداست، بعد قرائت كرد: اگر خدا بخواهد، كسانى را یارى ‏مى‏كند، اما برخى را به برخى دیگر امتحان مى‏گرداند.(محمد/4)
بعد سلمان دست چپ خود را جلو برد، و گفت: چون در زمان رسول خدا با دست راست‏ با على بیعت كرده‏ام، با آن دست ‏با دیگرى بیعت نخواهم كرد، اكنون‏ این دست چپ من در اختیار شماست، و خداوند هم این سلطنت را بر شما مبارك ‏نگرداند.(5)

پی نوشت:
1) احتجاج طبرسى، ج 1، ص 107; بحارالانوار، ج 22، ص 329; بهجة الامال، ج 4، ص 166.
2) الاحتجاج للطبرسى، ج 1، ص 152; نفس الرحمن، ص 276; بحارالانوار، ج 29، ص 81 و ج 28، ص 8و9; فتاوى سلمان، ص 706.
3) الاحتجاج، ج 1، ص 100، ناسخ التواریخ، خلفا، ج 1، ص 68.
4) الاحتجاج، ج 1، ص 104; الدرجات الرفیعه، ص 214; ناسخ التواریخ خلفا، ج 1، ص 77.
5) نفس ‏الرحمن، ص 585; الكشكول فیما جرى على آل الرسول، ص 84 و 85.
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان



منبع: کتاب «سلمان فارسى؛ استاندار مدائن» تألیف احمد صادقى اردستانى.
 

nazanin

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اصحاب اهل بیت علیه السلام

زیارت سلمان، زیارت اهل بیت

img.tebyan.net_big_1390_10_247816410816117222113233233197165155143222173.gif

قبر جناب سلمان (ره) در مدائن ، در كرانه شرقى رود دجله است . زیارت سلمان در این مكان ، پیوند روحى و معنوى با سلمان است و ارزش گذارى به فضیلت هاى اوست و الهام گرفتن از علم و تقوا و انسانیت و كمالات این مرد بزرگ ، از عجم ، كه در كمال و رتبه به جائى رسید كه از خاندان نبوت محسوب شد و به سلمان محمدى معروف گشت و مدال افتخارآمیز «سلمان منا اهل البیت» را از حضرت رسول ، دریافت نمود. مقام والا و روح بلند سلمان ، همچنانكه در حال حیات، آموزنده و الهام بخش بود، پس از وفات هم براى پویندگان راه معنى و جویندگان حقیقت و راستى ، الگو و درس آموز است.

حکایت زیارت سلمان توسط آیت الله انصاری همدانی

مرحوم آیة الحقّ عارف بالله حاج شیخ محمد جواد انصاری همدانی رضوان الله تعالی علیه می فرمودند:
من در سابق الایّام به زیارت قبر غیر معصوم و امام نمی رفتم ، چون تصوّر می کردم که فقط از قبور ائمه :S (31): که به مقام طهارت مطلقه رسیده اند بسط و گشایش حاصل می شود، ولی از قبور غیر آنها اثری مترتّب نیست تا در سفر اوّلی که به عتبات عالیات با جمعی از شاگردان روحانی خود به جهت زیارت مشرّف شدیم؛ یک روز در ایّام اقامت در کاظمین علیهماالسلام برای تماشای بنای مدائن و ایوان شکسته کسری ـ که حقّاً موجب عبرت بود ـ از بغداد به صوب مدائن رهسپار شدیم و پس از تماشای مدائن و بجای آوردن دو رکعت نماز در آن ایوان که مستحبّ است ، به سمت قبر سلمان ـ که در قُرب آن ایوان قرار دارد ـ به راه افتادیم و ما در کنار قبر سلمان نه به جهت زیارت بلکه به جهت رفع خستگی و استراحت با جمیع دوستان نشسته بودیم که ناگهان سلمان از ما پذیرائی نمود و خود را به صورت واقعیّه خود نشان داد و به حقیقت خود تجلّی نمود. چنان روح او لطیف و صاف و بدون ذرّه ای از کدورت و چنان واسع و زلال بود که ما را در یک عالم از لطف و محبّت و سعه و صفا فرو برد؛ و چنان در فضای وسیع و لطیف و بدون گره از عالم معنی ما را داخل کرد که حقّاً مانند فضای بهشت پر لطف و صفا و چون ضمیر منیر عارف بالله ، مانند آبِ صافی ، زلال و مانند هوا لطیف بود.
ناگهان سلمان از ما پذیرائی نمود و خود را به صورت واقعیّه خود نشان داد و به حقیقت خود تجلّی نمود. چنان روح او لطیف و صاف و بدون ذرّه ای از کدورت و چنان واسع و زلال بود که ما را در یک عالم از لطف و محبّت و سعه و صفا فرو برد؛

من از اینکه به جهت زیارت در کنار قبر او نیامده بودیم شرمنده شدم و سپس به زیارت پرداختیم ؛ و از آن پس نیز به زیارت قبور غیر ائمّه طاهرین علیهم السّلام هم ، از علماء بالله و مقرَّبان و اولیاء خدا می روم و مدد می گیرم و به زیارت قبور مؤمنین در قبرستان می روم ، و به شاگردان خود توصیه نموده ام که از این فیض الهی محروم نمانند.

زیارت جناب سلمان

السَّلَامُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ خَاتَمِ النَّبِیِّینَ السَّلَامُ عَلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ سَیِّدِ الْوَصِیِّینَ السَّلَامُ عَلَى الْأَئِمَّةِ الْمَعْصُومِینَ الرَّاشِدِینَ السَّلَامُ عَلَى الْمَلَائِكَةِ الْمُقَرَّبِینَ السَّلَامُ عَلَیْكَ یَا صَاحِبَ رَسُولِ اللَّهِ الْأَمِینِ السَّلَامُ عَلَیْكَ یَا وَلِیَّ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ السَّلَامُ عَلَیْكَ یَا مُودَعَ أَسْرَارِ السَّادَةِ الْمَیَامِینِ السَّلَامُ عَلَیْكَ یَا بَقِیَّةَ اللَّهِ مِنَ الْبَرَرَةِ الْمَاضِینَ السَّلَامُ عَلَیْكَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ أَشْهَدُ أَنَّكَ أَطَعْتَ اللَّهَ كَمَا أَمَرَكَ وَ اتَّبَعْتَ الرَّسُولَ كَمَا نَدَبَكَ وَ تَوَلَّیْتَ خَلِیفَتَهُ كَمَا أَلْزَمَكَ وَ دَعَوْتَ إِلَى الِاهْتِمَامِ بِذُرِّیَّتِهِ كَمَا وَقَّفَكَ وَ عَلِمْتَ الْحَقَّ یَقِینا وَ اعْتَمَدْتَهُ‏ «1» كَمَا أَمَرَكَ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ بَابُ وَصِیِّ الْمُصْطَفَى وَ طَرِیقُ حُجَّةِ اللَّهِ الْمُرْتَضَى وَ أَمِینُ اللَّهِ فِیمَا اسْتُودِعْتَ مِنْ عُلُومِ الْأَصْفِیَاءِ أَشْهَدُ أَنَّكَ مِنْ أَهْلِ بَیْتِ النَّبِیِّ النُّجَبَاءِ الْمُخْتَارِینَ لِنُصْرَةِ الْوَصِیِّ أَشْهَدُ أَنَّكَ صَاحِبُ الْعَاشِرَةِ وَ الْبَرَاهِینِ وَ الدَّلَائِلِ الْقَاهِرَةِ وَ أَقَمْتَ الصَّلَاةَ وَ آتَیْتَ الزَّكَاةَ وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَیْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَدَّیْتَ الْأَمَانَةَ وَ نَصَحْتَ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ صَبَرْتَ عَلَى الْأَذَى فِی جَنْبِهِ حَتَّى أَتَاكَ الْیَقِینُ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ جَحَدَكَ حَقَّكَ وَ حَطَّ مِنْ قَدْرِكَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ آذَاكَ فِی مَوَالِیكَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ أَعْنَتَكَ فِی أَهْلِ نَبِیِّكَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ لَامَكَ فِی سَادَاتِكَ لَعَنَ اللَّهُ عَدُوَّ آلِ مُحَمَّدٍ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ وَ ضَاعَفَ عَلَیْهِمُ الْعَذَابَ الْأَلِیمَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْكَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْكَ یَا صَاحِبَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ عَلَیْكَ یَا مَوْلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى رُوحِكَ الطَّیِّبَةِ وَ جَسَدِكَ الطَّاهِرِ وَ أَلْحَقَنَا بِمَنِّهِ وَ رَأْفَتِهِ إِذَا تَوَفَّانَا بِكَ وَ بِمَحَلِّ السَّادَةِ الْمَیَامِینِ وَ جَمَعَنَا مَعَهُمْ بِجِوَارِهِمْ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْكَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى إِخْوَانِكَ الشِّیعَةِ الْبَرَرَةِ مِنَ السَّلَفِ الْمَیَامِینِ وَ أَدْخَلَ الرَّوْحَ وَ الرِّضْوَانَ عَلَى الْخَلَفِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ أَلْحَقَنَا وَ إِیَّاهُمْ بِمَنْ تَوَلَّاهُ‏ مِنَ‏ الْعِتْرَةِ الطَّاهِرِینَ‏ وَ عَلَیْكَ‏ وَ عَلَیْهِمُ‏ السَّلَامُ‏ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُه‏. *
سلام و تحیت بر رسول خدا، محمد بن عبدالله خاتم پیغمبران؛ سلام بر حضرت على امیرالمؤ منین سید اوصیاء پیغمبران؛ سلام بر امامان صاحب مقام عصمت و پیشواى ارشاد خلق؛ سلام بر فرشتگان مقرب حق؛ سلام بر تواى هم صحبت و صاحب (سرّ) رسول خدا امین وحى الهى؛ سلام بر تواى ولى (خدا و) دوست حقیقى خاص امیرالمؤمنین؛ سلام بر تواى مخزن ودایع و اسرار على علیه السلام بزرگ اهل خیر و سعادت؛ سلام بر تو اى باقیمانده از نیكویان عالم در همه ادوار گذشته سلام بر تو اى اباعبدالله ؛ سلام و رحمت و بركات خدا بر تو باد. گواهى مى دهم كه تو، بدان سان كه مامور بودى ، خدا را اطاعت كردى و بدان سان كه رسول خدا تو را دعوت كرد، او را اجابت كردى و پیروى نمودى و خلیفه پیغمبر خدا (على علیه السلام) را آنسان كه بر تو فرض و لازم گردانید یارى كردى و امت را چنانكه دانستى (و توانستى ) با همت و احترام ذریه پیغمبر دعوت (و ارشاد) نمودى ، و طریق حق را چنانكه خدا امر فرمود بطور یقین دانستى و بر آن استوار بودى . گواهى مى دهم كه تو درگاه (علم) وصى محمد مصطفى و طریق حجت خدا، على مرتضائى و در آنچه به تو ودیعه سپردند از علوم و اسرار خاصان ، حق امانت خدا را نگاه داشتى و گواهى مى دهم كه تو از اهل بیت برگزیده با شرافت پیغمبر بودى كه براى یارى وصى او مهیا بودند و نیز گواهى مى دهم كه تو صاحب عاشره هستى (صاحب مقام و هم ایمان كه آخرین رتبه است یا از عشره مبشره هستى) و صاحب ادله و براهین بسیار محكم و روشن و قاهر (بر افكار خلق) و تو اركان نماز را به پا داشتى و زكات به مستحقان دادى و امر به معروف و نهى از منكر نمودى و امانت الهى را ادا كردى و براى خدا و رسول امت را ناصح و خیرخواه بودى و براى طرفدارى دین خدا همه عمر صبر بر آزار (دشمنان) كردى هم هنگام مرگ و رحلت به كرم و رافتش ملحق گرداند و در آن جایگاه (بهشت عدن) كه بزرگان اهل خیر و سعادت را ملحق سازد و ما را در بهشت هاى پر نعمت به جوار آنان با آنها جمع فرماید. درود و رحمت خدا بر تو باد اى ابا عبدالله و رحمت و تحیت خدا بر برادران تو از شیعیان نیكوكار گذشته باد و نشاط و خشنودى بر آیندگان اهل ایمان وارد سازد و ما و آنها را همه به آنان كه دوست شان مى داریم كه عترت پاك پیغمبرند ملحق فرماید. سلام و رحمت و بركات خدا بر تو و بر همه آنان باد.

پی نوشت:
* بحارالأنوار، ج‏99، ص 287.
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان


منابع:
مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار، چاپ بیروت.
محدثی، جواد، آشنایی با اسوه ها.
کتابخانه اینترنتی طهور.​
 
بالا