اصحاب اهل بیت علیه السلام

nazanin

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
[h=2]خانواده ای که اسطوره استقامت شد[/h]

img.tebyan.net_big_1390_10_293291151167119242831321422071219819118.gif


خانواده یاسر از خانواده هاى اصیل اسلامى است که در آغاز اسلام همگى به دعوت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله لبیک گفته و در این راه متحمل شکنجه هاى شدید شدند و سرانجام یاسر بن عامر، اول مردی در اسلام بود که در مکه به دست مشرکین به شهادت رسید و همسرش سمیه، که بر اذیت کفار مکه صبر فراوان کرد و سرانجام جان خود را در راه آیین توحید و در زیر شکنجه هاى ابوجهل و همفکران او از دست داده و اولین زن شهیده در اسلام نامیده شد.
تقدیر مبارك

یاسر از اعراب عنسی مذجحی قحطانی یمن بود که همراه دو برادرش «حارث‏» و «مالک‏» از یمن به مکه راه افتاد تا برادر چهارمش را که بر اثر قحطی و خشکسالی و فساد اوضاع حکومتیمن، آواره شده بود، پیدا کند.
پس از آن که سه برادر از پیدا کردن برادر گمشده‏ء خود ناامید شدند، مالک و حارث بازگشتند، ولی یاسر در مکه ماند و با رییس قبیلهء بنی مخزوم - ابی حذیفة بن مغیره - همپیمان شد.(1)
ابو حذیفه - که مرد مهربان و خوش قلبی بود - از یاسر نگهداری میکرد و یاسر نیز که از بزرگی و مهربانی ابو حذیفه برخوردار بود، بیشترین وفاداری و پاکی را نسبتبه او ابراز میداشت.
«ابو حذیفه‏» روزی به فکر همپیمان عنسی خود افتاد تا برای او همسری گزینش کند و او را از تنهایی نجات دهد و نیز امیدوار بود که خداوند فرزند شایستهای به او بدهد؛ بنابراین «سمیه‏» (2) دختر خیاط (3) را، که بزرگوارترین و پاکدامنترین کنیز وی بود، به ازدواج یاسر درآورد و پس از آن سمیه را نیز آزاد کرد و بناگذاشت که فرزندان این زن و شوهر نیز جزو آزادگان و احرار شناخته شوند. حاصل این ازدواج فرخنده پسری به نام «عمار» شد.
در نتیجه‏ء این پایداری و بردباری شگفتآور، شکنجههای ابوجهل بر آنها فزونی میگرفت؛ زرههای آهنین بر بدنشان میکرد و آنها را در آفتاب سوزان صحرای مکه نگاه میداشت؛ به نحوی که حرارت آفتاب و داغی آهن، بدنشان را میپخت و مغزشان را به جوش میآورد​

نخستین پرواز

هنگامی که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله به پیامبری برگزیده شد و آیین اسلام را به طور ناآشکارا وارد مکه نمود، یاسر و سمیه و فرزندشان عمار که در آن هنگام، جوانی رشید و قوی بود، جزو نخستین نفراتی بودند که به دین اسلام گرویدند و تمام خطرات احتمالی را با جان و دل پذیرا شدند.
آنان روزی که مرکز تبلیغاتی پیامبر صلی الله علیه وآله ، خانهء «ارقمبن ابی الارقم» بود، اسلام آوردند. روزی که دشمنان اسلام از ایمان آنها آگاه شدند، در آزار و شکنجهء آنان کوتاهی ننمودند.
با اسلام آوردن این خانواده و پذیرش آیین توحید و یکتاپرستی و نفی و طرد کفر و شرک، آزار و اذیتها و شکنجههای کفار قریش نسبتبه آنها آغاز شد و روز به روز فزونی مییافت و شدت میگرفت.

img.tebyan.net_big_1389_11_191601041741542403120523181522212364150.gif

شمیم شكیبایى


هنگامی که آل یاسر به پیشنهاد پسرشان عمّار اسلام آوردند، ابوجهل و عده ای دیگر از مشرکان، او و شوهرش را به شکنجه گرفتند. مشرکان این سه نفر را در گرمترین مواقع مجبور میکردند که خانهء خود را ترک بگویند، و در زیر آفتاب گرم و باد سوزان بیابان به سر ببرند(4) ابوجهل در آن گرمای سوزناک خورشید عربستان و بر روی شنزارهای داغ به شکنجهء سمیه، یاسر و عمار پرداخت. آنها سنگهای سنگینی روی سینهء هر یک از این سه نفر گذاشته و به سختی آنها را شکنجه و آزار میدادند.
ابوجهل میگفت: یکی از این سه امر موجب رهایی و آسایش شما خواهد بود:
1) ناسزاگویی به محمد.
2) بیزاری جستن از او.
3) بازگشت به بت های لات و عُزّی.
ولی از زبان آنها سخنی جز «الله اکبر» و «لا اله الا الله‏» و بد گفتن به لات و عزی و یاد کردن نام محمد صلی الله علیه وآله با احترام چیزی شنیده نمیشد.(5)
ابن اسحاق در مغازی روایت میکند که ابوجهل سنگی بزرگ بر سینه سمیّه میفشرد و میگفت بگو که لات و منات و عزّی خدایان تواند. امّا سمیّه در همان حال به یگانگی خدا شهادت میداد و حاضر نشد خدایی لات و منات و عزّی را بپذیرد. ابوجهل سنگ را سخت تر میفشرد و با تازیانه سمیّه را میزد. بر اساس مغازی، کنیزان ابوجهل نزد او رفتند و از او خواستند سمیّه را رها کند اما او نپذیرفت.
وقتی ابوبکر از مسلمان شدن سمیه آگاه شد نزد ابوجهل رفت و از ایشان خواست که سمیّه را به او بفروشند. به استناد مغازی، هر چقدر ابوبکر قیمت را بالا برد ابوجهل حاضر به فروش سمیّه نشد. ابوبکر حتّی حاضر شد خون بهای سمیّه را به ابوجهل بپردازد تا ابوجهل در مقابل سمیّه را آزاد کند امّا ابوجهل نپذیرفت. پس از این، ابوجهل فروش برده به ابوبکر را ممنوع اعلام کرد.
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله برای همدردی و جویاشدن از حال آنها به نزدشان میآمد و تا جایی که امکان داشت در کنار آنها مینشست و از آنان دلجویی میکرد و با رافت و مهربانی میگفت: «صبرا یا آل یاسر فان موعدکم الجنة»(7)؛ ای افراد خاندان یاسر شکیبا باشید! موعد شما بهشت است‏. و نیز رو به آسمان میکرد و میگفت: «خدایا! آل یاسر را بیامرز که من آن چه از عهدهام ساخته بود انجام دادم​

در نتیجه‏ء این پایداری و بردباری شگفتآور، شکنجههای ابوجهل بر آنها فزونی میگرفت؛ زرههای آهنین بر بدنشان میکرد و آنها را در آفتاب سوزان صحرای مکه نگاه میداشت؛ به نحوی که حرارت آفتاب و داغی آهن، بدنشان را میپخت و مغزشان را به جوش میآورد.(6)

مژده وصال

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله برای همدردی و جویاشدن از حال آنها به نزدشان میآمد و تا جایی که امکان داشت در کنار آنها مینشست و از آنان دلجویی میکرد و با رافت و مهربانی میگفت:
«صبرا یا آل یاسر فان موعدکم الجنة»(7)؛ ای افراد خاندان یاسر شکیبا باشید! موعد شما بهشت است‏.
و نیز رو به آسمان میکرد و میگفت: «خدایا! آل یاسر را بیامرز که من آن چه از عهدهام ساخته بود انجام دادم.(8)
روزی عمار به پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله عرض کرد: یا رسول الله: بلغ العذاب من امی کل مبلغ؛ ای رسول خدا! شکنجهء مادرم (به دست کفار قریش) از حد گذشته است‏»
حضرت به او فرمود: «صبرا یا ابا الیقظان! اللهم لا تعذب احدا من آل یاسر بالنار؛ ای ابا یقظان! صبر کن‏» و رو به آسمان کرد و گفت: «خداوندا! هیچ کدام از خاندان یاسر را در عذاب و آتش خودت مسوزان» .(9)

هنگامه عروج

روزگار مکه به همین ترتیب با سختی و شدت هر چه تمامتر برای تازه مسلمانها از جمله آل یاسر سپری شد تا این که سرانجام سال پنجم بعثت فرا رسید.
این شکنجهها آنقدر تکرار شد که یاسر در آن میان جان سپرد. آخرین سخن سمیه نیز این بود که:
«ما راه خود را یافتهایم و به محمد ایمان آورده و رهبری او را پذیرفتهایم و هرگز از ایمان و هدفمان دست برنمی داریم».
پس از آن، در یکی از روزها که «سمیه‏» با شکیبایی، زیر آزار و اذیت و شکنجهء بود، ابوجهل نیزهای بر قلب او وارد کرد تا آن که سمیه جان سپرد
. (10)
جوانان قریش که شاهد این صحنه بودند، با تمام وحدت منافعی که در کوبیدن اسلام داشتند، عمار را با تن مجروح و دل خسته از زیر شکنجهء ابوجهل نجات دادند، تا بتواند جسد پدر و مادر خود را به خاک بسپارد.(11)

پی نوشت:
1) منتهی الآمال، ص 160- 161.
2) سمیه به معنی دختر کوچک والا مقام است.(لغتنامه دهخدا)
3) یا سمیّه دختر خبّاب کنیز حبشی ابوحذیفه پسر مغیره بزرگ قبیله بنی مخزوم.
4) فرازهایی از تاریخ پیامبر اسلام، ص 117.
5) عمار یاسر، پیشاهنگ اسلام و پرچمدار علی، ص 71.
6) ریاحین الشریعة، ج 4، ص 353؛ منتهی الآمال، ص 161.
7) منتهی الآمال، ص 161.
8) عمار یاسر، پیشاهنگ اسلام و پرچمدار علی، ص 72.
9) مجمع الزوائد و منبع الفوائد؛ 9/296.
10) اعلام النساء المؤمنات، ص 518؛ بحار الانوار، ج 18، ص 241.
11) فرازهایی از تاریخ پیامبر اسلام، ص 117.
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان


منابع:
منتهی الآمال/ شیخ عباس قمی.
فرازهایی از تاریخ پیامبر اسلام/ استاد جعفر سبحانی.
عمار یاسر، پیشاهنگ اسلام و پرچمدار علی علیه السلام/ صدر الدین شرف الدین، ترجمه ی غلامرضا سعیدی.
 

nazanin

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اصحاب اهل بیت علیه السلام

مناظره سلمان فارسی

img.tebyan.net_big_1390_10_579319948771331267434841678123917236227.gif

سلمان فارسی نمونه یک مسلمان واقعی است. او از جهت ایمان کامل بود و از جهت ساده زیستی در میان اصحاب ممتاز به شمار می آمد. حضرت محمد صلی الله علیه وآله مراد و مقتدای او بود و در تمامی کارها از او الگو می گرفت.
روزی سلمان با آن حضرت نشسته بودند، رسول خدا صلی الله علیه وآله پرسیدند:
«کدامیک از شما در تمام روزگار روزه است؟»
سلمان گفت: من یا رسول الله.
پیامبر صلی الله علیه وآله پرسش کردند: «کیست از شما که هر شب تا صبح احیاء بدارد؟»
سلمان پاسخ داد: یا رسول الله من.
پس سؤال کردند: «کدامین از شما هر شب قرآن را ختم می کند؟»
باز سلمان گفت: من یا رسول الله.
عمر غضبناک شد و گفت: یا رسول الله! این شخص می خواهد بر ما قریش افتخار کند، که این ادعاها را می کند.
پیامبر صلی الله علیه وآله فرمودند: «فلانی! تو چه می دانی که سلمان در میان امت من مثل لقمان حکیم است، از او بپرس تا برایت بیان کند.»
عمر غضبناک شد و گفت: یا رسول الله! این شخص می خواهد بر ما قریش افتخار کند، که این ادعاها را می کند.
پیامبر صلی الله علیه وآله فرمودند: «فلانی! تو چه می دانی که سلمان در میان امت من مثل لقمان حکیم است، از او بپرس تا برایت بیان کند.»


پس او از سلمان پرسید: ای بنده خدا! آیا گمان می کنی همیشه روزه داری با آنکه من دیده ام بیشتر روزها طعام می خوری؟ سلمان فرمود: آن طور که تو گمان کردی نیست، من در هر ماه سه روز را روزه می گیرم و خدای عز و جل فرموده است: « هرکس حسنه ای بیاورد پس برای او ده برابر آن می باشد.»( سوره انعام، آیه 6) و من علاوه بر این، ماه شعبان را هم به رمضان وصل می کنم.
او گفت: و این گونه پنداشتی که هر شب را تا صبح به احیاء می گذرانی؟
سلمان فرمود: بله.
وی گفت: چگونه و حال آنکه من دیده ام بیشتر شب را می خوابی؟
سلمان فرمود: این طور که تو می پنداری نیست، من از حبیب خود، رسول خدا صلی الله علیه وآله شنیدم؛ که می فرمود:
«کسی که در بسترش شب را تا به صبح با وضو سپری کند، گوئی آن شب را احیاء کرده است»؛
و من همیشه با طهارت به بستر می روم.
در پایان پرسید: با اینکه من دیده ام تو بیشتر ایام ساکتی پس چگونه مدعی هستی که ختم قرآن می کنی؟ سلمان پاسخ داد: من شنیدم از حبیبم رسول الله که به امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود:
«یا اباالحسن! مَثَل تو در میان امت مَثَل سوره توحید است، هرکس یک بار این سوره را بخواند یک سوم قرآن را خوانده و کسی که دو مرتبه آن را بخواند دو ثلث قرآن را خوانده و هرکس سه مرتبه قل هو الله احد را بخواند حتماً ختم قرآن را کرده است.» (1) پس پیامبر صلی الله علیه وآله خطاب به علی علیه السلام فرمودند:
«هرکس تو را با زبان دوست بدارد یک سوم ایمانش کامل است و هرکس تو را با زبان و قلبش دوست بدارد دو سوم ایمانش کامل شده و کسی که با زبان و قلب تو را دوست بدارد و با دستش تو را یاری کند ایمانش کامل است» .(2)

پینوشت:
1) لئالی الاخبار، ص 214.
2) أمالی صدوق، ص 33.
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان


منبع: نشریه بشارت شماره 75
 

nazanin

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اصحاب اهل بیت علیه السلام

سلمان در دوران رجعت

img.tebyan.net_big_1390_10_1076121314137225893070151929019721015854.gif

در روایات متعددی از حضرت سلمان (ره) به عنوان یکی از رجعت کنندگان؛ یعنی کسانی که در عصر ظهور دوباره به جهان بازمیگردند تا امام مهدی (عج) را یاری کنند و آن دوران خوش را دریابند، یاد شده است.
در یکی از این روایات که از امام صادق علیه السلام نقل شده است، در این باره چنین میخوانیم:
« به همراه قائم ـ درود خدا بر او باد ـ بیست و هفت نفر مرد از پشت کوفه خارج میشوند؛ پانزده نفر از قوم موسی ـ درود خدا بر او باد ـ همان کسانی که به حق راهنمایی و به آن داوری میکردند؛ هفت نفر از اصحاب کهف، یوشع بن نون [وصی حضرت موسی]، سلمان، ابودجانه انصاری، مقداد و مالک اشتر. آنها در پیشگاه او یاران و حاکمان خواهند بود».(1)
در روایت مفصلی که سلمان (ره) از پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله نقل کرده است، آن حضرت، پس از معرفی همة جانشینان خود از امام علی علیه السلام تا امام مهدی (عج) خطاب به سلمان میفرماید:
«ای سلمان! به درستی که تو او را در خواهی یافت و همچنین همة کسانی که مانند تو هستند و کسانی که ولایت او را پذیرفته و به معرفت او دست یافتهاند».
[در اینجا سلمان میگوید:] شکر خدا را به جای آوردم و گفتم: آیا من تا زمان او عمر خواهم کرد؟ پس، آن حضرت این سخن خدای تعالی را خواند:
«پس آنگاه که وعدة [تحقّق] نخستین آن دو فرا رسد، بندگانی از خود را که سخت نیرومندند بر شما میگماریم تا میان خانهها [یتان برای قتل و غارت شما] به جستجو درآیند و این تهدید تحقّق یافتنی است. پس [از چندی] دوباره شما را بر آنان چیره میکنیم و شما را با اموال و پسران یاری میدهیم و [تعداد] نفرات شما را بیشتر میگردانیم»(2)
سلمان میگوید: [در این هنگام] گریه و شوق من فزونی گرفت و گفتم: ای پیامبر خدا! آیا این [موضوع] عهدی از سوی شماست؟
در روایت مفصلی که سلمان (ره) از پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله نقل کرده است، آن حضرت، پس از معرفی همه جانشینان خود از امام علی علیه السلام تا امام مهدی (عج) خطاب به سلمان میفرماید: «ای سلمان! به درستی که تو او را در خواهی یافت و همچنین همه کسانی که مانند تو هستند و کسانی که ولایت او را پذیرفته و به معرفت او دست یافتهاند​


پس فرمود: « آری، به خدایی که مرا به حق فرستاد، این بر عهدی است از سوی من، علی، فاطمه، حسن، حسین، نُه [امام جانشین]، همه کسانی که از ما و با ما هستند و در راه ما ستمی دیدهاند. سوگند به خدا، بیتردید در آن زمان ابلیس و سپاهیان او و [همچنین] همة کسانی که ایمان خالص یا کفر خالص داشتهاند، برای او (امام مهدی) حاضر میشوند تا [ستمگران] قصاص شوند و به مجازات خود برسند. پروردگارت به هیچ ستم نمیکند. آنچه گفتم تأویل این آیه است که: «و خواستیم بر کسانی که در آن سرزمین فرودست شده بودند، منّت نهیم و آنان را پیشوایان [مردم] گردانیم، و ایشان را وارث [زمین] کنیم، و در زمین قدرتشان دهیم [و از طرفی] به فرعون و هامان و لشکریانشان آنچه را که از جانب آنان بیمناک بودند، بنمایانیم».(3) سلمان میگوید: «از پیشگاه آن حضرت برخاستم در حالی که هیچ نگران نبودم که من مرگ را دیدار کنم، یا مرگ مرا».(4)
در مورد آیاتی که پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله در ابتدای این روایت شریف به آنها استناد میکنند، باید گفت که این آیات در ابتدای سوره اسرا و پس از اشاره به ماجرای بنی اسرائیل وارد شده است. در آیة قبل از این دو آیه چنین میخوانیم: «و در کتاب [آسمانیشان] به فرزندان اسرائیل خبر دادیم که: «قطعاً دوبار در زمین فساد خواهید کرد و قطعاً به سرکشی بسیار بزرگی بر خواهید خاست» .(5)
آیات یاد شده از جمله آیاتی هستند که در روایات اهل بیت عصمت و طهارت :S (31): به هنگام گفتوگو از موضوع رجعت به آنها استشهاد شده است.(6)

پینوشت:
1. شیخ مفید الارشاد، ص365، بحارالانوار، ج 52، ص 346، ح92.
2. سورة اسرا، (17) آیات 5 و6.
3. سورة قصص (28) آیة 5.
4. محمّدبن جریر طبری، دلائل الامامـة، ص447-450، ح424؛ سید هاشم بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج4، ص533؛ بحارالانوار، ج25، ص7 و 8، ح9.
5. سورة اسراء (7)، آیة 4.
6. ر. ک: دلائل الامامـة، ص539، ح522، البرهان، ج4،ص531-537.
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان



منبع: ماهنامه موعود شماره 106.
 

nazanin

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اصحاب اهل بیت علیه السلام

هم نفس فرشتگان

img.tebyan.net_big_1390_10_31197122111253181163891903841112251642895.gif

فرزند اولین زن شهید اسلام، عجیب نیست که آنى بى ‏على علیه‏السلام و اهل بیت رسول صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله ، نفس نکشد.
عمار در مدرسه ایمان، على ‏شناسى را به زیباترین شکل فرا گرفته بود. پیراهن عشق بر تن کرد و بر اسب تجلى نشست؛ اسبى که جز با فرمان على علیه‏السلام اذن حرکت نداشت، اسبى که از هستى بدون على علیه السلام تمرّد مى‏کرد.
گرچه عمار در کعبه متولد نشده بود؛ در سه فصل سرماى خلفا، پیراهن ایام البیض خویش را از تن بیرون نیاورد. عجیب نیست؛ چرا که عمار، عمرى فاتح اماره بود. عمار اگر شکفته نمى‏شد، هیچ‏گاه کشته نمى‏شد و اگر شکنجه نمى‏شد، هرگز شکفتگى را درک نمى‏کرد؛ کدام شکنجه بالاتر از اینکه مقابل چشمانش، پدر و مادرش را زیر سنگ‏هاى داغ شرک و با بدترین شکنجه‏ها به شهادت برسانند؟!
37 سال پس از هجرت که همگان پیرمردى 93 ساله مى ‏شمارندش، چونان جوانى عاشق، شمشیر صیقل مى ‏دهد و به على علیه‏السلام پیام مى‏دهد که هنوز هم مى‏تواند تکیه‏گاه دین باشد و هنوز هم على علیه ‏السلام مى‏تواند در بحبوحه خیانت‏هاى صفین او را به حساب آورَد.
عمروعاص، در مطبخ صفین، چربى حکومت مصر را مى ‏جوید. قرآن‏ هاى بر نیزه رفته و حکمین بر باد رفته، عمار را بیش از پیش، تشنه شهادت کرده است. دیگر این زمین، جاى ماندن نیست؛ وقتى لیاقت پرورش حق را در درون خود ندارد.
عمار، این صفین مسخ شده را بر اهل باطل وا مى‏گذارد و هم ‏نفس فرشتگان، مسیر شهادت را هم ‏سفر مى‏شود. سلام بر او و روح همیشه شیعه ‏اش.
تمام ستاره‏ها روزى به همان جایى باز خواهند گشت که از آن آمده‏اند.
من فکر مى‏کنم آنجا وعده‏گاه بزرگِ آنان باشد؛ وعده‏گاه خشنودى‏ها... وعده‏گاه پیروزى‏ها... و سراى سبز «عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ».
عمار در مدرسه ایمان، على ‏شناسى را به زیباترین شکل فرا گرفته بود. پیراهن عشق بر تن کرد و بر اسب تجلى نشست؛ اسبى که جز با فرمان على علیه‏السلام اذن حرکت نداشت، اسبى که از هستى بدون على علیه السلام تمرّد مى‏کرد​

به سحابى بازگرد، صحابى بزرگ

اَلا اَیُها الموت الذى لَیْسَ تارِکى اَرِحنى فَقَدْ اَفْنَیْتُ کُل خلیلِ
اَراکَ بَصیرا بالذینَ اَوُدُّهُم کأنکَ تَنْحُو نَحْوَهُمُ بِدَلیل!
آواز برآرید، اى شن‏هاى شسته شده با خون، اى سنگلاخ‏ها، شمشیرهاى شکسته، نیزه‏ هاى سردرگم، سپرهاى ناأمن!
... و صداى عمار در دشت پیچیده است؛ همانند خونش که در میانه میدان فریادِ حق ‏طلبى برآورده و هیچ بهانه ‏اى را براى ندانستن باقى نگذاشته است.
همانند خونش که نقاب از چهره حزب یاغى شسته و عمق سیاه‏ خوارى شمشیرهاى لجوج را نشان داده است.
اصلاً کیست که نداند پیامبر فرمود: «تَقْتُلُ عمارا الْفَئِهُ الْباغِیَه»؟! (عمار را گروه ستمکار می کُشند)
و صداى عمار، صداى تشنه عمار، در دشت پیچیده است.
تو ای ستاره نود و سه ساله! به آسمان باز می گردی، به همان جایى که از آن آمده ‏اى.
تمام ذرات بدنت، براى رسیدن فریاد مى ‏کشند. مى ‏روى؛ در حالى که ایمان با گوشت و خون تو عجین شده است. آغوش پیامبر در انتظار توست که تولد تو بعد از اسلام بوده است.
مگر جز این است که از میان خون اولین شهداى مکتب حق، جان دوباره گرفتى و دوباره شروع به بزرگ شدن کردى.
به آسمان باز گرد، ستاره خسته! ستاره زخمى!
به سحابى باز گرد؛ به آغوش پیامبر و گرماى مطبوع لبخند پدر و مادر شهیدت.
به سحابى بازگرد، صحابى بزرگ، به وعده‏گاه شیرین ستارگان!

مردى تنهاتر

آواز برآر صفین؛ با امیرالمؤمنین على علیه ‏السلام هم‏ نوا باش. حالا مردى که تنهایى زمین را پر مى‏کند، تنهاتر شده است.
آرى، این على علیه ‏السلام است که بر سینه مالامال از ایمان صحابى پیامبر، سر نهاده است و گویند که این‏گونه نوحه سر داد:
«آسوده‏ام کن اى مرگ، اى جدایى‏ناپذیر! آسوده‏ام کن که تمام یاران را از دست داده‏ام... و تو گویى به نشانه‏ اى، دنبال کسانى هستى که دوستشان دارم؛ آسوده‏ام کن اى مرگ...»
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان

محبوبه زارع
 

nazanin

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اصحاب اهل بیت علیه السلام

کارنامه عمار یاسر

img.tebyan.net_big_1390_09_130175108821673208961902372076201159171210.gif

عمار، هم زندگی و حیاتش در خدمت اسلام بود و هم مرگ و شهادتش نقطهای روشنگر برای معرفی خط صحیح اسلام. او از معدود صحابه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علی علیه السلام است كه از آغاز دعوت اسلام تا پایان عمر پر برکت خود حتی در حساس ترین و شبهه ناک ترین اوضاع، ایمان خود را محکم و استوار نگه داشت.


عمار در یک نگاه

1) عمار از كسانى بود كه در آغاز اسلام ، مسلمانى خود را آشكار كردند و سران قریش او را كه یاورى نداشت به شدت شكنجه مى كردند و چانچه همه مفسران گفته اند این آیه درباره او نازل شده كه خداى تعالى فرمود: (مگر آن كسى كه مجبور شد در حالى كه قلبش مطمئن به ایمان بود).
2) او از نخستین افرادى بود كه به مدینه مهاجرت كرد و از كسانى بود كه به سوى دو قبله نماز خواند.
3) هنگام ورود پیامبر به «قبا»، عمار در نزد آن حضرت بود و پیشنهاد ساختمانی برای نماز را داد. این پیشنهاد مورد تصویب ایشان قرار گرفت. این مسجد، نخستین مسجدی بود که در اسلام ساخته شد و سنگهایش را عمار جمع کرد و آن را بنا کرد.
4) در جنگهاى بدر، احد، خندق و همه جنگهاى دیگر شركت داشت و در جنگ بدر، رشادت فوق العاده اى از خود نشان داد و عده زیادی از بزرگان مشركان را كشت و اسیر گرفت .
5) پس از رحلت رسول خدا صلى الله علیه و آله و شكل گرفتن فتنه سقیفه بنى ساعده طرفدار امیرالمومنین علیه السلام بود و حاضران را به بیعت با آن حضرت فراخواند و یكى از چهار نفرى بود كه سر خود را تراشیده فرمان حضرت على علیه السلام را لبیك گفت و یكى از دوازده نفرى بود كه با جلوس ابوبكر به عنوان خلیفه بر منبر رسول خدا مخالفت كرد.
6) هنگامى كه اراذل و اوباش به خانه امیرالمومنین على علیه السلام حمله كردند عمار و مقداد و سلمان و ابوذر و بریده اسلمى به كمك امام علیه السلام شتافتند.
پس از رحلت رسول خدا صلى الله علیه و آله و شكل گرفتن فتنه سقیفه بنى ساعده طرفدار امیرالمومنین علیه السلام بود و حاضران را به بیعت با آن حضرت فراخواند و یكى از چهار نفرى بود كه سر خود را تراشیده فرمان حضرت على علیه السلام را لبیك گفت و یكى از دوازده نفرى بود كه با جلوس ابوبكر به عنوان خلیفه بر منبر رسول خدا مخالفت كرد​

7) او یكى از خواص حضرت امیرالمومنین بود كه شبانه و بطور مخفیانه همراه آن حضرت بر پیكر مطهر صدیقه طاهره نماز خوانده و او را به خاك سپردند.
8) در جنگ با مرتدان حقیقى - نه آنان كه از حكومت ابوبكر ناراضى بودند و متهم به ارتداد شدند - شركت جست و پس از آنكه جمعى از بنى حنیفه را كشت ، گوش خود را از دست داد.
9) در زمان حكومت عمر بن خطاب ، والى كوفه شد و در فتح شهر تستر شركت داشت و سرپرست سواركاران بود. در اعزام ارتش براى فتح رى و دستبى و نهاوند و غیر آن كوشا بود. گروهى از منافقان مانند جریر بجلى به او تهمت زده و از او سعایت كردند و در نتیجه عمر او را به بهانه آنكه آگاه به سیاست نیست ، عزل كرد. هنگامى كه عمار به مدینه بازگشت ، عمر گفت : آیا از اینكه ترا معزول كردم ناراحت شدى ؟
عمار گفت : هم آن زمان كه مرا به سرپرستى كوفه واداشتى و هم آن زمان كه مرا از كار بر كنار كردى ، ناراحت شدم. (این كنایه اى لطیف بود حاكى از اینكه تولیت و عزل ، حق عمر نیست بلكه باید به دست امام بر حق على علیه السلام باشد)
10) در جریان شوراى شش نفره ، عمار چون قهرمانى به دفاع از حق امیرالمومنین على علیه السلام برخاست و در سخنرانى شورانگیز خود كه از زیباترین خطبه هاست آمادگى خویش را براى دفاع و جنگیدن در ركاب امام علیه السلام اعلان كرد این هنگامى بود كه بازیگران شورا، عثمان را به عنوان خلیفه سوم تعیین كردند.
11) او از نخستین كسانى به شمار مى رود كه حق را آشكار نمود و با حاكمان نرمش نكرد و از قدرت آنها نهراسید و علیه سیاست عثمان و بدعت هاى او اعتراض كرد در نتیجه عثمان او را مورد ضرب و شتم قرار داد و با لگد به شكم و عورت او زدند به طورى كه دچار فتق شده و بیهوش گردید.
12) وقتى ابوذر به دستور عثمان به ربذه تبعید شد با وجود نهى عثمان از تودیع و مشایعت او، عمار در مراسم خداحافظى با دوست دیرینه اش ابوذر شركت كرد و عثمان تصمیم گرفت تا او را نیز مانند ابوذر تبعید كند، اما با مخالفت شدید امیر مومنان على علیه السلام و بنى مخزوم و مسلمانان دیگر روبرو شد و به اجبار از این كار منصرف شد.
13) هنگامى كه آتش انقلاب علیه عثمان شعله ور گردید، عمار در میان انقلابیون حضور داشت و در قتل عثمان شركت كرد.
14) عمار پى از قتل عثمان ، براى بیعت با امیرمومنان على علیه السلام شتافت و براى امتناع كنندگان از بیعت دلیل مى آورد و آنها را بشدت سرزنش مى كرد.
15) هنگامى كه فتنه ناكثین (بیعت شكنان ) به اوج رسید امیرمومنان على علیه السلام بعضى از اصحاب مورد اعتماد خود را (كه از زمره آنها عمار یاسر بود) جمع كرد و با آنان مشورت كرد. عمار و اصحاب اشاره كردند كه بهتر است به سوى كوفه حركت كنند و حضرت امر فرمود كه جارچیان براى حركت جار بزنند.
عمار شعله سركش جنگ و سواركارى قدرتمند بود. امیر مومنان على علیه السلام مسئولیت هاى جنگى فراوانى را در جنگ جمل به عهده او نهاد و همراه هزار سوار جنگاور، فرماندهى میمنه سپاه امیر مومنان و در زمانی دیگر نیز فرماندهى میسر سپاه را به عهده داشت . نیز وقتى دیگر حضرت او را بر همه سپاه فرماندهى داد​

16) عمار همراه امام حسن مجتبى علیه السلام به امر امیرمومنان به سوى كوفه حركت كرد تا ابوموسى اشعرى كه در آنجا مردم را از پیوستن به امیر مومنان على علیه السلام باز داشته بود عزل كرده و مردم را به جنگ با ناكثین برانگیزد. عمار سخنرانى كرد و با دلایل استوار و محكم مردم را برانگیخت و ابوموسى را از منبر پایین كشید.
17) عمار شعله سركش جنگ و سواركارى قدرتمند بود. امیر مومنان على علیه السلام مسئولیت هاى جنگى فراوانى را در جنگ جمل به عهده او نهاد و همراه هزار سوار جنگاور، فرماندهى میمنه سپاه امیر مومنان و در زمانی دیگر نیز فرماندهى میسر سپاه را به عهده داشت . نیز وقتى دیگر حضرت او را بر همه سپاه فرماندهى داد.
18) عمار در جنگ جمل تعداد زیادى از دلیران لشكر عایشه را كشت مانند شیطان سپاه جمل و پهلوان خونریز آنها عمرو بن یثربى ، همچنین همراه امام علیه السلام و اصحاب دلیر آن حضرت در كشتن شتر عایشه شركت داشت.
19) پس از آنكه خداوند جمع ناكثین را در هم شكست و قاسطین سر بر آوردند امیر مومنان على علیه السلام با اصحاب خود براى رفتن به سوى شام مشورت كرد و عمار از اولین كسانى بود كه به رفتن و جنگیدن با معاویه راى داد.
20) عمار یكى از محورهاى اصلى جنگ صفین بود. امام علیه السلام او را در اول صفر سال 37 هجرى هنگامى كه فرماندهان را تعیین مى فرمود، فرمانده سواران لشكر و پیادگان كوفه قرار داد. او همواره به عنوان دعوت کنندگان دشمن به سوی حق و یا دعوت کنندگان سپاه دوست به سوی نبرد بود و سرانجام در همین جنگ به دست، "ابوالعادیه" که با نیزه، ضربهای به سر وی زد، به شهادت رسید.
مرقد آن بزرگوار در شمال سوریه در منطقه رقه میباشد.
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان


منبع :
کتاب «دیوان عمار یاسر»، تألیف قیس عطار. (فهرست منابع تاریخی و پی نوشتهای مطالب فوق تحت عنوان « حوادث دوران زندگى عمار» در ضمیمه همین کتاب بطور دقیق و مفصل ذکر شده است)
 

nazanin

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اصحاب اهل بیت علیه السلام

خار چشم دشمنان

img.tebyan.net_big_1390_10_19818123412632212802041681772074312716479224.gif


از آغازین روزهاى رسالت تا واپسین لحظه ‏هاى شهادت، روزى نشده است که دلسرد شده باشى. در ریگستان ‏هاى مکه که زیر شلاق ‏هاى آفتاب شکنجه ‏ات مى‏دادند، صبورى ‏ات متولد شد.


در بیابان ‏هاى غریب که پدر و مادرت اولین پدر و مادر شهید اسلام شدند، مجاهده‏ هاى تو به سن رشد رسیدند.
دستبندهاى عذاب و تازیانه ‏هاى خشم، به تو آموخت که عزم بلند داشته باشى و تا آخرین نفس‏ها، با باقیمانده روسیاهان تاریخ بستیزى.
هر جا بوى سختى بوده است، تو بوده‏اى؛ هر جا تقسیم صبر و استقامت کرده‏اند، تو بوده‏اى؛ در جنگ‏ هاى پیامبر، در سختى‏هاى مدینه؛ حتى در رنج‏هاى کوفه شریک بوده‏اى.
جوانى از کوچه‏ هاى باریک و خانه‏ هاى فقیر مکه، برخاسته است و یک تنه در برابر برج‏ ها و قصرهاى مشرکین مى ‏ایستد. عظمت تو، در این است که دشمنان اسلام از حضور تو به ستوه آمده‏اند. دیدن تو براى آنها که به زبون پرورى خو گرفته‏اند، سخت است و نام تو، پایه‏هاى پوشالى شان را مى‏ لرزاند. ایمان و استقامت تو سدّى است در برابر خواسته ‏هاى نا به حق و سپرى است در برابر دندان‏ هاى تیز ظلم.
عمار! کدام حقیقت نهفته و کدام راز نگفته در هزارتوى زندگانى عاشقانه ‏ات هست که على بن ابى طالب، براى تو دلتنگ شده است و نداى «أین عمار» سر مى‏دهد؟
کدام حکمت حقیقى و کدام فلسفه راستین در سویداى قلب تو هست که تو را گمنامانه در لا به‏ لاى صفحات تاریخ، به سکوتى عارفانه خوانده است؟
نام عمار، نام برده‏اى بى‏اراده نیست که سوداگران مکه، هرگونه بخواهند بگردانندش.
نام عمار، نام بنده ‏اى آزاده است که رهایى یافته و مى ‏خواهد هم ‏نوعان خویش را از اسارت طاغوت ‏ها و بت‏ هاى زمانه برهاند. نام عمار، ادامه نام على علیه ‏السلام است​

تو در چهره پیامبر چه دیده بودى که یک عمر بى ‏ملال، بر مدارش گردیدى؟
عهد تو با دست‏ هاى على علیه ‏السلام چه بود که هیچ‏ گاه از آن جدا نشدى و عاقبت، جان بر سر پیمان باختى؟
آرى؛ اسلام، سربازانى چنین جان شیفته دارد: «الذین قالوا رَبُّنَا اللّه‏ُ ثم استقاموا...».
روزهاى سوزان و شب ‏هاى دراز جاهلیت را خون شهیدت گواهى مى‏ دهد.
سنگ ‏هاى بیابان، تپش‏ هاى توحیدى قلبت را مى‏ شنیدند و تسبیح مى‏ گفتند.
پاهایت را به زنجیر مى ‏کشیدند؛ بى ‏خبر از آنکه تاروپودت را ترانه رهایى آکنده بود.
تو از افق‏هاى پر ستاره یکتاپرستى آمده بودى؛ از سپیده ‏دمى نزدیک که رد قدم ‏هاى محمد صلى ‏الله علیه ‏و‏آله را بر سینه داشت.
خونت که بر شن ‏هاى داغ پاشید، هزاران سینه سرخ، مسیر آبى آسمان را به پرواز در آمدند.
رفتى، تا ریگزارهاى جاهل، روشنایى پیام آخرین فرستاده خداوند را به سجده آیند.
از شانه‏هاى صبورت که مى‏ گویم، رشته کوه‏ هاى زمین، به سربلندى‏ شان امیدوار مى‏ شوند.

از چشم ‏هاى نافذت، چگونه عبور کنم که مؤمن‏ ترین چشم ‏اندازها را به پنجره ‏ام کشانده است؟
تو را در وسعت اقیانوس جست ‏و جو کرده ‏ام و یافته‏ ام.
حماسه مقاومتت، زبانزد کوچه ‏هاى تاریخ است.

بلند باد نام شهیدت!

نام عمار، نام برده‏اى بى‏اراده نیست که سوداگران مکه، هرگونه بخواهند بگردانندش.
نام عمار، نام بنده ‏اى آزاده است که رهایى یافته و مى ‏خواهد هم ‏نوعان خویش را از اسارت طاغوت ‏ها و بت‏ هاى زمانه برهاند. نام عمار، ادامه نام على علیه ‏السلام است.
نام تو، خار چشم دشمنان است. بلند باد نام شهیدت که پرچمدار مکرر محمد صلى ‏الله‏علیه ‏و‏آله بودى و اراده نستوهت، دل‏هاى طاغى و گمراه را به ستوه آورده بود! ایمانت به دور دست ملکوت، اسطوره ‏اى فناناپذیرت مى‏نمود؛ آن‏ چنان‏که روایت پایدارى ‏ات گواهى مى‏دهد.
عمار! کوچه‏هاى مکه، زمزمه ‏هاى مؤمنانه‏ات را تا این روزهاى زمین انعکاس داده اند.
ایستادى، آنقدر که رگ ‏هاى مسلمانت را تیغ ‏هاى کافر تاب نیاوردند و خون عاشقت را بر ریگزاران کینه جارى ساختند.
اى بزرگ! کوه‏ها حتى شکوه بدیلت را تکرار نمى‏توانند کرد.
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان

میثم امانى
 

nazanin

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اصحاب اهل بیت علیه السلام

نامه ای تند به خلیفه سوم

img.tebyan.net_big_1390_10_147763363661577824313214190792321513271.gif

استواری و ثبات قدم عمار در دفاع از حق و مجاهدت برای اسلام در تمام دوران قبل و پس از رحلت رسول اکرم صلی الله علیه و آله در مقایسه با تعدادی از صحابه که چه در زمان پیامبر و چه پس از آن دچار کفر و نفاق شدند - و حتی آیات متعددی هم درباره آنها نازل شد- مثال زدنی است.
روزى با اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله به این فكر افتادند كه عثمان را در مقدمه این كارهاى خلاف از پیشرفت باز دارند، با هم نشستند و مشورت كردند و به عنوان نصیحت و خیرخواهى ، نامه اى به عثمان نوشتند و در آن نامه با لحن تند مطالبى نگاشتند كه مواد آن از این قرار بود:
1. تذكر مواردى كه عثمان از روش رسول خدا صلی الله علیه و آله و ابوبكر و عمر مخالفت كرده است .
2. چرا خمس اموال آفریقا را به مروان بخشیده؟ با اینكه در آن حق خدا و رسول و حق خویشان پیامبر صلی الله علیه و آله و یتیمان و مستمندان قرار گرفته است .
3. چرا آن همه ساختمان مجلل براى خود و بستگانش در مدینه ساخته است .
4. چرا مروان قصرهائى را با چوبهاى مخصوص از بیت المال مسلمانان ساخته است .
5. چرا فرماندارى و استاندارى ایالات را بین خویشان و بنى اعمام خود تقسیم كرده با اینكه آنها چنین شایستگى ندارند.
6. چرا ولید بن عقبه را از امارت كوفه عزل نمى كند با اینكه در حال مستى ، نماز صبح را، چهار ركعت خوانده و به مردم كوفه گفته اگر بخواهید یك ركعت هم بیافزایم .
عمار یاسر با كمال متانت در پاسخ گفت : بدون شك من پسر یاسر و سمیه هستم . عثمان از این جواب بسیار ناراحت شد، خیال كرد كه عمار یاسر او را پسر عفان نمى داند، نعره زد این مرد را بزنید، غلامهاى عثمان دور عمار را گرفتند و آنقدر با چوب و تازیانه بر سر و صورتش زدند كه بیهوش شد​

7. چرا حدّ شرابخورى ولید را تعطیل كرده و تأخیر انداخته است .
8. چرا در امور، با مهاجران و انصار مشورت نمى كند و به رأى خود استبداد مى ورزد.
9. چرا در مورد بیمارى تب كه اطراف مدینه را گرفته توجه نمى كند.
10. چرا از ارزاق و قطعات زمین، به مردمى كه ساكن مدینه هستند ولى نه از اصحابند و نه از حریم اسلام دفاع مى كنند و نه در راه اسلام جنگ مى كنند، مى دهد.
11. چرا بجاى خیزران (1) تازیانه و شلاق بكار مى برد. (2)
و پس از تحریر نامه به این فكر افتادند كه نامه ای به این تلخى و تندى را به چه كسى بدهند تا به عثمان برساند.
عمار یاسر در راه اعلاى حق ، از هیچ كس هراس و واهمه نداشت ، با نهایت خونسردى گفت : نامه را به من بدهید، من آن را به عثمان مى رسانم ، نامه را برداشت و به خانه عثمان روانه شد.
هنگامى كه بخانه عثمان رسید، عثمان در خانه بود، عمار را دید و به او گفت : با من كارى دارى ؟!
عمار به جاى جواب ، نامه را ارائه داد، عثمان نامه را از دست عمار گرفت ، و هنوز نخوانده بود پرسید این نامه را كى نوشته ؟ عمار گفت : جمعى از اصحاب رسول خدا نوشته اند، عثمان سر نامه را گشود، ولى بیش از دو سطر نامه را نخوانده بود كه آن را به گوشه اى پرت كرد.
عمار با صراحت لهجه تمام گفت : این نامه را اصحاب رسول خدا نوشته اند، آیا نامه شایسته اى نبود كه بدورش انداختى ؟ اگر آن را مى خواندى و دستورهایش را به كار مى بستى بهتر نبود؟
عثمان كه سخت به خشم آمده بود، فریاد كشید: دروغ مى گوئى اى پسر سمیه. (3)
عمار یاسر با كمال متانت در پاسخ گفت : بدون شك من پسر یاسر و سمیه هستم .
عثمان از این جواب بسیار ناراحت شد، خیال كرد كه عمار یاسر او را پسر عفان نمى داند، نعره زد این مرد را بزنید، غلامهاى عثمان دور عمار را گرفتند و آنقدر با چوب و تازیانه بر سر و صورتش زدند كه بیهوش شد و او را به گوشه اى انداختند، عثمان به این اندازه هم قناعت نكرد و پیش رفت و بر پهلو و شكمش چند لگد سخت كوبید، این ضربه ها بقدرى سنگین بود كه عمار را به بیمارى فتق دچار ساخت .

پی نوشت:
1) خیزران یك نوع نى مغزدار و خوشرنگ است .
2) الغدیر، ج 9، ص 17.
3) عثمان براى اینكه عمار را توهین كند اسم مادر عمار را آورد، چه آنكه در آداب اجتماعى عرب ، تصریح به اسم مادر دشنام بدى محسوب مى شد.
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان


منبع:
داستان باستان، آیة الله العظمی حسین نوری همدانی، موسسه تحقیقات و نشر معارف اهل البیت :S (31):.
 

nazanin

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اصحاب اهل بیت علیه السلام

عمار در آینه قرآن و حدیث

img.tebyan.net_big_1390_10_121197357112021046218518221887226159181247.jpg

عمار یاسر از زمره معدود كسانى است كه خدا و رسول و ائمه هدى درباره درجه عالى و مرتبه رفیع ایمان او شهادت داده اند. بلكه باید گفت او از نوادر روزگار از نظر ایمان و ولایت و اخلاص است . شاید نام مبارك او اشاره اى به باطن او باشد.(1)

عمار در کلام وحی

مرحوم علامه امینی در کتاب ارزشمند «الغدیر» (2) پنج آیه را که در شأن عمار نازل شده، برشمردهاند:
1. «امن هو قانت آناء اللیل ساجداً و قائماً یحدر الاخرة و یرجوا رحمة ربّه» (زمر/9)
آیا شخص غافل و منحرف، با ارزش است یا آنکه در ساعات شب به عبادت و سجده و قیام مشغول است و از عذاب آخرت بیم دارد و به رحمت پروردگارش امیدوار است.
2. «و لاتطرد الذین یدعون ربّهم بالغداة و العشی یریدون وجهه» (انعام /52)
ای پیامبر، آنان را که صبح و شام خدا را میخوانند و جز ذات پاک او را نمیخواهند، از خود دور نکن.
3.«الا من اکره و قلبه مطمئن بالایمان» (نحل/106)
دربار مبارزه عمار و تقیه او و اینکه او دارای قلبی استوار و سرشار از ایمان است .
4. «افمن وعدناه وعداً حسناً فهو لاقیه کمن متعناه متاع الحیوة الدنیا» (قصص/61)
آیا کسی که به او وعده نیک دادهایم و به آن خواهد رسید، همانند کسی است که متاع زندگی دنیا به او داده ایم.(3)
هر گاه دو موضوع به عمار عرضه میشود تا یکی از آن دو را برگزیند، او حتماً آن را که در رشد و صلاح نقش بیشتری دارد، بر میگزیند​

5. «او من کان میتاً فأحییناه و جعلنا له نوراً یمشی به فی الناس کمن مَثَلَه فی الظلمات لیس بخارج منها» (انعام /122)
آیا کسی که مرده بود، سپس او را زنده کردیم و نوری بر او قرار دادیم که با آن در میان مردم راه برود، همانند کسی است که در ظلمتها باشد و از آن خارج نشود.(4)

عمار در کلام پیامبر

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:
«عمار با حق است و حق با او، حق هر جا باشد عمار با اوست. قاتل عمار در آتش است». (5)
«سراسر وجود عمار سرشار از ایمان است» و جاى دگر فرمود: «از سر تا قدم عمار مملو از ایمان است و ایمان با گوشت و خون او آمیخته است ». (6)
«هر گاه دو موضوع به عمار عرضه میشود تا یکی از آن دو را برگزیند، او حتماً آن را که در رشد و صلاح نقش بیشتری دارد، بر میگزیند. » (7)
« هر كه با عمار دشمنى كند خدا با او دشمنى خواهد كرد و هر كه با عمار كینه ورزد خدا با او كینه ورزد و هر كه به عمار بدگویى كند خداوند به او بد خواهد گفت .» (8)
img.tebyan.net_big_1390_10_293291151167119242831321422071219819118.gif

« قریش را با عمار چه کار؟ او آنها را به سوی بهشت دعوت میکند و آنها او را به سوی دوزخ، کشند عمار و کسی که لباس و اسلحهاش را میرباید در آتش دوزخند.» (9)
« همانا عمار، پوست بین چشمان و بینی من است. » (10)
« خون و گوشت و استخوان عمار یاسر بر آتش جهنم حرام است .» (11)
« از فرزند سمیه (یعنى عمار) پیروى كنید زیرا او تا لحظه مرگ هرگز از حق جدا نخواهد شد ...، هر كجا برود او همواره با حق حركت مى كند.» (12)
« بشارت باد تو را اى ابوالیقظان (عمار) كه برادر دینى على علیه السلام و از برترین صاحبان ولایت او هستى . تو از كشته شدگان در راه محبت او مى باشى كه گروه گمراه سركش تو را مى كشند و آخرین توشه تو از دنیا قدحى از شیر خواهد بود.» (13)
«همانا عمار را گروهی ستمکار میکشند. ممکن نیست عمار از حق جدا شود و آتش دوزخ، چیزی از جسم او را نمیسوزاند» (14)
در حدیثى از امیرمومنان على علیه السلام آمده كه روزى عمار یاسر آمد و اجازه خواست تا به خدمت رسول خدا صلى الله علیه و آله برسد، پیامبر صلى الله علیه و آله صداى او را شناخت و فرمود:
«مرحبا بر پاك پاكیزه یعنى عمار بگذارید بیاید». (15)
بریده اسلمى نیز روایت كرده كه از رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیدم كه مى فرمود:
«بهشت مشتاق سه نفر است» . از ابوبكر و عمر خواسته شد تا از رسول خدا صلى الله علیه و آله بپرسند آن سه نفر كیستند اما هر یك از آنها ترسید كه سوال كند و جز آن سه نفر نباشد و قبیله هایشان آن دو را سرزنش كنند. آنگاه امیرمومنان على علیه السلام آن را از رسول خدا صلى الله علیه و آله سوال كرد و گفت : یا رسول الله شما فرمودید بهشت مشتاق سه نفر است آن سه نفر كیستند؟
بشارت باد تو را اى ابوالیقظان (عمار) كه برادر دینى على علیه السلام و از برترین صاحبان ولایت او هستى . تو از كشته شدگان در راه محبت او مى باشى كه گروه گمراه سركش تو را مى كشند و آخرین توشه تو از دنیا قدحى از شیر خواهد بود​

رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:
«تو اولین آنان هستى ، بعد سلمان فارسى است كه بى تكبر است و خیر خواه تو است او را به خود نزدیك و براى خود نگهدار و سومى عمار بن یاسر است كه در جنگهاى بسیار طرفدار تو بوده و خواهد بود خیر او بسیار و نور او درخشان و اجر او بزرگ است ».(16)

عمار در بیان صحابه

عایشه میگوید: درباره هر یک از صحابه اگر خواسته باشم سخنی در لغزشش بگویم، میتوانم، جز عمار یاسر. (17)
عمربن خطاب روزی در مجلس خصوصی خود خباب بن ارت را احترام بسیار کرد و استقبال گرمی نمود و گفت: کسی به این مجلس، سزاوارتر از عمار یاسر نمیباشد. (18)
نقل شده است پس از آنکه خبر شهادت مالک در سال 38 به معاویه رسید، گفت:
کان لعلی بن ابیطالب یدان یمینان فقطعت احداهما یوم صفین و هو عماربن یاسر و قد قطعت الاخری الیوم و هو مالک الاشتر. (علیبن ابیطالب دو دست راست داشت: یکی از آن دو دست در صفین قطع شد و آن عمار یاسر بود. دیگری هم امروز قطع شد و آن مالک اشتر بود. )
حجاج بن یوسف ثقفی، استاندار کوفه در زمان عبدالملک که قاتل کمیل، قنبر، سعید بن جبیرو... است به ابو الغاویه - قاتل عمار- گفت: اگر تمام مردم سراسر زمین در خون عمار شرکت میکردند ، همه آنها وارد دوزخ می شدند. (19)

پی نوشت:
1) اعیان الشیعه ج 8، ص 372؛ القاموس المحیط ج 2، ص 96: عمار یعنى كسى كه بسیار نماز مى خواند و بسیار روزه مى گیرد و داراى ایمان قوى و استوار و كسى كه به نیكى از او یاد كنند و خوشبو و معطر است . مردى كه خوش فكر و منظم و همراه با جماعت و پیشمرگ پیشواست و در كلام خود با وقار و بردبار است... .
2) الغدیر، ج 9، صص 22 و 23.
3) مقایسه عمار با ولید بن مغیره که دل به دنیا بسته بود و به مجازات انذار شد.
4) درباره عمار و ابوجهل: عمار، اصرار بر ایمان و ابوجهل، اصرار بر کفر داشت، اولی از ظلمت به نور آمده و دومی در میان ظلمت مانده و خارج نخواهد شد.
5) الغدیر، ج9، ص 25؛ طبقات ابن سعد، ج 3، ص 187.
6) الدرجات الرفیعه ص 258.
7) الغدیر، همان.
8) اسد الغابة، ج 2، ص 46؛ شرح ابن ابی الحدید، ج 10، صص 103- 104؛ رجال كشى ج 1، 15.
9) تاریخ ابن کثیر، ج 9، ص 168؛ الغدیر، همان ص27.
10) سیره ابن هشام، ج 2، ص 143.
11) الدرجات الرفیعه ص 257.
12) الاستیعاب ج 2، ص 480.
13) سفینه البحار ج 2، ص 76.
14) شرح ابن ابی الحدید، ج8، صص 22-16.
15) شرح ابن ابی الحدید، ج 10، صص 103- 104؛ رجال كشى ، همان، ص 149.
16) رجال كشى، همان، صص 129 - 137 ؛ الدرجات الرفیعه، ص 258.
17) شرح ابن ابی الحدید، همان؛ الغدیر، همان.
18) شرح ابن ابی الحدید، ج 18، ص 172.
19) قاموس الرجال ج 7، ص 111.
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان


منبع :
کتاب «دیوان عمار یاسر»، تألیف قیس عطار.
مجله «پیام صادق»، شماره 34.
 

nazanin

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اصحاب اهل بیت علیه السلام

تخته سنگ داغ ابوجهل ‏هاى امت

img.tebyan.net_big_1390_10_26951218320286130250241271141306421262205.gif
هیچ چیز به اندازه عظمت روحهای بزرگ ، انسان را تحت تاثیر قرار نمی دهد. جوان ، در پی الگویی است که با معیار و راهنما قرار دادن آن ، به " چگونه بودن " و " چگونه زیستن " خود ، شکل و جهت دهد . بزرگان نیز چنین اند؛ اما این ویژگی تاثیر پذیری از سرمشقها، در سنین کودکی و نوجوانی و جوانی بیشتر است.

تاریخ اسلام ، سرشار از چهره هایی است که هر کدام دنیایی از عظمت و پاکی و قهرمانی را در خود دارند. اصحاب با ایمان و فداکار رسول خدا صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله و یاران با اخلاص امیر مومنان علیه ‏السلام و شاگردان و اصحاب خود ساخته امامان دیگر ، هر یک به نوبه خود ، ارزشها را به ما الهام می دهند و روح ما را به تعالی و عروج می کشند. اما «عمار یاسر» ، در این میان از بارزترین شخصیتهای مومن و وفادار و فداکار در راه حق و رسالت و ولایت است. تاریخ شهامتهای مسلمانان صدر اسلام و جانبازیهای یاران عاشق علی علیه ‏السلام به حماسه های این یار همیشه در پیکار امیر مومنان ، آراسته است.
عمار تاریخ عجیبی در اسلام دارد، سراسر فهم و درایت و ایمان و ایثار! عاشق رسول خدا بود. در مدینه با رسول خدا مشغول ساختن مسجد بود، هر یک از اصحاب و خود رسول الله سهمیه ای برای آوردن خشت و گل داشتند؛ سهمیة رسول الله را عمار تقبل نموده و این پیرمرد که قریب شصت سال دارد چنان با ذوق و شوق کار میکرد که موجب عبرت دیگران بود.
رسول خدا صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله گرد از صورت عمار با دست و آستین مبارک پاک میکرد و می فرمود: عمار این قدر به خودت زحمت مده . عمار می گفت : دوست دارم در ساختن این مسجد بیش از این کار کنم. پیامبر صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله دستی به شانه عمار زد و فرمود : « ای أبویقظان(عمار)! بشارت باد تو را! چون تو برادر وصی من علی بن أبی طالب علیه السلام میباشی در دیانتش، و از افاضل اهل ولایت او ، و از کشته شدگان در راه محبت او هستی! تو را گروه ستمگر می کُشند ».
صفین، پهنه آزمون الهى

«آیا کسانى که بر زبان، اقرار بندگى پروردگار را جارى ساختند، گمان مى‏برند خدا بر ادعاى مسلمانى‏شان محک نخواهد زد و در معرکه امتحان، حقیقت کفر و ایمانشان را نخواهد آزمود».
عمار براى رساندن انوار رسالت، پیکر تکیده‏اش را به میان هجمه شمشیرهاى بوسفیانى کشانده است تا شاید ایمان آمیخته با گوشت و خونش، بر قلب اهالى صفین، تلنگرى بزند؛ تا مگر گروهى که در حیرانى حق و باطل سر در گم ‏اند، با شهادت او، به پایان فصل خزان ‏زده تردید برسند​

بى‏گمان چنین نیست و امروز صفین، پهنه همان آزمون الهى است.
بسیارى از این چهره‏ها که در پیشگاه ولایت على علیه‏السلام ، به جاى سینه پرمهر، شمشیر و سنان پیش آورده‏اند، تنها به گردش روزگار، رنگ عوض کرده‏اند و ایمان را پشت درهاى بسته دنیاطلبى جا گذارده‏اند هر چند اسلام، مرزهاى شرک را یکایک از جغرافیاى خاک ‏ها برچیده است، در قلب منافقان صفین، هنوز «هُبل» روزهاى جاهلى پرستش مى‏شود و «لات» و «عزّا»ى نفس، خدایى مى‏کند.
سینه عمار از هجوم این همه فتنه به تنگ آمده است و تخته سنگ داغ ابوجهل‏هاى امت، دوباره بر قلبش سنگینى مى‏کند.
چه خوب مى‏شد رسول خدا صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله هنوز در میان مسلمین بود، تا مترسک‏ هاى هزار چهره شرک، بر زمین سبز نمى‏شدند و در کنج دل ‏هاى کینه‏ جوى ‏شان مى‏ پوسیدند!
روزگار على علیه ‏السلام ، بسى سخت ‏تر از زمانى است که دیدگان عمار، زیر آوار شکنجه مشرکان، پدرش یاسر را در خضاب خونین مسلمانى ‏اش خفته دید و سینه موّحد مادرش سمیه را شکافته!
زمانه مولا پر از صورتک‏هاى رنگ به رنگ است که به نام دین، گروهى را گرد خویش آورده‏اند. حالا صحنه صفین چقدر شبیه وعده پیامبر شده است که عمار، به دست گروهى گمراه به شهادت مى‏رسد.
ولایت نابى که در سینه عمار مى‏جوشد، میان کارزار اُحُد و هم ‏نفسى با رسول خدا صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله ، یا میدان صفین و دوشادوشى على علیه ‏السلام ، فرقى نمى‏بیند. هر جا عرصه محبت اولیاى خدا باشد، عطر وفادارى مردانى از جنس عمار، ملکوتیان را سرمست مى‏کند و فاصله‏هاى زمانى را از میان برمى‏دارد.
عمار براى رساندن انوار رسالت، پیکر تکیده‏اش را به میان هجمه شمشیرهاى بوسفیانى کشانده است تا شاید ایمان آمیخته با گوشت و خونش، بر قلب اهالى صفین، تلنگرى بزند؛ تا مگر گروهى که در حیرانى حق و باطل سر در گم ‏اند، با شهادت او، به پایان فصل خزان ‏زده تردید برسند.
هنگام وداعِ یاورى قدیمى و دوستى دیرآشنا با چشم‏هاى باران زده على علیه ‏السلام است. عمار، آسوده خاطر از تحقق وعده دوست، براى رضوان الهى بى ‏تاب است.
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان​

جواد محدثی
فاطره ذبیح‏زاده
 

nazanin

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اصحاب اهل بیت علیه السلام

«عمار یاسر» در بیان مقام معظم رهبری


img.tebyan.net_big_1390_10_33167631155518114112120149223792055139127.gif


مقام معظم رهبری حفظه الله در مناسبتهای مختلف و در جمع افراد گوناگون به تشریح ابعاد و زوایای شخصیتی عمار یاسر پرداخته و به درسهایی که می توان از زندگی ایشان آموخت، اشاره فرموده اند و به نوعی مخاطبین خود را به پیروی از این شخصیت عظیم القدر ترغیب نموده اند که به برخی از آنها اشاره می شود:


بصیرت زایی عمار

«یكى از كارهاى مهم نخبگان و خواص، تبیین است؛ حقائق را بدون تعصب روشن كنند؛ بدون حاكمیت تعلقات جناحى و گروهى. اینها مضر است. جناح و اینها را باید كنار گذاشت، باید حقیقت را فهمید. در جنگ صفین یكى از كارهاى مهم جناب عمار یاسر تبیین حقیقت بود؛ چون آن جناح مقابل كه جناح معاویه بود، تبلیغات گوناگونى داشتند. همینى كه حالا امروز به آن جنگ روانى مى گویند، این جزء اختراعات جدید نیست. شیوه هایش فرق كرده؛ این از اول بوده (است). خیلى هم ماهر بودند در این جنگ روانى، خیلى. آدم نگاه مى كند كارهایشان را، مى بیند كه در جنگ روانى ماهر بودند. تخریب ذهن هم آسان تر از تعمیر ذهن است. وقتى به شما چیزى بگویند، سوءظنى یكجا پیدا كنید، وارد شدن سوءظن به ذهن آسان است، پاك كردنش از ذهن سخت است؛ لذا آنها شبهه افكنى مى كردند، سوءظن را وارد مى كردند؛ كار آسانى بود. این كسى كه از این طرف، خودش را موظف دانسته بود كه در مقابل این جنگ روانى بایستد و مقاومت كند، جناب عمار یاسر بود، كه در قضایاى جنگ صفین دارد كه با اسب از این طرف جبهه به آن طرف جبهه و (بین) صفوف خودى مى رفت و همین طور این گروه هایى را كه به تعبیرِ امروز، گردانها یا تیپهاى جدا جداى از هم بودند، به هر كدام مى رسید، در مقابل آنها مى ایستاد و مبالغى براى آنها صحبت مى كرد؛ حقائقى را براى آنها روشن مى كرد و تأثیر مى گذاشت.
این، بصیرت عمار را نشان مى دهد. بصیرت چیز خیلى مهمى است. من در تاریخ هرچه نگاه كردم، این نقش را در عمار یاسر دیدم. مواردى را كه عمار یاسر خودش را براى روشنگرى رسانده بود... خداى متعال، این مرد را از زمان پیامبر صلی الله علیه و آله براى زمان امیرالمؤمنین علیه السلام ذخیره كرد، تا در این مدت به روشنگرى و بیان حقایق بپردازد​

یكجا مى دید اختلاف پیدا شده، یك عده اى دچار تردید شدند، بگو مگو توى آنهاست، خودش را به سرعت آنجا مى رساند و برایشان حرف مى زد، صحبت مى كرد، تبیین مى كرد؛ این گره ها را باز مى كرد. بنابراین، بصیرت مهم است. نقش نخبگان و خواص هم این است كه این بصیرت را نه فقط در خودشان، در دیگران به وجود بیاورند.»(1)

شبهه زدایی عمار

«عمار یاسر در جنگ صفین ملتفت شد كه در یك گوشه لشكر همهمه است. خودش را رساند، دید یك نفر آمده وسوسه كرده كه شما با چه كسانى دارید مى جنگید؟ طرف مقابل شما مسلمانند و نماز مى خوانند و جماعت دارند!
یادتان هست كه در جنگ تحمیلى، وقتى بچه هاى ما مى رفتند سنگرهاى دشمن را مى گرفتند و آنها را اسیر مى كردند و به داخل سنگر مى آوردند، وقتى جیب هایشان را مى گشتند، مهر و تسبیح پیدا مى كردند! آنها جوانان مسلمان شیعه عراقى بودند كه مهر و تسبیح در جیبشان بود؛ اما طاغوت و شیطان از آنها استفاده مى كرد. این دست مسلمان تا وقتى ارزش دارد و دست مسلمان است كه به اراده خدا حركت كند. اگر این دست به اراده شیطان حركت كرد، همان دستى مى شود كه باید قطعش كرد. این را امیرالمؤمنین علیه السلام خوب تشخیص مى داد.
على اىّ حال، این وسوسه را چند بار در لشكر صفین به وجود آوردند و هر دفعه هم به گمانم عمار بود كه خودش را رساند و فتنه را افشا كرد. عمار جمله اى با این مضمون گفت كه: جنجال نكنید، حقیقت را بشناسید. این پرچمى كه در مقابل شماست، من دیدم كه به جنگ پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و زیر این پرچم، همان كسانى ایستاده بودند كه الآن ایستاده اند، و پرچمى را دیدم - اشاره به پرچم امیرالمؤمنین علیه السلام كه در مقابل آن پرچم بود - و زیر آن پیامبر صلی الله علیه و آله و همان كسانى كه امروز ایستاده اند؛ یعنى امیرالمؤمنین علیه السلام بودند. چرا اشتباه مى كنید؟ چرا حقیقت را نمى شناسید؟
این، بصیرت عمار را نشان مى دهد. بصیرت چیز خیلى مهمى است. من در تاریخ هرچه نگاه كردم، این نقش را در عمار یاسر دیدم. مواردى را كه عمار یاسر خودش را براى روشنگرى رسانده بود... خداى متعال، این مرد را از زمان پیامبر صلی الله علیه و آله براى زمان امیرالمؤمنین علیه السلام ذخیره كرد، تا در این مدت به روشنگرى و بیان حقایق بپردازد.» (2)
ببینید، خط عمار را خط مستقیم مى گویند. به نظر من، عمار هنوز هم ناشناخته است. عمار یاسر را خود ماها هم درست نمى شناسیم. عمار یاسر، یك حجت قاطعه الهى است. من در زندگى امیرالمؤمنین علیه السلام كه نگاه می كردم، دیدم هیچ كس مثل عمار یاسر نیست​

وظیفه شناسی عمار

«چرا شما عمار را «سلام الله علیه» مى گویید؛ ولى نسبت به یكى دیگر از صحابى رفیق عمار كه او هم از مكه بوده و در مكه كتك خورده است، «سلام الله علیه» نمى گویید؟ چون عمار در وقت حساس اشتباه نكرد و فهمید؛ ولى او اشتباه كرد.
ببینید، خط عمار را خط مستقیم مى گویند. به نظر من، عمار هنوز هم ناشناخته است. عمار یاسر را خود ماها هم درست نمى شناسیم. عمار یاسر، یك حجت قاطعه الهى است. من در زندگى امیرالمؤمنین علیه السلام كه نگاه می كردم، دیدم هیچ كس مثل عمار یاسر نیست؛ یعنى از صحابه رسول اللّه صلی الله علیه و آله، هیچ كس نقش عمار یاسر را در طول این مدت نداشت. آنان زنده نماندند؛ ولى ایشان حیات با بركتش ادامه پیدا كرد. هر وقت براى امیرالمؤمنین علیه السلام یك مشكل ذهنى در مورد اصحاب پیش آمد؛ یعنى در یك گوشه شبهه اى پیدا شد، زبان این مرد، مثل سیف قاطع جلو رفت و قضیه را حل كرد. در جنگ صفین ما از آن طرف عمار را داریم كه جناب عمار یاسر دائم مشغول سخنرانى است؛ این طرف لشكر، آن طرف لشكر، با گروه هاى مختلف؛ چون آنجا واقعاً فتنه بود. دو گروه مسلمان در مقابل هم قرار گرفتند. فتنه عظیمى بود. یك عده اى مشتبه بودند. عمار دائم مشغول روشنگرى بود. این طرف مى رفت، آن طرف مى رفت، براى گروه هاى مختلف سخنرانى مى كرد كه اینها ضبط شده و همه در تاریخ هست.» (3)

عمار اهل صبر و بصیرت

«ما بارها عرض كرده ایم كه امیرالمؤمنین علیه السلام در جنگ صفین - شاید این جمله را درباره عمار هم فرموده باشد - مكرر این جمله را مى فرمود: «وَ لَا یَحْمِلُ هَذَا الْعَلَمَ إِلَّا أَهْلُ الْبَصَرِ وَ الصَّبْرِ» چه عبارت زیبایى هم هست! حروف بصر و صبر یكى است، تركیبش دوتاست، و چه زیبا! فقط اهل بصیرت و پایدارى مى توانند این پرچم را بردارند. بصیرت را باید در خودمان تقویت كنیم.» (4)

پی نوشت:
1) بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با اعضاى دفتر رهبرى سال 1388.
2) بیانات معظم انقلاب در دیدار با اقشار مختلف مردم، بیست و نهم ماه مبارك رمضان سال 1370.
3) بیانات مقام معظم رهبری در دیدار اعضاى مجلس خبرگان رهبرى، سال 1388.
4) بیانات معظم انقلاب در دیدار نمایندگان مجلس شوراى اسلامى، سال 1384.
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان


منبع: ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره 148.
 
بالا