اشعار عاشورا

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"

آن کودک استوار را باور کن
لب تشنۀ بیقرار را باور کن

تکلیف عطش برای او حتمی شد
شش ماهۀ روزه دار را باور کن
 

77elham77

خودمونی
"منجی دوازدهمی"
این شعرم از بنده حقیر تقدیم به همه عزیزان

من کوفی ام زیرا ترا تنها نهادم
حق را به واقع لفظ بی معنا نهادم
من کوفی ام با اینکه نامت را همیشه
در یاد و خاطر حضرت بابا نهادم
من کوفی ام زیرا در این آشوب بازار
حس حضورت را ببین حاشا نهادم
من کوفی ام زیرا ترا بین هیاهو
گم کردم و در اصل خود را جا نهادم
من کوفی ام زیرا خدا را دیدم و حق
حق وحقیقت را به زیر پا نهادم
من کوفی ام آیا؟! نمی دانم خدایا
دنیای من آقا و کربلا نهادم
من کوفی ام اما دلم با توست آقا
دیگر نمیدانم چرا اما نهادم
تنها نبودی با تو صدها جان و تن بود
نامش علی اکبر لقب طاها نهادم
یا طفل شش ماهه علی اصغر ..نه او را
من مونس و یار تو اش آقا نهادم
زینب همیشه یاور و یار تو بوده است
خواهر نگو خواهر نگو ناجا نهادم
مثل خودت من ساقی دشت بلا را
نام هزاران آبی دریا نهادم
شاید شبیه حر شوم آزاد شاید
یا مثل قاسم می شد از بالا نهادم
مثل رقیه پاک و پر مهر و عطوفت
از عشق لبریز و پر از تقوا نهادم
ای کاش می فهمیدم از حالا خودم را
ای کاش مثل تابش حورا نهادم
تو تا ابد جاوید ماندی یابن زهرا
من "مرگ" را ترجیح دادم با نهادم

تا سوعای حسینی1391-مرگ
 

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"


نازم آن آموزگاری را که در یک نصف روز


دانش آموزان عالم را همه دانا کند



ابتدا قانون آزادی نویسد بر زمین



بعد از آن با خون هفتاد و دو تن امضا کند

 

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"

بنویسید که جز خون خبری نیست که نیست
به تن این همه سردار سری نیست که نیست
بنویسید که خورشید به گودال افتاد
و پس از شام غریبان سحری نیست که نیست

آتش از بال و پر سوخته جان میگیرد
زیر خاکستر ما بال و پری نیست که نیست
یک نفر سمت مدینه خبرش را ببرد
پس از این ام بنین را پسری نیست که نیست

یا به آن مادر سرگشته بگویید: نگرد
چون ز گهواره ی اصغر اثری نیست که نیست
تازیانه به تسلای یتیمی آمد
تازه فهمید که دیگر پدری نیست که نیست
 

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"

این روزها غم تو مرا میکشد حسین
شب های ماتم تو مرا میکشد حسین

تا آن دمی که منتقم تو نیامده ست
سرخی پرچم تو مرا میکشد حسین

از لحظه ی ورودیه تا آخرین وداع
هر شب ، محرّم تو مرا میکشد حسین

هنگام پر کشیدن یاران یکی یکی
اشک دمادم تو مرا میکشد حسین

داغ علی اصغر و عباس و اکبرت
غمهای اعظم تو مرا میکشد حسین

از قتلگاه تو چه بگویم؟ حکایتِ
انگشت و خاتم تو مرا میکشد حسین

بر نیزه در مقابل چشمان خواهری
گیسوی درهم تو مرا میکشد حسین

سالار سر بریده ی زینب سرم فدات
هستی فاطمه! پدر و مادرم فدات
 

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"



این قوم چه شد سر ز تن تو ببریدند
بر روی تو بی جرم و گنه تیغ کشیدند؟

آخر نه به کوفه ز تو دعوت بنمودند
آخر به چه جرمی ز تنت جامه ربودند؟

خر به کدامین گنهت آب ندادند
رأس تو بریدند و سر نیزه نهادند؟

تشنه به کدامین گنهت سر ببریدند
با کشتن تو خشم خدا را بگزیدند؟

آخر به چه جرمی به تنت اسب دواندند
اهل حرمت را به اسارت بکشاندند؟

آخر به کدامین گنه ای خسرو خوبان
کردند تن پاک تو پامال ستوران ؟

با آن همه نامه ز چه پیمان بشکستند
بر خیمه گهت آب روان را ز چه بستند؟

رأست به چه جرمی به سر نیزه نشاندند
اهل حرمت در غل و زنجیر کشاندند؟

این قوم اگر مسلم و بر دین تو هستند
با سنگ جفا از چه جبین تو شکستند؟

با تیر دریدند چرا حنجر اصغر
در خون بنشاندند چرا قامت اکبر ؟

سقای خیام تو چرا تشنه بکشتند
عباس علمدار تو را تشنه بکشتند؟


.....


شاعر: غلامعلی رجائی (زائر(
 

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"


بزرگ فلسفه قتل شاه دين اين است
كه مرگ سرخ به از زندگى ننگين است

حسين مظهر آزادگى و آزادى است
خوشا كسى كه چنينش مرام و آيين است


نه ظلم كن به كسى نى به زير ظلم برو
كه اين مرام حسين است و منطق دين است


همين نه گريه بر آن شاه تشنه لب كافى است
اگر چه گريه بر آلام قلب تسكين است


ببين كه مقصد عالى وى چه بود اى دوست
كه درك آن سبب عزو جاه و تمكين است


ز خاك مردم آزاده بوى خون آيد
نشان شيعه و آثار پيروى اين است

شاعر: خوشدل تهرانى
 

نورا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"

نظاره کرد چو «شمس الشّموس» بیسر را
به گوش گوش فلک، ناله ناله یا رب ریخت

جهان برای همیشه سیاه شد چون شب
ز چشمهای ترش هرچه داشت کوکب ریخت

چه بود نیّت ناآشکار ساقی غم؟
که جام زینب غمدیده را لبالب ریخت

کشاند کرب و بلا را به شام و بام فلک
هزار فصل طراوت به باغ مذهب ریخت

زبانههای کلامش به جان دمسردان
شرارهها شد و آتشنشانی از تب ریخت

اگر همیشه ببارند ابرهای جهان
نمیرسند به آن اشکها که زینب ریخت

سعید بیابانکی
 

نورا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"
تـشنه لـب در کربـلا غوغا بپا کردی حسین

جان خود را هـم برای دین فـدا کردی حسین


لحظه آخرکه آن نامــرد خنجـر را کــشـید
جای نفرین، زیر لب او را دعا کردی حسین


تا که دیدی پشت زینب از مصیـبت گشته خم
مادرت زهـرای اطــهـر را صدا کردی حسین
 

نورا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"

يك طرف مير عرب در خاك و خون بى سرشده
يك طرف مهد بلا گهواره اصغر شد
أناَمجنون الحسين -أناَمجنون الحسين - أناَمجنون الحسين(2)
هاله ‏اى بر چهره از نور خدادارد حسين
جلوه هر پنج تن آل عبادارد حسين
آشناى عشق را بى ‏آشنا گفتن خطاست
در غريبى هم هزاران آشنا دارد حسين(2)
أناَمجنون الحسين -أناَمجنون الحسين - أناَمجنون الحسين(2)
بر مشامم مى ‏رسد هر لحظه بوى كربلا
بر دلم ترسم بماند آرزوى كربلا
تشنه آب فراتم اى اجل مهلت بده
تا بگيرم در بغل قبر شهيد كربلا (2)
أناَمجنون الحسين -أناَمجنون الحسين - أناَمجنون الحسين(2)
 
بالا