اشعار عاشورا

نورا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"
آه و واویلا در کرب و بلا سربریدند عزیزانِ خدا

......

غرقِ خون جسمِ عزیزان کردند
پایمالِ سُمِ اسبان کردند
ستم و ظلمِ فراوان کردند
ننمودند دمی شرم و حیا

......

کودکی تشنه و نالان مانده
خواهری با دلِ سوزان مانده
کاروان با غمِ یاران مانده
همه بی یار و معین در صحرا

......

دستِ عباس زِ پیکر افتاد
بر زمین جسمِ مطهر افتاد
شعله بر قلبِ برادر افتاد
خم شده قدِّ عزیز مصطفی

......

پُر زِ خون جسمِ علی اکبر شد
گلِ گلزارِ حسن پرپر شد
پاره حلقومِ علـی اصغر شد
خونِ او کرده معطّر همه جا

......

بی کفن پیکرِ پاکِ شهدا
مانده خونین به بیابانِ بلا
بر سرِ نِِی سرِ یارانِ خدا
منهدم گردید ارکانِ هدی

......

تازیانه به یتیمان زده اند
شعله بر خیمه ی طفلان زده اند
آتشی بر دلِ سوزان زده اند
در حرم ناله و غوغا برپا

......


لاله ها تشنه کنـارِ دریـا
کودکان خسته زِ مرگِ بابا

محشری گشته بپا یا زهـرا
کن نظر بر حرمِ آلِ عبا

......

کاروان ماند و غمی جانفرسا
کودکی خسته زِ داغِ بابا
دل پریشان حرمِ خون خدا
می رسد ناله به عرشِ اعلی

......

بازهم غصه به دلها شده است
غنچه ی گریه شکوفا شده است
دلغمین حضرتِ زهرا شده است
در تزلزل شد همه ارض و سما


 

نورا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"
روی موج نی
دشت، تشنه، خیمه، تشنه، قمقمه، تشنه
از عرقریز خجالت ، علقمه ، تشنه
هرم آه از خیمه ها برخاست ، رحمی نیست
آن همه سیراب را بر این همه تشنه
آن طرف خار و خسی تا خرخره سیراب
این طرف گل های باغ فاطمه (س) ، تشنه
آب ، سیراب از لب ماه بنی هاشم
بر لب شاه شهیدان ، زمزمه ، تشنه
از غبار تیغ زار فتنه می آید
ساقی لب تشنگان، بی واهمه ، تشنه
می شود شمشیر شمر از خون گل ، سیراب
روی موج نی ، لب گل ها همه تشنه

 

نورا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"
بی قرار روی بابایم عمو
------------
بهر جانبازی مهیّایم عمو
------------
سیزده ساله منم در کربلا
نوجوان و یادگار مجتبی
ای عمو اذن شهادت ده مرا
عاشق آن یار یکتایم عمو
------------
ای عزیز جان خیرُالمرسلین
سر به زیر افکنده ای ای ماه دین
با دل افسرده اشکم را ببین
عشق می سوزد سراپایم عمو
-----------
ای عمو تو جای بابایم حسن
می زدی صد بوسه بر رخسار
من
قامتم زیبا شده با این کفن
سِیر کن دیگر تماشایم عمو
------------
ای عمو در راه تو سر می دهم
جان خود در راه داور می دهم
زیر سُمّ اسب ، پیکر می دهم
لحظه ای دیگر به صحرایم عمو
----------
ای عمو ای کاش صد جان داشتم
یا که صدها تیغ بُرّان داشتم
کاش از تو اذن میدان داشتم
تا ببینی شور هِیجایم عمو

-----------
تشنه ام من تشنۀ جام حضور
راهی ام من راهی گلزار نور
می کنم از جان تو هر فتنه دور
رو به سوی خیل اعدایم عمو
-----------
ای عمو از عاشقان جا مانده ام
وادریغا من به دنیا مانده ام
اکبرت رفته من اما مانده ام
کاروان رفته است و تنهایم عمو
----------
جان و سر قربان کنم در راه تو
سر نهم بر لاله گون درگاه تو
کعبۀ من گشته روی ماه تو
هم پدر هستی و مولایم عمو


 

شیخ رجبعلی

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"


Abass-596x250.jpg


می زنم دم زعلمدار رشید حرم عشق
شه با کرم عشق
مه محترم عشق
صفای قدم عشق
همان یار که گشته صنم عشق
چکد از لب او بر لب پیمانه لب عشق
همان شاه که باشد سر دوشش علم عشق
نگار دل زارم ،
صفا بخش مزارم
به جز عشق جمالش به دل خویش ندارم
قرارم بهارم
شعارم
همه دارو ندارم
که باشد شب اول دل قبرم به کنارم
دلم عاشق رویش ،
شدم بنده کویش
دلم بسته به مویش ،
قدح نوش سبویش
شتابان دل زارم
همه شب جانب کویش
چنان برگ خزانی است روان در دل جویش
ندارم به خدا جز هوس دیدن رویش
مرا کشته به و الله علی واری خویش
ابالفضل امیرم ،
امیر بی نظیرم ،
صفا بخش ضمیرم
که جز عشق رخش در دل خسته نپذیرم
چه خوش باشد اگر باز زند با دو سه تیرم
که صیدش شوم و زیر قدم هاش بمیرم
ز غیرش همه سیرم
دل از مهر خدایی ابالفضل نگیرم
علمدار ابالفضل
سپه دار ابالفضل
 

شیخ رجبعلی

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"

356081_DZO4xOsJ.jpg


ای تشنه عشق روی دلبند
برخیز و به عاشقان بپیوند


در جاری مهر، شستشو کن
وانگاه ز خون خود وضو کن


زان پا که در این سفر درآیی
گر «دست دهی» سبکتر آیی


رو جانب قبله وفا کن
با دل سفری به کربلا کن


بنگر به نگاه دیده پاک
خورشید به خون تپیده در خاک


افتاده وفا به خاک گلگون
قرآن به زمین فتاده در خون


عباس علی ابوفضایل
در خانه عشق کرده منزل


ای سرو بلند باغ ایمان
وی قمری شاخسار احسان


دستی که ز خویش وا نهادی
جانی که به راه دوست دادی


آن شاخ درخت با وفایی ست
وین میوه باغ کبریایی ست


ای خوبترین به گاه سختی
ای شهره به شرم و شوربختی


رفتی که به تشنگان دهی آب
خود گشتی از آب عشق سیراب


آبی ز فرات تا لب آورد
آه از دل آتشین بر آورد


آن آب ز کف غمین فرو ریخت
وز آب دو دیده با وی آمیخت


برخاست ز بار غم خمیده
جان بر لبش از عطش رسیده


بر اسب نشست و بود بیتاب
دل در گرو رساندن آب

ناگاه یکی دو روبه خرد
دیدند که شیر آب می برد


آن آتش حق خمیده بر آب
وز دغدغه و تلاش بیتاب


دستان خدا ز تن جدا شد
وآن قامت حیدری دوتا شد


بگرفت به ناگزیر چون جان
آن مشک ز دوش خود به دندان


وانگاه به روی مشک خم شد
وز قامت او دو نیزه گم شد


جان در بدنش نبود و می تاخت
با زخم هزار نیزه می ساخت


از خون تن او به گل نشسته
صد خار بر آن ز تیر بسته


دلشاد که گر ز دست شد دست
آبیش برای کودکان هست


چون عمر گل این نشاط کوتاه
تیر آمد و مشک بردرید آه!


این لحظه چه گویم او چه ها کرد
تنها نگهی به خیمه ها کرد


ای مرگ! کنون مرا به بر گیر
از دست شدم کنون ز سرگیر


می گفت و بر آب و خون نگاهش
وز سینه تفته بر لب آهش


خونابه و آب بر می آمیخت
وز مشک و بدن به خاک می ریخت


چون سوی زمین خمید آن ماه
عرش و ملکوت بود همراه


تنها نه فتاد بو فضایل
شدکفه کاینات مایل


هم برج زمانه بی قمر شد
هم خصلت عشق بی پدر شد


حق ساقی خویش را فرا خواند
بر کام زمانه تشنگی ماند


در حسرت آن کفی که برداشت
از آب و فرو فکند و بگذاشت


کف بر لب رود و در تکاپوست
هر آب رونده در پی اوست


هر موج به یاد آن کف و چنگ
کوبد سر خویش را به هر سنگ


چون مه شب چارده بر آید
دریا به گمان فراتر آید


ای بحر بهل خیلا باطل
این ماه کجا و بوفضایل


گیرم دو سه گام بر تو آیی
کو حدّ حریم کبریایی؟!


139208171434386651494443.jpg

 

شیخ رجبعلی

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"



dam.gif


رد خون دست ساقی هنوزم رو لب مشکه

گریه های مشک پاره شبیه بارون اشکه

شونه زخمی نخلی شده تکیه گاه سقا

محوه خیمه ربابه آخرین نگاه سقا


جای بوسه علی رو تک تک تیرها شمردن

آبروی پهلوون و کنار علقمه بردن


کنار خیمه سقا طفلکی نسشته بی تاب

میگه بچه ها بیایید عمو الآن میاره آب

یکی داره میاد از دور شب آرزو سر اومد

نگاهشون چه نا امیده بابا دست بر کمر اومد

786800_PhotoA.jpg

 

gole yakh

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
اللهم ارزقنا کربلا
روز و شب دارم دعا آرزومه اي خدا ديدن شيش گوشه ي کرببلا
همه رفتن کربلا به ديار نينوا اسم من از قلم افتاده خدا
من و اين ديده ي تر من و قلب پرشرر من و يک عکس ضريح کربلا
حرم اربابم حسين صحن بين الحرمين شده فکر و ذکر و خواب هر شبم
همه سوز و ساز من اينه امتياز من که غلام و سينه چاک زينبم
ميرسه تو هيئتا به مشام جان ما بوي دلنواز ياس از علقمه
بَه! که چه غوغا ميشه محشري بر پا ميشه شب جمعه کربلا با فاطمه
چي ميشه روز جزا به سپاس گريه ها ما بشيم از همه آدما جدا
مست شاه نينوا جاي جنت خدا ما بشيم ساکن کوي کربلا​
 

gole yakh

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
دارد می آید محرم
یک کاروان دل به سویت
تو رهروی سوی فردا
دارد می آید محرم
ماه پر از یاد مولا

دارد می آید محرم
ماه مساجد، تکایا
ماه غم و اشک و ماتم
بر غربت ابن زهرا

دارد می آید محرم
ماه همیشه سیه پوش
ماهی که هر انقلابی
از یاد آن گشته پرجوش

دارد می آید محرم
ماه حسین و علمدار
هیهات از هرچه ذلت
از زندگانی چو مردار

هیهات از هرچه بیعت
با هر یزید زمانه
از مسلک اهل کوفه
از اشک بی پشتوانه

دارد می آید محرم
و کربلا کل دنیاست
شمر و اباالفضل و هانی
نقش من و تو همین هاست

باید که خود را بیابیم
ما در کدامین سپاهیم؟
یا در عمل اهل حقیم
یا آنکه اهل تباهیم
 

gole yakh

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
سلام من به محرم
ســـلام مــن بــه مـحـرم، مـحـرم گــــل زهــرا
بـه لطـمه هـای ملائـک بـه مــاتـم گــل زهـرا

سـلام مـن بـه مـحـرم بـه تشنـگی عـجـیـبـش
بـه بـوی سیـب زمـینِ غـم و حـسین غریـبش

سلام من بـه محـرم بـه غصـه و غــم مـهـدی
به چشم کاسه ی خون وبه شال ماتم مـهـدی

سـلام من بــه مـحـرم بـه کـربـلا و جـلالــش
به لحظه های پـرازحزن غرق درد و ملامش

سـلام مـن بـه مـحـرم بـه حـال خستـه زیـنـب
بـه بــی نـهــایــت داغ دل شـکــستــه زیـنـب

سلام من به محرم به دست ومشک ابوالفضل
بـه نـا امیـدی سقـا بـه سـوز اشـک ابوالفضل

سـلام مـن بـه مـحـرم بـه قــد و قـا مـت اکـبـر
بـه کـام خـشک اذان گـوی زیـر نـیزه و خنجر

سلام من به محرم به دسـت و بـا زوی قـاسم
به شوق شهد شهادت حنـای گـیـسـوی قـاسم

سـلام مـن بـه مـحـرم بـه گـاهـواره ی اصـغـر
به اشک خجلت شاه و گـلـوی پـاره ی اصـغـر

سـلام مـن بـه مـحـرم به اضـطـراب سـکـیـنـه
بـه آن مـلـیـکـه، کـه رویش ندیده چشم مدینه

سـلام مـن بـه مـحـرم بـه عـا شـقـی زهـیـرش
بـه بـاز گـشـتـن حُر و عروج خـتـم به خیرش

سلام من بـه محرم بـه مسـلـم و به حـبـیـبش
به رو سپیدی جوُن و به بوی عطر عجیـبـش

سلام من بـه محرم بـه زنگ مـحـمـل زیـنـب
بــه پـاره، پـاره تــن بــی سـر مـقـابـل زیـنـب

سلام من به محـرم به شـور و حـال عیـانـش
سلام من به حسـیـن و به اشک سینه زنـانش

fu2009.jpg


 

gole yakh

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
محرم بهترین ماه
از زمین تا آسمان آه است می دانی چرا؟
یک قیامت گریه در راه است می دانی چرا؟

بر سر هر نیزه خورشیدی ست یک ماه تمام
بر سر هر نیزه یک ماه است می دانی چرا؟

اشهد ان لا...شهادت اشهد ان لا ...شهید
محشر الله الله است می دانی چرا؟

یک بغل باران الله الصمد آورده ام
نوبهار قل هوالله است می دانی چرا؟

راه عقل ازآن طرف راه جنون از این طرف
راه اگر راه است این راه است می دانی چرا؟

از رگ گردن بیا بگذر که او نزدیک توست
فرصت دیدار کوتاه است می دانی چرا؟

از کجا معلوم شاید ناگهانت برگزید
انتخاب عشق ناگاه است می دانی چرا؟

از محرم دم به دم هر چند ماتم می چکد
باز اما بهترین ماه است می دانی چرا؟​
 
بالا