اشعار عاشورا

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
امشب فقط مانده برای ما برادر

این دشت فردا می کند غوغا برادر

با من نگو فردا چه خواهد شد که زینب(س)

می ترسد از غمهای این صحرا برادر

خار مغیلان بیابان جمع کن تا

فردا نگردد جمع با پاها برادر

راز و نیاز امشب تو فرق دارد

از غصه ها می گوید این نجوا بردار

می گویی از گودالُ خونُ و طاقتی نیست

تا دیدنیها بشنوم حتی برادر

باور ندارم زینتِ دوش نبی را

سُمها کند هم سطح با شنها برادر

درد فراق تو برای کشتنم بس

دیگر چرا سر نیزه و سرها برادر

از غارت خلخال و خون گوشواره

چیزی نگویی بین مَحرمها برادر

گفتی اسارت می روم، اینکه محال است!!

با غیرتی که دیدم از سقا برادر

وقتی میان نیزه ها گم شد تن تو

با ناله ات راه مرا کن وا برادر

ای وای از آن لحظه که می آید، ندای

آهِ غریبِ مادرِ زهرا برادر
 

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
شب است و بوی جدایی ز کربلا آید
‏صدای ناله زینب ز نینوا آید
صدای خواندن قرآن ز حنجر اکبر
‏برای دفعه آخر چه با صفا آید
هنوز ماه مدینه محافظ حرم است
‏کنار خیمه طفلان صدای پا آید
نشسته بانوی مظلومه با برادر خود
‏سخن ز غربت و هجران در آن سرا آید
هر آنچه دشت هراسش همیشه، خواهد دید
‏امان زلحظه فرداکه پر بلا آید
دوباره پهلوی بشکسته را عیان بیند
‏که روی خاک به صورت غم آشنا آید
هنور یار نرفته، چنین پریشان است
‏چه میکند که سر او به نیزهها آید



شاعر:جواد حیدری
 

montazer

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]فریاد بزن که کربلا ماتم نیست[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]میراث حسین، درد و داغ و غم نیست

[/FONT]

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]جان مایه ی نهضت حسینی اینست:[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]"هر کس که به ظلم تن دهد، آدم نیست"[/FONT][FONT=arial,helvetica,sans-serif]



شاعر: رضا اسماعیلی
[/FONT]

 

*مریم*

کاربر ویژه
"بازنشسته"
علم افتاد،این یعنی اشارت رسول اله: یا زینب! بشارت تمام امتحانت هست در این: "غروب ِ کربلا یعنی اسارت"
احمد سوسرایی
 

najva

خودمونی
"منجی دوازدهمی"
محمد روحانی (نجوا کاشانی)

(هفتاد و دو گل)

جانـت بـه کــویــر تفتــه
دریـا بخشید


هفتاد و دو گل ، به متن صحرا
بخشید


بـــا جلـــوه ی کــربـلای
عـاشـورایی


خـون تــو بـه رنگ سرخ معنا
بخشید

 

najva

خودمونی
"منجی دوازدهمی"

محمد سین امیدی

خونی که ز پیشانی او جاری
شد

سرسبــزترین بهارِ بـیداری شد



آن سر که به روی نیزهها گشت بلند

آیینــة روشن فــــداکاری شـــد

 

najva

خودمونی
"منجی دوازدهمی"

کربلا یعنی که یار رهبری
از حسین عصر خود فرمانبری

بیعت ما شیعیان عین ولاست
زاده ی زهرا علی روح خداست



عده ای از شیعیان غافل شدند
از اطاعت از ولی کاهل شدند


راه حق در منظری دور از ولایت دیده اند
کاغذ سر نیزه را گویی که قرآن دیده اند


کیستند اینان؟ خوارج زمانگیج و مبهوت از ولی در این زمان


خلق را در اشتباه انداختند
یوسف ما را به چاه انداختند
 

najva

خودمونی
"منجی دوازدهمی"
axgig.com_images_91312768359343123707.gif


سلام من به تو و زخم های زیبایت
به تشنگی لب خشک رو به دریایت

هزار رود نشسته اند تا که سجده کنند

دوباره مثل همان روز سخت برپایت

هنوز می شونم صوت سرخ قرآن را

میان قرن ها سکوت ، از نایت

قبیله من از آن زخم ها خبر دادند

که روز واقعه کوشید در تمنایت

گمان کنم که از آن روز آسمان و زمین

هنوز تکیه نمودند روی پاهایت

چه سروها که شکستند از شنیدن تو

چه کوه ها که تکیدند از مدارایت

چه ابتدای عجیبی است روز عاشورا

هنوز حل نشده دردلم معمایت

عزیز خوب من ای کاشکی که می مردم

در آن غروب غم انگیز دشتها جایت

اگر چه وسعت فریاد تو جهانگیر است

هنوز می شنوم از کویر آوایت

تو ابتدای تمام پرندگان بودی

چه دلنشین و گواراست نقش رویایت

محمد حسين مولايي


axgig.com_images_06613472816946392912.jpg

 

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
بتاب ای مه که زینب دل غمین است
پریشان دل ز مرگ شاه دین است

بتاب ای مه رقیه دل کباب است
ز مرگ باب خود در پیچ و تاب است

بتاب ای مه تو بر گلهای زهرا
که پرپر گشته در این دشت و صحرا

بتاب ای مه که اندر پای گلها
فتاده باغبان از جور اعدا

بتاب ای مه که اندر شور و شینم
پریشان دل من از مرگ حسینم

بتاب ای مه که بینم کودکانم
سرشک غم رود از دیدگانم

خداحافظ حسین با وفایم
که من عازم سوی شام بلایم

تویی در کربلا بی یار و تنها
من اندر شام غم بی آشنایم

بروی نی سرت از کوفه و شام
بود هم مونس و هم رهنمایم

ترا امشب نگهبان ساربان است
من اندر کوفه در بند بلایم
 
بالا