اشعار فاطمیه (ایام شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها)

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار فاطمیه (ایام شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها)

مادر از زندگی خویش تو بیزار مشو
ای قرار دل من خسته ز دلدار مشو
خیز و تا جمع کنم بستر خونین تو را
مرو از هوش دگر خسته وبیمار مشو
فقط از بهر شفا کن تو دعا وپس از این
طالب مرگ خود از خالق دادار مشو
با نگاهت به خدا قلب مرا سوزاندی
اینقدر جان حسن خیره به مسمار مشو
من خودم زیر بغل های تورا می گیرم
تو فقط پیش علی دست به دیوار مشو
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار فاطمیه (ایام شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها)

غریبی مرا آنان چو دیدند
به درب خانه ام اتش کشیدند
لگد بر در زدو دیدم به چشمم
چگونه یاس را از شاخه چیدند
***
نبینم دست بر پهلو بگیری
به درد و غصه هر دم خو بگیری
الهی بشکند دست هرآنکس
که باعث شد تو از من رو بگیری
***
به یاد کوچه شد دل پر شراره
که من دیدم به چشم پر ستاره
چنان از کینه زد سیلی به رویت
که از گوش تو افتاد گوشواره
***
علی را تا که من بی یار دیدم
خودم را در بر اغیار دیدم
به یاریش چنان خوردم سیلی
که در کوچه حسن را تار دیدم
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار فاطمیه (ایام شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها)

شرح وصف تو بگویم دهنم میشکند
تن به این کار دهم ، کلّ تنم میشکند
تن من شیشه و اوصاف تو یک کوه بلند
شیشه برکوه زند مطمئنم میشکند
خواستم مدح بگویم ولی هر بارنشد
یاد داغ تو می افتم سخنم میشکند
بلبل باغ دلم تا که به این بیت رسد
نوک خود زیر کلوخ چمنم میشکند
زنده ومرده ندارد غم تو بغض مرا
مطمئنم که میان کفنم میشکند
باز کافیست بگویم تو و یک کوچه ی تنگ
پس سکوت همه در انجمنم میشکند
آه از لحظه ی سختی که تو فریاد زدی
دست بردار غرور حسنم میشکند
حتم دارم که از این سینه زدن مثل شما
استخوان زیر همین پیرهنم میشکند
گردن شخص پلیدی که تو را زد ، پسرت
بین آن کوچه که گفتی حسنم میشکند
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار فاطمیه (ایام شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها)

تا که با دیوار، چوبِ در تبانی می کند
قامت رعنای یارم را کمانی می کند
هر چه می پرسم از این مردم نمی داند کسی
آنچه میخی آهنی با استخوانی می کند
دست بادِ سرد، سنگین هم نباشد باز هم
صورت یاسی جوان را ارغوانی می کند
تازگی در خانه رو می گیرد از من فاطمه
مهربان من چرا نامهربانی می کند
پس چرا دستی به پهلو می زند محبوب من؟
هی چرا در پا شدن یاد جوانی می کند؟
از تماشای پرستویم پریشان می شوم
تا به چشمانم نگاهی آسمانی می کند
باز کن یک بار دیگر چشم هایت را ببین
دارد اینجا زینبت شیرین زبانی می کند
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار فاطمیه (ایام شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها)

و خدا خواست که از هر بشری سر بشود در دلش چشمه بجوشاند و کوثر بشود سدره ی عشق از این نهر تناور بشود عالم از بوی خوش یاس معطر بشود روی او آینه ی صورت حیدر بشود عشق آیینه در آیینه مکرر بشود دست خالی خدیجه پُرِ گوهر بشود مصطفی بار دگر صاحب مادر بشود
عرش را با قدم فاطمه آراست خدا
گفت او مادر ما باشد و می خواست خدا؛
از لبش آیه ی تطهیر مطهر بشود
هر که از باده ی او تر نشد ابتر بشود وای اگر ساقی ما صاحب ساغر بشود چشم بر هم زدنی میکده محشر بشود تا به خُم لب بزند مِی دو برابر بشود جام تقدیر شب قدر مقدر بشود شاعر میکده کم مانده پیمبر بشود اگر از باده ی او قافیه هم تر بشود
عرش را با قدم فاطمه آراست خدا
گفت او مادر ما باشد و می خواست خدا
نور سوم برسد مکه منور بشود
چشم هایش حجرالاسود دیگر بشود معبد آسیه و مریم و هاجر بشود بعد از این کارِ عرب سجده به دختر بشود و خدا خواست برای همه مادر بشود تا اگر رهگذری خسته و مضطر بشود یا یتیمی برسد زائر این در بشود نخی از چادر او رشته ی آخر بشود
تو دعا کن، پسرت فاطمه، دیگر برسد
«فرج» و «عهد» بخوان تا سحری سر برسد
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار فاطمیه (ایام شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها)

پشت در ای گل من برگ و برت مانده به جا
ملک سوخته ام بال و پرت مانده به جا
پر شده شهر از اینکه تو دگر خواهی رفت
روی دیوار گلی ام خبرت مانده به جا
من ندیدم تو که دیدی ، ز نگاهت خواندم
حادثه بین دو چشمان ترت مانده به جا
گریه کم کن که حسین و حسن تو هستند
داغ ششماهه اگر بر جگرت مانده به جا
من از این خس خس هر نیمه شبت فهمیدم
زخم بر سینه ی بر من سپرت مانده به جا
با غلافی زد و بازوی تو از کار افتاد
رد شلاق به دست دگرت مانده به جا
خوب شد دست نبردی تو به گیسو زهرا
حرف نفرین که زدی تو اثرت مانده به جا
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار فاطمیه (ایام شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها)

دمی که شعله به دارالشفای من افتاد
به پشت خانه ی من جانفدای من افتاد
دری که سوخت اساسا ز پایه اش سست است
لگد زدند و در این سرای من افتاد
چه آمده به سر همسرم نمی دانم
از آن به بعد دگر با وفای من افتاد
به اذن من همه حمله به سویم آوردند
و ریسمان به سرو دست های من افتاد
کننده ی در خیبر طناب پیچ که دید
به گریه مرد یهودی برای من افتاد
قرار بود که زهرا ز من جدا نشود
به این دلیل به کوچه به پای من افتاد
غلاف دست به کار شد به بازویش بس خورد
که دست فاطمه از این عبای من افتاد
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار فاطمیه (ایام شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها)

کیست این بانو که هرجا می گذارد پا سر است!
خاک پایش از تمام مردم دنیا سر است!
در به خاک پایش افتادن تأمل نارواست
هر که نشناسد در این هنگامه سر از پا سر است!
محفل عشق است هرجا نام او را می برند!
هرچه پایین تر نشیند هرکه در اینجا سر است!
هر که را یارای سودا نیست در بازار عشق!
نرخ این سودای پایاپای یا جان یا سر است!
بوی پیراهن شفای دیده ی یعقوب نیست!
اهل دل در عین نابینایی از بینا سر است!
هر کجا پا میگذاری در بیابان جنون
جان من آرامتر! هر سنگ این صحرا سر است!
کس نمی داند کجا خفته ست اما خاک او
گرچه پنهان گشته از هر مرقد پیدا سر است!
در مقام صبر و قرب از روی تسلیم و رضا
از ملک های مقرّب نیز او حتّی سر است
همردیف حضرت پیغمبر و مولا علی!
از تمام انبیاء و اولیاء زهرا سر است!
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار فاطمیه (ایام شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها)

شکوه خلقت تو عرش را تکان داده است
و اشتیاق شگفتی به کهکشان داده است
در ازدحام ملائک، مسیح انفاست
نشاط تازه به روح فرشتگان داده است
چقدر واژه ی زهرا به تو برازنده است
طلوع نور تو جلوه به آسمان داده است
بهشت حُسن! به سیب گلاب می مانی
نسیم ، رایحه ات را به بوستان داده است
بهار سبز کرامت ، فدای دستانت
صله چقدر به دستان این و آن داده است
پدر به شوق تو صدها کبوتر بوسه
به گونه های بهاریت آشیان داده است
شکسته باد تبرها ، هزار نفرین باد
به باغ یاس تنت وعده ی خزان داده است
به احترام تو آتش بگو گلستان شد!
بگو که شعله به پیراهنت امان داده است!
غروب می چکد از آسمان پهلویت
شفق به چادر تو نقش ارغوان داده است
چه ساده جان علی در مقابلش می سوخت
چگونه صبر کند؟ سخت امتحان داده است
شکست مثل همیشه چه بی صدا در خویش
تمام حرف دلش را به ریسمان داده است
نشسته خار به چشمان دل پریشانش
گلوی زخمی او دل به استخوان داده است
بس است زخم زبان ، طعنه های پی در پی
به حال خود بگذاریدش او جوان داده است
هزار بار خدا را سپاس می گویم
توان از تو سرودن به ناتوان داده است
خدا کند که بگویند شاعری یک شب
به پای یک غزل فاطمیش جان داده است
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار فاطمیه (ایام شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها)

بوی فراق می دهد این گریه های من
ماتم گرفته شال سیاه عزای منشرمنده ام که از غم زینب نمرده امآقا ببخش درگذر از این خطای منمن غصه بهشت خدا را نمی خورمجایی گرفته حضرت زهرا برای من
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا