پاسخ : اشعار شب هفتم محرم (حضرت علی اصغر علیه السلام)
همین که دو تایی به میدان رسیدند
روي دست خورشید،شش ماه دیدند
به والله کارش علی اکبري بود
اگر چه علی اصغرش آفریدند
سرش را روي شانه بالا گرفته ست
کسی را به این سر بلندي ندیدند
از این سمت،علی که جلوتر می آمد
از آن سمت ،لشگر ،عقب می کشیدند
همین که گلوي خودش را نشان داد
تمامی دل ها به رایش طپیدند
پدر گردنش کج ؛ پسر گردنش کج
چقدر این دو از هم خجالت کشیدند!
لب کوچکش خشک و حلقوم او خشک
چه راحت گلوي علی را بریدند
عبا گرچه نگذاشت زن ها ببینند
صداي کف و سوت را که شنیدند
همین که دو تایی به میدان رسیدند
روي دست خورشید،شش ماه دیدند
به والله کارش علی اکبري بود
اگر چه علی اصغرش آفریدند
سرش را روي شانه بالا گرفته ست
کسی را به این سر بلندي ندیدند
از این سمت،علی که جلوتر می آمد
از آن سمت ،لشگر ،عقب می کشیدند
همین که گلوي خودش را نشان داد
تمامی دل ها به رایش طپیدند
پدر گردنش کج ؛ پسر گردنش کج
چقدر این دو از هم خجالت کشیدند!
لب کوچکش خشک و حلقوم او خشک
چه راحت گلوي علی را بریدند
عبا گرچه نگذاشت زن ها ببینند
صداي کف و سوت را که شنیدند