اشعار شب هفتم محرم (حضرت علی اصغر علیه السلام)

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شب هفتم محرم (حضرت علی اصغر علیه السلام)

یک غنچه که رنج تشنگی آبش کرد
نامردی روزگار بی تابش کرد
می خواست لبی تر کند و برخیزد
افسوس که تیر حرمله خوابش کرد

هفتاد و دوتا فرشته با مادر سوختدر هاله ی آه ودرد وغم خواهر سوختتاریخ دوباره آتشی بر پا کردقنداقه ی کوچک علی اصغر سوخت
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شب هفتم محرم (حضرت علی اصغر علیه السلام)

كاش اين قبر تو گم باشد و پيدا نشود

اگرم شد سر نبش قبر بلوا نشود


از تو گهواره اي مانده ببرندش غارت
ولي اي كاش سر راس تو دعوا نشود

گفته بودم بنشيني به سر تيغ پسر
كه به سرنيزه سر كوچك تو جا نشود

کاش با دیدن تو در همه ی راه علی
بيش از اين قامت خم گشته ي من تا نشود ؟

من هنوز از نگه حرمله ها مي ترسم
كاش ديگر كسي مشغول تماشا نشود

لب به گريه نكني باز اگر مي خواهي
بوسه ي چوب به لبهاي تو پيدا نشود

گر چه خاليست علي جاي تو در آغوشم
ولي بهتر كه زآغوشه ي زهرا نشود

غارت اينجا نه فقط درهم و دينار و زر است
كاش اين سوخته معجر زسرم وا نشود
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شب هفتم محرم (حضرت علی اصغر علیه السلام)


هر كي گوشش به سخن هاي منه
ديگه از تشنگي فرياد نزنه

هر چي يار داشته بابا فدا شده
بچه ها ديگه بابا تنها شده

باباي ما ديگه سقا نداره
رفته و براي ما آب بياره

من از اون گوشه ي خيمه مي ديدم
حرفاشو با قوم كافر شنيدم

مي خواد از ماها خجالت نكشه
داره از دشمن و منت مي كشه

نمي گم منت ذلت مي كشه
بلكه منت هدايت مي كشه

بچه ها دست بابا خوني شده
گمونم شش ماهه قربوني شده

عباشو طوري رواصغر كشيده
گمونم خيلي خجالت كشيده
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شب هفتم محرم (حضرت علی اصغر علیه السلام)

یک تیر سه شعبه آمد و رسوا شد
ذکر لب اهل خیمه واویلا شد
با حسرت و آه زیر لب گفت حسین:
این تیر چگونه در گلویت جا شد؟!

 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شب هفتم محرم (حضرت علی اصغر علیه السلام)

ای تیر، خطا كن! هدفت قلب رباب است


یا حنجره سوختهٔ تشنهٔ آب است؟

كوتاه بیا تیر سه شعبه، كمی آرام

هو هو نكن این شاپرك تبزده خواب است

او آب طلب كرده فقط، چیز زیادی است؟

گیرم كه ندادند ولی این چه جواب است؟

رنگش كه پریده، دو لبش مثل دو چوب است

نه، تیر! تو نه، چارهٔ كارش فقط آب است



این طفل گناهی كه نكرده كمی انصاف

این جاست، ببینید كه حالش چه خراب است

این مرثیه را ختم كنید آی جماعت!

یك جرعه نه، یك قطره دهیدش كه ثواب است
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شب هفتم محرم (حضرت علی اصغر علیه السلام)

یک تیغ بزن که پاره پیکر بشود
یا نیزه بزن شبیه اکبر بشود
نه تیر بزن به سوی حلقش تا که
داغ پدرش چند برابر بشود!
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شب هفتم محرم (حضرت علی اصغر علیه السلام)

رباب است و خروش و خسته حالی

به دامن اشک و جای طفل خالی

اگر گهواره را پس داده بودند

دلش خوش بود با طفل خیالی




نمودي بر پدر ياري عزيزم
از او كردي طرفداري عزيزم
الهي مادرت دورت بگرده
چه قبر كوچكي داري عزيزم
***
فداي چشم تو كه نيمه بازه
بگو با داغ تو مادر چه سازه
اگر چه گوش تا گوشت بُريدند
رقيه با تو در راز و نيازه



تو رفتي و شدم درمونده اصغر
لباسات پيش مادر مونده اصغر
پدر در وقت دفنت جاي تلقين
برا تو لاي لايي خونده اصغر
***

به پشت خيمهاي مولا خجل رفت
به همراهش دل صد خسته دلرفت
الهي بيش از اين زنده نمونم
تموم آرزوهام زير گل رفت



پس از عباس دشمن بي حيا شد
دگر نزديكتر بر خيمه
ها شد
چنان تير سه شعبه داشت سرعت
سر اصغر به يك بوسه جدا شد


در دشت بلا تیر و سنان می بارد
گویی که فلک خون به زمین می کارد​
ای کاش کسی ز حرمله می پرسید​
نوزاد ، گلو ، تیر ، چه نسبت دارد
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شب هفتم محرم (حضرت علی اصغر علیه السلام)

در كودكيامامير صدها مَردَم

همراه، جلالت علي آوردم
آوارهترين عاشق ثاراللهم
از اول عمر خود بيابانگردم



كجا خفتی کجا گنجینه من؟
بیا بیرون ز خاک آیینه من
از آن لحظه که قدری آب خوردم
كمی شیر آمده در سینه من
سید محمد بابا میری


صدای مادری غرق نیازه
وجودش یکسره سوز وگدازه
‏کمی آهسته تر دفنش کن ای شاه
‏ببین چشم قشنگش نیمه بازه
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شب هفتم محرم (حضرت علی اصغر علیه السلام)

آنقدر توان در بدن مختصرت نیست

آنقدر که حال زدن بال و پرت نیست

بر شانه بینداز خودت را که نیفتی
حالا که توانایی از این بیشترت نیست

فرمود: حسینم، به خدا مسخره کردند
گفتند:مگر صاحب کوثر پدرت نیست

گفتی که مکِش منت این حرمله ها را
حیف از تو و دریای غرور پسرت نیست

حالا که مرا می بری از شیر بگیری
یک لحظه ببین مادر من پشت سرت نیست؟

تو مثل علی اکبری و جذب خدایی
آنقدر که از دور و برت هم خبری نیست

آنقدر در آن لحظه سرت گرم خدا بود
که هیج خبر دار نگشتی که سرت نیست

این بار نگه دار سرت را که نیفتد
حالا که توانایی از این بیشترت نیست
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شب هفتم محرم (حضرت علی اصغر علیه السلام)

اى اهل كوفه رحمى این طفل جان ندارد
خواهد كه آب گوید اما زبان ندارد
دیشب به گاهواره تا صبح دست و پا زد
امروز روى دستم دیگر توان ندارد
هنگام گریه كوشد تا اشك خود بنوشد
اشكى كه تركند لب دور دهان ندارد
رخ مثل برگ پائیز لب چون دو چوبه خشك
این غنچه بهارى غیر از خزان ندارد
اى حرمله مكش تیر یكسو فكن كمان را
یك برگ گل كه تاب تیر و كمان ندارد
شمشیر اوست آهش، فریاد او تلظّى
جانش به لب رسیده تاب بیان ندارد
رحمى اگر كه دارید یك قطره آب آرید
بر كودكى كه در تن جز نیمه جان ندارد
با من اگر بجنگید تا كشتنم بجنگید
این شیر خواره بر كف تیغ و ستان ندارد
مادر نشسته تنها در خیمه بین زنها
جز اشك خجلت خود آب روان ندارد
تا با خدنگ دشمن روحش زند پر از تن
جز شانه امامش دیگر مكان ندارد
میثم- به حشر نبود غیر از فغان و آهش
آن كو از این مصیبت آه و فغان ندارد
 
بالا