اشعار شب هفتم محرم (حضرت علی اصغر علیه السلام)

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شب هفتم محرم (حضرت علی اصغر علیه السلام)

گلوی تو چه گلویی که نیزه دان شده است

و نیزه زیر گلوی تو ارغوان شده است

به سن وسال و قیافه و زور بازو نیست
بزرگ مرد همین ایل و خاندان شده است

عطش برای شما چه بهانه خوبی است
و گرنه آب برای تو نیمه جان شده است

تو دست خالی و دشمن سه شعبه آورده است
چقدر حرمله پیش تو ناتوان شده است

به پای خاست ، رجز خواند و قصد میدان کرد
چه کودکی که به شش ماهگی جوان شده است

و لابه لای نگاهش غم پدر پیداست
تمام دغدغه اش چوب خیزران شده است

و گشت خون تو تا هفت آسمان جاری
زمین چقدر در اینجا چو آسمان شده است

تمام دغدغه ام شرح تلخ این قصه است
گلوی تو چه گلویی که نیزه دان شده است
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شب هفتم محرم (حضرت علی اصغر علیه السلام)

ششماهه بود و رنگ جمالش پريده بود

از هوش رفته يا كه به ناز آرميده بود

چشمان خود گشود و ز گهواره زد برون
هل من معين غربت بابا شنيده بود

او محسن است يا كه از او در نيابت است
خاكستري كه حاصل عمر شهيده بود

لب تشنه بود از عطش غربت پدر
آمد ولي به جان ، غم بابا خريده بود

يك لحظه هم درنگ نكرد خصم خيره سر
انگار تا به حال سپيدي نديده بود

تير سه شعبهاي كه زد از جنس ميخ در
از گوش تا به گوش علي را دريده بود

باور نداشتند، علي، دست و پا زند
هجم سه شعبه چون نفسش را بريده بود

آيا شتاب تير كمك كرد يا حسين
خود تير را ز حنجره بيرون كشيده بود
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شب هفتم محرم (حضرت علی اصغر علیه السلام)

شعاع آه مرا ضرب در عذاب كنيد

محيط درد گلوي مرا حساب كنيد

از التهاب لب من گدازه ميريزد
براي كشتن آتش فشان شتاب كنيد

حسين آمده تا آبروي آب شود
بجاي هلهله فكري به حال آب كنيد

ميان جمع شما يك نفر مسلمان نيست ؟
كجاست غيرتتان ، هاي ، انقلاب كنيد

به پيرمرد جوان مرده كه نميخندند
حيا كنيد ، از اين ظلم اجتناب كنيد

مرا كه بالش دست رقيه ميخواباند
نميشود كه به تير سه شعبه خواب كنيد ؟

به سعي هاجر و سوز گلوي اسماعيل
سراب حلق مرا زمزم رباب كنيد

نزاع غنچه و فولاد آخرش پيداست
سه شعبه را كه نشد ، نيزه را مجاب كنيد
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شب هفتم محرم (حضرت علی اصغر علیه السلام)

آنقدر توان در بدن مختصرت نیست

آنقدر که حال زدن بال و پرت نیست

بر شانه بینداز خودت را که نیفتی
حالا که توانایی از این بیشترت نیست

فرمود: حسینم، به خدا مسخره کردند
گفتند:مگر صاحب کوثر پدرت نیست

گفتی که مکِش منت این حرمله ها را
حیف از تو و دریای غرور پسرت نیست

حالا که مرا می بری از شیر بگیری
یک لحظه ببین مادر من پشت سرت نیست؟

تو مثل علی اکبری و جذب خدایی
آنقدر که از دور و برت هم خبری نیست

آنقدر در آن لحظه سرت گرم خدا بود
که هیج خبر دار نگشتی که سرت نیست

این بار نگه دار سرت را که نیفتد
حالا که توانایی از این بیشترت نیست
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شب هفتم محرم (حضرت علی اصغر علیه السلام)

[h=3]طفل شیرم شیر نه، تیر بلا را دوست دارم
تشنهکامم، آب نه، دریای لا را دوست دارم
از شب میلاد گفتم، با زبان بی زبانی
عاشق کرب و بلایم، کربلا را دوست دارم[/h] [h=3]مثل قاسم، مثل اکبر، مثل عمو، مثل بابا
اشک شب، سوز درون، حال دعا را، دوست دارم
چشمهایم، نیم باز و رنگم از صورت پریده
از نوا افتادم اما، نینوا را دوست دارم
پر زدم از دامن گهواره در آغوش بابا
وصل یار و دوش مصباح الهدا را دوست دارم
باید از تیر سه شعبه، ذبح گردد حنجر من
در ره جانان، سرِ از تن جدا را، دوست دارم
حرمله، این تیر زهرآلود تو، این حنجر من
من ز نوک تیرها، آب بقا را دوست دارم
کردهام خود را جدا از دامن پر مهر مادر
بر سر دوش پدر، وصل خدا را دوست دارم
مرهم زخم گلوی من، بوَد، اشک محبّان
دوستان! من گریه و اشک شما را دوست دارم
با همین پروندۀ آلوده از لطف و کرامت
اشک چشم «میثم» بیدست و پا را دوست دارم[/h]
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شب هفتم محرم (حضرت علی اصغر علیه السلام)

[h=3]باغبان آغوش خود را باز کرد
فصلی از دیوان عشق آغاز کرد[/h] [h=3]گوهر دردانه را در جان کشید
با خدایش اینچنین آواز کرد[/h] [h=3]داده ام قربانیان بی شمار
عشق تو با من چنین اعجاز کرد[/h] [h=3]در میان گفتگو دستی ز کین
تیر دیگر در کمانش ساز کرد[/h] [h=3]تیر آمد ناگهان بر گل نشست
برگ برگش صحبت از یک راز کرد[/h] [h=3]نوگل زیبای باغ باغبان
زخم بر حنجر برایش ناز کرد[/h] [h=3]از سه سو خون از گلویش میچکید
آسمان را غرق در پرواز کرد[/h]
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شب هفتم محرم (حضرت علی اصغر علیه السلام)

[h=3]ای تیر بلا شیشه ی جان را تو شکستی[/h] [h=3]وی پیک اجل قلب جهان را تو شکستی[/h] [h=3]چشمم به رهت بود ,رسیدی به سراغم[/h] [h=3]آیینه ی آیین زمان را تو شکستی[/h] [h=3]داغ علی اکبر به دمت گشته نشانه[/h] [h=3]خون گریه نما,چون که نشان را تو شکستی[/h] [h=3]از بوسه گه فاطمه تقبیل نمودی[/h] [h=3]گنجینه ی اسرار نهان را تو شکستی[/h] [h=3]قلبی که بود قلب همه عالم امکان[/h] [h=3]کاشانه به خود کردی و آن را تو شکستی[/h] [h=3]آن لحظه که اندر دل من جای گرفتی[/h] [h=3]یکباره دل عالمیان را تو شکستی[/h] [h=3]از نای دلم نغمه ی یا فاطمه خیزد[/h] [h=3]آخر به گلو بغض فغان را تو شکستی[/h] [h=3]تیری چو تو بر سجده گه سر سپهم خورد[/h] [h=3]پیشانی آن یار جوان را تو شکستی[/h] [h=3]بر اصغر من نیز از این تیر زد اعدا[/h] [h=3]زآن قلب رباب نگران را تو شکستی[/h] [h=3]زآن حنجر و زآن سجده گه وزین دل پر سوز[/h] [h=3]فریاد,که پیمانه ی جان را تو شکستی[/h]
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شب هفتم محرم (حضرت علی اصغر علیه السلام)

[h=3]گریه نکن گل پسرم بخدا من شیر ندارم[/h] [h=3]ابی ندارم واسه تو جز اشکایی که می بارم[/h] [h=3]شاید بشه خودم برم از علقمه اب بیارم[/h] [h=3]شاید هنوز تومشک پاره ابی مونده[/h] [h=3]خجالت از توجونمو به لب رسونده[/h] [h=3]شعله ی خورشید لبای توروسوزونده[/h] [h=3]لایی لایی پسرم[/h] [h=3]تکون میدم گهوارتو همراه عمه زینب[/h] [h=3]اونقدر نگردون پسرم زبونتو دورلبت[/h] [h=3]الهی بارون بگیره تا که خنک بشه لبت[/h] [h=3]الهی که عوض بشه مسیر دریا[/h] [h=3]الهی وقتی که میری رو دست بابا[/h] [h=3]سفیدی گلوت علی جون نشه پیدا[/h] [h=3]لایی لایی پسرم[/h]
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شب هفتم محرم (حضرت علی اصغر علیه السلام)

[h=3]گهواره تکان میخورد ٬ آرام نگیرد[/h] [h=3]از سینه خشکیده دگر کام نگیرد[/h] [h=3]حالا که شنیدست ندا «ینصرنی» را[/h] [h=3]جز عزم به میدان ٬ کمک انجام نگیرد[/h] [h=3]تشنه ست٬ ولی معرفت این است که دیگر[/h] [h=3]از دست کسی غیر نبی ٬ جام نگیرد[/h] [h=3]با گریه ی بی اشک صدا کرد پدر را[/h] [h=3]تا یکّه به میدان بلا گام نگیرد[/h] [h=3]بر سینه خود تنگ گرفتش شه والا[/h] [h=3]آنگونه که کس یار دلارام نگیرد[/h] [h=3]آورد به میدان به سر دست که گویی[/h] [h=3]جز بر سر دست پدر آرام نگیرد[/h] [h=3]در مذهب آن بی صفتان بود وگرنه[/h] [h=3]با تیر ٬ کس آهو بچه ای رام نگیرد[/h] [h=3]خندید به روی پدر آندم که رهاشد[/h] [h=3]مرغی که دگر دانه از این دام نگیرد[/h]
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شب هفتم محرم (حضرت علی اصغر علیه السلام)

شبی كه آمدی و عرش در هوات افتاد
ستاره دور و بر عطر خنده هات افتاد
همین كه عطر نفسهات در زمان پیچید
زمین برای بزرگی به دست و پات افتاد
برای دلبری از چشم بی قرار حسین
همای عشق به چشمان دلربات افتاد
بزرگ مرد قبیله، علی اصغر عشق
كنار نام شما راهی از نجات افتاد
شكوفۀ سحرِ بیت حضرت ارباب
تو آمدی و علی باز در حیات افتاد
همین كه پای تو در چشم شهر سكنی كرد
عطش به چشم پر از آتش فرات افتاد
تو مستجاب ترین ذكر هر دعا هستی
ضمان حاجت هر درد بی دوا هستی
تو مثل یك گل سرخی كه بال و پر داری
برای دلبری از دلبران هنر داری
تمام اهل شما دلبرند اما تو
كرشمه و جنم و ناز بیشتر داری
اگر چه كودكی اما گواه تاریخ است
بزرگی از پر قنداقه ات به سر داری
تویی كه یك تنه یك لشگری برای حسین
شبیه حضرت سقا دل و جگر داری
تو حرف آخر و فصل الخطاب بابایی
چرا نیامده حالا سر سفر داری
قسم به اشك رباب و به خنده های حسین
مباد لحظه ای دست از دلم تو برداری
پناه لحظۀ دلواپسی، علی اصغر
جواب روز غم و بی كسی، علی اصغر
چقدر زیر گلویت سفید و جذاب است
به قب قبت اثر بوسه های ارباب است
به شوق خندۀ تو تا به صبح بیدار است
به یك كرشمۀ چشمت رباب بی تاب است
برای لحظه به لحظت، برای آینده
رباب نقشه كشیدست، حیف بر آب است
دو فصل تاج سر خاكیان شدی و حیف
كه مثل چشم تو بخت رباب در خواب است
نوای نغمۀ لالاییت چه دلگیر است
ترنمی كه نوایش عمو عمو آب است
عطش رسید و ترك شد لب شما می سوخت
برای لحظۀ قربانیت خدا می سوخت
پدر كه قصۀ ذبح عظیم می داند
برای زیر گلوی تو روضه می خواند
چقدر نازك و نرم است حنجرت، حتی
كه رد باد به زیر گلوت می ماند
ولی هنوز زمانی نمی شود كه رباب
كنار نیزه برای تو فاتحه خواند
رسیده است غروب عظیم عاشورا
تو روی دست پدر سبز می شوی حالا
 
بالا