&& خاطرات شهدا &&

mahdi gh

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
پاسخ : خاطرات شهدا

در جبهه هر بار كه از مريم ۳ ساله و على ۳ ماهه اش صحبت مى شد، مى گفت: آنها را به اندازه اى دوست دارم كه جاى خدا را در دلم، تنگ نكنند.

www.aviny.com_Rahiyan_Noor_revaiat_eshgh_khatere_R_N_24.jpg



 

mahdi gh

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
پاسخ : خاطرات شهدا

در آستانه عملیات بیت المقدس، دشمن دست به تحرکات گسترده ای زده بود و مرتبا نیرو و تجهیزات به جبهه های جنوبی ارسال می کرد. لذا از سوی نیروی هوایی تدبیری اندیشیده شد تا ضربه ای کاری به دشمن وارد شود لذا بعد از کسب اطلاعات لازم و تهیه نقشه های پروازی، تصمیم بر این شد که در یک عملیات گسترده هوایی عقبه دشمن از جمله نفرات و تجهیزات آنها از ارتفاع بالا بمباران شدید شود.


www.aviny.com_Rahiyan_Noor_revaiat_eshgh_khatere_R_N_25.jpg

 

mahdi gh

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
پاسخ : خاطرات شهدا

ایشان برای واپسین بار در جمع رزمندگان لشکر ۲۵ کربلا سخنرانی کردند. پس از جلسه سخنرانی و اقامه نماز ، رزمندگان برای عرض ارادت به ایشان روی آوردند، برای جلوگیری از فشار و ازدحام، اطرافیان از برادران خواستند که از این کار صرف نظر نمایند؛ ولی آنان به واسطه عشق و علاقه بی پایانشان نسبت به روحانیت معظم، دست بردار نبودند ایشان در جمع مسئوولان پایگاه گفتند:...


www.aviny.com_Rahiyan_Noor_revaiat_eshgh_khatere_R_N_26.jpg

 

mahdi gh

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
پاسخ : خاطرات شهدا

در عملیات بازی دراز هلی کوپتر های عراقی به صورت مستقیم به سنگر های بچه ها شلیک می کردند و اوضاع وخیمی را ایجاد کرده بودند در همان وضع یکی از نیروها به سمت محسن رفت و با ناراحتی گفت : « پس آنهایی که قرار بود مارا پشتیبانی کنند کجایند ؟ چرا نمی آیند !؟ چرا بچه ها را به کشتن می دهی !؟ وزوایی سرش را برگرداند ، نگاهی به آسمان انداخت و همه را صدا زد صدایش در فضا پیچید که می گفت : « الم تر کیف فعل ربک با صحاب الفیل ... » ...



www.aviny.com_Rahiyan_Noor_revaiat_eshgh_khatere_R_N_27.jpg

 

mahdi gh

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
پاسخ : خاطرات شهدا

این شهیده بزرگوار با اوجگیری مبارزات مردم در جریان انقلاب اسلامی در تظاهرات و راهپیماییهای مردمی علیه حکومت شاهنشاهی شرکت کرد و با پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی و تشکیل سپاه پاسداران به جمع این خیل عاشق پیوست و دورههای آموزشی را با موفقیت به پایان رساند.و با آغاز جنگ تحمیلی درشهر آبادان را ترک نکرد و دوشادوش برادران رزمنده به دفاع ازخاک کشورش پرداخت .

www.aviny.com_Rahiyan_Noor_revaiat_eshgh_khatere_R_N_28.jpg

 

mahdi gh

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
پاسخ : خاطرات شهدا

وقتی خبر شهادت شهید شیرودی را به حضرت امام رساندم ایشان شدیدا منقلب شد و متاثر گشت و پس از آنکه اشک از چشمانش سرازیر شد فرمود :«شیرودی آمرزیده است.»

www.aviny.com_Rahiyan_Noor_revaiat_eshgh_khatere_R_N_29.jpg

 

mahdi gh

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
پاسخ : خاطرات شهدا

حاج احمد متوسلیان در مریوان و پاوه، هر عملیاتی که انجام داد با خون دل بود، او بنی صدر را تهدید کرد که تو در خواب هم مریوان را نمیبینی.» بنی صدر هم گفت: تو در حدی نیستی که با من صحبت کنی و کار به جایی رسید که بنی صدر گفت با هلی کوپتر وارد مریوان میشود. حاج احمد گفته بود و به نیروها آماده باش داده بود که هلی کوپتر بنی صدر را بزنید و حتی به او فرصت پیاده شدن ندهید. ....


www.aviny.com_Rahiyan_Noor_revaiat_eshgh_khatere_R_N_30.jpg

 

mahdi gh

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
پاسخ : خاطرات شهدا


خاطراتی از شهید سيد محمدرضا دستواره

گلوله از همه طرف مى باريد. مجال تكان خوردن نداشتيم. سه نفرى داخل سنگرى كه از كيسه هاى گونى تهيه شده بود، پناه گرفته بوديم. بقيه بچه ها، هر كدام در سنگرى قرار داشتند ...



www.aviny.com_Rahiyan_Noor_revaiat_eshgh_khatere_r_n_31.jpg



 

mahdi gh

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
پاسخ : خاطرات شهدا

شیوه خاصی هم در جذب جوانان داشت گاهی حتی خود من هم به سّید می گفتم: اینها کی هستند می آوری هیأت؟ به یکی می گویی بیا امشب تو ساقی باش. به یکی می گویی این پرچم را به دیوار بزن و .. ول کن بابا! می گفت: نه ! کسی که در این راه اهل بیت(ع) هست که مشکلی ندارد ، اما کسی که در این راه نیست ، اگر بیاید توی مجلس اهل بیت(ع) و یک گوشه بنشیند و شما به او بها ندهید می رود و دیگر هم بر نمی گردد اما وقتی او را تحویل بگیرید او را جذب این راه کرده اید.

www.aviny.com_Rahiyan_Noor_revaiat_eshgh_khatere_r_n_32.jpg

 

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
پاسخ : خاطرات شهدا


نزدیک عملیات بود. می دانستم دختردار شده.

یک روز دیدم سرپاکت نامه از جیبش زده بیرون.گفتم: این چیه؟ گفت عکس دخترمه.

گفتم:بده ببینمش. گفت خودم هنوز ندیدمش.

گفتم چرا؟

گفت الان موقع عملیاته.می ترسم مهر پدر فرندی کار دستم بده.باشه بعد...
 
بالا