پرستاری ندارم بر سر بالین بیماری مگر آهم ازین پهلو به آن پهلو بگرداند 1
مجنون الحسین کاربر فعال "بازنشسته" 4/13/13 #1 پرستاری ندارم بر سر بالین بیماری مگر آهم ازین پهلو به آن پهلو بگرداند 1
مجنون الحسین کاربر فعال "بازنشسته" 4/13/13 #2 گل، بر من و جوانی من گریه میکند بلبل به خسته جانی من گریه میکند 2
مجنون الحسین کاربر فعال "بازنشسته" 4/13/13 #3 نه چون پروانه ام كز سوز غم بال و پرم سوزد من آن شمعم كه از شب تا سحر پا تا سرم سوزد 3
مجنون الحسین کاربر فعال "بازنشسته" 4/13/13 #4 همان بهتر نگردد هيچ كس نزديك اين بستر كه دانم هر كسى آيد كنار بسترم، سوزد 4
مجنون الحسین کاربر فعال "بازنشسته" 4/13/13 #5 گذارد دست خود بر سينه سوزان من زينب ولى من بيم آن دارم كه دست دخترم سوزد 5
مجنون الحسین کاربر فعال "بازنشسته" 4/13/13 #6 گفتم او شمع است و من پروانهام بر نگردم بیعلی در خانهام 6
مجنون الحسین کاربر فعال "بازنشسته" 4/13/13 #7 اگر از گریهاش همسایگان را شکوه بر لب بود دل شبها نمیزد پلک و آنان را دعا میکرد 7
مجنون الحسین کاربر فعال "بازنشسته" 4/13/13 #8 مرا میبرد و دست او به روی شانهی من بود قد دختر، کنار مادرش کار عصا میکرد 8
مجنون الحسین کاربر فعال "بازنشسته" 4/13/13 #9 تـا عـلــی ماهَـش بـه ســوی قبـــر بُرد مـاه، رخ از شــرم، پـشـت ابـــــر بُرد 9
مجنون الحسین کاربر فعال "بازنشسته" 4/13/13 #10 آرزوهــا را عـلــی در خــــاک کـــرد خـاک هــم گـویی گــریبـان چاک کرد 10