مناجات و حرف دل

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : مناجات و حرف دل

غمش در نهانخانۀ دل نشیند


به نازی که لیلی به محمل نشیند

به دنبال محمل چنان زار گریم

که از گریه ام ناقه در گل نشیند

خِلَد گر به پا خاری، آسان برآرم

چه سازم به خاری که در دل نشیند؟

پی ناقه اش رفتم آهسته، ترسم

غباری به دامان محمل نشیند

مرنجان دلم را که این مرغ وحشی

ز بامی که برخاست، مشکل نشیند

عجب نیست خندد اگر گل به سروی

که در این چمن پای در گل نشیند

بنازم به بزم محبت که آن جا

گدایی به شاهی مقابل نشیند

"طبیب"! از طلب در دو گیتی میاسا

کسی چون میان دو منزل، نشیند؟
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : مناجات و حرف دل

سالک راه حق بیا همت از اولیا طلب


همت خود بلند کن سوی حق ارتقا طلب

فاش ببین گه دعا روی خدا در اولیا

بهر جمال کبریا آئینة صفا طلب

گفت خدا که اولیا روی من و ره منند

هر چه که خواهی از خدا بر در اولیا طلب

سرور اولیا نبی ست وز پس مصطفی علی ست

خدمت مصطفی کن و همت مرتضی طلب

پیروی رسول حق دوستی حق آورد

پیروی رسول کن دوستی خدا طلب

چشم بصیرتت به خود نور پذیر کی شود؟

نور بصیرت دل از صاحب انّما طلب

شرعْ سفینهٔ نجات آل رسول ناخدات

ساکن این سفینه شو دامن ناخدا طلب

دم به دمم بگوش هوش می فکنند این سروش

معرفت ار طلب کنی از برکات ما طلب

خستهٔ جهل را بگوی خیز و بیا به جست و جوی

از بر ما شفا بجو از دم ما دعا طلب

مفلس بینوا بیا از در ما بجو نوا

صاحب مدعا بیا از در ما دوا طلب

چند ز پست همتی فرش شوی برین زمین

روی به روی عرش کن راه سوی سما طلب

چیست سما سمای غیب مملکت بری ز عیب

جای بقای جاودان سعی کن آن بقا طلب

نیست خوشی در این سرا کیست به جز غم و عنا

عیش در این سرا مجو عیش در آن سرا طلب

راحت و امن و عافیت گر طلبی درین جهان

زهد و قنوع پیشه کن مملکت رضا طلب

هست طلب به حق سبب گر بسزا بود طلب

هر چه طلب کنی چو فیض یاوه مگو بجا طلب
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : مناجات و حرف دل

از جنون این عالم بیگانه را گم کردهام


آسمان سیرم، زمین خانه را گم کردهام

نه من از خود، نه کسی از حال من دارد خبر

دل مرا و من دل دیوانه را گم کردهام

چون سلیمانم که از کف دادهام تاج و نگین

تا ز مستی شیشه و پیمانه را گم کردهام

از من بیعاقبت، آغاز هستی را مپرس

کز گرانخوابی سر افسانه را گم کردهام

طفل میگرید چون راه خانه را گم میکند

چون نگریم من که صاحب خانه را گم کردهام؟

به که در دنبال دل باشم به هر جا می رود

من که صائب کعبه و بتخانه را گم کردهام
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : مناجات و حرف دل

مرا ببخش که تو مهربان و رحمانی


نگفته های دلم را تو خوب می دانی

دوباره بغض گرفته گلوی من را کاش

شود به لطف نگاه تو دیده بارانی

هزار مرتبه ازگــَــبر بدتر است کسی

که ناامید شده از تو در مسلمانی

امید من به تو و توبه و پشیمانی ست

دوباره سهم دل عاشقم پریشانی

تو را به رحمت و غفران تو قسم یا رب

مرا رها کن از این قید و بند نفسانی

بیا وُ درگذر از لغزشم وگرنه دهم

تو را قسم به غم بی کسیُّ و حیرانی

تو را قسم به سه ساله به صورت نیلی

به پای زخمیُّ و روی کبود و ویرانی

به مو و دامن و قلبی که سوخته سوگند

به آن سری که نشسته به روی دامانی

تو را به حقِّ رقیّه به آن دمی که جواب

به ضرب کعب نی آمد برای قرآنی

مرا ببخش به آن روضه خوان دق کرده

مرا ببر به سوی آن نگار روحانی
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : مناجات و حرف دل

حس می کنم شمیم خوش ماه یار را


آهنگ ربّنای لب نوبهار را

کم کم صدای آه سحر می رسد به گوش

آهی که زنده کرده دل بی قرار را

بیدار کرده هاتف درگاه عاشقی

با صوت عاشقانه ی خود روزگار را

گوش دلت که باز کنی نوش می کنی

نجوای آسمانیِّ شب زنده دار را

راهی به سوی عرش خداوند وا شده

باید گرفت از دل تیره غبار را

با یا علی برو به سوی خالق عظیم

بشکن به یُمن ذکر غفور این حصار را

رحم رحیم سهم دل صاف و صیغلیست

صیغل بده به توبه ی خود قلب تار را

توبه پلی ست از دل ما تا حریم عشق

باید نشانه رفت دل افتخار را

با افتخار بال و پر توبه وا کنید

دعوت کنید در حرم گریه یار را

از توبه تا دعای فرج می شود شنید

آوای ندبه های پر از انتظار را
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : مناجات و حرف دل

دنیای پر فریب مرا کور کرده است


این فرع از اصول مرا دور کرده است

شیطان برای اینکه جدا باشم از خدا

دورم بساط عیش و طرب جور کرده است

شیرینیِّ نوای تو را حس نمی کنم

گویا گناه طبع مرا شور کرده است

هر چند مجرم و بدم امّا ببین کریم

مهمان مرا به ماه پر از نور کرده است

قدری برای قدرشناسی نداشتم

ناممکنم به واسطه مقدور کرده است

این بی بها به نام علی پر بها شده

من را غلام فاطمه منظور کرده است

پوشانده پیش خلق عیوب و خطای من

ستـــّــار عار ِکار چه مستور کرده است؟!

آقا کنارم آمد و او را ندیده ام

دنیای پر فریب مرا کور کرده است
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : مناجات و حرف دل

به حقِّ فاطمه من را ببخش یا الله


مرا به حضرت زهرا ببخش یا الله

به آن نماز شکسته به پهلویی که شکست

به قامتی که شده تا ببخش یا الله

به حقِّ صوت بلال و به کوثر بی حال

به چاه و ناله ی مولا ببخش یا الله

به آه کوچه ی تنگ و به یاس نیلی رنگ

به خاک چادر غمها ببخش یا الله

به روضه ی در و دود و غلاف و دست کبود

به خون بستریِّ ما ببخش یا الله

به غسل نیمه شب و اشک دیده ی زینب

به بی قراریِّ بابا ببخش یا الله

به قبر مخفیِّ مادر به صبر آن دلبر

به روضه خوانیِّ آقا ببخش یا الله

به بی قراریِّ کعبه به هِق هق ِ ندبه

به جمعه های تمنّا ببخش یا الله
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : مناجات و حرف دل

ما دل نبسته ايم به اوضاع كار خويش


دل خوش نكرده ايم به اين كوله بار خويش

بايد خدا به داد دل بي كسم رسد

شيطان كُند وگرنه دلم را شكار خويش

رخت و لباس پاره نشان گدايي است

ما را كريم رد نكند از جوار خويش

سوگند خورده است كه بخشنده مي شويم

پس آمده است با همه ي اعتبار خويش

او قول داده است كه ما را نمي زند !

خوبان نمي زنند به زير قرار خويش

با ذره پروري به چه جايي رسيده ايم

ما را نشانده اند كريمان كنار خويش

پروانه ايم و دور علي بال مي زنيم

خارج نمي شود دل ما از مدار خويش

فرداي حشر فاطمه دنبال كار ماست

كار تمام خلق مي افتد به يار خويش

تا بشنويم نام حسين گريه مي كنيم

يكباره مي دهيم ز دست اختيار خويش
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : مناجات و حرف دل

سرخوشم از باده ای که یار دستم میدهد

جام اشکی که سحر دلدار دستم میدهد

همرهان بار سفربستند ومن جا مانده ام
گفتم آخر روسیاهی کار دستم میدهد

وای از نفسم که درراه خطا خوارم نمود
او بهانه از سر اجبار دستم میدهد

آنقدر توجیه شیطانی بچیند روی هم
تا گنه را از سر اصرار دستم میدهد

معصیت کردن براین عادی گشته چرا؟
این بلا را نفس با تکرار دستم میدهد

من گنه کارم ولی آخر به عشق فاطمه
برگ سبزی حضرت غفار دستم میدهد

ناز ساقی را به خون دل کشم تا لحظه ای
- که سبویی لحظه دیدار دستم میدهد

زیر دین کس نباشم تا دم جان دادنم
جام کوثر حیدر کرار دستم میدهد

بوسه دارد دست آن ساقی که از روز ازل
باده را بی منت و آزار دستم میدهد

در ازای هر علی گفتن به زهرایش قسم
جامی از کوثر صدو ده بار دستم میدهد

دانم آخر حق زباب القبله کرب وبلا
برگ تضمین امان از نار دستم میدهد
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : مناجات و حرف دل

توبه اي مي طلبد عفو ِ اله ِ من و تو


كه كند رحم به اين ناله و آه ِ من و تو

لطف حق منتظر ِ بارش ِ چشمان كسي است

تا بشويد گنه از روي سياه ِ من و تو

ابر ِ رحمت چكد از گوشه ي چشمان دعا

قدرتي هست در اين توشه ي آه ِ من و تو

يك قدم مانده به تقدير شب قدر بيا

نيست جز آه سحر گاه ، پناه من و تو

گِرِِهي باز كن از رشته ي غمهاي بزرگ

تا گره وا شود از ابروي ماه من و تو

چشم دل ماند ز ديدار نگارنده ي خويش

اي دل اينجاست خدا چشم به راه من و تو

چشمه ي آب بقا گر چه نخشكد هرگز

پس چه شد يك شبه خشكيد نگاه من و تو؟

بس كن اي مدعي ِ دين ِ نفاق آلوده

شهرمان تيره شد از رنگ گناه من و تو

علت اينكه نيامد پسر فاطمه چيست؟

مانده در پرده ي اعمال تباه من و تو !

گر شود دست توسل ز ولايت كوتاه

سامري مي شكند قُبح گناه من و تو

هدف از خلقت ما معرفت محبوب است

اين جهان نيست قدمگاه رفاه من و تو

نور ما نور حسين است ، خدا مي داند

كربلاي دل ما هست گواه من و تو
 
بالا