مناجات و حرف دل

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
آن چنان کز رفتن گل خار میماند به جا


از جوانی حسرت بسیار میماند به جا

آهِ افسوس و سرشکِ گرم و داغِ حسرت است

آن چه از عمر سبکرفتار میماند به جا

کام جویی غیر ناکامی ندارد حاصلی

در کف گلچین ز گلشن، خار میماند به جا

جسم خاکی مانع عمر سبکرفتار نیست

پیش این سیلاب، کی دیوار میماند به جا؟

هیچ کار از سعی ما چون کوهکن صورت نبست

وقت آن کس خوش کزو آثار میماند به جا

زنگ افسوسی به دست خواجه هنگام رحیل

از شمار درهم و دینار میماند به جا

نیست از کردار ما بیحاصلان را بهرهای

چون قلم از ما همین گفتار میماند به جا

عیش شیرین را بود در چاشنی صد چشم شور

برگ صائب بیشتر از بار میماند به جا
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : مناجات و حرف دل

در بهاران سری از خاک برون آوردن

خندهای کردن و از باد خزان افسردن
همه این است نصیبی که حیاتش نامی
پس دریغ ای گل رعنا غم دنیا خوردن
مشو از باغ شبابت بشکفتن مغرور
کز پیش آفت پیری بود و پژمردن
فکر آن باش که تو جانی و تن مرکب تو
جان دریغست فدا کردن و تن پروردن
گو تن از عاج کن و پیرهن از مروارید
نه که خواهیش به صندوق لحد بسپردن
گر به مردی نشد از غم دلی آزاد کنی
هم به مردی که گناه است دلی آزردن
صبح دم باش که چون غنچه دلی بگشائی
شیوهی تنگ غروبست گلو بفشردن
پیش پای همه افتاده کلید مقصود
چیست دانی دل افتاده به دست آوردن
بار ما شیشهی تقوا و سفر دور و دراز
گر سلامت بتوان بار به منزل بردن
ای خوشا توبه و آویختن از خوبیها
وز بدی های خود اظهار ندامت کردن
صفحه کز لوح ضمیر است و نم از چشمهی چشم
میتوان هر چه سیاهی به دمی بستردن
از دبستان جهان درس محبت آموز
امتحان است بترس از خطر واخوردن
شهریارا به نصیحت دل یاران دریاب
دست بشکسته مگر نیست وبال گردن
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : مناجات و حرف دل

این روزها که تشنه لبم مثل دلبرم


یاد رباب و قحطیُّ و لبهای اصغرم

سوز عجیب تشنگی ُّو هُرم آفتاب

گهواره و تلذ ّیُّ و شش ماهه ی حرم

گویا صدای العطش از خیمه می رسد

هَل مِن مُعین شده دم لبهای سرورم

افطار روزه دار حرم باز می شود

با تیر حرمله به روی دست دلبرم

لبخند او بلای دل شاه کربلاست

طنّاز ناز کن پدرم ناز می خرم

شاید سرت به نیزه نباشد دم غروب

آماده شد برای تو قبری به خنجرم

یا رب به حلق اصغر و شرمندگیِّ شاه

ما را ببخش حضرت ذو المنِّ و الکرم

ماه مبارک رمضان عید بندگی ست

دیدار دلبر است تمنّای آخرم
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : مناجات و حرف دل

تابع نفسیم و از رحمت گریزانیم ما ‏


پای تا سر از تغافل غرق عصیانیم ما

در عمل مانند صفر بی یک و صد هزار ‏

در مقام لاف بالا تر ز سلیمانیم ما ‏

سفره رنگین است و ما بی بهره از نعمات آن ‏

بی خبر از حرمت نان و نمکدانیم ما ‏

نعمت حق می خوریم و کفر نعمت می کنیم ‏

باز از حق طالب لطف فراوانیم ما

می دهد نان دیگری بر ما و از دون همتی ‏

بندۀ دونان برای لقمۀ نانیم ما

گرگ را بد نام از درنده خویی کرده ایم ‏

این عجب بین باز می گوئیم انسانیم ما

زندگی خود بهر ما یک دفتر دانایی است ‏

گر چه می خوانیم آن را باز نادانیم ما ‏

با وجود آن که مست خواب ناز غفلتیم ‏

ای خدا از کرده های خود پشیمانیم ما ‏

زاد راهی نیست ما را جز ولای مرتضی ‏

با تولای علی از اهل غفرانیم ما ‏

گفته پیغمبر که قرآن نیست از عترت جدا ‏

دوست دار عترت و خواهان قرآنیم ما ‏
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : مناجات و حرف دل

سفره ای بنداز و من را هم کنارش جا بده


یا کریم ابن ُ الکریم روزیِّ سائل را بده

لقمه ی نانی بگیر و پر کن این دست فقیر

با نگاهی پاسخ این سینه ی شیدا بده

روزه دار فاطمه بین قنوت نافله

مثل مادر تک تک ِ همسایه ها را جا بده

لحظه ی افطار می دانم دعایم می کنی

با دعای خود به عاشق قوّت نجوا بده

در نیایش می چکد اشک تو روی گونه ات

در میان گریه آقاجان دم ِ سقــّــا بده

" در کنار علقمه سروی ز پا افتاده است "

شرح احوال دودست و چشم و قد ِّ تا بده

" از حرم زینب بیا عبّاست آخر کشته شد"

باز دلگرمی به شاه تشنه و تنها بده
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : مناجات و حرف دل

نان و پنیر سفره ی افطارم از شما


آه و نگاه و ضرب دل زارم از شما

آهنگ قلب بی رمق و هِــق هق گلو

العفو و آه و چشم گهربارم از شما

ماه خدا رسید و مــَــهم پشت ابرها

پنهان شدی و غصّه و غم دارم از شما

با بالهای ندبه سوی توبه گاه عشق

پرواز کرده سینه ی سرشارم از شما

سرچشمه ی دعای فرج شد لب من و ...

سرمنزل هر آنچه به سر دارم از شما

راهی به سوی کوی خداوندیِّ نجات

آقا نشان بده ره دیدارم از شما

یار رفیق مانده و آلوده باش تا

قدرم دهد به قدر سر و کارم از شما

در ماه نور روز ظهور تو آرزوست

دل می دهم به تو که دلی دارم از شما
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : مناجات و حرف دل

آقا اجازه ، دل زده ام از تمام شهر


بی تو دلم گرفته از این ازدحام شهر

آقا اجازه ، دست خودم نیست خسته ام

در درس عشق من صف آ خر نشسته ام

در این کلاس ، عاطفه معنا نمی دهد

اینجا کسی به پای تو برپا نمی دهد

یعنی نمی شود که ببینم سحر رسید ؟

درس غریب غیبت کبری به سر رسید

آقا اجازه ، بغض گرفته گلویمان

آنقدر رد شدیم که رفت آبرویمان

استاد عشق ! صاحب عالم ! گل بهشت !

باید که مشق نام تو را تا ابد نوشت

یک روز میرسد که بگویند ز آسمان

آن مرد آمده است ، کجائید عاشقان ؟

آن مرد آمده است که باران عطا کند

تا این کویر غم زده را کربلا کند

آقا اجازه ، مادر پهلو شکسته ات

آیا شود که گوشه چشمی به ما کند ؟
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : مناجات و حرف دل

سفره ی افطار خود را پهن کردی در کجا ؟!


سامرا یا طوس یا کنج بقیع یا کربلا؟!

لقمه ی نانی بگیر و عاشقت را سیر کن

جان من آقا فدای لقمه ای نان شما

نان تو از جنس نان نیمه شبهای علیست

نیمه شب شاه عرب نان و رطب سهم گدا

مثل حیدر نیمه ی شب خانه ها را در بزن

منتظر داری میان تک تک این خانه ها

کوچه و پس کوچه های سینه ام بی تاب توست

ضربه های قلب من می گوید آقا جان بیا

مادرت چشم انتظار لحظه ی دیدار توست

تو بیاور بهر زخم سینه و پهلو دوا

چاره ی غمهای زهرا وارث مولا بیا

العجل دارُالشِّفای دردهای قلب ما
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : مناجات و حرف دل

مهمان شدن به خوان شما مزّه می دهد


افطار و لقمه نان شما مزّه می دهد

در هر سحر دعای فرج برلبم نشست

این العجل به جان شما مزّه می دهد

قرآن پشت پرده بخوان سوره ای که وحی

با لهجه و بیان شما مزّه می دهد

هر چند خواب روزه ی مؤمن عبادت است

رویا پر از نشان شما مزّه می دهد

بر سفره ی سحر که نبودم نماز صبح

بیدار کن تکان شما مزّه می دهد

تعجیل کن بیا که شب قدر می رسد

احیاء چه با دهان شما مزّه می دهد

ای کاش تو اقامه کنی این نماز عید

قد قامت و اذان شما مزّه می دهد
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : مناجات و حرف دل

سحر دوباره امیدی است سوی بهبودی


ز جنس پر زدنی نو به سوی قلّه ی نور

پل گذر به روی درّه های تاریکیست

نوید مقصد سبزی به سمت صبح ظهور


گرفته رونق بازار آن که اهل بکاست

چقدر گریه به زخم نداشته خوب است

ببر به خیمه ی لیلا تو نیز ظرفت را

هر آن که سر به بیابان گذاشته خوب است


حلول ماه رسید آه ماه من نرسید

غروب ها سر سفره عجیب دلتنگم

برای ندبه سرم درد میکند آری

برای ناله ی أمّن یجیب دلتنگم


یک کاسه شیر، نمک، نان و نیمی از خرما

کنار سفره ی افطاری ام میایی؟ یا

خودت برای خودت میزبان و مهمانی؟

به حسّ غربت دیرینه آشنایی، یا


اگر نمیشود آیی مرا به خیمه ببر

که همنشین تو گردم به وقت افطاری

و لااقل اگر این هم نشد، به نیت من

چه میشود که دو لقمه کنار بگذاری


سحر شنیده ام عزم مدینه را داری

کنار مرقد پنهان به یاد من هم باش

سلام ذرّه به آستان آفتاب رسان

غروب با دل سوزان به یاد من هم باش


ببین که حضرت مادر دلش به بام دعا

کبوترانه نشانده به نیّت فرجت

گرفته دست به پهلو کنار سجّاده

هزار نافله خوانده به نیّت فرجت
 
بالا