اشعار شب نهم محرم (حضرت ابالفضل العباس علیه السلام)

!!SaeeD!!

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شب نهم محرم (حضرت ابالفضل العباس علیه السلام)


جانم بفدای تو، ای ماه بنی هاشم

قربان وفای تو، ای ماه بنی هاشم

ای عبد مطیع حق، حق داده تو را رونق

این است جزای تو، ای ماه بنی هاشم

تو ساقی عطشانی، سقّای یتیمانی

رحمت بصفای تو، ای ماه بنی هاشم

تو اصل مناجاتی، تو قبلۀ حاجاتی

چشمم به عطای تو، ای ماه بنی هاشم

ای نور هدی عبّاس، شمع شهدا عبّاس

سوزم بعزای تو، ای ماه بنی هاشم

هرگزنشود نومید، هر کس بتو روی آرد

نازم بسخای تو، ای ماه بنی هاشم

ای آب بقا عبّاس، خورشید لقا عبّاس

مشتاق لقای تو، ای ماه بنی هاشم

چون نیست مرا توفیق، تا دست تو را بوسم

بوسم کف پای تو، ای ماه بنی هاشم

در موقف رستاخیز زهرا به تو می نازد

این فخر برای تو، ای ماه بنی هاشم
:53:
 

!!SaeeD!!

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شب نهم محرم (حضرت ابالفضل العباس علیه السلام)


چشمم از اشك پر و مشك من از آب تهي است

جگرم غرق به خون و تنم از تاب تهي است


گفتم از اشك كنم آتش دل را خاموش

پر زخوناب بود چشم من از آب تهي است


بروي اسب قيامم بروي خاك سجود

اين نماز ره عشق است از آداب تهي است


جان من مي برد آن آب كزين مشك چكد

كشتيام غرق در آبي كه زگرداب تهي است


هر چه بخت من سرگشته به خواب است حسين

ديده اصغر لب تشنهات از خواب تهي است


دست و مشك و علمي لازمه هر سقا است

دست عباس تو از اين همه اسباب تهي است


مشك هم اشك به بيدستي من ميريزد

بي سبب نيست اگر مشك من از آب تهي است


شعر آن است شهابا كه زدل برخيزد

گيرم از قافيه و صنعت و القاب تهي است
:53:
 

!!SaeeD!!

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شب نهم محرم (حضرت ابالفضل العباس علیه السلام)



خیل ملک ملتجی به نام ابو الفضل

جن و بشر سر به سر غلام ابو الفضل

هر که بود در دلش فروغ ولایت

میشود آگاه از مقام ابو الفضل

بوسه به خاک درش زنند به اخلاص

پادشاهان بهر احترام ابو الفضل

بر سر بام جهان همیشه نوازد

کوی شهامت فلک به نام ابو الفضل

اهل وفا نیست هر کسی که نیاموخت

درس وفاداری از مرام ابو الفضل

ساقی دوران به دشت کرببلا ریخت

باده رنج و الم بجام ابو الفضل

جور مخالف ببین که بر لب دریا

خشک شد از قحط آب کام ابو الفضل

گشت قیامت بپا چو خیمه بدیدند

در پی آب روان قیام ابو الفضل

چشم فلک خیره شد چو دید به میدان

چهره ی همچون مه تمام ابو الفضل
:53:
 

!!SaeeD!!

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شب نهم محرم (حضرت ابالفضل العباس علیه السلام)

رسيد ناله در حرم به گوش شاه محترم

اخى بيا تو در برم نگر به حال مضطرم

شنيد آن امير حى به يك قدم نمود طى

بگفت آمدم ز پى فداى قامتت شوم

ز دل كشيد ناله اى به رخ فشاند هاله اى

ز اشك همچو لاله اى ، نمود سرخ دشت و يم

تمام بلبلان من تهى ز گلستان من

نه قاسم جوان من نه اكبر و نه جعفرم

تو هم شدى بخون طپان غمت مرا به دل نهان

زجاى خيز يك زمان به دست گير اين علم

سكينه در خيال تو مرا غم وصال تو

چگونه بى جمال تو به خيمه روى آورم
:53:
 

!!SaeeD!!

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شب نهم محرم (حضرت ابالفضل العباس علیه السلام)


در کنار علقه سروی زپا افتاده است

یا گلی از گلشن آل عبا افتاده است

در فضای رزمگاه نینوا با شور و آه

ناله جانسوز ادرک یا اخا افتاده است

از نوای جانگذار ساقی لب تشنه گان

لرزه بر اندام شاه نینوا افتاده است

شه سوار اسب شد تاسر بمیدان رویکرد

تا ببیند جسم عباسش کجا افتاده است

ناگهان از صدر زین افکند خود را بر زمین

دید بسم الله از قرآن جدا افتاده است

تا کنار نهر علقم بوی عباسش کشید

دید برخاک سیه صاحب لوا افتاده است

کرده در دریای خون ماه بنی هاشم غروب

تشنه لب سقای دشت کربلا افتاده است

دست خود را بر کمر بگرفت و آهی بر کشید

گفت پشت من زهجرانت دوتا افتاده است

خیز برپاکن لوا آبی رسان اندر حرم

از چه رو برخاک این قدرسا افتاده است

بهر آبی در حرم طفلان من در انتظار

از عطش بنگر چه شوری خیمه¬ها افتاده است

هر چه شه نالید عباسش زلب لب برنداشت

دید مرغ روح او سوی سما افتاده است

گفت بس جسم برادر را نرم در خیمه گاه

دید هر عضوی ز اعضایش سوا افتاده است

حال زینب رامگو علامه از شه چو ن شنید

دست عباس علمدارش جدا افتاده است
:53:
 

!!SaeeD!!

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شب نهم محرم (حضرت ابالفضل العباس علیه السلام)

دریا تمام سوز لبش را به آب داد

صحرا به تشنگان قدح آفتاب داد

مردی سوار اسب بهب دیا سلام کرد

باران نیزه بود که او ار جواب داد

آهسته از برابر من تشنه می گذشت

مردی که خویش را به دم التهاب داد

صحرا ز نیزه های عطش خیز آفتاب

خود را به دست مرحمت آن جناب داد

اسبش تمام حادثه را شیهه می کشید

چون تکسوار معرکه را از رکاب داد
:53:
 

!!SaeeD!!

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شب نهم محرم (حضرت ابالفضل العباس علیه السلام)


دست من افتاد اما آبروي من را خريد

مادرم ام اللبنين شد نزد زهرا رو سفيد

گرچه با صورت به مهر كربلا كردم سجود

آبرويم را همين يك سجده در عالم خريد

سجده اي كردم به روي مهر لبهاي حسين

كه صداي ذكر آن را زينب از خيمه شنيد

بي وضو و بي تيمم بود گرچه سجده ام

فاطمه جاي تيمم دست بر رويم كشيد

تا صدا كردم اخا ادرك اخا ديدم حسين

دستهايش در كمر بود و به مقتل مي دويد

تا سرم را روي زانو زهرا گرفت

اشك پاك ديده اش بر چشم خونبارم چكيد
:53:
 

!!SaeeD!!

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شب نهم محرم (حضرت ابالفضل العباس علیه السلام)


رسانيد خود را چو شهباز حق

به بالين وى ديد نيمى رمق

تنى ديد مانند جان در برش

مشك ، پريشان ، چو مغز سرش

برادر چه كردى لواى مرا؟!

بده گوش جانا نواى مرا

دگر از غمت طاقتم طاق شد

گلم رفت و گلشن پر از زاغ شد

تو سقا و، لب تشنه گشتى شهيد!

اميد بدى ؛ گشته ام نا اميد

مرا بى جمال تو عالم سياه

شده منخسف اى مرا مهر و ماه

كه بنوده دست تو از تن جدا؟

نبودش مگر خوف روز جزا؟!
:53:
 

!!SaeeD!!

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شب نهم محرم (حضرت ابالفضل العباس علیه السلام)

دلم هوس كند از مدحت یكی سردار

دو دست عشق به مدحش كند ز طبع مهار

شمارم ازو صفاتش یگان یگان گویم

به عقل ناقص و فهم قصیر و طبع فتار

اگر چه منقبتش ا ظهر من ا لشمس است

نعات وی شده مشهور بین خرد و كبار

و لیك فیض وصافش چو بوی مشك و عبیر

زیاد گردد چندانكه می كنی تكرار

شهی كه صولت حیدر ز جبهه ات ظاهر

نمود هیبت اژدر ز نعره ات اظهار

توئی كه اسم تو مرسوم در حجاز و هوازن

توئی كه نام تو معروف در بلاد و دیار

نهنگ بحر بلائی و ببر دشت غزائی

بطل كشی و مبارز فكن هژبر آثار

دم مصاف یلان از نشست و شصت تو

گراز وش تنه بر هم زند دود بقطار

فراز نعره ات ار بگذرد ز دشت و جبل

فغان ز دیو و دد ید نوا ز كوه و مغار

توئی دلاور نا می سقی تشنه لبان

بروز طف حسین را بدی مشیر و مشار

ز بس وفا و كمالات و فضل مدغم توست

ترا بخواند ابواالفضل مؤمن و كفار
:53:
 

!!SaeeD!!

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شب نهم محرم (حضرت ابالفضل العباس علیه السلام)



راه من ، از کثرت دشمن ، زهر سو بسته بود

داغها پي در پي و ، غمها بهم پيوسته بود

بسکه از ميدان ، درون خيمه ، آوردم شهيد

بود سرتاپاي من خونين و ، زينب خسته بود

هر شهيدي ، شاهکاري داشت در اينجا ، ولي

کارهايت اي برادر جان همه برجسته بود

تا به سوي خيمه برگردي مگر با مشگ آب

جام در دستش رقيه ، منتظر بنشسته بود

من تک و تنها ، گشودم راه قربانگاه تو

گرچه دشمن ، هر زمان ، در هر طرف ، يک دسته بود

بر زمين افتاده ديدم پيکرت را غرق خون

مشگ خالي و ، دو دست و ، پرچمي بشکسته بود

پشت من ، از داغ جانسوزت ، برادر جان شکست

چونکه رکن نهضتم ، بر همتت وابسته بود

هر چه کوشيدم ، که در بر گيرمت ، ممکن نشد

بسکه دشمن ، جمله اعضايت ، زهم بگسسته بود

خواستم ، آنگه ببندم چشمهايت را اخا

ليک پيش از من عدو با تير چشمت بسته بود
:53:
 
بالا