در سنن ترمذى آمده است: جابربن عبداللّه گوید : پیامبر صلى الله علیه و آله دست عبدالرحمان بن عوف را گرفت و با وى بر بالین پسرش ابراهیم آمد و او را که در حال جان سپردن بود در برگرفت و بر دامن نهاد و گریستن آغازید . عبدالرحمان بن عوف گفت: آیا گریه مى کنى؟ مگر شما نبودى که از گریه کردن باز مى داشتى؟ در این هنگام عبدالرحمان ابن عوف به آن حضرت گفت: مگر شماخودتان از گریه بر اموات نهى نكردید؟ حضرت پاسخ داد:
«لا، ولكن نهیتُ عن صوتین احمقین و آخرین، صوت عند مصیبة و خمش وجوهو شقّ جیوب ورنّة شیطان، و صوت عن نغمة لهو، و هذه رحمة، و من لایرحم لایُرحم»(5)
«نه! اما از دو صداى جاهلانه و دو كار نهى كرده ام; داد و فریاد به هنگام واردآمدن مصیبت و خراش دادن صورت و پاره كردن گریبان و صداى گریه اى كه در حلق پیچانده شود كه شیطانى است، و صداى نغمه لهوآمیز. امّا این گریه من، ناشى از عطوفت و رحمت است و البته كسى كه رحم نكند، بر او رحم نشود»
3. گریه پیامبر صلى الله علیه و آله در سوگ نوه خویش
در صحیح بخارى، روایت کنند : دختر پیامبر صلى الله علیه و آله براى آن حضرت پیام داد : نزد ما بیا که، یکی از پسران من در حال جان دادن است . پیامبر برخاست و همراه با سعد بن عباده و مردانى از اصحاب خویش به دیدار آنها آمدند . کودك را که در حال نفس زدن و جان دادن بود نزد آن حضرت آوردند. اشک از دیدگان پیامبر خدا روان شد . سعد گفت : اى رسول خدا ! چه مى بینم؟ فرمود : «رحمة یجعلها فى قلوب عباده ، انما یرحم اللَّه من عبادة الرحماء» (6)
«.این رحمت و عطوفتى است که خداوند در دلهاى بندگانش قرار داده است، و خداوند تنها بندگان رحیم و مهربان خود را مورد رحمت و بخشایش قرار مى دهد»
4. گریه پیامبر بر عموى خویش حمزه
پس از پایان نبرد احد رسول اكرم ( ص ) راهى شهر مدینه شد ، در آن هنگام زنان انصار در سوگ شهداى خویش مىگریستند . پیامبر با شنیدن مویه عزاداران ، از شهادت و غربت عمویش حمزه یاد كرد و فرمود : « و لكن حمزة لا بواكى له» «اما عمویم حمزة گریه كنندهاى ندارد . »
پیامبر پس از اندكى استراحت ، صداى ناله زنان انصار را شنیدند كه براى حمزه مىگریستند .(7)
5. گریه پیامبر صلى الله علیه و آله بر شهداى جنگ موته:
در صحیح بخارى آمده است که:
پیامبر صل الله علیه و آله [چگونه شهید شدن ] زید و جعفر و ابن رواحه را، پیش از رسیدن خبر آنان ، براى مردم توصیف
کرد و فرمود: «زید پرچم را بر گرفت و ضربت خورد و شهید شد ! سپس جعفر پرچم را بر گرفت. او نیز شهید شد ! پس از آن ابن رواحه پرچم گرفت و شهید شد » پیامبر صلى الله علیه و آله در حالى این سخنان را مى فرمود که اشک از دیدگانش می ریخت (8)
6. گریه پیامبر صلى الله علیه و آله بر جعفر بن ابى طالب
در تاریخ ابن اثیر و دیگر کتب مکتب خلفا روایتى است که فشرده آن چنین است:
هنگامى که جعفر و اصحاب او به شهادت رسیدند، رسول خدا صلى الله علیه و آله به خانه او رفت، فرزندانش را فرا خواند وآنان را در حالى که سرشک دیدگانش فرو مى ریخت بوئید [و نوازش کرد]. همسر جعفر، اسماء گفت: پدر و مادرم فداى شما باد، چه چیز شما را مى گریاند؟ آیا از جعفر و یاران او چیزى به شما رسیده؟ فرمود آرى، امروزشهید شدند. اسماء گفت : من برخاستم و صیحه زدم و زنان را گرد آوردم، وارد خانه فاطمه که شدم، دیدم او مى گرید و مى گوید: واى عمویم! و رسول خدا صلى الله علیه و آله [که چنین دید] فرمود: « به راستى که گریه کنندگان، باید بر مثل جعفر بگریند.» (9)
7. گریه پیامبر صلى الله علیه و آله بر مزار مادرش آمنه
صحیح مسلم، و دیگر کتب روایی اهل سنت از ابوهریره روایت می کنند: ابوهریره گوید: پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله قبر مادرش را زیارت کرد و گریست و همه اطرافیان را گریانید. (10).
8. گریه پیامبر صلى الله علیه و آله بر فرزندش حسین علیه السلام در مناسبتهاى گوناگون
*روایت نقل شده از عایشه :
در تاریخ ابن عساكر، مقتل خوارزمى ، مجمع الزوائد و دیگر كتب پیروان مكتب خلفا از ابى سلمه بن عبدالرحمن روایت كنند:
عایشه همسر پیامبر گوید: رسول خدا صلى الله علیه و آله كه حسین را بر ران خود نشانید، جبرئیل نزد او آمد و گفت : این پسر توست ؟ فرمود: آرى ، گفت : ولى امتت بزودى - پس از تو - او را مى كشند. دیدگان پیامبر صلى الله علیه و آله اشكبار شد. جبرئیل گفت : اگر بخواهى سرزمینى را كه در آن كشته مى شود به تو نشان مى دهم . فرمود: آرى چنین كن . جبرئیل نیر، خاكى از سرزمین طف = كربلا را به آن حضرت نمایاند.
در بررسى هاى تاریخى زندگانی پیامبر اکرم و صحابه ایشان، شاهد آنیم كه آنان، در برگزاری سوگواریها و عزاداریها بر اساس اقتضاى فطرى خویش رفتار كرده و در رثای برخی از در گذشتگان خویش به گریه و نوحه گری می پرداختند
در عبارت دیگرى چنین است : جبرئیل به سوى سرزمین طف در عراق اشاره كرد و تربتى سرخ فام بر گرفت و به او نشان داد و گفت : این تربت قتلگاه اوست .(11)
*روایت نقل شده از ام الفضل:
در مستدرك صحیحین ، تاریخ ابن عساكر، مقتل خوارزمى و دیگر كتب مكتب خلفا آمده است :
از ام الفضل دختر حارث روایت كنند كه او بر پیامبر خدا وارد شد و گفت : اى رسول خدا! من در شب گذشته خواب ناخوشایندى دیدم ! فرمود: چه دیده اى ؟ گفت : خیلى سخت است ، فرمود: چیست ؟ گفت : دیدم گویا قطعه اى از جسد شما جدا شد و در دامنم قرار گرفت ! رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: چیز خوبى دیده اى ،فاطمه انشاءالله پسرى به دنیا مى آورد و در دامان تو جاى مى گیرد پس گوید: پس از آن ، فاطمه - همان گونه كه پیامبر فرموده بود - حسین را به دنیا آورد، و او در دامن من جاى گرفت . روزى خدمت رسول خدا صلى الله علیه و آله رسیدم و حسین را در دامان آن حضرت نهادم ، اندكى بعد توجهش از من منصرف شد، بناگاه دیدم دیدگان پیامبر صلى الله علیه و آله سیل آسا اشك مى بارد! گوید: گفتم : اى نبى خدا! پدر و مادرم به فدایت ، شما را چه مى شود؟! فرمود: جبرئیل - علیه الصلاه و السلام - به دیدارم آمد و به من خبر داد كه ، امتم بزودى این پسرم را مى كشند. گفتم : این را؟! فرمود: آرى ، او قدرى از تربت سرخش را نیز براى من آورد.(12)
پی نوشتها:
1- صحیح مسلم ،ج 2،، كتاب الجنائز ، باب 6،ص 636
2- سنن ابن داود،ج1،ص58
3- السیرة الحلبیه،ج3، ص348
4- سنن ابن ماجه، كتاب الجنائز ج 1، ص 473
5- سنن ترمذى، ج 4، ص 226 ، كتاب الجنائز، باب الرخصة فى البكاء على المیت . این حدیث نزد علماى حدیث شناس مكتب خلفا حدیثى حسن است.
6- صحیح بخارى، كتاب الجنائز، باب قول النبى صلى الله علیه و آله- كتاب المرضى، باب عبادة الصبیان، ج 4، ص 3و 191
7- طبقات ابن سعد، ج 3، ص 11
8- صحیح بخارى، ج 2، ص 2ظ 4 ، كتاب فضائل الصحابة، باب مناقب خالد- البدایة والنهایة، ج 4، ص 255 - سنن الكبرى، ج 4، ص 7ظ - انساب الاشراف، ج 2، ص. 43
9- تاریخ ابن اثیر، ج 2، ص 9ظ در شرح حال جعفر طیار.
10- صحیح مسلم، ج 2، ص 671 ، كتاب الجنائز، باب 36 ، حدیث 1ظ 8 -مسند احمد، ج 2، ص 441
11- طبقات ابن سعد، حدیث 269- تاریخ ابن عساكر، شرح حال امام حسین - علیه السلام - حدیث 627- مقتل خوارزمى ، جلد 1 ص 159-مجمع الزوائد، جلد9 ص 187 و 188.
12- مستدرك صحیحین ، جلد 3 ص 176 و فشرده آن در ص 179- تاریخ ابن عساكر، حدیث 631 - مقتل خوارزمى ، جلد 1 ص 159 و 162