×××××××××دانشجویان قدیم و جدید لطفا بفرمایید×××××××××

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"

سلام. یه زمانی که برای کار پایان نامه می رفتم سر مزرعه، یه دستگاه داشتم که با برق کار می کرد. روال کار این بود که هربار دستگاه رو باید با خودم می بردم سر زمین و باید خبر می دادم تا از اتاق کنترل برق رو وصل کنند و بعد اتمام کار، برق رو قطع می کردن، دستگاه رو جدا می کردیم و سیم ها روی زمین باقی می موند. یه بار دیدم انگار یه جای کار می لنگه، رفتم امور فنی دانشگاه گفتم خانم این سیم ها برق دارن، بگین برن برق رو قطع کنن تا بریم کارمون رو بکنیم، از ما اصرار و از اونا انکار، می گفت امکان نداره، گفتم بابا به این دلیل به اون دلیل، می گفت نه، به کارآموزتون بگین تست کنه(انگار کارآموز موجود زنده نیست!)، گفتم بابا این برق داره چه فرق می کنه کی بره تست کنه، شانس رئیسشون اونجا بود، حرفای ما رو شنید گفت چطور می گین برق داره، براشون دلیل آوردم، کمی فکر کردن رو حرفام بعد به منشی اونجا گفتن راست می گن ایشون اون سیم ها برق دارن! دیگه رفتن برق رو قطع کردن و...خداروشکر اونجا جایی نبود که محل عبور و مرور باشه، اما مزرعه ام کلی سگ داشت، خداروشکر کردم سگ ها رو برق نگرفته...
 

!WARNING!

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
بسم رب الحسین ...

این ماجرا مربوط میشه به دانشگاه!! (وارنینگ در فردوسی!! نیشخند) (اونجام از دست ما آسین!! نیشخند)
خلاصه تا آخر بخونید و تجربه بشه براتون! نیشخند

یکی از اساتید گفته بود تمرین کامپیوتری بهش تحویل بدیم!!
دخترها ی کلاس از دانشجو های قبلی اون استاد گرفته بودند که همه با نرم افزار مطلب بود!
رو مخ استاد هم کارکردند و استاد گفت پس همه با مطلب بیارن!!

من مطلب بلد نبودم که !! خواستم با اکسل بنویسمش!! استاد گفت اگر همه قبول کنند!!
رفتم پیش خانم های کلاس! گفتم میشه شما هم موافقت کنید تا استاد اجازه بدن هرکس خواست با اکسل بنویسه؟
پاسخ دادند : ما بره هرکس کاری کنیم برای شما هیچ کار نمیکنیم!!

خلاصه منم گفتم : من گه نگفتم برای من !! برای خودتون ، آخه فکر نمیکنم استاد خوشحال بشن وقتی بشنون شما تمارین رو از کسی گرفتید!؟!!
خلاصه سر کلاس بعدی به استاد گفتم میشه با اکسل بنویسم! استاد هم گفت من که یه بار پاسخ دادم اگر همه موافق بودند!! خلاصه کسی مخالف نبود!! نیشخند.

بعد از خروج استاد ، بلند شدم گفتم ، دوستان ، همه سایت مکانیک میخوام بهتون برنامه نویس در اکسل یاد بدم!!!!
خلاصه خانم ها رفتند جای استاد و گفتند آقای (م.و) برای پسرای کلاس تمرین نوشتن!!
خلاصه استاد با اخم و تخم اوم گفت آقای( و ) از شما انتظار نداشتم1! من هم که هول!! نه دیه!
گفتم استاد من تمرین حل نکردم! فقط براشون کارگاه اکسل برگزار کردم و و تمام!!! استاد هم شاد و شنگول بدون تمرین به من نمره کامل داد!!

(اما خوب من که نمیزارم چار تا دختر سر کلاس یه نقشه شوم بر علیه ما بکشن و تمام!!)

به استاد گفتم استاد ما اکسل که یاد داریم همه!! اونایی که با مطلب نوشتن رو لطف کنید بگید یاد بدن سر کلاس که بقیه هم مطلب رو یاد بگیرن!
اون هم استقبال کرد

سر کلاس شد و استاد صدا زد گفت همینطور که تمرین رو توضیح میدید ، برنامه نویسش هم بگید1!! خلاصه لو رفتن که بلد نیستن مطلب و از کسی گرفتن و نیم نمره کم شدن! از دو نمره! ه ه هه

من : نیشخند
دوستام : نیشخند تر (چون اکسل یاد گرفتن سریع تو سه سوت تمرین دادن)
خانم های کلاس : سر به تن م.ن نباشه!!!

ه ه ه

خلاصه این کار های ما در دانشگاه ادامه داشت و دارد و خواهد داشت .. .

حالا بازم تعریف میکنم ، اگر مشتری داشته باشه!!
نیشخند




پ.ن : اینو خیلی وقت پیش تو خاطرات نوشته بودم الان کپی کردم ، میخونم یادم میفته میخندم ه ه ه
 

!WARNING!

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
بسم رب الحسین ...

این ماجرا مربوط میشه به دانشگاه!! (وارنینگ در فردوسی!! نیشخند) (اونجام از دست ما آسین!! نیشخند)
خلاصه تا آخر بخونید و تجربه بشه براتون! نیشخند

یکی از اساتید گفته بود تمرین کامپیوتری بهش تحویل بدیم!!
دخترها ی کلاس از دانشجو های قبلی اون استاد گرفته بودند که همه با نرم افزار مطلب بود!
رو مخ استاد هم کارکردند و استاد گفت پس همه با مطلب بیارن!!

من مطلب بلد نبودم که !! خواستم با اکسل بنویسمش!! استاد گفت اگر همه قبول کنند!!
رفتم پیش خانم های کلاس! گفتم میشه شما هم موافقت کنید تا استاد اجازه بدن هرکس خواست با اکسل بنویسه؟
پاسخ دادند : ما بره هرکس کاری کنیم برای شما هیچ کار نمیکنیم!!

خلاصه منم گفتم : من گه نگفتم برای من !! برای خودتون ، آخه فکر نمیکنم استاد خوشحال بشن وقتی بشنون شما تمارین رو از کسی گرفتید!؟!!
خلاصه سر کلاس بعدی به استاد گفتم میشه با اکسل بنویسم! استاد هم گفت من که یه بار پاسخ دادم اگر همه موافق بودند!! خلاصه کسی مخالف نبود!! نیشخند.

بعد از خروج استاد ، بلند شدم گفتم ، دوستان ، همه سایت مکانیک میخوام بهتون برنامه نویس در اکسل یاد بدم!!!!
خلاصه خانم ها رفتند جای استاد و گفتند آقای (م.و) برای پسرای کلاس تمرین نوشتن!!
خلاصه استاد با اخم و تخم اوم گفت آقای( و ) از شما انتظار نداشتم1! من هم که هول!! نه دیه!
گفتم استاد من تمرین حل نکردم! فقط براشون کارگاه اکسل برگزار کردم و و تمام!!! استاد هم شاد و شنگول بدون تمرین به من نمره کامل داد!!

(اما خوب من که نمیزارم چار تا دختر سر کلاس یه نقشه شوم بر علیه ما بکشن و تمام!!)

به استاد گفتم استاد ما اکسل که یاد داریم همه!! اونایی که با مطلب نوشتن رو لطف کنید بگید یاد بدن سر کلاس که بقیه هم مطلب رو یاد بگیرن!
اون هم استقبال کرد

سر کلاس شد و استاد صدا زد گفت همینطور که تمرین رو توضیح میدید ، برنامه نویسش هم بگید1!! خلاصه لو رفتن که بلد نیستن مطلب و از کسی گرفتن و نیم نمره کم شدن! از دو نمره! ه ه هه

من : نیشخند
دوستام : نیشخند تر (چون اکسل یاد گرفتن سریع تو سه سوت تمرین دادن)
خانم های کلاس : سر به تن م.ن نباشه!!!

ه ه ه

خلاصه این کار های ما در دانشگاه ادامه داشت و دارد و خواهد داشت .. .

حالا بازم تعریف میکنم ، اگر مشتری داشته باشه!!
نیشخند




پ.ن : اینو خیلی وقت پیش تو خاطرات نوشته بودم الان کپی کردم ، میخونم یادم میفته میخندم ه ه ه


سم رب الحسین .. .

خوب بریم اعتراف دو!
وارنینگ در فردوسی

یکی از اساتید چند تا تمرین داده بود! گفته بود حلش کنید واس جلسه بعد!
خلاصه شب اون روزی که کلاس داشتیم ما یادمون افتاد که تمرین داریم!!

این رفیق ما رفته به یکی از خانم های کلاس میل داده که آقای م.و گفته میشه تمریناتتون رو بدید ما کپی کنیم!؟!؟!؟!
اونم با هزار تعجب و منت از پاسخ برگش عکس گرفته بود و ایمیل کرده بود واسه رفیق ما!!!
خلاصه ما اینو از رفیقمون گرفتیم و نوشتیم و شاد و شنگول!!
صبحش اومدم دیدم این یارو یه طوری به من نگا میکنه!! نیشخندی میزنه و افاده و اه اه اه !! حالم بد شد! خلاصه
بعد رفیق ما اومد توضیح داد که من فلان کار رو کردم!! آخه چاره دیگه ای نداشتم!!! خلاصه آبرو ما رو برده بود و انگار من منت اونا رو کشیدم واسه تمرین!! خلاصه منو میگید!!! تعجب عجیب!! به فکر برای یه سیاست دیگه تا ممد آقا ضایع نشه! (یعنی خودم)

رفتم سر کلاس! سنگین و با ابهت!! به اون یکی که بغل اون دختره نشسته بود گفتم ببخشید شما تمرین ها رو حل کردید؟!!
با تعجب فراوان!! چشا چار تا !! بله!؟ برای چی؟
گفتم میشه بدید از روی شما چند تاش رو کپی کنم؟!!!!
خلاصه تمرینش رو داد! منم الکی رفتم بیرون ده دقه دیگه اومدم داخل و برگه رو بش دادم!!!
خلاصه مات و مبهوت!!
شبش میل داد به رفیق ما !! گفت : مگه شما نگفتید آقای م.و میخواست تمرینای منو؟! پس چرا از فلانی گرفت امروز؟!
رفیق ما هم گفت به من چه! برید از خودش بپرسید!!!

من : نیشخند! (تمرین نوشته ، بدون مشکل ، بدون کوچیک شدن)
رفیقم : نیشخن ! (تمرین نوشته ، بدون مشکل ، اون یارو رو اوس کرده بود! )
اون یارو بنده خدا : (تلخند ، تمرین که نوشته بود ما کپی کردیم دیه! ه ، نگاه غضب ناک!! به دنبال تلافی! ه ه ه ه)

به نیت هشت ترم 8 تا مشتری!
تا بریم بعدی!!!
نیشخند







پ.ن : انیا رو همه رو از دفتر خاطرات مجازیم کپی میکنم ها !! ه ه ه نیشخند.
 

!WARNING!

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
سم رب الحسین .. .

خوب بریم اعتراف دو!
وارنینگ در فردوسی

یکی از اساتید چند تا تمرین داده بود! گفته بود حلش کنید واس جلسه بعد!
خلاصه شب اون روزی که کلاس داشتیم ما یادمون افتاد که تمرین داریم!!

این رفیق ما رفته به یکی از خانم های کلاس میل داده که آقای م.و گفته میشه تمریناتتون رو بدید ما کپی کنیم!؟!؟!؟!
اونم با هزار تعجب و منت از پاسخ برگش عکس گرفته بود و ایمیل کرده بود واسه رفیق ما!!!
خلاصه ما اینو از رفیقمون گرفتیم و نوشتیم و شاد و شنگول!!
صبحش اومدم دیدم این یارو یه طوری به من نگا میکنه!! نیشخندی میزنه و افاده و اه اه اه !! حالم بد شد! خلاصه
بعد رفیق ما اومد توضیح داد که من فلان کار رو کردم!! آخه چاره دیگه ای نداشتم!!! خلاصه آبرو ما رو برده بود و انگار من منت اونا رو کشیدم واسه تمرین!! خلاصه منو میگید!!! تعجب عجیب!! به فکر برای یه سیاست دیگه تا ممد آقا ضایع نشه! (یعنی خودم)

رفتم سر کلاس! سنگین و با ابهت!! به اون یکی که بغل اون دختره نشسته بود گفتم ببخشید شما تمرین ها رو حل کردید؟!!
با تعجب فراوان!! چشا چار تا !! بله!؟ برای چی؟
گفتم میشه بدید از روی شما چند تاش رو کپی کنم؟!!!!
خلاصه تمرینش رو داد! منم الکی رفتم بیرون ده دقه دیگه اومدم داخل و برگه رو بش دادم!!!
خلاصه مات و مبهوت!!
شبش میل داد به رفیق ما !! گفت : مگه شما نگفتید آقای م.و میخواست تمرینای منو؟! پس چرا از فلانی گرفت امروز؟!
رفیق ما هم گفت به من چه! برید از خودش بپرسید!!!

من : نیشخند! (تمرین نوشته ، بدون مشکل ، بدون کوچیک شدن)
رفیقم : نیشخن ! (تمرین نوشته ، بدون مشکل ، اون یارو رو اوس کرده بود! )
اون یارو بنده خدا : (تلخند ، تمرین که نوشته بود ما کپی کردیم دیه! ه ، نگاه غضب ناک!! به دنبال تلافی! ه ه ه ه)

به نیت هشت ترم 8 تا مشتری!
تا بریم بعدی!!!
نیشخند







پ.ن : انیا رو همه رو از دفتر خاطرات مجازیم کپی میکنم ها !! ه ه ه نیشخند.

بسم رب الحسین .. .

ادامه ماجرا!
خلاصه ما تمرین هارو کپی زده بودیم!! اونا هم در پی جبران!!
تصمیم گرفته بودن منه بیچاره رو بفرستن پای برد!! تمام تمرینات رو حل کنم!
با آقایون هم هماهنگ کرده بودن1!!! اینا هم نامردای بوق!! هی
خلاصه یه دوست! به گفت ممد بدبخت شدی بیا بهت توضیح بدم چطور حل میشه که یه ربع بیست دقه دیگه کلاسه!! سوتی ندی!!

مارو میگید!! متعجب! به فکر یه برنامه دیه! برا فرار از بحران! و تبدیل تهدید به فرصت!نیشخند

اواخر اسفند ماه ، نزدیک تعطیلات نوروزی!!! رفتم گفتم بهشون که (اونا نمیدونستن که من میدونم چه خبره!!!) من که خوابگاهی نیستم!
شما هستید اکثرا ، تو این بیست دقه که تا کلاس مونده بریم اتاق اساتید! باهاشون هماهنگ کنیم که از هفته بعدی نریم سرکلاس اونا هم نمره حضور و غیاب رو بیخیال شن!! خلاصه اونا هم از خدا خواسته!! رفتیم همه با هم!! فکر کنید حدود 23 نفر گروه مکانیک ماشین آلات راه افتادیم سمت دفتر اساتید!! خلاصه چرخوندمشون همه رو ! صبر کنید استاد کسی هست پیششون و بعد هم یه خورده مقدمه و خلاصه هم تعطیلی رو مجوزش رو از استاد گرفتیم!! هم تا به خودشون اومدن دیدن چی؟!

ای دل غافل ! نیم ساعتی از کلاس گذشته!! ه ه ه ه نیشخند
هیچی دیه! کلاس ؟ پر؟! اونایی که تا صبح بیدار بودن تمرین نوشتن ! پر ، نقشه اونا بر آب

و یکی دیه به نفع وارنینگ!
نیشخند








پ.ن : عجب آدم شری بودم ها!! این دفتر خاطرات مجازی ما هم عجب چیزی بوده این تاپیک یادم انداختش! ه ه ه
 

هژبر ژیان

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
هچی بابا ما بچه های بی جنبه کبریت ندید یک بسته کبریت پیدا کردیم

مثل مونگولسم ها هی کبریت روشن می کردیم بعد فوت می کردیم

حالا نمی دونم کی یک دفعه جوگیر شد {خودم بودم شک نکنید}

گفت بیاین این کاغذ چشبیده به دیوار رو به نشانه اعتراض بسوزنیم

اقا حالا سوزوندیم

این برگ نفرین شده دست یکی بچه های خنگ کلاس بود هرچی بگم خنگ کم گفتم

اتش گر گرفته

اونم ترسید بجای این که بندازه رو ی زمین انداخت داخل سطل اشغالی پلاستیکی

یک بو گندی بلند شد که تمام مدرسه رو گرفت

اخه دختر جان من بهت چی بگم

چشتون روز بد نبینه مدیر و ناظم و معاون .... همه امدن و کلی دعوا کردن {با کلی تهدید و نصیحت و تحقیر کردن}

اخرم هم رفتیم منت کشی جاتون خالی ایقدر التماس کردیم قضیه رو هم ماست مالی کردیم رفت به فجیع ترین حالت:))
:))
 

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"

سلام...

یه خاطر برقیه دیگه!

یه بار تو خوابگاه بودیم بوی سوختگی می یومد، بچه ها اومدن گفتن ببین چی شده، یه هیتر برقی تو اتاق روشن بود، حدس زدم مشکل از اونه، پریز برق پشت یکی از تختا بود اما دیده نمی شد. دستم رو بردم پشت تخت که دوشاخه رو از پریز جدا کنم، دستم خورد به دوشاخه برقی که سوخته بود و نرم نرم شده بود، یهو برق کل خوابگاه قطع شد. از طرف دانشگاه تاسیسات رو خبر کردن دیدن ای وای کل اگه فقط دستم چند میلیمتر جلوتر رفته بود گمنام رو برق گرفته بود، اما خب بچه های انجمن منجی بدشانسی آوردن و زنده موندم...
 

abshar

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
ترم اول کارشناسی بهمون ی برنامه کلاسی دادن
ماها همه سراپا شور وشوق وارد اولین کلاسمون شدیم .. دخترای کلاس ساکت و متعجب از فضای دانشکده ، پسرا هم با همون شیطنت دوران دبیرستان و پیش دانشگاهی اومده بودن دانشگاه !
بعد از چنددقیقه که سرکلاس نشسته بودیم منتظر ، دیدیم یکی وارد شد رفت پشت تریبون بی هییییییییییییچ مقدمه ای شروع کرد به درس دادن !
تصور حس ما تو اون لحظه خیلی سخته !
ماها همه با تعجب بهم نگاه میکردیم !
نه سلامی نه احوالپرسی ای نه حتی ی خوشامدی
یهو یکی از آقایون کلاس گفت استاد ببخشید شما اولین باره میاین سر کلاس ماها نکنه فکر کردین جلسه دوم یا سوم کلاسه !!!!!!!!!!!
همه زدیم زیر خنده !!!!!!!!!
دلم براش سوخت استاد بیرونش کرد ! به بقیه هم گفت ازین نمک ها در طول ترم نریزن که عاقبتشون همون میشه !!!!
.
.
.
.
.
با این مقدمه از استادمون در نظر بگیرین بعدها سر همون کلاس کنفرانس هم دادم !!!!

 

مسافر

کاربر ویژه
"بازنشسته"
یادمه سال اول و دوم دانشگاه نمرات بچه ها رو در و دیوار نصب میکردن.و همه از نمرات هم با خبر میشدیم هر چند نمرات با شماره دانشجویی بود ولی خب تقریبا همه شماره ها رو داشتیم
از اونجایی هم که رقابت خیلی شدید بود لازم بود که شماره رقبا رو قبلا با هر ترفندی بود کشف و ضبط میکردیم.

یادمه از بس عجله داشتیم که ببینیم بقیه بچه ها چند شدن یادمون میرفت نمره خودمون رو نگاه کنیم

وقتی خیالمون راحت میشد که فلانی و فلانی نمراتشون پایینه بعد یادمون می اومد که ای داد بیداد پس خودم چند شدم

و اما خودم از فلانی فلانی افتضاح تر شده بودم
 

Ali

مدیریت کل
پرسنل مدیریت
"مدیر کل"
اولین جلسه درس معادلات بود که ما توی کلاس نشسته بودیم
چند تن از علمای کلاس هم در حال مسخره بازی و شیطونی بودن
یهویی یه مرد جوون در حد 25 - 27 ساله وارد شد یه پس گردنی با شوخی زد تو سر یکیشون گفت بشین سرجات بچه جان
به یکی از دانشجوام که پشت در کلاس بود گفت کلاس نداری؟ گفت چرا معلوم نیس استاده کجاست نیومده
خلاصه این آقا رفت یهویی پشت میز خودش و گفت نمیخواد پاشید من عادت کردم واقعا فلانی هستم ... :D استاد معادلاتتون!
 

~(neda)~

کاربر فعال
"بازنشسته"
اولین جلسه درس معادلات بود که ما توی کلاس نشسته بودیم
چند تن از علمای کلاس هم در حال مسخره بازی و شیطونی بودن
یهویی یه مرد جوون در حد 25 - 27 ساله وارد شد یه پس گردنی با شوخی زد تو سر یکیشون گفت بشین سرجات بچه جان
به یکی از دانشجوام که پشت در کلاس بود گفت کلاس نداری؟ گفت چرا معلوم نیس استاده کجاست نیومده
خلاصه این آقا رفت یهویی پشت میز خودش و گفت نمیخواد پاشید من عادت کردم واقعا فلانی هستم ... :D استاد معادلاتتون!

=))
یه همچین خاطره ای واسه منم اتفاق افتاده
منتها استادش خانم بود و 26-27 ساله
اون دانشجوی تابلو هم من بودم :">:D
خیلی روز جالبی بود

ترم 5- سر کلاس آلی 1
 
بالا