چشمم به هيچ پنجره رغبت نمي كند
جز با ضريح پاك تو صحبت نمي كند
ديگر كبوتر دل من، آب و دانه را
جز با كبوتران تو قسمت نمي كند
شايد هنوز اين همه باران اشتياق
در آستان دوست كفايت نمي كند
شايد هنوز بنده ي خاكم كه گنبدت
من را به آسمان تو دعوت نمي كند
مولا نگو كه اين پر و بال شكسته را
باران مرهم تو شفاعت نمي كند
آخر بدون مرحمت چشم هاي تو
اين خسته را خدا هم اجابت نمي كند
خواندي مرا، و گرنه بدون اشاره ات
قلبم چنين هواي زيارت نمي كند