... زیارتنامه روبرداشتم مثل همه ی کسایی که دور وبرم بودن شروع کردم به ورق زدن ..
سرمو بلند کردم چشام به گنبد طلاش افتاد .. نتونستم ازش چشم بردارم .. خیره شدم و انگار حتی دست خودم نبود که بتونم پلک بزنم
بی اختیار گونه هام خیس شد فقط به تنها چیزی که فکر میکردم این بود که آیا آقا داره نگام میکنه !!
ز آستان رضا(ع) سر خط امان دارم
رخ نياز بر اين پاك آستان دارم
اگر چه كم زغبارم، به شوق نكهت گل
هميشه جاي، در اين طرفه بوستان دارم
زتير حادثه مرغي شكسته بال و پرم
در اين چمن به صد اميد آشيان دارم
چو ذرّه ام ولي از جبهه سايي حرمش
دلي چو مهر فروزان آسمان دارم
اگر زقافله ي عاشقان او دورم
چو گرد، چشم به دنبال كاروان دارم
چو كوه، پاي، به دامن كشيده ام در طوس
زهمجواري او فخر، جاودان دارم
اگر گياهم، اگر خار، از عنايت حق
هماره نكهت اين نغز گلستان دارم
رضا هزار و يك آمد چو اسم حق به عدد
كه اين لطيفه من از طبع نكته دان دارم
بود چو مظهر اسماء كبريا نامت
هميشه نام بلند تو بر زبان دارم
كجا هواي جنان راه دل تواند زد
كه پرتوي زولاي تو در جنان دارم
بهار عمر چو طي شد به بوي تو اي گل
كنون به لطف تو اميد در خزان دارم
ز گلشن حرمت كَي روم كه لاله صفت
زداع عشق تو عمري به دل نشان دارم
زدرگه تو به جايي نمي روم هرگز
كه چون تو رهبر والا و مهربان دارم
پي نثار، اگر گنج شايگانم نيست
به خاك درگه تو اشك رايگان دارم
ز آفتاب قيامت مرا چه غم كه مدام
به سر زسايه ي لطف تو سايبان دارم
به چشم خاك درت تا كه توتيا سازم
زاشك شوق بسا ديده ابرسان دارم
به دامن كرم عالمي نياويزم
به دامن توزنم دست، تا كه جان دارم
سيه چو خامه اگر شد دل شكسته ي من
اميد از كف تو سر خط امان دارم
تو را كه لطف چو بحري است بيكران، رحمي
كه من گناه، چو دريا بيكران دارم
نِيَم چو دعبل اما فزون تر از دعبل
چكامه ها به مديح تو ارمغان دارم
شكنجه ها كه زطاغوت ديدم، آثارش
به جرم عشق تو در جسم ناتوان دارم
بجز تو از همه كس داغ آرزوها را
بسان لاله خونين به دل نهان دارم
بود زوصف تو عاجز اگر چه طبعم، باز
كنم ثناي تو تا خامه دربنان دارم
مرا كه نيست معاني بلند و واژه بديع
كجا سزاست كه اوصاف تو بيان دارم
مرا كه نام، غلام رضا بود (قدسي)
بس افتخار از اين نام، درجهان دارم
مهين وليّ خداوند، حكمران قضا
سپهر رأفت و بحر كرم، امام رضا
فرشته داد به اهل زمين زعرش، نويد
كه شب چو دور ستم طي شد و سپيده دميد
به شبروان خبر آمد كه سينة شب را
چو قلب اهرمنان، تيغ آفتاب دريد
پيام داد به شب زنده دار، مرغ سحر
كه صبح وصل، ز پيراهن افق خنديد
رسد مژده به سر گشتگان قلزم عشق
كه در محيط جهان كشتي نجات رسيد
گلي ز گلشن ايمان شكفت كز رويش
به باغ، رنگ ز رخسار گل ز شرم پريد
مشام جان شده خوشبو ز نكهت شادي
مگر به گلشن هستي نسيم شوق، وزيد
زمانه كرد به بزم فلك، چراغاني
توان نشانه اش از جلوه ي كواكب ديد
گرفت پرده ز رخسار، تا كه شمس شموس
به خاك پاي وي از شوق بوسه زد خورشيد
نهاد پا چو به ملك وجود، امام رئوف
نثار مقدمش از ديده اشك شوق چكيد
چو زد به كشور هستي امام هشتم گام
عيان به اهل جهان شد وديعه ي توحيد
مهين امام همامي كه روز و شب، ز شعف
برند سجده به درگاه او سياه و سپيد
شكفت تا گل آزادگي زگلبن دين
نشست بر لب آزاده، خنده ي اميد
زهي جلال، كه از اشتياق همناميش
زافتخار مقام رضا به خود باليد
بلند شد چو نوايش به نغمه تكبير
ز شوق، خاست زناي مدينه بانگ نشيد
زهي بزرگ كه درزيگر قِدَم زنخست
ز لطف جامه ي رفعت به قامتش پوشيد
نگر به ديده ي حق بين جمال ايزديش
كه هست از رخ او جلوه ي خداي، پديد
خداي، جلوه در آيينه اش كند به يقين
به هر دلي كه فروغ ولايتش تابيد
كجا به جام جهان بين جم نظر دارد
كسي كه از مي مهر و ولاي او نوشيد
هر آن كه سود ز اخلاص سر به درگاهش
به حق حق كه زدرگاه او نشد نوميد
دعا به درگه او نقشي از اجابت يافت
حريم او شده بر قفل مشكلات، كليد
پناه در حرمش كافر و مسلمان يافت
در اين سخن نبود هيچ جاي گفت و شنيد
اگر شكسته دلي شد ز عشق او مجنون
به روز حشر سرافكنده نيست همچون بيد
چو خامه هر كه نهد سر به خط فرمانش
زهمّتش خط بطلان به هر دو كون كشيد
ثنا و مدح علي بن موسي جعفر(ع)
به شعر گر ندهد جلوه كي شود جاويد
ز باغ دلكش فردوس، طاير قدسي
گل مراد خود از گلشن خراسان چيد
مهين وليّ خداوند، حكمران قضا
سپهر رأفت و بحر كرم، امام رضا(ع)