اشعار فاطميه

ضحا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"

yafateme.jpg


ما طایفه ی درد شفا را زتو خواهیم

مجروح دلانیم دوا را زتو خواهیم
افسرده شدیم از اثر کثرت غفلت
ای خاطره سبز صفا را زتو خواهیم
از فرط فراموشی مرگ اشک نداریم
ای کوثر جوشنده بکا را زتو خواهیم
ای خانه ی ذکر تو خرابات محبان
ما باده ی جان بخش بقا را زتو خواهیم
پا بست کویریم عطش هم سخن ماست
باران عنایات خدا را زتو خواهیم
بال و پر ما سوخته ای یاس شهیده
پرواز به سوی شهدا را زتو خواهیم
جانبازترین مادر عالم نظری کن
جان دادن در کرببلا را زتو خواهیم
دنیا چه بها دارد اگر اهل نباشیم؟
اهلیت و ایمان و ولا را زتو خواهیم
همراهی سادات یقین فیض عظیمی است
این اُنس به اولاد شما را زتو خواهیم
ما منتظر آمدن مصلح کُل ایم
دیگر فرج آل عبا را زتو خواهیم
از جلوه ی آن منتقم چهره ی نیلی
پایان غم و درد و عزا را زتو خواهیم
سید محمد میر هاشمی
 

ضحا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"
images



امشب بیا بدون تمنا بلند شو
دیوار را بگیر و تنها بلند شو
قدری برای دلخوشی همسرت علی(ع)
شمع شکسته، یک نفس از جا بلند شو
خم شد احد، کنار تو از پا نشست کوه
وقتش رسیده است، تو حالا بلند شو
قدری بخند، چهره ی خود را نشان بده
یا که بخند مادر من یا بلند شو
در زیر چادرت که فقط گریه می کنی
هر کار می کنی بکن اما بلند شو
بابا بخاطر تو فقط گریه می کند
مادر؛ تو هم بخاطر بابا بلند شو
پهلو نگیر، ساحل این شهر خونی است
پهلو نگیر مادر دریا، بلند شو
جای تو نیست روی زمین، توی کوچه ها
از روی خاک ام ابیها بلند شو
چندی گذشت، گوشه ی خاموش علقمه
مردی صداش حک شده: سقا بلند شو
مجتبی حاذق
 

ضحا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"

images



سلام فاطمیه، سلام ماه ماتم
سلام اشک و گریه، سلام ناله و غم
سلام ای سیاهی، سلام ای کتیبه
سلام بزم روضه، سلام نوحه و دم
سلام سینه زن ها، سلام گریه کن ها
سلام سوز سینه، سلام اشک نم نم
سلام مادر ما، سؤال کَیفَ حالک؟
سلام آتش و در، سلام زخم مرهم
سلام عصمت الله، سلام عفّت الله
سلام ای رشیده، سلام قامت خم
سلام لطمه دیده، سؤال! محسنت کو؟
کجاست غنچه ی تو، کجاست یار و همدم
سلام بی نشانه، سلام درد شانه
سلام خاک کوچه، سلام مسجد غم
سلام ای مدافع، سلام دست رافع
سلام دست مجروح، سلام روی مبهم
سلام دل شکسته، سلام دست بسته
سلام شیر خیبر، سلام مرد عالم
سلام شاه مردان، سلام چشم گریان
سلام مرد خانه، سلام چشم محرم
سلام، کوثرت کو؟ کجاست یاور تو؟
سلام غیرت الله، بگو که همسرت کو؟
سعید توفیقی
 

ضحا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"

A0850204.jpg



مانند یک ابر بهاری یابن الزهرا
حال و هوای گریه داری یابن الزهرا
این روزها خیلی دلت را غم گرفته
دلخسته از این روزگاری یابن الزهرا
با واژه ی «مادر» شود آهت کشیده
در لا به لای اشک و زاری یابن الزهرا
ای وای مادر های تو می گوید آقا
خیلی برایش بی قراری یابن الزهرا
آقا مگر من مرده ام که مثل حیدر
سر را به زانو می گذاری یابن الزهرا
آقا! تنم، جانم، همه چیزم فدایت
آماده ام بر جان نثاری یابن الزهرا
گریه مکن که طفل اشک بی قرارم
با گریه ات گردیده جاری یابن الزهرا
جز اشک دیده مرهم دیگر ندارم
با عرض پوزش از «نداری» یابن الزهرا
از این که هستم دوستدار مادر تو
حتماً مرا تو دوست داری یابن الزهرا
تا این که باشم زائر قامت خمیده
دنبال یک سنگ مزاری یابن الزهرا
«زهرا» به «زهراها» شده تبدیل... یعنی :
در کوچه شد آیینه کاری یابن الزهرا
محمد فردوسی
 

ضحا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"

46393298505989751906.jpg



بسترت را جمع کن از خانه، بیماری بس است
زیر چشمت گود افتاده، پس زاری بس است
از همان روزی که تو تب کرده ای؛ تب کرده ام
خوب شد خوبم کنی دو ماهِ بیماری بس است
تو به فکر گریه ای من هم به فکر گریه ام
این تبسّم کردنِ از روی ناچاری بس است
لاله لاله، لاله لاله، لاله لاله
جای خالی در لباست نیست گلکاری بس است
من مرتب می کنم این خانه ات را تو فقط
لحظه ای هم دست از دیوار برداری بس است
ای شکسته بال، پس کی استراحت میکنی
هر زمان که پا شدم دیدم تو بیداری، بس است
این طرفداریِ از من کار دستت داده است
بعد از این کاری نکن، دیگر طرفداری بس است
باشد امشب میروم پیش خدا رو می زنم
بسترت را جمع کن از خانه، بیماری بس است
وقت کردی یک کفن هم بعدِ پیراهن بباف
زندگی کردن برای من بس است، آری بس است
علی اکبر لطیفیان
 

ضحا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"

image_gallery.jpg



گریه، گره گشای تو هفتاد و پنج روز
رفتن، شده بنای تو هفتاد و پنج روز
روح الامین برای تو روضه می آورد
این خانه شد حرای تو هفتاد و پنج روز
بانوی گریه! چشم حسن هم ز دست رفت
با اشک پا به پای تو هفتاد و پنج روز
شانه به شانه با پسرت راه می روی
شد شانه اش عصای تو هفتاد و پنج روز
آبت نموده بس که تنت زخم خورده است
این آب و این غذای تو هفتاد و پنج روز
مشغول کار پیرهنی کهنه می شوی
این سهم کربلای تو هفتاد و پنج روز
محسن حنیفی
 

ضحا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"
images


در آن قبیله که یک عمر نوکری رسم است
به اسم اعظم تو کیمیاگری رسم است
غلام ایل و تبارت شدم ز کودکی ام
که در قبیله ی تو ذره پروری رسم است
حرم نداری و وقتی نمی شود بپرم
شکسته بال شدن چون کبوتری رسم است
سلام دادن ما بر قد شکسته ی تو
در این حسینیه ها پای هر دری رسم است
شبیه گریه ی تو گریه های مادرها
زداغ کوچه فقط زیر روسری رسم است
ز چشم زخمی خود کار میکشی بانو
حسین و گریه بر او روز آخری رسم است
مرا ز کوچه به گودال نیزه ها بردی
گریز روضه زدن جای دیگری رسم است
شکست پهلوی مردی میان یک گودال
که سهم بردن از ارث مادری رسم است
محسن حنیفی

 

ضحا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"

fatemiye-mirdamad-shadaneh.com_.jpg




مثل یک پروانه گرم سوختن
درد دل میکرد زینب با حسن
ای برادر رازدارم مادرم
ای میان کوچه یار مادرم
از تو چه پنهان که خوابی دیده ام
دیشبی را که دمی خوابیده ام
خواب دیدم بستری اینجا نبود
بین بستر مادرم زهرا نبود
خواب دیدم حال مادر خوب بود
پشت در خالی زسنگ وچوب بود
دیدم او را احترامش می کنند
یک یک زنها سلامش می کنند
خواب دیدم گرد خانه می زدود
دست پخت مادرم بر سفره بود
گیسوانم را دوباره شانه کرد
مثل قبلا باز کار خانه کرد
باز هم با حال خوب و دلنواز
روی پا استاده میخوانَد نماز
دیدم او من را کنار خود نشاند
با دو دست خود دعای دست خواند
خواب دیدم مادرم بیمار نیست
رد خونش مانده بر دیوار نیست
مرغ غم از سینه ام پرواز کرد
روی بابایم خودش در باز کرد
خواب دیدم مادرم بی تاب نیست
در میان بسترش بی خواب نیست
آه تا از خواب خوش برخاستم
باز هم آوار شد بر سینه غم
نیمه ی شب بود و او بیدار بود
در میان بسترش بیمار بود
زیر لب آهسته نجوا مینمود
از خدا مرگش تقاضا مینمود
باز درب خانه و دود سیاه
نیمه شب بود وصدای آه آه
باز مادر بود و صحبت از اجل
بچه ها یک گوشه زانو در بغل
نیمه شب بهر گل یاس غریب
خواندم آرام آیه ی امن یجیب
***
نیمه شب زینب کنار مجتبی
مخفیانه گریه کردند و دعا ....
شاعر: محمد ناصري

 

بابک

مدیر تالار قرآن
"بازنشسته"
یا فاطمـه(س) ای قـلب محمّـد(ص) حرم تو
خلق دو جهان سائل لطف و کـرم تو
بیت الحرم محترمت طور محمّد'(ص)
عیسای نفسهای علی ع فیـض دم تو
از خـواب عـدم آدم، بیـدار نمـیشد
گر خلـق نمـیگشت ز خاکِ قدم تو
هم عرض زمین گوشهای از بیتِ گلینت
هم طول زمـان لحظـهای از عمرِ کم تو
میکـال کشـد نــاز غـم و درد و بلایت
جبریـل زده سینـه بــه پـای علم تـو
با آن که مزار تو نهان بود و نهان است
پیوسته فلک گشتـه به دور حـرم تـو
این است و جز این نیست که پروندۀ شیعه
امضــا شــده از امــر خــدا بــا قــلم تو
تو فاطمه ای، دور ز تو، رجس و گناه است
«تطهیر» گواه است، گواه است، گواه است
 

بابک

مدیر تالار قرآن
"بازنشسته"
خلقت نـه فقط، خالق داور به تو نازد
سلطان رُسل شخص پیمبر به تو نازد
فخریّــه کنــد ذات خداونــد بــه حیـدر!
این است و جز این نیست که حیدر به تو نازد
تــو لیلــۀ قــدر استی و قدرت همه مجهول
تــو کوثــری و ســورۀ کوثـر بـه تو نـازد
اســلام بــوَد مفتخـــر از شیعـه همـاره
شیعـه است که در عرصۀ محشر به تو نازد
اجـداد تـو گوینـد همـه فاطمـه از ماست
دخـت و پسـر و شوهـر و مـادر به تو نازد
تعظیـم کنـــد آسیــه در محضـر فضّـه
مریـم بـه تـو مـیبالد و هاجـر بـه تو نازد
هر صبح کـه از شرق کنـد رو بـه مـدینه
تـا صبـح دگــر مهــر منـور بـه تـو نازد
در شـأن تو پیغمبر اسلام، مکرر
فرمود: پدر باد به قربان تو دختر!
 
بالا