اشعار فاطميه

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"


این روزها مادر که رویِ زرد دارد

یک چندوقتی میشود سر درد دارد

گاهی ز تب داغ است و گاه انگار مادر

روحی ندارد بس که دستِ سرد دارد

شهر ِ پیمبر هست اما ما غریبیم

بسکه مدینه مردم ِ نامرد دارد

همسایه ها یاری نمیکردند اما

هرشب دعایی را که او میکرد، دارد
 

بابک

مدیر تالار قرآن
"بازنشسته"
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]زهرا همان کسی است که بیت محقرش
طعنه زده به عرش و تمامی گوهرش

او را خدا برای خودش آفریده است
تا اینکه هر سحر بنشیند برابرش

شرط پیمبری به پسر داشتن که نیست
«مردی» پـیـمبر است که زهراست دخترش

مانند احترام خداوند واجب است
حفظ مقام فاطمه حتی به همسرش

یک نیمهاش نبوت و نیمش ولایت است
حالا علی صداش کنم یا پیمبرش

دست توسل همهی انبیا بود
بر رشته های چادری صبح محشرش

ما بچههای فاطمه ممنون فضه ایم
از اینکه وا نشد پس در پای دخترش

مسمار در اگرچه برایش مزاحم است
اما مجال نیست که بیرون بیاورش
[/FONT]

 

montazer

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
عــــــــلی آهسته در راز و نیازه
چـــــــــــه سازد بهر تشییع جنازه
بـــــــــــمیرم از غریبی تو مولا
غـــــــــریبم وا، غـریبم وا، غریبا
عــــــــلی زخم رخ او را بشوید
عـــــــــــلی خوناب پهلو را بشوید
علی جان می دهد از داغ زهرا
غـــــــــــریبم وا، غریبم وا، غریبا
یــــــتیمان پیرهن بر لب گرفتند
فـــــــغـــان و ناله را در دل نهفتند
مــــــرو تازه جوان ای مادر ما
غــــــریــبـــم وا، غریبم وا، غریبا
خـدا داند که زهرا بی گناه است
ولی مویش سپید، رویش سیاه است
علی جان می دهد از داغ زهرا
غـــــــــــریـبم وا، غریبم وا، غریبا

 

montazer

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
دوبـــــاره شــــب شـــد و ظلمت بـــر آمد
کــــــــنار قــــــــبر زهرا حیدر آمد
ســـــــلام ای بــــــــانوی پـــــهلو شکسته
عـــــــــلی را بین سر قبرت نشسته
بــــــــــه خــــــــانه مـی روم رویت ببینم
بـــــــــریزم اشک و با زینب نشینم
بـــــــــخواب آرام ای مـــــــــــــــاه یگانه
نــــــــــخواهی خورد دیگر تازیانه
بـــــــــخواب آرام بـــــــــــا رخـسار نیلی
بــــــــه پیغمبر نشان ده جای سیلی
بـــــــــخواب آرام ای نــــــــــور دو عینم
کـــــــــــــه من شبها پرستار حسینم

 

montazer

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
ای خوش آن روزی که ما در خانه مادر داشتیم
دیـــده از دیـــدار رخسارش منور داشتیم

هــر کـــسی جـــسـم عــزیزش روز بردارد ولی
ما که نعش مادر خود را به شب برداشتیم

کــــــاش آن روزی کـــــــه تنها مادر ما را زدند
مـــا یکی را در مـــــیان کوچه یاور داشتیم


کاش محسن را نمی کشتند اعدا تا ما غنچه ای
یــــــادرگار از آن گــــل رعنای پرپر داشتیم

کــــــــاش آن ساعت که دانستیم بی مادر شدیم
جـــــــــای آغـــوشش بخاک تیره بستر داشتیم

این در و دیــــــــــوار می گرید بحال ما که ما
مــــــــادری بشکسته پهلو پشت این در داشتیم

مادر مــــــــا رفت از دنیا، در آن حالی که ما
گـــــــریه بـــــــر حــالش سر قبر پیمبر داشتیم


شاعر:غلامرضا سازگار
 

بابک

مدیر تالار قرآن
"بازنشسته"
14224831821681151644189225184167141571992.jpg

عشق یعنی دل سپردن در الست
از می وصل الهی مستِ مست
عشق یعنی ذکر ناموس خدا
یا علی گفتن به زیر دست و پا
عشق یعنی جلوه صبر خدا
شرم ایوب نبی از مرتضی
عشق بر دلداده فرمان میدهد
عاشق جان داده را جان میدهد
عشق باعث شد که دل سامان گرفت
پشت درب خانه زهرا جان گرفت
عشق یعنی انقلاب فاطمه
از کبودی چشم تار فاطمه
عشق یعنی عشق ناب فاطمه
بیت الاحزان خراب فاطمه
 

بابک

مدیر تالار قرآن
"بازنشسته"
روضه زهرا

این دل برای روضه زهرا گرفته است

ماتم برای ام ابیها گرفته است

چشمم در انتظار اشک گدایی کند دریغ

قلبم برای غربت مولا گرفته است

امروز بعد هزار و چهارصد سنه

ذهنم سراغ خانه طاها گرفته است

ای ساکنین خوب عزاخانه علی

نایم ز ناله های شما نا گرفته است

یک کوچه آتش و یک میخ و یک پسر

میخی که در درون سینه او جا گرفته است

باور کنید اهل سقیفه حرامی اند

آنجا تمام حادثه ها پا گرفته است

من داغدار یاس غریب مدینه ام

غربت درون سینه من جا گرفته است
 

montazer

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"

[FONT=&amp]
بارالهــــا تو ببین این سوز ما
[/FONT]

[FONT=&amp]فاطمیــــه گشته در نـوروز ما[/FONT]
[FONT=&amp]آمدم هیئت که تا خدمت کنم[/FONT]
[FONT=&amp]بار دیگر با علـی(ع)، بیعت کنم[/FONT]
[FONT=&amp]آمدم خدمت کنم، بر اهـل دل[/FONT]
[FONT=&amp]تا نگــردم پیش مولایم، خجـل[/FONT]
[FONT=&amp]گفتم امشب سفره ای برپا کنم[/FONT]
[FONT=&amp]هفت سین عشق، در آن جا کنم
[/FONT]
[FONT=&amp]مادرم زهرا(س)، مرا یاری نمود[/FONT]
[FONT=&amp]بهـر چیدن، با من همکاری نمود[/FONT]
[FONT=&amp]گفت بگذار از بـرای سفــره ها[/FONT]
[FONT=&amp]سیـن اول، سیـلـی آن بـی حیـا[/FONT]
[FONT=&amp]دومین سین، سقط بود و محسنش[/FONT]
[FONT=&amp]این غم عظماسـت، گشته قاتلش[/FONT]
[FONT=&amp]سین سوم، سرخی مسمـار بـود[/FONT]
[FONT=&amp]رنـگ خــون پهلــوی آن یار بود[/FONT]
[FONT=&amp]گفت سین چهارمم کار در است[/FONT]
[FONT=&amp]سینـه ی مجروح مسمـار در است[/FONT]
[FONT=&amp]پنجمین سین، سوختن با دربها[/FONT]
[FONT=&amp]ســوختــن بـا آتـش نامـــردها[/FONT]
[FONT=&amp]سیـن شـشم، سختی درد و اَلَم[/FONT]
[FONT=&amp]دیــدن حیـدر(ع) میان موج غـم[/FONT]
[FONT=&amp]آخـرین سین از برای سفـره ام[/FONT]
[FONT=&amp]آتشــی افروخــت در کاشـانـه ام[/FONT]
[FONT=&amp]هفتمین سین، ساختن با درد بود[/FONT]
[FONT=&amp]چـون مدینه آن زمان نامــرد بود[/FONT]
[FONT=&amp]آمــدند بهــر عیـادت دیـوها[/FONT]
[FONT=&amp]با چـه رویی؟؟ من نمیدانم خـدا!![/FONT]
 

بابک

مدیر تالار قرآن
"بازنشسته"
کاش در روز حادثه ، در پشت در زهرا نبود
شاهد پهلو شکستن زینب کبری نبود
کاش وقت در شکستن پای دشمن می شکست
تا که میخ در، نشان سینه زهرا نبود
در میان کوچه وقت خوردن سیلی ز خصم
مجتبی همراه زهرا بود ، گر مولا نبود
این شنیدم مادر سادات را سیلی زدند
کاش وقت خوردن سیلی حسن آنجا نبود
کاش یک تن بود در آنجا می گفت این سخن
کشتن شش ماهه پاداش ذوی الغربی نبود
کاش وقت تازیانه خوردن دخت نبی
دست بسته در کف خصم دنی مولا نبود

 

ضحا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"

yafateme%5B1%5D.jpg



وقتی میان کوچه سند پاره پاره شد

چشمان غصّه دار فلک پر ستاره شد


ناموس کبریا وسط کوچه های تنگ
محصور یک شقی صفتِ بدقواره شد

تهمت زد و به دختر طاها دروغ بست
داعیّه دارِ دین، پسرِ زشت قاره شد

گفتم، گفت زود سند را بده به من
گفتم، بعد از آن که ستم بی شماره شد

با پنجه وسعت فدک اش را وجب گرفت
سیلی برای غصب فلک راه چاره شد

گفتند مست بود و صدایی نمی شنید
آنقدر زد که غنچه یاس اش عصاره شد

پا زد که بارِ شیشه ی آنرا بیفکند
اوّل نشد ولی چو لگد زد دوباره شد

چادر به پای مادر سادات گیر کرد
افتاد روی خاک و دلش پر شراره شد

گفتند یک طرف زده سیلی ولی حسن
پیگیرِ جستجوی دو تا گوشواره شد


شعر ازحسین قربانچه
 
بالا