پاسخ : اشعار فاطمیه (ایام شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها)
دستی به روی سینه تو هم احترام كن
همراه من به ساقی مستان سلام كن
ساقی سلام جرعه آبی به ما بده
ساقی سلام جام شرابی به ما بده
وقتی كه حال میكده ی دل خراب شد
شاعر علی نوشت و شعرش شراب شد
میخانه را به لذت دیدار دیده ایم
«ما در پیاله عكس رخ یار دیده ایم»
در آن حریم عشق كه ایوانش از طلاست
آنجا كه بال هر ملكی فرش زیر پاست
عمری است چون گدا به در خانه ی تواییم
تو شمع خانه و همه پروانه ی تواییم
آقا مریض عشق توام سوز و تب بده
از باغ نخل های قشنگت رطب بده
می خواهمت كه باز مسلمان كنی مرا
از اصفهان بیایم و سلمان كنی مرا
من را ذبیح عشق خودت كن كه چاره نیست
«در كار خیر حاجت هیچ استخاره نیست»
آقا نگاه سمت ضریح تو سوی چشم
هرچیز گفته ای به من آقا به روی چشم
ایوان رواق صحن و سرای تو دیدنی است
وصف كمال فاطمه از تو شنیدنی است
او فاطمه است ام ابیها كنار تو
او در مدینه است ولی در جوار تو
صد دانه شد دلم زحسادت به آن گدا*
وقتی انار را تو نمودی به او عطا
شاعر كنار تاك ضریح تو بیقرار
یعنی برای خوردن آن دانه ی انار...
من را زباغ حب علی در قفس نك
ای دل بدون حب علی یك نفس نكش
روزی خدا نوشت كه شاه جهان شوی
تو خواستی كه حاكم دلهایمان شوی
بدبخت آن كسی كه به دنیاست دشمنت
چون كافر خدای تعالی است دشمنت
دستی به روی سینه تو هم احترام كن
همراه من به ساقی مستان سلام كن
ساقی سلام جرعه آبی به ما بده
ساقی سلام جام شرابی به ما بده
وقتی كه حال میكده ی دل خراب شد
شاعر علی نوشت و شعرش شراب شد
میخانه را به لذت دیدار دیده ایم
«ما در پیاله عكس رخ یار دیده ایم»
در آن حریم عشق كه ایوانش از طلاست
آنجا كه بال هر ملكی فرش زیر پاست
عمری است چون گدا به در خانه ی تواییم
تو شمع خانه و همه پروانه ی تواییم
آقا مریض عشق توام سوز و تب بده
از باغ نخل های قشنگت رطب بده
می خواهمت كه باز مسلمان كنی مرا
از اصفهان بیایم و سلمان كنی مرا
من را ذبیح عشق خودت كن كه چاره نیست
«در كار خیر حاجت هیچ استخاره نیست»
آقا نگاه سمت ضریح تو سوی چشم
هرچیز گفته ای به من آقا به روی چشم
ایوان رواق صحن و سرای تو دیدنی است
وصف كمال فاطمه از تو شنیدنی است
او فاطمه است ام ابیها كنار تو
او در مدینه است ولی در جوار تو
صد دانه شد دلم زحسادت به آن گدا*
وقتی انار را تو نمودی به او عطا
شاعر كنار تاك ضریح تو بیقرار
یعنی برای خوردن آن دانه ی انار...
من را زباغ حب علی در قفس نك
ای دل بدون حب علی یك نفس نكش
روزی خدا نوشت كه شاه جهان شوی
تو خواستی كه حاكم دلهایمان شوی
بدبخت آن كسی كه به دنیاست دشمنت
چون كافر خدای تعالی است دشمنت