******اشعار انتظار******

gole yakh

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
ستاره باز به دامان شب دويد ، بيا / سرشك شوق ز چشمان شب چكيد بيا

فروغ نقره‌اي مه به گرد خيمة شب / كشيد هاله‌اي از پرتو اميد ، بيا

نيامدي كه شفق دامني پر از خون داشت / كنون كه دست فلق جيب شب دريد، بيا

ستاره، چشم به راه تو ماند تا دم صبح / سحر دميد و شد از ديده ناپديد ، ‌بيا

عروس چرخ ، حرير فروغ خود برچيد / افق دوباره بساط سپيده چيد ، بيا

بيا كه قافلة شب از اين ديار گذشت/ سپيده سر زد و مهر از افق دميد، بيا

نيامدي كه دل من حديث شب مي‌گفت/ كنون كه قصّه به پايان خود رسيد، بيا

بيا كه گوش دل من به كوچة معشوق/ صداي پاي تو را بارها شنيد، بيا

بيا بيا، كه سير غزالان دشت خاطره‌ها/ هزار شور غزل در من آفريد، بيا

بيا بيا، كه دلِ بيقرار «پروانه» / به شوق روي تو از ديده سركشيد، بيا
 

gole yakh

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
بيا كه ديده به راه تو شد سپيد، بيا/ به زير بار غمت پشت ما خميد، بيا

ز فرط درد جداييّ و رنج تنهايي/ دل رميده دمي را نيارميد، بيا

براي ديدنت اي آفتاب چرخ كمال!/ به اشتياق، دل از ديده سركشيده، بيا

در امتداد ره انتظار، منتظَرا !/ ز خون منتظران لاله‌ها دميد، بيا

هماي روح شهيدان حقّ ز مسلخ عشق/ به عشق ديدن روي تو پر كشيد ، بيا

ز بعد غيبت كبرايت اي امام زمان!/ زمانه روز خوشي را به خود نديد، بيا

كنون كه پنجة قدرت نماي حق ز ازل / به قامت تو قباي فرج بريد، بيا

دور روز عمر اگر فرصت وصال نداد / به گاه دادن جان بر سر «اميد » بي
 

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"

مى شود فرصت ديدار مهيّا حتماً

بد به دل راه مده مى رسد آقا حتماً

اى كه دنبال دواى غم هجران هستى

مى شود درد نهان تو مداوا حتماً

اگر امروز نشد بوسه به دستش بزنيم

وعده ى ما همه افتاده به فردا حتماً

ثمر گريه ى ما خنده ى روز فرج است

آن زمان مى شكفد خنده به لب ها حتماً

دورى غيبت طولانى و تأخير ظهور

امتحانى است براى همه ى ما حتماً

كار ما منتظران چيست؟ اميد و تقوا

غم نخور مى شود آخر گره ها وا حتماً

هركه در زمره ى ما منتظران مى باشد

مى كند تا به ابد پشت به دنيا حتماً

انبياء منتظر آمدنش مى باشند

مى رسد پشت سرش حضرت عيسى حتماً

كاش باشيم و ببينيم كه روز رجعت

مى سپارد عَلَم خويش به سقّا حتماً


baghiyatallah5-copy_3000.jpg
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: gole yakh

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"

به شوق صبح و سحر، شام تار هم خوب است

برای گریه شدن آبشار هم خوب است

تمام هفته خطا و غروب جمعه دعا

کمی خجالت از این انتظار هم خوب است

اگر چه لایق وصل تو نیستیم آقا

ولی کشیدن ناز نگار هم خوب است

گمان کنم که نمی بینمت، بگو غلط است

امید دادن این بی قرار هم خوب است

کسی به فکر شما نیست، همه خوبند

ملال نیست دگر، کار و بار هم خوب است

مرا ببند که من جای دیگری نروم

برای عبد فراری حصار هم خوب است

هوای شهر بد و گریه سخت و حال بد است

کمی هوا وسط این غبار هم خوب است

اگر نشد برسم من به پابوسی تو

برای این دل من وصف یار هم خوب است

برای اینکه به دست آورم دلت را من

قسم به فاطمه داغدار هم خوب است

مرا ببخش به دردت نخورد نوکریم

که بخشش دل این شرمسار هم خوب است

اگر که پای رکابت نشد شهید شوم

برای کشتن ما زلف یار هم خوب است

اگر اجل به وصالت مرا مجال نداد

امید آمدنت بر مزار هم خوب است



:gol::gol::gol:
:gol::gol:
:gol:
 

gole yakh

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
دفتر انتظار

دفتر انتظار را وا کن

صفحه صفحه نظر به فردا کن

روزها را ورق ورق بگذر

صفحه ها را بخوان و معنا کن


وادی متن یا حواشی دور

به کجا می روی میان سطور

سطر ها روشنند و تاریکند

چشم هایت چه را نموده مرور



متن این صفحه ها پر از معناست

صاحب لحظه ها تک و تنهاست

برسی تا به آخر دفتر

صفحه آخرالزمان پیداست



رد خون ها و صفحه های خطر

ما چه فهمیدهایم از این دفتر

می چکد اشک ها و می شوید

رد خون های لاله پرپر



دفتر خیس عمر ما بسته

دفتر انتظار نابسته

جاده انتظار را طی کن

که به این جاده چشم ها بسته
 

زهرا

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
بیا که صبر برایم چه خوب معنا شد
در انتظار ظهورت دلم شکیبا شد
تمام دفترعمرم سیاه شد اما
امید دیدن رویت دوباره پیدا شد
1ybiiyxl7yvf47bjvfvx.jpg
 

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"

ای وعده خدا ز چه تأخیر کرده ای؟
دیگر برای آمدنت دیر کرده ای

در اشتیاق پیرهنت سالیان سال
یعقوب چشم های مرا پیر کرده ای

خورشید اهل بیت، طلوعی دوباره کن
عمرم به آخر آمده و دیر کرده ای

قابل نبوده ام به حسابم بیاوری
در بی تفاوتی همه گیر کرده ای

با ربنای نافله هایت، دل مرا
در روضه ها تو صاحب تأثیر کرده ای

با گریه بر مصائب مظلوم کربلا
آیات سرخ قافله تفسیر کرده ای

هر خیمه ای که روضه ی عباس خوانده شد
گریه برای دست علمگیر کرده ای


احسان محسنی فر

 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: زهرا

gole yakh

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"

مجنون شدم که راهی صحرا کنی مرا
گاهی غبار جاده ی لیلا، کنی مرا
کوچک همیشه دور ز لطف بزرگ نیست
قطره شدم که راهی دریا کنی مرا
پیش طبیب آمده‌ام، درد می‌کشم
شاید قرار نیست مداوا کنی مرا
من آمدم که این گره ها وا شود همین!
اصلا بنا نبود ز سر وا کنی مرا
حالا که فکر آخرتم را نمیکنم
حق میدهم که بنده دنیا کنی مرا
من، سالهاست میوه ی خوبی نداده‌ام
وقتش نیامده که شکوفا کنی مرا
آقا برای تو نه ! برای خودم بد است
هر هفته در گناه، تماشا کنی مرا
من گم شدم ؛ تو آینه‌ای گم نمی‌شوی
وقتش شده بیائی و پیدا کنی مرا
این بار با نگاه کریمانه‌ات ببین
شاید غلام خانه زهرا کنی مرا
*علی اکبر لطیفیان*
 
بالا