ستاره باز به دامان شب دويد ، بيا / سرشك شوق ز چشمان شب چكيد بيا
فروغ نقرهاي مه به گرد خيمة شب / كشيد هالهاي از پرتو اميد ، بيا
نيامدي كه شفق دامني پر از خون داشت / كنون كه دست فلق جيب شب دريد، بيا
ستاره، چشم به راه تو ماند تا دم صبح / سحر دميد و شد از ديده ناپديد ، بيا
عروس چرخ ، حرير فروغ خود برچيد / افق دوباره بساط سپيده چيد ، بيا
بيا كه قافلة شب از اين ديار گذشت/ سپيده سر زد و مهر از افق دميد، بيا
نيامدي كه دل من حديث شب ميگفت/ كنون كه قصّه به پايان خود رسيد، بيا
بيا كه گوش دل من به كوچة معشوق/ صداي پاي تو را بارها شنيد، بيا
بيا بيا، كه سير غزالان دشت خاطرهها/ هزار شور غزل در من آفريد، بيا
بيا بيا، كه دلِ بيقرار «پروانه» / به شوق روي تو از ديده سركشيد، بيا
فروغ نقرهاي مه به گرد خيمة شب / كشيد هالهاي از پرتو اميد ، بيا
نيامدي كه شفق دامني پر از خون داشت / كنون كه دست فلق جيب شب دريد، بيا
ستاره، چشم به راه تو ماند تا دم صبح / سحر دميد و شد از ديده ناپديد ، بيا
عروس چرخ ، حرير فروغ خود برچيد / افق دوباره بساط سپيده چيد ، بيا
بيا كه قافلة شب از اين ديار گذشت/ سپيده سر زد و مهر از افق دميد، بيا
نيامدي كه دل من حديث شب ميگفت/ كنون كه قصّه به پايان خود رسيد، بيا
بيا كه گوش دل من به كوچة معشوق/ صداي پاي تو را بارها شنيد، بيا
بيا بيا، كه سير غزالان دشت خاطرهها/ هزار شور غزل در من آفريد، بيا
بيا بيا، كه دلِ بيقرار «پروانه» / به شوق روي تو از ديده سركشيد، بيا