اشعار کاروان اسرا

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار کاروان اسرا

چشم وا کردم و پرپر شدنت را دیدم

نیزه در نیزه غریبانه تنت را دیدم
زیر پامال کبود سم مرکب ها، نه
به روی دست ملائک بدنت را دیدم
گرچه نشناختمت وقت عبور از گودال
عمه میگفت تن بی کفنت را دیدم
گیسویت بر سر نی شِعر غریبی میخواند
زلف خونین شکن در شکنت را دیدم
قاری من سر نیزه ز عجائب گفتی
شام، تفسیر غریب سخنت را دیدم
آه یعقوب شده چشم من از روزی که
به تن تیره دلی پیرهنت را دیدم
خیزران شیفتهی ساحت لب هایت شد
چشم وا کردم و زخم دهنت را دیدم
تا سحر قلب تنور از غم تو آتش بود
عطر گیسوی تو و... سوختنت را دیدم
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار کاروان اسرا

بوسه از خال لبت ای یار چیز دیگری است


غمزه ی چشم تو ای دلدار چیز دیگری است

ای تو لیلای همه عشاق ای معشوق ما

این سر مجنون به روی دار چیز دیگری است

دل برایت خانه ی غمهاست ای جانا ولی

از غم تو گریه ی بسیار چیز دیگری است

داستان کربلا مشهور بین مردم است

قصه رأس و تنور نار، چیز دیگری است

گرچه کل این بدن رفته به زیر سم ولی

پهلوی بشکسته ی مردار چیز دیگری است

گرچه سرها روی نی ها خفته بودند ای شهید

دیده ات بر روی نی بیدار، چیز دیگری است

گرچه راه شام و کوفه پر مصیبت بود لیک

آن تن تب کرده و بیمار چیز دیگری است

بین راه کربلا تا کوفه غم بسیار لیک

سیلی و کعب و سنان در کار، چیز دیگری است

چشم ها بسیار شد گریان ز غمهایت عزیز

چشم زینب از غمت پر بار ، چیز دیگری است

بر سر و موی و تن و معجر ببین ای سر به نی

حمله های پنجه ی کفتار ، چیز دیگری است

بر دل غمدیده ی این عاشقان ای عشق من

خنده های این سگان هار، چیز دیگری است

این همه نامه ز کوفه آمده بهر شما

این تنت غرق به خون بی یار، چیز دیگری است

رأس تو ببریدن و رگهای تو خونی ز ظلم

خون دل جاری ز چشم تار چیز دیگری است

از غم زینب چرا در چشم دشمن نیست اشک

گریه ی حیوان صحرا، مار چیز دیگری است!!!

کودکی از کاروان گم شد ولی آقای من

پای این کودک به روی خار، چیز دیگری است

این همه غم یک طرف این جمله ی من یک طرف

آل زهرا برده ی بازار، چیز دیگری است

مصراع آخر ببین آتش به دل ها می کشد

نان گرفتن ها ز روی عار، چیز دیگری است
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار کاروان اسرا

ببین از روی نی حالم خراب است
چو مویت قلب من در پیچ و تاب است
کشیدم نقشه ای بوسم سرت را
تمام نقشه ها نقشه بر آب است

کاش این طور نبود زندگی دنیایم
رأس تو روی نی و این بدنت،آقایم
ای که از نیزه مرا می نگری یار دلم
دشمن دون به لگد کرده ز پهلو تایم

کاروان منزل به منزل می رود سوی خدا
رأس بابا روی نی هم می کند ما را دعا
من نگاهی می کنم بر رأست اما دشمنت
می کند با سنگ و آتش از سرت دفع بلا

از غمت ای یار من افتاده بر دل لرزه ای
می زند سیلی به رویم یک جوان هرزه ای
شهر غم ها را پر از شور و شعف کردند دل
می زند دور و بر ما گرگ شامی پرسه ای
 

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"

پیراهن تو بوی گل یاس می دهد
بوی علیُّ و مادر احساس می دهد

مانده هنوز خون تو بر آن به جا حسین
خونی که بوی روضه ی عبّاس می دهد

من تشنه ی وصال تو هستم نه جام آب
زرگر کجا به جای مس الماس می دهد؟!

الماس تکـِّه تکـِّه ی من خاک کربلا
نورت به هر حسینیِّه ای پاس می دهد

اجر کسی که گریه به تو کرده را خدا
با دست نیمه جان به دستاس می دهد

تنها دعای زینب تو لحظه ایست که
مهدی جواب ضربه ی آن داس می دهد
 
بالا