اشعار شهادت امام باقر علیه السلام

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شهادت امام باقر علیه السلام

از روز ازل شور حسیني به سر افتاد

از داغ غمش سوختم و بال و پر افتاد
هر قلب شکسته تپشش ذکر حسين است
با ذکر حسين در دل عالم اثر افتاد
آنقدر من از کرببلا مست و خرابم
کز بدو تولد عطشش در جگر افتاد
صد پاره ز غم شد دل غرقابه به خونم
آن روز که در وادي عشقم گذر افتاد
آن لحظه که گلها ز عطش سوخته بودند
ديدم ز فرس خوني و زخمي قمر افتاد
يکباره سر و پاي وجودم همگي سوخت
آندم که حسين بر سر نعش پسر افتاد
جانسوزتر از آن همه دردي که کشيدم
ديدم سر شش ماهه چو گل، از شجر افتاد
يک خنجر غرقابه به خون ديدم و مُردم
آن لحظه که بر گودي مقتل نظر افتاد
گوئي که همه بال ملائک ز شرر سوخت
تا بر تن هر خيمه ز کينه شرر افتاد
اي واي که من آرزوي مرگ نمودم
آن لحظه که جان پدرم در خطر افتاد
افتاد ز بس روي زمين، عمه رقيه
صد خرمن آتش به دل و بر جگر افتاد
صد بار بميرم بِه از آن تا که ببينم
چشم پدرم بر سر و بر تشت زر افتاد
با اين همه دردي که نهان در دل من شد
ديگر شجر زندگيم از ثمر افتاد
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شهادت امام باقر علیه السلام

مانده داغی عظیم بر جگرت

عکس راسی به نیزه،در نظرت
سر بازار شام و بزم شراب
چه بلاهایی آمده به سرت
هر شب جمعه خون دل خوردی
پای ذکر مصیبت پدرت
پای روضه به جای قطره ی اشک
خون و خونابه ریخت از بصرت
می توان دید عکس زینب را
بین قاب کبود چشم ترت
سوختی سرو باغ فاطمیون
زهر آتش زده به برگ وبرت
گر گرفته فضای حجره ی تان
تحت تاثیر آه شعله ورت
مهر و تسبیح کربلایت را
داده ای ارثیه به گل پسرت
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شهادت امام باقر علیه السلام

سوغات ما از کربلا درد و محن بود

پژمردگيّ لاله هاي در چمن بود
من تشنگي در خيمه را احساس کردم
ياد از دو دست خوني عباس کردم
من کودکي بودم که آهم را شنيدند
ديدم سر جد غريبم را بريدند
من ديده ام در وقت تشييع جنازه
اسبان دشمن را که خورده نعل تازه
من با خبر هستم ز باغي پر شکوفه
خورشيد را بر نيزه ديدم بين کوفه
گر چه که من مسموم از زهر هشامم
من کُشته ي ويرانه اي در شهر شامم
ديدم که پر مي زند همسنگر من
در خاطرم شد زنده ياد مادر من
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شهادت امام باقر علیه السلام

هفتم ماه است و باید چشم ها گریه کنند

پا به پای روضه های هل اتی گریه کنند
این قبیله بی نیاز از روضه خوانی منند
که فقط کافی است گویم کربلا گریه کنند
با همین گریه است که یک چند روزی زنده اند
پس چه بهتر اینکه بگذاریم تا گریه کنند
حال که گریه کن مردی ندارد این غریب
لااقل زن¬ها برایش در منا گریه کنند
هر زمانی که میان خانه روضه می گرفت
امرش این بود اهل خانه با صدا گریه کنند
با سکینه می نشیند "شیعتی" سر می دهد
آه جا دارد تمام آب ها گریه کنند
چشم او شام غریبان دیده بین شعله ها
عمه هایش در هجوم اشقیاء گریه کنند
یاد دارد کعب نی هایی که مانع می شدند
چشم های زخم آل مصطفی گریه کنند
در قفای ذوالجناح با عمه آمد قتلگاه
انبیاء را دید با خیر النساء گریه کنند
عمه دردانه اش جان داد تا اهل حرم
یا شوند آزاد از زنجیر یا گریه کنند
یاد موی خاکی همبازی اش تا می¬کند
دخترانش مو پریشان ای خدا گریه کنند
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شهادت امام باقر علیه السلام

وصّی پنجم پیغمبر خدائی تو

خزانه کرم و جود ذوالعطائی تو
بسوی مقصد والای انبیاء، توحید
به ما سوای خداوند رهنمائی تو
تو باقری و شکافنده علوم توئی
کتاب روشن و گویای کبریائی تو
نه شیعه را تو فقط مقتدا و سالاری
به انبیاء سلف نیز مقتدایی تو
صفای زمزم و بیت و صفائی و مروه
حقیقت حجر و کعبه و منائی تو
سلام ختم رسل را شنیدی از جابر
چرا که نور دو چشمان مصطفائی تو
نظیر دو گل گلزار مصطفی حسنین
سرور سینه زهرا و مرتضائی تو
به صولتی چو علی و به عصمتی زهرا
حسین هیبت و در علم مجتبائی تو
به وقت بندگی و موقع دعا چو پدر
اگرچه روح عبودّیت و دعائی تو
سه ساله بودی و همراه سیّدالشهدا
شریک نهضت خونین کربلائی تو
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شهادت امام باقر علیه السلام

الا که غرق در انوار ذوالجلال شویم

هلال ماه رجب سر زده، هلال شویم
کمال یافتۀ قلۀ کمال شویم
هماره خاک قدوم علی و آل شویم
مـه تجلـی حسن و جمال لمیزلی است
خجسته باد که ماه محمّد است و علی است
مهِ نماز و قیام و دعا و ذکر و سجود
مه وصال خداوندگار حیّ ودود
مه چهار ولادت ز چار رکن وجود
مه مبارک لبخند مهدی موعود
مه نـزول کرامـات خالـق ازلـی است
ولادت دو محمّد، ولادت دو علی است
طلوع این مه فرخنده میدهد خبری
که سر زد از افق عزت و شرف قمری
و یا ز دامن دریای معرفت گهری
خدا به حضرت سجاد داد گلپسری
که گل، زبان ملک ریختند در قدمش
اگر غلـط نکنـم مدح انبیاست کمش
زهی که فاطمه- بنت حسن- حسنزاده
بر آفتاب خدا، ماه انجمن زاده
بگو که وجه خداوند ذوالمنن زاده
و یا که نخلۀ توحید، یاسمن زاده
بهشـت حضـرت سجـاد، لالـۀ رویش
حسین بوسه زند بر جمال دلجویش
درود اهل ولا بر شب ولادت او
سلام داده رسول خدا به حضرت او
سپاه علم کشیدند صف به خدمت او
عنایت و کرم و لطف و جود، عادت او
سحابِ یکسره بارنـدۀ علوم است این
محیطِ نور و شکافندۀ علوم است این
تمام علم ز دریای فضل اوست نَمی
تمام جود ز یک بذل دست او کرمی
تمام ملک خداوند بهر او حرمی
تمام دهر ز عمر عزیز اوست دمی
به نقش صورت او صورتآفرین نازد
به زهد و طاعت او زینالعابدین نازد
به ماه عارض و حسن و جمال او صلوات
به حسن خلق و به حسن خصال او صلوات
به مام و باب و به آباء و آل او صلوات
به علم و دانش و فضل و کمال او صلوات
چنان به پاسـخ دشنام، خُلق او نیکوست
که خصم میشود از فیض یک نگاهش دوست
امیر عالم و بیل رعیتیش به دوش
به شوق زمزمهاش عرشیان سراپا گوش
زند ز منطق او بحر علم و دانش جوش
صدای «یارب» او از ملک ستاند هوش
درود شخص پیمبـر نثار باد بر او
سـلام حضرت پروردگار باد بر او
بیا و روی ارادت ببر در این درگاه
حوائجت همه از باقرالعلوم بخواه
سلالۀ دو علی، نور چشم ثارالله
دهد به دیدۀ «جابر» شفا به نیم نگاه
چو چشم اوست همان چشم خالق دادار
به یـک نظـاره بـرآرد گـل از شـرارۀ نار
ولایتش سند و ثبت دین کامل ماست
گِل محبتش آدمکنندۀ گِل ماست
به روز حشر ولایش تمام حاصل ماست
مزار او نه به خاک بقیع، در دل ماست
زهـی کـرامت آن شهریــار عالــم را
که برگزیده به مدح و ثناش «میثم» را
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شهادت امام باقر علیه السلام

سرچشمه ی تمامی اندیشه های ناب

دانش پژوه مدرسه ی عشق بو تراب
اوصاف پاكتان چقدر بی نهایت است!
یك خط ز مدحتان شده موضوع صد كتاب
شك كرده ایم! اهل زمین باشی ای عزیز
ای جلوه ی جلال خدا در پس حجاب
امشب دوباره حضرت خورشید اهل بیت
از ماورای فاصله ها بر دلم بتاب
ما را دعا كنید همین لحظه از بهشت
آقا دعایتان همه دم هست مستجاب
این چهره ی سیاه مرا هم نگاه كن
شاید به یاد آوریم در صف حساب
من از پل صراط جزا با نگاهتان...
... مانند باد می گذرم تند و پر شتاب
ساعی ترین مدرس آداب زندگی
شیوا سخن، مفسر آیات بندگی
قله نشین دانش و دین، ای طلایه دار
كاوشگر رموز سماوات كردگار
تیغ كلام نغز شما در مناظره
پِی كرده است مركب دجال روزگار
هر كس كه خواست پیش شما قد علم كند
گشته میان معركه ی بحث تارومار
كوه بزرگ حادثه را بر زمین زدی
انگشت بر دهان شده این چرخ كجمدار
این چه تواضعی ست امام فرشته ها!
داری به پای خویش دو نعلین وصله دار
آقا شما كه واسطه ی فیض عالمید
حیف است مانده اید در این شهر بی بهار
ای كاش سمت كشور ما هم می آمدی
پس لا اقل به خانه ی قلبم قدم گذار
ای خضر مست میكده ی چشمه ی حیات
من تشنه امـ شبیه خودت ـ تشنه ی فرات
آموزگار مبحث جغرافیای دین
استاد فقه و خارج دانش سرای دین
دار و ندار زندگی ات را تو ریختی
تا آخرین دقایق عمرت به پای دین
از ابتدای كودكی ات خونجگر شدی
زخم زبان و طعنه شنیدی برای دین
با خشت خشت اشك نماز شب شما
مستحكم است تا به ابد پایه های دین
ای یادگار كرب و بلا، زیر كعب نی
سهمی عظیم داشته ای در بقای دین
دیدی سر بریده ی عباس را به نی
بر شانه ی كبود نهادی لوای دین
از نای زخم خورده تان می رسد به گوش
در مجلس یزید، صدای رسای دین
با اشك و آه، شعله به آیینه می زدی
عمری به یاد كرببلا سینه می زدی
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شهادت امام باقر علیه السلام

اى زمین و آسمان سوگوار غربتت

آفتاب صبحدم، سنگ مزارغربتت
بر جبین فصل‏ها هر یک نشان داغ توست
اى گریبان خزان، چاک از بهارغربتت
یک بقیع اندوه و ماتم یک مدینه اشک وخون
سینه‏‎هامان یک به یک آیینه دار غربتت
پاک شد آیینه از زنگ، اى تماشایى‏‎ترین
شستشو دادیم دل را، باغبار غربتت
شب سیه پوش از غم و اندوه بى‎پایان توست
شرمگین خورشید، ازشب‎هاى تارغربتت
اى بقیعت عاشقان را کعبه عشق وامید
سینه چاکیم از غم تو، بى قرارغربتت
شهر یثرب داغدار خاطرات رنج توست
خم شده پشت مدینه زیربار غربتت
مى‎‏تپددل‎هاى عاشق در هواى نامتو
با غمى خو کرده هر یک در کنارغربتت
کاش مى‎‏شد روشناىتربت پاک تو بود
چلچراغ اشک ما در شام تارغربتت
دایره در دایره پژواکى از اندوه توست
هیچ داغى نیست بیرون از مدارغربتت
دامن اشکى فراهم داشتم یک سینه آه
ریختم در پاى تو کردم نثارغربتت
آشناى زخم دل‎ها،غربت معصوم توست
من دلى دارم پریشان، از تبارغربتت
کسی که طعم زبان عسل نمی فهمد
توهرچه هم بخوانی غزل ؛ نمی فهمد
حکایت نرود میخ اهنی درسنگ ؛
مگو به سنگ که ضرب المثل نمی فهمد
حدیث عاشقی به پایان نمی رسد اما
دریغ و درد که این را اجل نمی فهمد
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شهادت امام باقر علیه السلام

خسته دربند غمم،بال وپرم میسوزد

نفسم با جگر شعله ورم میسوزد
با دلم زهر چه کرده است خدا میداند
جگرم نه که ز پا تا به سرم میسوزد
دست وپا میزنم و ذکر لبم یا زهراست
گوشه حجره همه برگ و برم میسوزد
زانهمه ظلم که دشمن به سرم آورده
درغمم زار نشسته پسرم میسوزد
گرچه در آتشم و پا به زمین میکوبم
قصه ی کرب وبلابیشترم میسوزد
هرکه این قصه شنیدست ولی من دیدم
خون دل خوردم و شب تا به سحر نالیدم
هستی ما همه در کربببلا رفت به باد
چه به روز دل زینب که نیامد ای داد
ارباًاربا بدن شبه پیمبر از تیغ
دست عباس قلم شد به روی خاک افتاد
دشنه و تیغ وسنان،سنگ و عصا یک لشگر
غرق خون تشنه لبی خسته تنها فریاد
شهدا را همه سر بر سرنی شد دیگر
سر ششماهه چرا،آه و فغان زین بیداد
یک طرف ضجه وشیون،یک سو هلهله بود
در فغان جمع نوامیس خدا دشمن شاد
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شهادت امام باقر علیه السلام

ای دومین محمد و ای پنچمین امام

از خلق و از خدای تعالی تو را سلام
چشم و چراغ فاطمه، خورشید هفت نور
روح و روان احمد و فرزند چار امام
آن هفت نور روشنی چشم هفت آفتاب
آن چار امام خود پدر این چهار امام
وصف تو را نگفته خدا جز به افتخار
نام تو را نبرده نبی جز به احترام
هم ساکنان عرش به پایت نهاده رخ
هم طایران سدره به دستت همیشه رام
حکم خدا به همت تو گشته پایدار
دین نبی به دانش تو مانده مستدام
با آنهمه جلال و مقامی که داشتی
دیدی ستم ز خصم ستمگر علی الدوام
گه دید چشم پاک تو بیداد از یزید
گاهی شنید گوش تو دشنام از هشام
گریند در عزای تو پیوسته مرد و زن
سوزند از برای تو هر روز خاص و عام
گاهی به دشت کرب و بلا بوده ای اسیر
گاهی به کوفه بر تو شد ظلم، گه به شام
خوانند سوی بزم یزیدت، بدان جلال
بردند در خرابه شامت بدان مقام
گر کف زدندن اهل ستم پیش رویتان
گر سنگ ریختند بر سرهایتان زبام
راحت شدی ز جور و جفای هشام دون
آندم که گشت عمر تو را از زهر کین تمام
داریم حاجتی که ز لطف و عنایتی
بر قبر بی چراغ تو گئیم یک سلام
«میثم» هماره وصف شما خاندان کند
ای مدحتان بر اهل سخن خوشترین کلام
 
بالا