اشعار شهادت امام باقر علیه السلام

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
آن هفت نور روشنی چشم هفت آفتاب

آن چار امام خود پدر این چهار امام

وصف تو را نگفته خدا جز به افتخار

نام تو را نبرده نبی جز به احترام

هم ساکنان عرش به پایت نهاده رخ

هم طایران سدره به دستت همیشه رام

حکم خدا به همت تو گشته پایدار

دین نبی به دانش تو مانده مستدام

با آنهمه جلال و مقامی که داشتی

دیدی ستم ز خصم ستمگر علی الدوام

گه دید چشم پاک تو بیداد از یزید

گاهی شنید گوش تو دشنام از هشام

گریند در عزای تو پیوسته مرد و زن

سوزند از برای تو هر روز خاص و عام

گاهی به دشت کرب و بلا بوده ای اسیر

گاهی به کوفه بر تو شد ظلم، گه به شام

خوانند سوی بزم یزیدت، بدان جلال

بردند در خرابه شامت بدان مقام

گر کف زدندن اهل ستم پیش رویتان

گر سنگ ریختند بر سرهایتان زبام

راحت شدی ز جور و جفای هشام دون

آندم که گشت عمر تو را از زهر کین تمام

داریم حاجتی که ز لطف و عنایتی

بر قبر بی چراغ تو گئیم یک سلام

«میثم» هماره وصف شما خاندان کند

ای مدحتان بر اهل سخن خوشترین کلام
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شهادت امام باقر علیه السلام

کشته شد از تیغ دشمن

شد فدا از زهر کینه
حضرت مسلم به کوفه
حضرت باقر مدینه
عاشقان آل عصمت – وا مصیبت وامصیبت
قلب باقرغرق خون شد
جسم مسلم پاره پاره
آن سر قبر پیمبر
این سر دارالاماره
عاشقان آل عصمت – وا مصیبت وامصیبت
باقر آل پیمبر (2)
کشته شد در ره داور
جسم مسلم در میان
کوچه ها افتاده بی سر (2)
عاشقان آل عصمت – وا مصیبت وامصیبت
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شهادت امام باقر علیه السلام

در درون سینه می سوزد دل شیدای من

ای خدا دریای خون شد سینه سینای من
همچو شمعی پیکرم از آتش و غم آب شد
کین زهر آلوده آتش زد زسر تا پای من
پاسخ زهرا چه خواهی داد فردا ای هشام
گر بپرسد شرح امروز مرا فردای من
از تو می پرسد به فردای قیامت مادرم
از چه کشتی یادگار روز عاشورای من
آخر ای بیداد گر من زاده پیغمبرم
کرده مدح من به قرآن خالق یکتای من
نیشها را نوش می کردم من از نیش قلم
از چه گشتی سد راه فکر روشن رای من
تشنه لب جان می دهم چون جد مظلومم حسین
تا به عالم زنده ماند شیوه آبای من
شاعر ژولیده می گوید به صد آه و فغان
در درون سینه می سوزد دل شیدای من
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شهادت امام باقر علیه السلام

قبر باقر بی چراغ است نور بارانش کنید

یادی از درد دل و غمهای دورانش کنید
شمع دل خاموش اگر شد پرتو افشانش کنید
شعله آهی بیارید و فروزانش کنید
قبر باقر بی چراغ است نور بارانش کنید
یادی از درد دل و غمهای دورانش کنید
دل که مرد از بی غمی دیگر نمی ارزد به هیچ
زلف او را یاد آرید و پریشانش کنید
قبر باقر بی چراغ است نوربارانش کنید
یادی از درد دل غمهای دورانش کیند
حرمت غم را نگهدارید ای دلدادگان
روز و شب گرد سرش گردید و مهمانش کنید
قبر باقر بی چراغ است نور بارانش کنید
یادی از درد دل و غمهای دورانش کنید
نیست تاب چشم زخم آن ماه مهر افروز را
تا نبیند روی او را ماه پنهانش کنید
قبر باقر بی چراغ است نوربارانش کنید
یادی از درد دل غمهای دورانش کیند
ای طبیبان ای شما با درد و درمان آشنا
نرگس او سخت بیمار است درمانش کنید
قبر باقر بی چراغ است نوربارانش کنید
یادی از درد دل غمهای دورانش کیند
ماه گردون خواستار حرمت درگاه اوست
گر سراز فرمان بپیچد گوی چوگانش کنید
قبر باقر بی چراغ است نوربارانش کنید
یادی از درد دل غمهای دورانش کیند
اختر شبگرد دارد آرزوی خدمتش
یک دو روزی خاک بوس کی جانانش کنید
قبر باقر بی چراغ است نوربارانش کنید
یادی از درد دل غمهای دورانش کیند
کیست جانان حضرت باقر امام پنجمین
جان خود را از سر رغبت به قربانش کنید
قبر باقر بی چراغ است نوربارانش کنید
یادی از درد دل غمهای دورانش کیند
خفته در لبهای او صد چشمه آب حیات
کام خود را بهره ور از آب حیوانی کنید
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شهادت امام باقر علیه السلام

بر باقر علم نبی ، جنّ و ملک گریان بود

اندر عزای او به پا صد ناله و افغان بود
آن سرور و سالار دین ، فرزند زین العابدین
سرحلقه اهل یقین ، کز سوز سمّ نالان بود
ظلم هشام بی ادب ، افکند او را در تعب
عقل بشر زان تاب وتب ، وز آن جفا حیرا ن بود
چون بود طالب بر رضا ، گردید تسلیم قضا
تا شافع روز جزا ، او برگنه کاران بود
گر رفت زین بیت الحزن ، با صد غم و رنج و محن
اکنون چو بلبل در چمن ، مسرور هم خندان بود
آتش به جان ماسوا ، افتاده از این ماجرا
کان شاه از زهر جفا ، مقتول از عدوان بود
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شهادت امام باقر علیه السلام

آن گل که غمش اخگر داغ علم است

پژمرده گیش خزان باغ علم است
بر قبر امام باقرگر شمعی نیست
روشن به مزار او چراغ علم است
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شهادت امام باقر علیه السلام

زمین و آسمان ای شیعه در حزن و غم است امشب

همه اوضاع عالم زین مصیبت در هم است امشب
امام پنجمین شد کشته از زهر هشام دون
مدینه غم سرا از این غم و زین ماتم است امشب
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شهادت امام باقر علیه السلام

یاد دارم که کربلا بودم

از غریبی چه ناله ها کردم
جسم جدم میان مقتل بود
یاد دارم که باب بیمارم
خون دل از عدوی کین می خورد
خواست جد من کند یاری
لیک ناگهان زمین می خورد
یاد دارم که بزم شرم یزید
خیزران آتشی بر این دل زد
من خودم با دو چشم خود دیدم
عمه سر را به چوب محمل زد
یاد دارم که در خرابه ی شام
بر دلم کوه عقده ها مانده
آمدم من مدینه اما وای
عمهی من رقیه جا مانده
با رقیه چه گریه ها کردم
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شهادت امام باقر علیه السلام

باقر علوم عا لم ، عا لم آ ل پیمبر

غربت و مظلومیت رو ، برده ارث از بابا حیدر
دلش از غصه گرفته ، غم و دردش بی شماره
غیر اشک چشم خیسش ، دیگه همدمی نداره
از شرار زهر دشمن ، آب شده پیکر خسته ش
غیر آه دل نداره ، مرحمی دل شکسته ش
یه کبوتر غریبه ، بی سر و سامونه حالش
می خواد پر بگیره اما ، سنگ غم خورده به بالش
پسرم بیا کنارم ، که دیگه رفتنی ام من
بیا تا برات بگم از ، ظلم و کینه های دشمن
به خدا یادم نمی ره ، اون همه ماتم و آزار
دشنام و سنگهای کینه ، خنده های سر بازار
مونده بود به زیر نعلِ اسبها لاله های چیده
روی نیزه های بی رحم ، می دیدم سر بریده
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شهادت امام باقر علیه السلام

تنها تر ین غر یب دیار مد ینه بود

او مرد علم و زهد و وقار و سکینه بود
صد باب علم از کلماتش گشوده شد
در بین عالمان به خدا بی قرینه بود
این خا نواده نسل نجات و هدایتند
او نا خدای پنجمی این سفینه بود
نا ن آور همیشة هر کو دک یتیم
بر شانه های خستة او جای پینه بود
آتش گرفته باغ دلش از شراره ای
سهم امام خستة ما زهر کینه بود
همواره آسمان دلش رنگ لاله داشت
هفتاد و چند داغ شقایق به سینه بود
دشت نگاه او پُرِ گلهای اشک بود
یاد آور حکایت سقا و مشک بود
 
بالا