اشعار شب دهم محرم

!!SaeeD!!

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شب دهم محرم

خدا کند نرود امشب و سحر نشود
که روز ما زشب تار تیره تر نشود

چه فتنه ها که به دنبال این سحر نبود
خدا کند نرود امشب و سحر نشود

خدا کتد که که به حشر انتها شود امشب
که حشر واقعه کربلا دگر نشود

شب اسارت پرده نشین خاص خداست
چه می شود که اگر صبح پرده در نشود

شب شهادت نوباوگان فاطمه است
خدا کند که سحر گاه جلوه گر نشود

خدا کند نرود امشب و نیاید صبح
که داغ زینب مظلومه تازه تر نشود

خدا کند نشود صبح باز تا زینب
زداغ مرگ دو فرزند خون جگر نشود

خدا کند نشود صبح این شب عاشور
که یادگار حسن را کفن ببر نشود

خدا کند نشود صبح تا گلوی علی
نشان تیر دستم در کف پدر نشود

خدا کندکه فتد تیر حرمله از کار
و یا هرانچه زند تیر کارگر نشود

شب وداع علی اکبر است با لیلی
وداع مادر و فرزند مختصر نشود

گمان به مردن لیلی بود زداغ علی
خدا کند که زداغ پسر خبر نشود

خدا کند نشود صبح تا به دشت بلا
به خاک و خون تن عباس غوطه ور نشود

سر حسین ز پیکر جدا شود فردا
خوش است ظلمت امشب بگو بسر نشود

خدا کند ندمد صبح تا که فردا شب
خیام ال علی طعمه شرر نشود

ولی اگر نبود آب خون این شهدا
نهال دین خداوند بارور نشود

قیام حق به قیام حسین پیوند است
قیام حق نشود این قیام اگر نشود

فراق کربلامی کشد مؤید را
مگر جوار پدر قسمت پسر نشود
:53:
 

!!SaeeD!!

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شب دهم محرم


هر جا که میروم ز غمت دیده پر نم است
هر ماه من ز داغ تو ماه محرم است

یک لحظه بی محبت تو کی کشم نفس
دنیای بی حسین، برایم جهنم است

عمری گریستم ،که موظف، به گریه ام
گر، نه فلک، به گریه شود، باز هم کم است

در مکتب تو، بحث سفید و سیاه نیست
نام تو افتخار خداوند عالم است

شرح غلام ترک تو ، متن کتابهاست
یک موی او به قیمت صد جام و صد جم است

مریم که در کتاب خدا ذکر نام اوست
یک زینب تو اسوه و استاد مریم است

انگشتری که هست در انگشت مصطفی
بی شبهه نام نامی تو نقش خاتم است

یک کشتی نجات به امت دهد نجات
فرمایش نبی است حدیث مسلّم است

نی هم، اعتراف نموده به آن حدیث
حکم تو یا حسین ز هر حکم محکم است

در یوم حشر عفو تو، عفو عمومی است
از یک کنار حکم نمایی که در هم است

گفتم به دل، که این همه دلواپسی چرا؟
عشق حسین، برای شفاعت فراهم است

اوضاع روزگار اگر نامنظم است
ای ناظم الامور تو کارت منظم است

اشکی که در عزای تو جاری شود ز چشم
سوگند می خورم که ز مجرای زمزم است

یک یا حسین گفتن من رمز آبروست
نام حسین ترجمه اسم اعظم است

زخمی است زخم عشق که گویند بی دواست
اما نگاه مرحمت دوست مرهم است

خوش زاد ریزه خوار حسین باش و اهل بیت
تحت عنایت است گدایی که محرم است
:53:
 

!!SaeeD!!

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شب دهم محرم

کم کم غروب واقعه از راه می رسید
یک زن میان دشت سراسیمه می دوید
این خیمه ها نبود که آتش گرفته بود
آتش میان سینه ی او شعله می کشید

راهی نمانده بود برایش به غیر صبر
باید دل از عزیز سفر کرده می برید؛
مردی که رفت و از سر نی حسّ بودنش
قطره به قطره سرخ و غریبانه می چکید
آن مرد رفت و واقعه را دست زن سپرد
باید حماسه پشت حماسه می آفرید
:53:
 

!!SaeeD!!

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شب دهم محرم

آرام تر بـرو که توانی نمانده است

تا آخرين نگاه زمانی نمانده است

بگذار تا که سير نگاهت کنم حسيـن!

يک لحظه بعد از تو نشانی نمانده است

میخواستم فدای تو گردم ولی نشد

بعد از شهيد علقمه جانی نمانده است

تو می روی ... پس که ؟ عنان گير من شود

وقتی که هيچ مرد جوانی نمانده است

اين گله های گرگ نشستند درکمين

تا با خبر شوند شبانی نمانده است

**

او رفت و بعد ،شيهه اسبی غريب ؛ . . . ماند

شاخه شکست ؛ رايحه عطر سيب ماند

یک تن به جای حضرت يوسف به چاه خفت

اما سری ؛ دريغ . . . به روی صليب ماند

از آن همه جمال جميل خدا ؛ فقط

تصوير مات و خاکی شيب الخضيب ماند

ديگر برای بوسه شمشير جا نبود

حتی لبان دخترکش بی نصيب ماند

درلابلای آن همه فرياد و هلهله

تنها صدای مادری آنجا غريب ماند

**

صحرا ميان شعله صدتازيانه سوخت

پروانه های کوچکِ در اين ميانه سوخت

تنها نه بال نازک پروانه های دشت

گل های سرخ روسری دخترانه سوخت

يکباره کربلا و مدينه يکی شدند

پهلو و دست و بازو و هم شانه سوخت:53:
 

!!SaeeD!!

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شب دهم محرم

شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین (ع)
روی دل با کاروان کربلا دارد حسین (ع)

از حریم کعبه ی جدش به اشکی شست دست
مروه پشت سر نهاد اما صفا دارد حسین


می برد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیم
بیش از این ها حرمت کوی منا دارد حسین


پیش رو راه دیار نیستی کافیش نیست
اشک و آه عالمی هم در قفا دارد حسین


بس که محمل ها رود منزل به منزل با شتاب
کس نمیداند عروسی یا عزا دارد حسین


رخت و دیباج حرم چون گل به تاراجش برند
تا بجایی که کفن از بوریا دارد حسین


بردن اهل حرم دستور بود و سرّ غیب
ورنه این بيحرمتی ها کی روا دارد حسین



سروران،پروانگان شمع رخسارش ولی
چون سحر روشن که سر از تن جدا دارد حسین


سر به تاج زین نهاده راهپیمای عراق
مینماید خود که عهدی با خدا دارد حسین


او وفای عهد را با سر کند سودا ولی
خون به دل از کوفیان بيوفا دارد حسین


دشمنانش بيامان و دوستانش بيوفا
با کدامین سر کند مشکل دو تا دارد حسین


سیرت آل علی با سرنوشت کربلاست
هر زمان از ما یکی صورت نما دارد حسین


آب خود با دشمنان تشنه قسمت ميکند
عزت و آزادگی بین تا کجا دارد حسین


دشمنش هم آب ميبندد به روی اهل بیت
داوری بین با چه قومی بيحیا دارد حسین


بعد از اینش صحنهها و پردهها اشکست و خون
دل تماشا کن چه رنگین سینما دارد حسین


ساز عشق است و به دل هر زخم پیکان زخمهای
گوش کن عالم پر از شور و نوا دارد حسین


دست آخر کز همه بیگانه شد دیدم هنوز
با دم خنجر نگاهی آشنا دارد حسین


شمر گوید گوش کردم تا چه خواهد از خدا
جای نفرین هم بلب دیدم دعا دارد حسین


اشک خونین گو بیا بنشین به چشم «شهریار»
کاندرین گوشه عزایی بيریا دارد حسین
:53:
 
بالا