اشعار شب دهم محرم

!!SaeeD!!

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
امشب شب وصالست روز فراق فرداست‏

در پرده حجازى شور عراق فرداست

امشب قرآن سعد است در اختران خرگاه

یا آنکه لیلة البدر روز محاق فرداست‏


امشت زلاله رویان فرخنده لاله زاریست‏

رخسارهاى چون شمع در احتراق فرداست

امشب نواى تسبیح از شش جهت بلند است‏

فریاد وا حسینا تا نه رواق فرداست

امشب به نور توحید خرگاه شاه روشن

در خیمه آتش کفر دود نفاق فرداست‏

امشب زروى اکبر قرص قمر هویداست‏

آسیب انشقاق از تیغ شقاق فرداست‏

امشب شگفته اصغر چون گل به روى مادر

پیکان و آن گلورا بوس و عناق فرداست‏

امشت خوشست و خرم شمشاد قد قاسم‏

رفتن به حجله گور با طمطراق فرداست‏

امشب نهاده بیمار سر روى بالش ناز

گردن بحلقه غل پا در وثاق فرداست‏

امشب بروى ساقى آزادگان گشاده

بند گران دشمن بر دست و ساق فرداست‏

امشب نشسته مولا بر رفرف عبادت‏

پیمودن ره عشق روى براق فرداست‏

امشب شب عروجست تا بزم قاب و قوسین‏

هنگام رزم و پیکار یوم السباق فرداست‏

امشب شه شهیدان آماده رحیل است

دیدار روى جانان یوم التلاق فرداست‏

امشب بگو به بانو یک ساعتى بیارام‏

هنگامه بلا خیز مالا یطاق فرداست‏

امشب قرین یارى از چیست بى قرارى‏

دل گر شود زطاقت یک باره طاق فرداست‏
:53:
 

!!SaeeD!!

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شب دهم محرم

دیدنت در همهی راه معما شده است

تو کجا؟ نیزه کجا؟ وای! چه با ما شده است

دیدنت سخت، ولی سختتر از آن این است

باز هم حرمله سرگرم تماشا شده است


باورم نیست که بالای سرم میخندی

دل من سوختهتر از دل لیلا شده است

حجم تیری که علمدار زمینگیرش شد

باورم نیست که در حنجرهات جا شده است

کاش آرام رود قافله تا خواب روی

بعد من نوبت لالایی زهرا(س) شده است

کاش آرام رود تا که نیفتی از نی

ولی افسوس سر رأس تو دعوا شده است

نیزهداری که تو را میبرد، این را میگفت


باز هم زخم گلوی پسرت وا شده است:53:
 

!!SaeeD!!

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شب دهم محرم

شب وصل است و تب دلبری جانان است
ساغر وصل لبالب به لب مستان است
در نظر بازی شان اهل نظر حیران است
گوییا مشعله از بام فلک ریزان است

چشم جادوی سحر زین شب و تب گریان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
یا رب این بوی خوش از روضه ی جان می آید
یا نسیمی است کز آن سوی جهان می آید
یارب این نور صفات از چه مکان می آید؟
عجب این همهمه از حور جنان می آید
یا رب این آب حیات از چه دلی جوشان است؟
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
گوش تا گوش همه کرّ و فر دشمن پست
شاه بنشسته بر او حلقه ی یاران الست
پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست
چار تکبیر زده یک سره بر هر چه که هست
خیمه در خیمه صدای سخن قرآن است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
وه از آن آیت رازی که در آن محفل بود
مفتی عقل در این مسئله لا یعقل بود
عشق می گفت به شرع آنچه بر او مشکل بود
خم می بود که خون در دل و پا در گل بود
ساغر سرخ شهادت به کف مستان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
این حسین است که عالم همه دیوانه ی اوست
او چو شمعی ست که جان ها همه پروانه ی اوست
شرف میکده از مستی پیمانه ی اوست
هر کجا خانه ی عشق است همه خانه ی اوست
حالیا خیمه گهش بزم گه رندان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
محرمان حلقه زده در پی پیغامی چند
چشم اِنعام مدارید ز اَنعامی چند
فرصت عیش نگه دار و بزن جامی چند
که نمانده ست ره عشق مگر گامی چند
در بلاییم ولی عشق بلاگردان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
امشب است آن که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
با من راه نشین باده ی مستانه زدند
قرعه ی فال به نام من دیوانه زدند
یوسف فاطمه را ننگ جهان زندان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا عمل مذهب رندان بکنم
قطع این مرحله با ملک سلیمان بکنم
حمله بر شعبده از دولت قرآن بکنم
آنچه استاد ازل گفت بکن آن بکنم
عاقبت حانه ی ظلم است که آن ویران است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
نقد ها را بود آیا که عیاری گیرند؟
تا همه صومعه داران پی کاری گیرند
و به تاریکی شب ره به کناری گیرند
صادقان زآینه ی صدق غباری گیرند
صحنه ی مشهد ما صحن نگارستان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
در شب قدر نگفت از سر و سامان زینب
داشت اندیشه ی فردای یتیمان زینب
گفتی از یاد پریشانی طفلان زینب
داشت امشب همه گیسوی پریشان زینب
این چه خوابی ست که در خواب گه شیران است ؟
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا قد رعنای حسین است کمان
باز جوید شه بی یار ز عباس نشان
ز علمدار خود آن خسرو شمشاد قدان
که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان
قرص خورشید هم از خجلت او پنهان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
علی اکبر به اجازت ز پدر خواهشمند
صبر از این بیش ندارم چه کنم ؟ تا کی و چند ؟
جان به رقص آمده از آتش غیرت چو سپند
بوسه ای بر لب خشکم بزن ای چشمه ی قند
دستی اندر خم زلفش که چنین پیچان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
او سلیمان زمان است که خاتم با اوست
سرّ آن دانه که شد رهزن آدم با اوست
نفس همّت پاکان دو عالم با اوست
زخم شمشیر وسنان چیست که مرهم با اوست ؟
پس چه رازی ست که خنجر به گلو برّان است ؟
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
شام فردا که رسد زینب گریان و دوان
در هیاهوی رذیلانه ی آن اهرمنان
پرسد از پیکر صد چاک شه تشنه زبان
که شهیدان که اند این همه خونین کفنان
جگر رود فرات از دل او سوزان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
او که دربانی میخانه فراوان کرده
نوش پیمانه ی خون بر سر پیمان کرده است
اشک را پیرهنِ یوسفِ دوران کرده است
چنگ بر گونه زده موی پریشان کرده است
در دل حادثه مجموعِ پریشانان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
گفت عباس که: من از سر جان برخیزم
از سر جان و جهان دست فشان برخیزم
از سر خواجگی کون و مکان برخیزم
من به بویت ز لحد رقص کنان برخیزم
این چه روح است و کرامت که در این یاران است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
:53::53::53:
 

!!SaeeD!!

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شب دهم محرم

شبِ آخر بگذار اين پَر ِمن باز شود

بيشتر رويِ تو چشم تر ِمن باز شود



حرفِ هجران مزن اينقدر مراعاتم كن

دست بردار ، دلِ مضطر ِ من باز شود




جان زينب برو از كرب و بلا زود برو

مگذاري گره ي معجر من باز شود



آه ، راضي نشو بنشينم و گيسو بكشم

آه ، راضي نشو موي سر من باز شود



پاي دشمن به روي پيكر تو باز شود

روي دشمن به روي معجر من باز شود



جانِ من حرز بينداز به گردن مگذار

جاي اين بوسه ي پيغمبر من باز شود



جان زينب برو مگذار غروب فردا

سمت گودال رهِ مادر من باز شود



حيف از اين زير گلو نيست خرابش بكنند؟!

پس اجازه بده تا حنجر من باز شود



لااقل قول بده زود خودت جان بدهي

بلكه راهِ نفس آخر من باز شود
:53:
 

!!SaeeD!!

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شب دهم محرم

بگذار تا بمیرم و تنها نبینمت


‏تنها به روی سینه صحرا نبینمت


امشب بیا که بوسه زنم برگلوی تو


‏شاید بمیرم از غم و فردا نبینمت

می ترسم از نگاه به گودال آن طرف

‏دارم دعا به زیر لب آن جا نبینمت

غم نیست گرچه بر بدنم کعب نی خورد

‏من نذرکردهام که به نیها نبینمت

امشب برای من تو دعاکن که شام بعد

‏بی سر به روی دامن زهرا ببینمت:53:
 

!!SaeeD!!

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شب دهم محرم

شب است و بوی جدایی ز کربلا آید


‏صدای ناله زینب ز نینوا آید

صدای خواندن قرآن ز حنجر اکبر

‏برای دفعه آخر چه با صفا آید

هنوز ماه مدینه محافظ حرم است

‏کنار خیمه طفلان صدای پا آید

نشسته بانوی مظلومه با برادر خود

‏سخن ز غربت و هجران در آن سرا آید

هر آنچه دشت هراسش همیشه، خواهد دید

‏امان زلحظه فرداکه پر بلا آید

دوباره پهلوی بشکسته را عیان بیند

‏که روی خاک به صورت غم آشنا آید

هنور یار نرفته، چنین پریشان است

‏چه میکند که سر او به نیزه ها آید:53:
 

!!SaeeD!!

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شب دهم محرم

امشب فقط مانده برای ما برادر

این دشت فردا می کند غوغا برادر

با من نگو فردا چه خواهد شد که زینب

می ترسد از غمهای این صحرا برادر



خار مغیلان بیابان جمع کن تا

فردا نگردد جمع با پاها برادر

راز و نیاز امشب تو فرق دارد

از غصه ها می گوید این نجوا بردار

می گویی از گودالُ خونُ و طاقتی نیست

تا دیدنیها بشنوم حتی برادر

باور ندارم زینتِ دوش نبی را

سُمها کند هم سطح با شنها برادر

درد فراق تو برای کشتنم بس

دیگر چرا سر نیزه و سرها برادر

از غارت خلخال و خون گوشواره

چیزی نگویی بین مَحرمها برادر

گفتی اسارت می روم، اینکه محال است!!

با غیرتی که دیدم از سقا برادر

وقتی میان نیزه ها گم شد تن تو

با ناله ات راه مرا کن وا برادر

ای وای از آن لحظه که می آید، ندای

آهِ غریبِ مادرِ زهرا برادر
:53:
 

!!SaeeD!!

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شب دهم محرم

بمان که روشنی دیده ی ترم باشی
شبیه آیینه ای در برابرم باشی
هوای خیمه ی من بی نگاه تو سرد است
بمان که مایه ی دل گرمی حرم باشی

چه شد که از ته گودال سر در آوردی
تو زینت سر دوش پیمبرم باشی
در این شلوغی گودال تنگ، قول بده
کمی مراقب پهلوی مادرم باشی
تو در بلندترین نیزه منزلت کردی
به این بهانه مگر سایه ی سرم باشی
جواب خنده ی دشمن به خواهرت با کیست
مگر تو قول ندادی برادرم باشی
تو آفتابی و بالای نیزه هم که شده
بمان که روشنی دیده ی ترم باشی
:53:
 

!!SaeeD!!

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شب دهم محرم

داری عقیله خواهر من گریه می کنی
آیینه برابر من گریه می کنی
از لا به لای خیمه دلم تا مدینه رفت
خیلی شبیه مادر من گریه می کنی

دلشوره می چکد ز نگاه سه ساله ام
وقتی کنار دختر من گریه می کنی
من از برای معجر تو گریه می کنم
تو از برای حنجر من گریه می کنی
امشب برای ماندن من نذر می کنی
فردا برای پیکر من گریه می کنی
امشب نشسته ای و مرا باد می زنی
فردا به جسم بی سر من گریه می کنی
:53:
 

!!SaeeD!!

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شب دهم محرم

آسمان یک ذرّه ی نور است در چشم ترت
پس زمین قدری ندارد پیش مویی از سرت
جان خود دادی و حتی دادی از جان بهترت
اصغرت ، تنها علمدارت ، علی ِ اکبرت
تا بنوشانی به عالم ذرّه ای از باورت

ایستادی مثل کوهی روبروی کاه ها
ماهی و افتاده ای در انزوای چاه ها
گرچه دشمن بست بر آل پیمبر راه ها
باز فریاد تو می آید سوی آگاه ها
بس که والایند هم پیغام و هم پیغمبرت
یوسفانه پیکرت را بین چاه انداختی
در میان گرگ ها در قتلگاه انداختی
سینه ات سنگین شد و یک دم نگاه انداختی
به نگاهت بینشان دعوا به راه انداختی
تا نبیند حال و روز پیکرت را مادرت
در سکوت دشت می آمد صدای اسب ها
آهویی ترسیده بود از شیهه های اسب ها
بانویی لرزید و دید از لابلای اسب ها
نرم کردی سینه ات را زیر پای اسب ها
تا که جای راحتی باشد برای اصغرت
باد ها از پیکر تو بوی سیبی برده اند
های خود آورده و هوی غریبی برده اند
از غریبی ناله ای سوی حبیبی برده اند
دشمنانت هر کدام از تو نصیبی برده اند
می شود انفاق بعد از قتل تو انگشترت
ای وجود بی بدیلت آبروی کربلا
خون سرخت تا قیامت رنگ و روی کربلا
(( بر مشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا ))
تشنه ی آب فراتم ، تشنه ی آب آورت
:53:
 
بالا