اشعار شب دهم محرم

!!SaeeD!!

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شب دهم محرم

از حرم تا قتلگه زینب به دنبالت دوید

دید شمر دون به روی حنجرت خنجر کشید

دید خنجر می کشد شمر از کنار گردنت

رأس پر خون تو را از روی تن او می برید

از حرم تا قتلگه یک صحنه ی پر درد دید

دید از رگ های تو خون قطره قطره می چکید

تا که آمد پیش نعش پر ز چاکت یا حسین

نیزه ی دشمن چو دندان جسم پاکت می جوید:53:
 

!!SaeeD!!

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شب دهم محرم

ای شاه بی لشگر بگو پس لشگرت كو؟

گر تو سلیمانی بگو انگشترت كو؟

ظرف دو ساعت اینهمه نیزه شكسته؟

بوی تو می آید بگو پس پیكرت كو؟

با ناله های فاطمه اینجا دویدم

گو تو حسین مادری پس مادرت كو؟

یك جای بوسه بر تنت باقی نمانده

خاك دو عالم بر سرم موی سرت كو؟

آقای من پیراهنت كو؟ خاتمت كو؟

سیمرغ قاف عاشقی بال و پرت كو؟

گیرم سرت را از قفا آقا بریدند

آن بوسه ای كه داده ام بر حنجرت كو؟

از تو توقع دارم ای تندیس غیرت

برخیزی از زینب بپرسی معجرت كو؟

این دشت دشت چشمهای خیره سر شد

آقا كمك كن خواهرت را دخترت كو؟
:53:
 

!!SaeeD!!

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شب دهم محرم

لحظه ی وصل رسیده ست خدا رحم کند

نفس روضه بریده ست خدا رحم کند

تویی آن شاپرکِ ناز که بین راهت

دشمنت تار ،تنیده ست خدا رحم کند

ادب و رحم و جوانمردی و اینگونه صفات

دور از این قومِ دریده ست خدا رحم کند

وسط خطبه ی تو کاش دگر هو نکشند

رنگ عباس پریده ست خدا رحم کند

مادرش داد علی را ببری آب دهی

حرمله نقشه کشیده ست خدا رحم کند

از همین لحظه که هنگام خداحافظی است

قامت عمه خمیده ست خدا رحم کند

از تو آقا چه بگویم که نرنجد مادر

صحبت از رٱس بریده ست خدا رحم کند
:53:
 

!!SaeeD!!

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شب دهم محرم

چگونه صبر کنم رفتن تو را بینم

نوای واعطشا گفتن تو را بینم

در این طرف تو صدا می زنی «انا المظلوم»

جواب...هلهلهٔ دشمن تو را بینم

بپوش زیر زره دست دوز مادر را

مباد لحظه ای عریان تن تو را بینم

چگونه معجر خود را به سر نگه دارم

چگونه لحظه جان دادن تو را بینم

کویر و این همه لاله حسین خیز و ببین

میان دشت فقط گلشن تو را بینم

شود به سمّ ستوران تن تو حلاجی

میان گرد و غبار، خرمن تو را بینم

چگونه حفظ کنم چادرم که در مقتل

به دست چند نفر جوشن تو را بینم

خدا کند که نیفتی به زیر پای کسی

به چشم خویش لگد خوردن تو را بینم
:53:
 

!!SaeeD!!

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شب دهم محرم

حالا که غیر از چشمهای تر نداری

تنهای تنها مانده و یاور نداری
بگذار تا زینب لباس رزم پوشد
تا که نگوید دشمنت لشگر نداری
من آب می آرم برای اهل خیمه
دیگر نگو آقا که آب آور نداری
بگذار لخته خون ز لبهایت بگیرم
آخر مگر ای نازنین خواهر نداری
دیشب میان خواب زهرا مادرم گفت
زینب بمیرم پس چرا معجر نداری
تعبیر کن خواب مرا ای یوسف من
حالا که غیر از چشمهای تر نداری
می آیم امشب بهر دیدارت به گودال
هرچند دیر است و تو دیگر سر نداری:53:
 

!!SaeeD!!

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شب دهم محرم


شام عاشورا رسيده قلب ما در خون تپيده
خسته هر طفلي به خيمه با لب خشك آرميده


كودك ششماهه امشب از عطش طاقت ندارد
گاهي انگشتان خود را در دهانش ميگذارد
مي زند لب مثل ماهي كرده غمگين مادرش را
ظهر فردا تير كينه مي شكافد حنجرش را
يك دلاور يك دلاور دور خيمه در تكاپو
مي شكافد ظلمت شب برق چشمانش ز هر سو
چون شود فردا روي خاك هر دو دست او بريده
در كنارش اشك ريزد مادري فامت خميده
اين طرف مولاي خسته با دلي خون چشم گريان
جمع مي سازد به دامن سنگ وخار اين بيابان
تا مگر از خار صحرا غنچه اي پرپر نگردد
در فرار كودكانش پايشان خوني نگردد
آن طرف طفلي سه ساله خفته بر زانوي بابا
چون شود فردا همين وقت ميدود بر خار صحرا
راه او با تازيانه دشمن سركش گرفته
صورتش زخمي ز سيلي دامنش آتش گرفته
:53:
 

!!SaeeD!!

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شب دهم محرم


شب شب اشک و تماشاست اگر بگذارند
لحظه ها با تو چه زیباست اگر بگذارند


فکر یک لحظه بدون تو شدن کابوس است
با تو هر ثانیه رویاست اگر بگذارند

مثل قدش قدمش لحن پیمبر وارش
روی فرزند تو زیباست اگر بگذارند

غنچه آخر چقدر آب مگر می خواهد؟
عمر طفل تو به دنیاست اگر بگذارند

ساقیت رفته و ای کاش که او برگردد
مشک او حامل دریاست اگر بگذارند

آب مال خودشان چشم همه دل واپس
خیمه ها تشنه سقاست اگر بگذارند

قامتش اوج قیام است قیامت کرده است
قد سقای تو رعناست اگر بگذارند

سنگ ها در سخنت هم نفس هلهله ها
لحن قرآن تو گیراست اگر بگذارند

تشنه ای آه و دارد لب تو می سوزد
آب مهریهٔ زهراست اگر بگذارند

بر دل مضطرب و منتظر خواهر تو
یک نگاه تو تسلاست اگر بگذارند

آمد از سمت حرم گریه کنان عبدالله
مجتبای تو همین جاست اگر بگذارند

رفتی و دختر تو زمزمه دارد که کفن
کهنه پیراهن باباست اگر بگذارند
:53:
 

!!SaeeD!!

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شب دهم محرم


شب تا سحر یک ریز صحرا گریه می کرد
پیش از طلوع صبح، فردا گریه می کرد



تقدیر می خواهد دلش فردا نیاید
آخر چرا دنیا سرا پا گریه می کرد


فردا چه روزی است در تاریخ عالم
یحیی برایش پیش تر ها گریه می کرد


در آسمان خورشید دیگر خواهد آمد
بر روی نی این بار، دنیا گریه می کرد


آخر چرا قابیلیان بی رحم هستید
وقتی سراسیمه، اهورا گریه می کرد


دیگر چه می خواهید تا بیدار گردید
عالم نمی بینید آیا گریه می کرد


آزاده می بودید اگر، دل رحم بودید
تیغ از تمامیِ زوایا گریه می کرد


سر از ذیبح قبله ی ایمان بریدید
وقتی که خنجر بی محابا گریه می کرد


شب با وجود زخم های بس عمیقش ...
باید ورق می خورد اما... گریه می کرد
:53:
 

!!SaeeD!!

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شب دهم محرم

از نگاهت خوب فهمیدم که بار آخر است
این که می بینم تو را - امشب قرار آخر است


چشم در چشم تو می دوزم، تو می گویی به من
با زبان بی زبانی این بهار آخر است

صبح فردا از ترک های زمین خون می چکد
با خَطِ خون می نویسم انتظار آخر است

می روی و در غبار حادثه گم می شوی
می رسی و می نویسم این غبار آخر است

بر مدار عشق می چرخی و می اُفتی زمین
عشق می گوید که برخیزی! مدار آخر است

عشق می ریزد زمین از گوشه ی چشمان تو
چشم هایت قسمتی از شاه کار آخر است

قسمتی دیگر کبود بغض های زینب است
کربلا در کربلا این یادگار آخر است

شعله می پاشند روی خیمه ها، روی دلم
گفته بودی در غزل! این شعله زار آخر است

روی خاک افتاده خورشید و نگاهم می کند
از نگاهش خوب می فهمم که بار آخرست...
:53:
 

!!SaeeD!!

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شب دهم محرم


امشـب شهـادت نـامهی عشاق، امضا میشود
فردا ز خون عاشقان، ایــن دشـت دریا میشود

امشب کنار یـکـدگـــر،بنشــستــه آل مـصـطـفـی
فردا پریشان جمعشان، چون قلب زهرا میشود

امشــب بــود برپــا اگــر، ایـن خـیمهی ثـاراللهی
فردا به دست دشمنــان، برکنده از جــا میشود

امــشب صــدای خــواندن قـرآن به گوش آید ولی
فردا صدای الامــان، زین دشــت بــر پــا میشود

امشب کنار مادرش، لب تشنه اصغر خفته است
فــردا خـدایــا بستــرش، آغــوش صحـرا میشود

امشب که جمع کودکان، در خـواب نــاز آسودهاند
فردا به زیر خـــــارها، گـمگــشتـه پیــدا میشود

امــشب رقیــه حلــقهء زریــن اگـر دارد به گوش
فردا دریغ ایــن گوشــوار از گــوش او وا میشود

امشب بـه خـیـل تشنگان، عباس باشد پاسبان
فردا کنــار علقمــه، بــی دسـت سقّـا میشود

امشب که قاسم، زینت گلـــزار آل مصطــفـاست
فردا ز مرکب، سرنگون، ایــن سـرو رعنا میشود

امشب گـــرفته در میــــان، اصحـــاب، ثـــارالله را
فـردا عــزیــز فاطمـه، بی یــار و تنــها میشود

امشب به دست شاه دشت،باشد سلیمانی نگین
فردا به دست ساربان، این حلقه یغما میشود

امــشــب سـر سِــرّ خــدا بــر دامـــن زینـب بود
فــردا انیس خولی و دیــر نصــــاری مــیشود
:53:
 
بالا