در مباحث قبل گذشت که میرزا حسینعلی ابتدا ادعای «من یظهره اللهی» و پس از آن ادعای «نبوت و نسخ شریعت» نمود؛ سیر صعودی ادعاهای او به نبوت ختم نشد بلکه در کمال تعجب به صراحت ادعای «الوهیت» نیز از او صادر گردید.
او در الواحی که صادر کرد و در تالیفاتی که نوشت و در اشعاری که سرود، بارها درباره خود تعبیراتی چون «خدای خدایان»، «آفریدگار جهان»، «خدای تن های زندانی»، «معبود حقیقی»، «ربّ ما یُری و مالایُری» و … به کار برد. در دعایی که برای شب ولادتش تعلیم داده میگوید: «و فیه ولد من لم یلد و لم یولد» یعنی «در آن شب کسی که نه میزاید و نه زاده میشود، زاده شدهاست!» و در کتاب مبین در ایام زندانی بودنش مینویسد: «انه لا اله الا انا المسجون الفرید» یعنی… «خدایی جز من زندانی تنها نیست» و در جای دیگر با اشاره به سکونتش در بدترین شرایط میگوید: «همان که عالم را برای خودش آفرید در خرابترین بلاد زندانی شدهاست.» (ر.ک: خدای عصر ارتباط، ص ۲۵ تا ۳۵ و ماجرای باب و بهاء، ص ۱۴۷)
همین ادعا را پیروانش درباره وی ترویج نمودند، و در نتیجه آنان نیز بی شرمانه خدایی او را باور کردند. در همین راستا عبد البهاء، مقام پدرش را «احدیت ذات هویت وجودی» خوانده است و علاوه بر این قبر حسینعلی به صورت کاملا شفاف قبله بهائیان شده است. (ر.ک: نظر اجمالی در دیانت بهائی، ج۱، ص۹۶ و رساله گنجینه حدود و احکام، ج۱، ص۱۸)
گذشت که حسینعلی نوری در سیر صعودی توهمات مخرب خود ادعای موعودیت و من یظهره الله بودن، نبوت و الوهیت را در هم آمیخته است؛ حال باید دید دلیل او بر این ادعاهای بزرگ چیست. جدی ترین برهان او بر حقانیت ادعایش – مانند سید علی محمد شیرازی – سرعت نگارش و زیبایی خط بود و به نوشته شوقی افندی «در طی دو سال اول مراجعت مبارک در هر شبانه روز معادل تمام قرآن از لسان قِدَم، آیات و الواح نازل میگردید!»، البته بسیاری از این نوشته ها، بعدها به دستور میرزا حسینعلی نابود شد. (مقاله ای در معرفی کتاب اقدس، ج۲، ص۱۴۵ـ۱۴۶) بنابراین معجزه بزرگ او در اثبات موعودیت تا الوهیت بر تمام هستی «کثرت تالیفات» بوده است! بدین سان هر نویسنده فعالی که تالیفات فراوان دارد باید بتواند چنین ادعاهای عجیبی نماید!
میرزا حسینعلی برای تثبیت این دلیل خودساخته، داعیه درس ناخواندگی نیز داشت و به تبع او، جانشینان و پیروانش نیز بر این ادعا اصرار میورزیدند (ر.ک: مکاتیب عبدالبهاء، ج۳، ص۳۴۷) و با پیوند دادن این ادعا به سرعت نگارش، در تثبیت حقانیت او میکوشیدند؛ اما گذشته از پرورش وی در خانواده ای اهل ادب، در بیشتر منابع بهائی و در آثار میرزا حسینعلی تصریحات فراوان بر درس خواندگی و مطالعه کتاب های مختلف از تفسیر و حدیث و عرفان، وجود دارد. (ر.ک: اسرار الآثار خصوصی، ج۱، ص۱۹۳ و مجموعه الواح مبارکه، ج۱، ص۱۳۹ـ۱۴۲ و اقتدارات، ج۱، ص۱۰۵ـ ۲۸۴)
سخن در خصوص بابیت و بهائیت در مباحث پیشین طولانی شد در خاتمه شایسته است بر این نکته تاکید نمائیم که اعتقادات این آئین ساختگی هرگز برای یک مسلمان معتقد به حقانیت اسلام پذیرفته نخواهد شد از این روی نزد جمیع مسلمانان این جماعت «فرقه ضاله» شناخته می شوند زیرا در این مرام با دو اصل مسلم و اجماعی در بین تمام فرقه های مسمانان مخالفت شده است:
الف. اصل اصیل مهدویت: ویژگی های «مهدی موعود» در احادیث اسلامی شیعه و سنی به گونه ای تبیین شده که راه هرگونه ادعای بی جا را بسته است زیرا هیچ یک از این ویژگی ها بر این دو شخص تطبیق نمی شود. مخالفت علما با سید علی محمد شیرازی به سبب همین ادعا و ادعای بابیت او بود. علاوه بر این مشکل بهائیت، از این حیث مضاعف است؛ زیرا میرزا حسینعلی نوری علاوه بر قبول قائمیت سیدعلی محمد باب و اینکه او دین جدیدی آورده است، خود را «من یظهره الله» نامید و ادعای شریعت مستقل را مطرح کرد. و از این روی عملا به انکار «اصل مهدویت» در اسلام دست زد.
ب. اصل مسلم خاتمیت: همه مسلمانان از شیعی و سنی، به تصریح قرآن کریم (ر.ک: احزاب: ۴۰) خاتمیت پیامبر اسلام صلّی الله علیه وآله و سلّم و اینکه پس از ایشان پیامبری مبعوث نمی شود را مسلّم میدانند و بالطبع، هر ادعایی که با این اعتقاد سازگار نباشد و هر فرقه ای که این اصل را نپذیرد، از نظر مسلمانان، از اسلام جدا شده است و به هیچ روی نباید خود را برآمده از اسلام بداند.
میرزا یحیی نوری – برادر میرزا حسینعلی نوری – معروف به «صبح ازل» در سال ۱۲۴۷ قمری میلادی در تهران محله عربها چشم به جهان گشود. مادرش هنگام تولد وی درگذشت و پرستاری از این طفل از همان بدو ولادت بنابر دستور پدر به خدیجه خانم مادر میرزا حسینعلی نوری محول گردید. (ر.ک: نقطه الکاف، شرح حال جناب ازل) پس از قتل سیدعلی محمد باب و سوء قصد به ناصرالدین شاه به بغداد رفت. او بنابر وصیت سیدعلی محمد باب جانشین و رهبری «آیین بیانی» را برعهده داشت و به همین دلیل پیروان وی ازلی نامیده میشوند. برخی از بابیان به جانشینی او وفادار مانده، ازلی یا بیانی نام میگیرند، تعداد اینها اکنون اندک است.
در هر حال، منازعات ازلی و بهائی در جانشینی باب شدت گرفت و اهانت و تهمت و افترا و کشتار رواج یافت و هریک از دو طرف بسیاری از اسرار یکدیگر را بازگفتند؛ میرزا حسینعلی در کتابی به نام بدیع، وصایت میرزا یحیی را انکار و به برخی از رفتارها و اعمال او «که خجالت می کشید از ذکرش» اشاره کرد (ر.ک: اقتدارات، ج۱، ص۳۱۹) در برابر، طرفداران ازل نیز از این قماش مطالب را درباره میرزا حسینعلی برشمردند و به ویژه ، خواهرش، عزیه خانم، کتاب «تنبیه النائمین» را در افشای کارهای برادر نوشت. (بهائیان، ج۱، ص۳۲۸ـ۳۵۳) یکبار نیز میرزا حسینعلی برادرش را به مباهله فراخواند. در این بحبوحه، به ادعای برخی منابع بهائی (قرن بدیع، ج۲، ص۲۲۹) میرزا یحیی برادر خویش را مسموم کرد و بر اثر همین مسمومیت میرزا حسینعلی تا پایان عمر به رعشه دست مبتلا شد.
سرانجام، حکومت عثمانی برای پایان دادن به این درگیری ها، میرزا حسینعلی و پیروانش را به عکا در فلسطین، و میرزا یحیی و یارانش را به ماغوسه در قبرس فرستاد. (نقطه الکاف، ج۱، صمب)
سید غضنفر وزیری (درگذشت: دی ماه ۱۳۳۴ خورشیدی)، از معروفترین و مخوفترین مدعیان دروغین امامت در تاریخ معاصر ایران بود. وی که به مدت نیم قرن در نواحی مختلف ایران و به ویژه در روستاهای اطراف محلات و نیز در روستای وَن در نزدیکی کاشان ادعای امام زمان بودن داشت، مریدان بسیار به گرد خویش جمع نمود و توسط همین مریدان، مرتکب قتل شمار زیادی از افراد بیگناه گردید.
نمونهای از مشهورترین قتلعامهای انجام شده توسط او، کشتار دست جمعی عدهای از مخالفین او در حمام روستای عیسی آباد محلات بود که طی آن شماری از مریدانی که سید غضنفر به گرد خود جمع کرده بود، در سحرگاه یکی از روزهای تابستان ۱۳۱۰ خورشیدی، بنا به دستور سید غضنفر به حمام مخالفین هجوم بردند و دوازده نفر بیگناه را در آنجا کشته و سر بریدند و اجساد آنها را مثله ساختند. آنها بعد از این قتلعام، برای اینکه نسل مخالفین را به کلی از میان بردارند، تصمیم گرفتند که اطفال ذکور آنها را نیز از بین ببرند، که اقدام اخیر با دستگیری آنان توسط قوای ژاندارمری، ناکام ماند.
این مدعی امامت در استنطاقات و بازجوییها، منکر قتلهای صورت گرفته به فرمان خود بود ولی مریدان او و اهالی روستاهای مختلف اعلام کردند: که بدون دستور آقا ما حتی جرات سربریدن یک بزغاله را نداریم چه برسد به اینکه سر آدمی را ببریم و این الهام آقا بود که به ما این جرئت را داد و از نقطه نظر به مقام ایشان ما این کار کرده و با دشمن آقا جهاد کردیم. (ر.ک: مجله خواندنیها، سال ۱۴، شماره ۹۴، صفحات: ۱۲ و ۱۳ و ۳۰)
در ۲۰ نوامبر ۱۹۷۹ برابر با ۲۹ آبان ۱۳۵۸ حمله و اشغال مسجد الحرام و گروگانگیری حجاج توسط یک گروه مسلح بنیاد گرای اسلامی مخالف دولت عربستان سعودی صورت گرفت. این گروه معتقد بودند که «محمد عبدالله القحطانی» – که از شاگردان بن باز مفتی مشهور وهابی بوده است – منجی اسلام یا همان مهدی موعود میباشد. وهمه باید از او اطاعت کنند.
شخص جهمیان بن محمد بن سیف العتیبی که یک شیخ سلفی مخالف دولت سعودی بود در اقدامی کاملا هوشمندانه زمانی بس دقیق را برای این عملیات انتخاب نمود؛ این زمان پایان حج سال ۱۳۹۹ ه.ق بود. می دانیم که ذی حجه آخرین ماه سال قمری است. جهمیان در نخستین روز سال جدید یعنی سال ۱۴۰۰ (۱/۱/ ۱۴۰۰) که درست آغاز قرن پانزده هجری بود دعوت خویش را در مسجد الحرام علنی کرد.
جهمیان معتقد بود که شوهر خواهرش محمد قحطانی همان «مهدی موعود» است که بازگشته تا اسلام را نجات دهد او برای اثبات گفتههای خود از احادیثی سخن میگفت که در آن بازگشت مهدی پیشگویی شده بود. این گروه علاوه بر اینکه اقدام خود را از داخل مسجد الحرام شروع نمودند، اولین روز سال ۱۴۰۰ هجری قمری (برابر ۲۰ نوامبر ۱۹۷۹) را برای تصرف مسجدالحرام در نظر گرفتند، تا منطبق بر بعضی از احادیث درباره تاریخ قیام مهدی باشد. این همه موجب شد تا به حسب ظاهر حرکت آنها کاملا منطبق بر ظهور «مهدی موعود» تصور شود. (ر.ک: مهدیان دروغین، ص ۲۴۱) در بحث آینده در خصوص بازتاب ها و سرانجام این اقدام سخن خواهیم گفت.
در اولین روز از سال ۱۴۰۰ ق هنگامی که امام جماعت مسجد الحرام در حال آماده شدن برای برپایی نماز جماعت برای ۵۰ هزار عبادت کننده در آخرین روز حج بود، شورشیان اسلحههای خود را بیرون آوردند، دروازههای مسجد الحرام را بستند وچند مأمور را کشتند. تعداد این افراد ۵۰۰ نفر تخمین زده میشود. همچنین چهارصد تا پانصد نفر از حجاج نیز به کمک این گروه پیوستند.
نیروهای امنیتی برای حمله به شورشیان در داخل مسجد نیاز به اجازه علمای مذهبی داشتند، زیرا اعمال خشونت در مسجد الحرام در اسلام نهی شدهاست. پس از اجازه و فتوای علمای مذهبی برای حمله به شورشیان، نیروهای امنیتی سعی در ورود به مسجد کردند، ولی ناموفق بودند، در نهایت سه تن از نیروهای کماندویی فرانسوی برای این مأموریت در نظر گرفته شدند. از آنجا که ورود غیر مسلمان به مسجد ممنوع بود نیروهای فرانسوی در مراسمی تشریفاتی در عربستان به دین اسلام گرویدند. پس از دو هفته شورشیان تسلیم شدند. در این حادثه ۱۲۷ تن از نیروهای امنیتی و ۲۵۰ تن از نیروهای شورشی کشته شدند. جهمیان دستگیر شد و محمد قحطانی کشته شد.
تصرف بیت الله الحرام و ادعای مهدویت در عمق تفکر وهابیت در مملکت سعودی بازتابهای عجیبی را در دنیای اسلام و عربستان سعودی داشت. به گونه ای که پس از آن دهها کتاب در سعودی درباره ظهور مهدی نوشته شد. پس از شکست این ماجرا سعودی ها به سرعت دست به کار شده و عالمان بسیاری را تشویق کردند تا در خصوص اخبار مهدی و آخر الزمان کتابهائی بنویسند. (ر.ک: مهدیان دروغین، ص ۲۴۲ و https://fa.wikipedia.org)
در عربستان سعودی و در مسجد الحرام ادعای مهدویت زیاد دیده می شود فی المثل خبرگزاری عربستان در بیاناتی به نقل از رئیس پلیس منطقه ریاض گفت: در شب پنجشنبه، دوم رمضان ۱۴۲۳، نیروهای امنیتی مسئول محافظت وزارت اقتصاد و دارایی ملی، مشاهده کردند که شخصی مسلح تلاش می کند، وارد این وزارت خانه شود در حالی که به صورت بی هدف تیراندازی می کرد. مذاکره با این مجرم – که «ناصر بن هایس بن سرور المورقی» نام داشت و تابعیت کشور عربستان را دارا و متولد ۱۳۹۶ بود – به در خواست مقداری پول و دادن اجازه سفر به خارج از عربستان منجر گردید. او می پنداشت که همان مهدی موعود و خلیفه الله است.
وی سرانجام در طیّ تیراندازی های متقابل، مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به بیمارستان منتقل شد و بر اثر جراحات وارد شده فوت کرد. از سوی دیگر، برادرش اظهار داشت که ناصر بن هایس، بیش از هفت سال امام جماعت یکی از مساجد بوده و در روستای «القراده» واقع در منطقه میان «الدوادحی» و «الرس» سکونت داشته است. (ر.ک: روزنامه الشرق الاوسط، شماره ۸۷۴۷، شنبه ۲۴ رمضان، ۱۴۲۳ ق. برابر با ۹/۱۱/۲۰۰۲ م. همچنین روزنامه الریاض نیز در همان روز این خبر را نقل کرده است.)
پس از سقوط صدام در سال ۲۰۰۶ یک جنبش نظامی – مذهبی در اطراف نجف پدید آمد که به نام «جند السماء» شهرت یافت. رهبری این گروه را ضیاء عبدالزهره الکرعاوی یا ضیاء الکرعاوی بر عهده داشت. گفته شده است که وی خود را علی بن ابی طالب نامیده است و گروه وی او را «مهدی منتظر» نامیدند.
نامبرده اساسا سید نبود با این حال مدعی بود از نسل حضرت زهرا سلام الله علیها بوده و قرن ها در رحم مادرش بوده است تا متولد شده است! وی فارغ التحصیل آکادمی هنرهای زیبا در بغداد بود و در ابتدا هیچ تمایل دینی نداشته است. با این حال گروهی که وی ایجاد کرد یک گروه دینی – نظامی بود و در فاصله سیزده کیلومتری نجف در قریب به شصت خانه تجهیزات نظامی زیادی را مهیا ساخته بود. او منطقه ای را که مزرعه پدرش بود تبدیل به یک پادگان نظامی کرده بود و به افرادش که بالغ بر یک هزار نفر بودند در آنجا آموزش نظامی می داد.
هدف این گروه این بود که روز عاشورا به نجف حمله کرده، مراجع را کشته و این شهر را به عنوان مرکز خود اعلام نمایند؛ اما روز نهم محرم نیروهای عراقی و آمریکائی به آنان یورش بردند. در این حمله علاوه بر خود کرعاوی ۲۶۳ نفر کشته شدند و ۴۴۸ نفر دستگیر شده بسیاری از آنها آزاد شدند اما ده نفر اعدام و ۸۱ نفر به حبس ابد محکوم گردیدند.(ر ک: محاضر التحقیق فی أحداث الزرکه٬ المعلومات الوطنی٬ ص۶۴) (ر.ک: مهدیان دروغین ۲۵۹ و ۲۶۰ و دجال البصره، ص ۸-۱۵)
در روزگار ما پر مدعا ترین مدعی در مساله مهدویت و سفارت از امام عصر عجل الله تعالی فرجه شخصی معروف به «احمد الحسن» می باشد. به همین جهت در خصوص شخصیت او و تشریح ادعاهای وی بحث نسبتا مفصلی ارائه خواهیم نمود.
احمد اسماعیل متولد ۱۳۴۷ شمسی از روستای «همبوش» از شهرستان «المدینه» از توابع استان بصره می باشد. در خانواده ای فقیر از قبیله ابوسویلم به دنیا آمد. احمد اسماعیل فارغ التحصیل رشته مهندسی عمران از دانشگاه بصره است اما در رشته مهندسی کاری انجام نداد بلکه به مدت دو سال به نجف رفت و با ضیاء عبدالزهره الکرعاوی حشر و نشر نمود و سپس به مغرب عربی مسافرت نمود اما پس از بازگشتش خود را «احمد الیمانی» نامید. (دجال البصره، ص ۲۳ – ۳۴)
نامبرده درباره نسب خود در وبسایتش نوشته است: «احمد بن اسماعیل بن صالح بن حسین بن سلمان بن محمد (امام مهدی عجل الله تعالی فرجه)» بنابراین خود را با چهار واسطه از نوادگان حضرت ولی عصر محسوب کرده است! با این همه در هیچ یک از کتابهایش از ازدواج امام مهدی با مادر سلمان (فرزند مستقیم امام) سخن نگفته است. آیا آن دختر می دانسته که شوهرش مهدی است؟ آیا سلمان می دانسته که پدرش مهدی است؟ آیا حسین و صالح و اسماعیل می دانستند که از نسل مهدی اند؟ از چه زمانی احمد خود فهمید که نواده مهدی موعود است؟ این سوالات در کتب او بی پاسخ مانده اند. (ر.ک: بررسی و رد ادعاهای احمد اسماعیل، ص ۳۸)