مختلف....

رهایی

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
شخصی ناگهان نیمه شب بیدارشد وگفت عینکم رابیاورید.همسرش پرسید:عینک برای چه؟
گفت :درخوابی بودم همه جاتاریک بودخوب نمیدیدم،خواستم عینک بزنم تابهترببینم.
 

رهایی

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
دانشجو:استاد،من ازمطالبی که درس دادیدچیزی نفهمیدم.
استاد:باورکن دل به دل راه داره، چون من خودم هم نفهمیدم چی درس دادم؟!!
 

رهایی

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
استاد:بگوببینم اگرخون علی راباخون نقی، که ازهرلحاظ باهم تفاوت دارندمخلوط کنیم،تشکیل چه خونی میدهد؟
دانشجو:تشکیل خون"علی نقی"راخواهدداد!!!
 

رهایی

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پیرمرد به جوانی نصیحت میکردومیگفت:توبایدحرفهای مراگوش کنی،چون ازتوعاقلتربوده ام وچندین پیراهن بیشترپاره کردم.
جوان:اگرعاقل بودی چرا پیراهنهایت راپاره کردی!!!
 

رهایی

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
صاحبخانه:اقا فرمایشی داشتد؟
دزد:بااجازۀ شما امده ام دزدی.
صاحبخانه:کمک...کمک....
دزد:زحمت نکشید،خودم چندنفرروبرای کمک اورده ام!!!:D:D
 

رهایی

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
مردی واردمغازه لوازم خانگی شدوگفت:اقاببخشیدکولرگازی دارید؟
فروشنده:نه،کولرابی داریم.
مرد:رنگش فرق نمیکنه،هرچه داریدبدید!!!
 

رهایی

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
مشتری:اقا من این ساعت راکه دیروز ازشما خریدم،نمیخواهم.
فروشنده:چرامگه چه عیب ونقصی داره؟
خریدار:امروزوقتی رادیوساعت چهارده رواعلام کرددیدم این ساعت تاشمارۀ دوازده بیشترنداره!!
 

رهایی

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
رضا:جوادبگوببینم شترمرغ چگونه به وجودمیاد؟
جواد:تخم شتررامیذارن زیرمرغ، میشه شترمرغ!!
 

رهایی

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پیشگو:تاسه ماه دیگراتفاق عجیب وتازه ای درزمین می افتد.
فرد:شما چهارساله اینومیگی واتفاقی نیوفتاده.
پیشگو:من انقدربه پیشگویی خوداطمینان دارم که تابیست ساله دیگرهم برسرحرف خودباقی خواهم ماند!!
 
بالا