مختلف....

[رهایی]

روزی یک دانش اموزبه مغازه رفت وگفت:اقا تقویم دارید؟
فروشنده:اری،چه تقویمی میخواهید؟
دانش اموز:هرتقویمی که بیشترتعطیلی داشته باشد!!

 

[رهایی]

قاضی به متهم گفت:اقا بگوچرا ازگاوصندوقها فقط پولهای نقدبرداشتیدوبه جواهرات دست نزدید؟
متهم:اقای قاضی،خواهش میکنم منویاداشتباهم ننداز،من خودم ازاین اشتباهی که کردم پشیمانم!!بایدانهاراهم برمیداشتم نه!!

 

[رهایی]

دومسافردرقطارکنارهم نشسته بودندوزندکیشان رابه رخ هم میکشیدند.
اولی:پسرمن هنرمنده وقتی سازمیزنه هزاران نفرمجذوب اومیشوند.
دومی:این که چیزی نیست،پسرمن وقتی میزنه هزاران نفردست ازکارمیکشن ونفس راحت میکشن.
اولی باتعجب گفت:مگرپسرشما چه میزنه؟
دومی:سوت یه کارخانۀ بزرگ!!

 

[رهایی]

خانمی برای خریدلباس به مغازه ای رفت،ازفروشنده پرسید:قیمت این لباس چنده؟
فروشنده گفت:بیست هزارتومن.
خانم ناگهان فریادزدگفت :وااای،قیمت ان یکی چنده؟
فروشنده:قیمتش دووااایه!!!

 

[رهایی]

عابری ازیک نفر که کنارخیابان ایستاده بود پرسید:اینجاچراایستاده ای؟
گفت:هفده-هفده-هفده.
پرسید:هفده-هفده یعنی چی؟
گفت:فضولهارامیشمارم،وتوهفدهمی هستی!!

 

[رهایی]

دندان پزشک:متأسفانه بایدبه اطلاع شمابرسانم دندان اسیای شما خراب است.
بیمار:دندان اسیا رامیدانستم،بگوییددندان اروپاوامریکا درچه وضعیتی هستن؟!

 

[رهایی]

قاضی ازمتهم پرسید:چرااین خبرنگارراکتک زده اید؟
متهم:چون سال قبل من ازیک کارخانه بیست هزارتومن دزدیدم ولی اونوشته بودبیست وپنج هزارتومن.
قاضی به خاطرهمین موضوع کوچیک اوراتاحدمرگ زده ای؟
متهم:بله،چون شمانمیدانیدزنه من این مدت روزگارمراسیاه کرده که پنج هزارتومن بقیه راچیکارکردی؟!

 

[رهایی]

یه نفرسوارتاکسی شد.راننده گفت :اقادرراببند.مسفرگفت:خیلی زرنگی میخوای دربست حساب کنی!!

 

[رهایی]

مادرروبه پسرکردوگفت:عزیزم اب ظرف ماهیهاروعوض کردی؟
پسرج داد:نه.
مادر:چرا؟
پسر:چون ابی که دیروز درظرفشان ریخته بودم راهنوز نخوردن!!!!

 

[رهایی]

مردی به دفترباغ وحش رفت وسفارش بیست موش-سی سوسک-ودوازده عنکبوت داد.مسئول باغ وحش گفت:شما میخواهیدروی این حیوانات ازمایش انجام دهید.
خریدار:نه صاحبخانه حکم تخلیه داده بایدهمانطورکه خانه راتحویل گرفتم به اوتحویل دهم!!