مختلف....

رهایی

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پسرکوچولو برای پدرش داستان گرگ وبره راکه درمدرمدرسه یادگرفته بودخواند.
پدربه اوگفت:میبینی پسرم،اگربره شیطونی نمیکردگرگ هم اورانمیخورد.
پسربلافاصله جواب داد:چه فایده،اگرگرگ اورانمیخورد،مااورامیخوردیم!!!:Wink:
 

رهایی

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
دانشجویی که درتهران تحصیل میکردوپولش تمام شده بود،میترسیدپدرش ازشنیدن خبرخیلی عصبانی شودتصمیم گرفت اول مادرش رامطلع کند،تااوطوری پدرش راراضی کند.
به این جهت این تلگراف رابرای مادرش مخابره کرد:"من کاظم،پول لازم"
چندی بعداین تلگراف به دستش رسید:"من بابام،پول تمام"..........:confused:
 

رهایی

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
مردی به دوستش گفت:من انقدرشجاع بودم که توانستم دمه ،دوشیرراببرم
دوستش گفت:پس چراانهارانکشتی؟
مردجواب داد:چون فرددیگری قبلاًاین کارراکرده بود!!:rolleyes:
 

رهایی

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
جوانی که به هیچ وجه حاضرنبودسربازی بره به پزشک گفت:باورکنیدمن نمیتونم برم سربازی چون چشمهای من خیلی نزدیک بین است.
دکتر:مثلاًچقدر؟
جوان:مثلاًشمااندرخت توی باغ رامیبینید؟
دکتر:اری
جوان:اما من نمیبینم!!!!:Er... what?::Er... what?:
 

رهایی

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پزشکی رابالای سربیماربردند،پزشک نبض بیماررانگاه کرد،پس ازچنددقیقه روبه خویشاوندان بیمارکردوگفت:دوحالت دارد:یاایشان مرده یاساعت من کارنمیکند!!!
 
آخرین ویرایش:

رهایی

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
خانمی واردمغازه بقالی شدوبه فروشنده گفت:اقاشما صابون دارید؟
فروشنده:بله.
خانم: اقاشما اب دارید؟
فروشنده:بله
خانم:حوله هم دارید؟
فروشنده:بله
خانم:پس لطفاًدستتان رابااب وصابون خوب بشوییدوباحوله خشک کنید،بعدیک کیلوپنیربه من بدید!!!:Big Grin:
 

رهایی

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
مشتری خدمتکارراصدازدوگفت:غذای شما بسیاربداست وقابل خوردن نیست.برومدیررستوران رابیاور.خدمتکار:اوردن اوفایده ای نداردچون اوهم نمیتوانداین غذارا بخورد!!:Er... what?:
 

رهایی

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
باغبان:اهای پسر،بالای اون درخت سیب چیکارمیکنی؟
کودک:هیچی،یه سیب روزمین افتاده بود،دارم میذارم سرجاش.:confused:
 

رهایی

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
روزی شاگردی نزددکتررفت وگفت:اقای دکتربه دادم برس،کمرم ازصبح تاحالاراست نمیشه.دکترباتعجب به سرتاپای شاگردنگاه کردوگفت:علتش معلومه،دکمۀ یقۀ پیراهنت رابه دکمۀ شلوارت وصل کردی!!=))=))=))=))
 

رهایی

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
دونفرباهم صحبت میکردند یکی ازانها یک چشم داشت گفت:به نظرمن انهایی که یک چشم دارندبهترازکسانیکه دوچشم دارندمیبینینند.مردیکه دوچشم داشت گفت:غیرممکن است.
مردیک چشم گفت:کاملاً هم ممکن است.به عنوان مثال من درصورت شما من دوچشم میبینم ولی شما درصورت من یک چشم من میبینید!:don't know:
 
بالا