اعترافهای تکان دهنده

آسمان

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"

kyana

کاربر ویژه
"بازنشسته"
یه اعتراف واقعی:X_X:

کلاس سوم دبیرستان بودم کلاسمون از نظر شیطنت حرف اول و تو مدرسه میزد
یه دبیر زمین شناسی داشتیم (آقا بودن) ازاونجاییکه هیچکدوم این درس رو دوست نداشتیم حس خوبی هم به دبیرش نداشتیم واس همین همیشه درصدد اذیت کردنش بودیم
یه روز یکی از دوستام یه سوسک پلاستیکی
www.sabzmarket.com_products_pictures_lg_abcb1__D8_B3_D9_88_D8_B3_DA_A9__D8_B4_D9_88_D8_AE_DB_8C.jpg


اورد مدرسه گفت بیاین آقای.. رواذیت کنیم:-ss:
وقتی شروع به درس دادن کرد اول سوسک روکه حالت ژله ای هم داشت گذاشت جلوی تخته سیاه کنار گچ ولی معلممون ندید و ادامه داد
یهو دوستم بمن گفت برش دار یزار پشت سرش روزمین:X_X::nervose:(چون من ردیف جلو بودم) بااینکه دلم نمیومد ولی مجبورشدم اینکارو کردم
برگشتنه معلم همانا و پریدنش به هوا همانا و ترکیدن دخترا همانا و قهرکردن معلم و رفتن به دفتر همانا:X_X::D
معلم عزیز اون ترم سه نمره از همه کلاس کم کردولی هرکاری کرد نتونست فرد خاطی رو پیدا کنه:X_X:
ولی خداییش هیچوقت فکرنمیکردیم اینقد بترسه:D
ازاونموقع تاالان هروقت توکوچه و خیابون میبینمشون یاد اون روز میوفتم:X_X:
 
بالا