پاسخ : امام رضا(علیه السلام) کیست؟!!
امام رضا (علیه السلام) کیست؟ ـ قسمت دهم
امام رضا (علیه السلام) کیست؟ ـ قسمت دهم
امام هفتم که نصوصی در مورد امامت فرزندش حضرت رضا (علیه السلام) به شرح فصل گذشته تصریح فرمودند در زمان خلافت غاصبانه هارون مورد ایذاء و آزار خلیفه مزبور قرار گرفته و به دستور او در اواخر عمر دستگیر گردید و سپس در زندان بغداد مسموم و به شهادت رسید.
مرحوم طبرسی چنین نقل می کند که:
هنگامی که هارون الرشید در سفری که اراده حج داشت (در سال 179 هجری) وارد مدینه شد، حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) را دستگیر و مقید ساخت و سپس دستور داد دو محمل ترتیب دادند که یکی را به جانب بصره و دیگری را به سوی بغداد روانه نمود ند و با هریک از دو محمل گروهی به راه افتاد و حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) را نیز در یکی از آن دو محمل گذاشتند تا جریان امر بر مردم مخفی باشد و ندانند که امام را به کدام طرف برده اند.
هارون دستور داد که امام را به عیسی بن جعفر که والی بصره بود تحویل دهند و او مدت یکسال حضرت را نزد خود تحت نظر گرفت تا اینکه هارون دستور به قتل آن بزرگوار را به عیسی داد ولی عیسی زیر بار نرفت پس از آن هارون موسی بن جعفر (علیه السلام) را از بصره به بغداد آورد و به فضل بن ربیع داد و مدت زیادی هم در نزد این مرد ماند. به فضل پیشنهاد قتل او را کرد فضل هم از شرکت در خون امام خودداری نمود.
سپس هارون دستور داد فضل بن یحیی امام را تحویل گیرد. فضل بن یحیی حضرت را در یکی از خانه ها نگهداری کرد و در جای وسیعی منزل داد و او را احترام و اکرام نمود. هارون از این جریان مطلع شد و به فضل دستور داد تا امام را به قتل رساند. فضل امر هارون را اطاعت نکرد و از این جهت هارون بر او خشمگین شد و دستور داد فضل را صد تازیانه زدند و بعد در اثر وساطت پدرش او را بخشید.
پس از آن هارون امام موسی کاظم (علیه السلام) را به سندی بن شاهک سپرد و او را به کشتن آن حضرت دستور داد. سندی امر هارون را اطاعت کرد و آن جانب را در خانه خود به سختی نگه داشته و به وسیله خرما مسموم ساخت و امام پس از اینکه خرما میل کردند دو روز با حالت بیماری و ناراحتی بسر بردند و در روز سوم از دنیا رفتند. (1)
شهادت حضرت امام موسی بن جعفر (علیه السلام) در 25 رجب سال 183 هجری در سن 55 سالی بوده است. در تجارب السلف می نویسد: هنگامی که پیکر حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) را از خانه بیرون آوردند، مردی ندا می کرد که امام روافض به مرگ خود از دنیا رفت. احمد حنبل در آنجا حاضر بود و پنهان می گریست: چون گفتند امام روافض نماند او گفت: لا والله العظیم بلکه امام مشرق و مغرب نماند.(2)
حضرت رضا (علیه السلام) موقع شهادت پدرش 35 ساله بود و مدت 20 سال نیز دوران امامت وی پس از پدرش بوده است که ده سال آن را در زمان هارون و پنج سال نیز در زمان خلافت امین و پنج سال دیگر را هم با مامون به سر برده است.
امام هشتم پس از شهادت پدرش روزگار خود را در مدینه به نشر علم و فضیلت و انجام عبادت و طاعت پرودگار می گذرانید و همواره از یاران و دوستداران حضرتش به او مراجعه و احکام حلال و حرام می پرسیدند و از وجود آن پیشوای دین استفاده می نمودند و از جانب هارون نیز ظاهراً تعرضی به آن حضرت انجام نمی گردید.
مسعودی می نویسد که یحیی بن خالد به هارون گفت. این علی بن موسی است که نشسته و ادعای امر برای خود می کند هارون گفت: آیا مرا بس نیست آنچه را که با پدرش کردیم آیا شما می خواهید که من همه آنها را بکشم.(3)
همچنین در مناقب از محمد بن سنان روایت شده به رضا (علیه السلام) گفته شد که تو خودت را به این امر شهرت دادی و به جای پدرت نشستی و از شمشیر هارون خون می چکد. فرمود: جواب من همان است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود که اگر ابوجهل از سر من موئی گیرد گواهی دهید که من پیغمبر نیستم و من هم به شما می گویم اگر هارون از سر من موئی گیرد گواهی دهید که من امام نیستم.(2)
پاورقی:
1ـ ترجمه اعلام الوری صفحه 420
2ـ زندگانی حضرت علی بن موسی الرضا تالیف ابوالقاسم سحاب جلد 1 صفحه 105
3ـ اثبات الوصیه ترجمه محمد بن جواد نجفی صفحه 388
4ـ به نقل از مرحوم سحاب جلد 1 صفحه 106
امام رضا (علیه السلام) کیست؟ ـ قسمت دهم
امام رضا (علیه السلام) کیست؟ ـ قسمت دهم
امام هفتم که نصوصی در مورد امامت فرزندش حضرت رضا (علیه السلام) به شرح فصل گذشته تصریح فرمودند در زمان خلافت غاصبانه هارون مورد ایذاء و آزار خلیفه مزبور قرار گرفته و به دستور او در اواخر عمر دستگیر گردید و سپس در زندان بغداد مسموم و به شهادت رسید.
مرحوم طبرسی چنین نقل می کند که:
هنگامی که هارون الرشید در سفری که اراده حج داشت (در سال 179 هجری) وارد مدینه شد، حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) را دستگیر و مقید ساخت و سپس دستور داد دو محمل ترتیب دادند که یکی را به جانب بصره و دیگری را به سوی بغداد روانه نمود ند و با هریک از دو محمل گروهی به راه افتاد و حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) را نیز در یکی از آن دو محمل گذاشتند تا جریان امر بر مردم مخفی باشد و ندانند که امام را به کدام طرف برده اند.
هارون دستور داد که امام را به عیسی بن جعفر که والی بصره بود تحویل دهند و او مدت یکسال حضرت را نزد خود تحت نظر گرفت تا اینکه هارون دستور به قتل آن بزرگوار را به عیسی داد ولی عیسی زیر بار نرفت پس از آن هارون موسی بن جعفر (علیه السلام) را از بصره به بغداد آورد و به فضل بن ربیع داد و مدت زیادی هم در نزد این مرد ماند. به فضل پیشنهاد قتل او را کرد فضل هم از شرکت در خون امام خودداری نمود.
سپس هارون دستور داد فضل بن یحیی امام را تحویل گیرد. فضل بن یحیی حضرت را در یکی از خانه ها نگهداری کرد و در جای وسیعی منزل داد و او را احترام و اکرام نمود. هارون از این جریان مطلع شد و به فضل دستور داد تا امام را به قتل رساند. فضل امر هارون را اطاعت نکرد و از این جهت هارون بر او خشمگین شد و دستور داد فضل را صد تازیانه زدند و بعد در اثر وساطت پدرش او را بخشید.
پس از آن هارون امام موسی کاظم (علیه السلام) را به سندی بن شاهک سپرد و او را به کشتن آن حضرت دستور داد. سندی امر هارون را اطاعت کرد و آن جانب را در خانه خود به سختی نگه داشته و به وسیله خرما مسموم ساخت و امام پس از اینکه خرما میل کردند دو روز با حالت بیماری و ناراحتی بسر بردند و در روز سوم از دنیا رفتند. (1)
شهادت حضرت امام موسی بن جعفر (علیه السلام) در 25 رجب سال 183 هجری در سن 55 سالی بوده است. در تجارب السلف می نویسد: هنگامی که پیکر حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) را از خانه بیرون آوردند، مردی ندا می کرد که امام روافض به مرگ خود از دنیا رفت. احمد حنبل در آنجا حاضر بود و پنهان می گریست: چون گفتند امام روافض نماند او گفت: لا والله العظیم بلکه امام مشرق و مغرب نماند.(2)
حضرت رضا (علیه السلام) موقع شهادت پدرش 35 ساله بود و مدت 20 سال نیز دوران امامت وی پس از پدرش بوده است که ده سال آن را در زمان هارون و پنج سال نیز در زمان خلافت امین و پنج سال دیگر را هم با مامون به سر برده است.
امام هشتم پس از شهادت پدرش روزگار خود را در مدینه به نشر علم و فضیلت و انجام عبادت و طاعت پرودگار می گذرانید و همواره از یاران و دوستداران حضرتش به او مراجعه و احکام حلال و حرام می پرسیدند و از وجود آن پیشوای دین استفاده می نمودند و از جانب هارون نیز ظاهراً تعرضی به آن حضرت انجام نمی گردید.
مسعودی می نویسد که یحیی بن خالد به هارون گفت. این علی بن موسی است که نشسته و ادعای امر برای خود می کند هارون گفت: آیا مرا بس نیست آنچه را که با پدرش کردیم آیا شما می خواهید که من همه آنها را بکشم.(3)
همچنین در مناقب از محمد بن سنان روایت شده به رضا (علیه السلام) گفته شد که تو خودت را به این امر شهرت دادی و به جای پدرت نشستی و از شمشیر هارون خون می چکد. فرمود: جواب من همان است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود که اگر ابوجهل از سر من موئی گیرد گواهی دهید که من پیغمبر نیستم و من هم به شما می گویم اگر هارون از سر من موئی گیرد گواهی دهید که من امام نیستم.(2)
پاورقی:
1ـ ترجمه اعلام الوری صفحه 420
2ـ زندگانی حضرت علی بن موسی الرضا تالیف ابوالقاسم سحاب جلد 1 صفحه 105
3ـ اثبات الوصیه ترجمه محمد بن جواد نجفی صفحه 388
4ـ به نقل از مرحوم سحاب جلد 1 صفحه 106