دوستانی که نظر نمیدن خواهشا انقد شهامت داشته باشیم که اگر برای سوال جوابی نداریم بتونیم مطرح کنیم وبه نتیجه درست برسیم! برای بچه میشه مثال وجود خدا رو تو خوراکیها مثال زد! پاسخ من به سوال دخترم اینگونه بود ما وقتی چای رو شیرین میکنیم شکر داخلش هست ولی ما شکر رو نمیبینیم ولی فقط شیرینی اونو حس میکنیم واون شیرینی که در چای حس میشه ولی وجودش مشخص نیست ، یا بوی عطر که ما اونو میشنویم ولی وجود خارجیش مشخص نیست اینطور مثال زدم دوستان اگه راهکار بهتری دارین اارائه بدین خواهش میکنم ونظرتون راجع به این پست رو مشخص کنید!
یعنی به نظر شما هر چیز خوبی که دیده نشه اما قابل لمس باشه رو میشه مثال خوبی برای اثبات وجود خدای خوب در نظر گرفت ؟
اگر مادر من چنین مثالی میزد شاید ازش میپرسیدم این بوی بد ( مثال هر چیزی که بوی بدی بده ) هم میتونه به معنای وجود خدایی بد باشه ؟! اگر چنین جوابی از بچه تون ( خدا حفظش کنه ) بگیرید چه پاسخی براش دارید ؟
سلام مجدد
مریم جان به نظرم هر کدوم از سوالات رو جدا جدا بذاریم و راجع بهش بحث کنیم
تا جواب ها هم قاطی نشه بتونیم بیشتر نتیجه بگیریم
شاید به راهکارها ونظرات بهتری هم برسیم
والا مریم خانم برای من یکی سوالاتم بیشتر از جواب هاست
حقیقتا کلی متن نوشتم اما جرات ارسال پیدا نکردم . از اینکه به عقایدم شک کرده بودم و به قلم آوردم ترسیدم .....
ببخشید من برای خودم هنوز سوال زیاده بعید میدونم بتونم کس دیگه ای رو ( بچه ) در این زمینه راهنمایی کنم .
کیانا به نظرت من باید جواب سوال بچه رو بذارم تا خودش به نتیجه برسه؟! تو به این نتیجه رسیدی تا این سن! جواب خودت برای اثبات چیه فک کنم بچه ای در کار نبود دوستان نظرات بیشتری داشتن چون حداقل خودشون به نتیجه ای که رسیدند بیان میکردند !
سلام خیلی زیبا بود کیاناببین مریم جان خواه ناخواه تو نمیتونی جواب همه سوالات بچه تو بدی
من نگفتم جواب همه سوالاشو واگذارکنی به بعد
میگم گاهی سوالاتش جوابی داره که از قدرت درکش خارجه میشه واگذار کرد به آینده
که با رشد فکری کودک مطمئنا راحت تر میتونه پاسخ ها رو درک کنه
اما پیشنهاد من اینه که باید از روشهای مختلفی استفاده کرد
که مهمترینش میتونه داستان باشه
بچه ها معمولا 3 تا 7 سالگی بیشترین سوالات رو میپرسن
واین سن هم زمانیه که به داستان علاقه زیادی دارن میتونی در قالب داستان پایه دینی بچه تو قوی کنی(البته داستانی که مصداق عینی داشته باشه اینجوری تاثیر گذاریش بیشتره)
یه مقاله خوندم که یه سری مثالهای جالب رو مطرح کرده بود مثلا:
برای كودك می توان زندگی مورچه ها را مثال زد كه در یك صف منظم در حال حمل مواد غذایی به انبار هستند. آن ها با نظم خاص بدون این كه خط كشی یا تابلو و علامتی داشته باشند، حركت می كنند و با هم تصادف نمی كنند. پا روی پای هم نمی گذارند و لانه را گم نمی كنند.
دانه های سالم را دو نیم می كنند، تا سبز نشود. مورچه ها در طول سال از دانه های ذخیره شده برای غذا استفاده می كنند، به این صورت كه اوّل دانه ها را خرد می كنند، سپس آن را به صورت ترشی و مایع در آورده و آن گاه مصرف می كنند.
راستی چه كسی این موجودات ریز را آفریده و به آن ها تعلیم داده تا چنین منظم باشند؟
از آب و باد و صحرا از آسمـــان زیبا
از آن كبوتــری كه نشسته بر بام ما
پـرسیـدم و شنیـــدم راز وجود آن ها
این قصه را می گفتند اما نه با زبان ها
نیــافــریده مـــا را به جـز خـدای یكتا