♦♦♦♦♦♦♦♦خدا شناسی !!! ♦♦♦♦♦♦♦♦

*مریم*

کاربر ویژه
"بازنشسته"
دلیلی ساده در اثباتِ بنده بودن و خدا نبودنِ حضرت عیسی (ع) :

مأمون خلیفه ظالم عباسی برای اینکه مسمانان از گرد امام رضا(ع) پراکنده شوند، هر از چند گاهی دانشمندان و علمای ادیان مختلف را به قصرش دعوت می نمود و با برچایی مناظرات علمی قصد داشت تا در این جلسات، امام رضا(ع) توسط یکی از علمای ادیان دیگر شکست خورده و بدینگونه شیعیان و مسلمانان اعتقادشان را به او به عنوان جانشین پیامبر(ص) و داناترین انسان، از دست بدهند ، در یکی از این جلسات امام رضا(ع) بر اساس کتب تورات و انجیل به علمای یهودی و مسیحی ثابت نمود که پیامبرانشان مژده آمدن پیامبر اسلام حضرت محمد(ص) را داده اند و از پیروانشان خواسته اند بعد از بعثت پیامبر اسلام(ص) به او بگروند بعد از این صحبت ها و قبول حرف های امام، در انتها امام، جمله ای دیگر فرمودند، امام عنوان نمود که حضرت عیسی(ع) بسیار پیامبر خوبی بود اما یک اشکال داشت که کم نماز می خواند و کم روزه می گرفت! رهبر مسیحیان با شنیدن این سخن گفت : ای امام رضا(ع) ما هرچه از شما شنیدیم صحیح بود و نشان دهنده فضل و علم شما بود اما این سخن آخر شما را قبول نداریم زیرا در تاریخ ماندگار شده است که عیسی بسیار اهل عبادت بود و اکثر اوقات روزه می گرفت و نماز می خواند؛ رهبر مسیحیان به اینجا که رسید ، امام فرمود : برای چه کسی روزه می گرفت و نماز می خواند!؟[7]

رهبر مسیحیان به فکر فرو رفت و منظور امام را از گفتن این جملات فهمید؛ اگر عیسی خداست پس معنی نمی دهد که برای خودش نماز و روزه و عبادت انجام دهد، و اگر اهل عبادت بوده پس معلوم می شود او بندگی خدای متعال را می نموده و بنده ی خدا بوده نه جزءِ خدا یا خدایی در کنار خدا ! ما بندگان و مخلوق های خدا نیاز به عبادت کردن خدا داریم تا به او نزدیک شده مقامات معنوی کسب نماییم و روح مان به مراتب عالی هستی برسد

حضرت عیسی(ع) همانند حضرت محمد(ص) و دیگر پیامبران الهی ، بنده ی محبوب و مقرَّب خدا و فرستاده او بود

امام رضا(ع) به این سادگی و بدون آوردن دلایل فلسفی یا عقلی پیچیده، ثابت نمود که خدایی جزء خدای یگانه نیست و دیگران همه مخلوق و بنده خدایند.
:gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol:

 

*مریم*

کاربر ویژه
"بازنشسته"
بهترین راه خداشناسی برای همگان، تفکر در پدیده های هستی است که بر اساس حکمت الهی آفریده شده اند. یکی از این پدیده ها، وجود سایه ی موجودات است. پدیدهای که همیشه همراه ماست ولی ما از نعمت بودن آن و فوایدی که برای ما دارد غافل هستیم.

به دور و بر خود خوب نگاه کنید. آن قدر غرق د
ر نعمتیم که از بسیاری از آنها غافل بوده و حتی متوجه نعمت بودنشان نیستیم.
بهترین راه خداشناسی برای همگان، تفکر در پدیده های هستی است که بر اساس حکمت الهی آفریده شده اند. یکی از این پدیده ها، وجود سایه ی موجودات است. پدیدهای که همیشه همراه ماست ولی ما از نعمت بودن آن و فوایدی که برای ما دارد غافل هستیم.
توجه به نعمتها و یاد آنها از آن جهت اهمیت دارد که علاقه ی انسان را به ولی نعمت خود زیاد، و روح تسلیم و پرستش را در او زنده میکند و انسان را در مسیر عبودیت به پیش میبرد.
آیات متعددی از قرآن مجید به ذکر سایه به عنوان بیان اسرار توحید و خداشناسی میپردازد که اندیشه در آن ما را با خالقمان آشناتر میسازد. از جمله
آیه ی 45 سورهی فرقان که میفرماید: "أَ لَمْ تَرَ إِلی رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساکِناً آیا به (قدرت) پروردگارت نمینگری که چگونه سایه را گسترده است؟ و اگر میخواست آن را ساکن (و ثابت) قرار میداد" این آیه اشارهای است به اهمیت نعمت سایههای گسترده و متحرک، سایههایی که یکنواخت باقی نمیماند بلکه در حرکت است و نقل مکان میدهد. امام باقر علیهالسلام در این زمینه فرمودهاند: مراد از سایهی گسترده در آیه، سایهی مابین طلوع فجر و طلوع خورشید است.
به دنبال آیه میفرماید: سپس خورشید را بر وجود این سایهی گسترده دلیل قراردادیم. اشاره به این که اگر آفتاب نبود مفهوم سایه روشن نمیشد. اصولاً سایه از پرتو آفتاب به وجود میآید، زیرا سایه معمولاً به تاریکی کمرنگی گفته میشود که برای اشیاء پیدا میشود و این در صورتی است که نور به جسمی که قابل عبور از آن نباشد بتابد و در طرف مقابل، سایه آشکار شود. بنابراین نه فقط سایه را با نور باید تشخیص داد، بلکه وجود آن نیز از برکت نور است.
همان طور که در تاریکی مطلق چیزی قابل مشاهده نیست، در نور مطلق نیز چیزی قابل رؤیت نمیباشد و دیدن اشیاء از آمیختن نور و ظلمت امکانپذیر میشود. به این ترتیب، سایهها نقش بسیار مؤثری در مشاهده و شناخت اشیاء از یکدیگر دارند
بعد میفرماید: سپس ما آهسته آن را جمع میکنیم. میدانیم هنگامی که خورشید طلوع میکند، تدریجاً سایهها برچیده میشود تا به هنگام ظهر که در بعضی از مناطق سایه به کلی معدوم میشود، زیرا آفتاب درست بالای سر هر موجودی قرار میگیرد و در دیگر مناطق به حداقل خود میرسد و به این ترتیب سایهها نه یک دفعه ظاهر میگردند و نه یک دفعه برچیده میشوند و این خود یکی از حکمتهای پروردگار است. چرا که اگر انتقال از نور به ظلمت و بالعکس ناگهانی صورت میگرفت، برای همهی موجودات زیانآور بود. اما این نظام تدریجی در این حالت انتقالی چنان است که بیشترین فایده را برای موجودات دارد، بی آن که ضرری داشته باشد.
همچنین
در آیه ی 81 سوره ی نحل میخوانیم: "وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِمَّا خَلَقَ ظِلالاً و خداوند از آنچه آفریده، برای شما سایه ها قرار داد." در این جا به وضوح میبینیم که سایه ها اعم از سایه ی درختان و اشیاء دیگر و یا سایههای غارها و پناهگاههای کوهستانی به عنوان یک نعمت قابل ملاحظهی الهی بیان شده است و حقیقت نیز همین است. بزرگترین سایه برای ما ساکنان زمین، سایهی کرهی زمین است که شب نام دارد و نیمی از سطح زمین را میپوشاند. نقش این سایهی بزرگ در زندگی انسانها برای هیچ کس پوشیده نیست، همچنین نقش سایههای کوچکتر و کوچکتر به هنگام روز در مناطق مختلف.

نقش سایهها در زندگی ما
بدون شک سایه های اجسام نقش مؤثری در زندگی ما دارند که شاید بسیاری از آن غافل باشند و انگشت گذاردن قرآن روی مسئله ی سایه ها برای توجه دادن به همین نکته است.
سایه ها با این که چیزی جز عدم نور نیستند فوائد فراوانی دارند:
1- همان گونه که نور آفتاب مایه ی زندگی و رشد موجودات است، سایه ها نیز برای تعدیل تابش اشعه ی نور، نقش حیاتی دارند، تابش یکنواخت آفتاب آن هم در یک مدت طولانی، همه چیز را پژمرده میکند و میسوزاند، ولی نوازش متناوب سایه ها آن را در حد متعادل و مؤثری نگاه میدارد.
2- برای آنها که بیابان گردند و یا گرفتار بیابان میشوند، نقش مؤثر سایه ها در نجات انسانها فوقالعاده محسوس است، آن هم سایهای که متحرک است و در یک جا متمرکز نمیشود، هماهنگ با خواسته ها و نیاز انسان.
3- موضوع مهم دیگر این که برخلاف تصور عمومی تنها نور سبب رؤیت اشیاء نیست، بلکه همواره باید نور با سایه ها توأم گردد تا مشاهده اشیاء تحقق پذیرد، به تعبیر دیگر اگر در اطراف موجودی نور یکسان بتابد به طوری که هیچ گونه سایهای نداشته باشد، هرگز چنین شیئی که غرق در نور است مشاهده نخواهد شد. یعنی همان طور که در تاریکی مطلق چیزی قابل مشاهده نیست، در نور مطلق نیز چیزی قابل رؤیت نمیباشد و دیدن اشیاء از آمیختن نور و ظلمت امکانپذیر میشود. به این ترتیب، سایه ها نقش بسیار مؤثری در مشاهده و شناخت اشیاء از یکدیگر دارند.
:gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol:
 

*مریم*

کاربر ویژه
"بازنشسته"
سجده و خضوع سایه ها
اما نکته ی بسیار مهم و جالب در مورد سایه های اشیاء این است که قرآن آنها را سجده کننده و خاضع در برابر پروردگار میداند. زیرا هنگامی که انسان در موقع طلوع آفتاب رو به طرف جنوب بایستد میبیند قرص خورشید از سمت چپ از افق مشرق سر برمیآورد و سایهی همهی اجسام به طرف راست او (طرف غرب) میافتند. این امر همچنان ادامه دارد و سایه ها مرتباً به طرف راست جابجا میشوند تا زوال ظهر.
در این هنگام سایه ها به طرف چپ تغییر مسیر میدهند تا هنگام غروب آفتاب که سایه های بزرگ و طولانی اجسام در طرف مشرق گسترده میشوند و با غروب آفتاب همه ی آنها پنهان میگردند.
قرآن در سوره ی قصص در ضمن بیان ماجرای حضرت موسی و آب دادن به گوسفندان دختران شعیب، سایه را نعمتی دلچسب برای پناه بردن به آن و استراحت تن و جان دانسته است
خداوند این حرکت سایه های اجسام را در راست و چپ به عنوان نشانه ای از عظمتش معرفی میکند و آنها را در حال سجده برای پروردگار و تواضع میداند. چرا که حقیقت سجده، نهایت خضوع و پرستش است و از آن جا که همه ی موجودات و مخلوقات خدا در جهان تکوین و آفرینش، تسلیم قوانین عمومی عالم هستی میباشند و از مسیر این قوانین منحرف نمیشوند و این قوانین همگی از ناحیه ی خداست، پس در حقیقت همه در پیشگاه او سجده میکنند و همه بیانگر عظمت و قدرت او و دلیل بر ذات مقدس اویند. و از آن جهت که سایه حالت به خاک افتادگی دارد، تعبیر سجده در مورد آن به کاررفته است، گرچه از نظر تکوینی همه ی موجودات در برابر خدا ساجد و خاضعند.

سایه نعمتی دلپذیر

1- در آیهی 35 سوره ی رعد، از سایه به عنوان یک نعمت بهشتی یاد شده و فرموده است: سایه های بهشتی همچون همه ی نعمتهایش جاودانی است. و اگر گفته شود جایی که آفتاب سوزندگی ندارد، سایه برای چیست، در پاسخ میگوییم: لطف سایه تنها به این نیست که از سوزش آفتاب جلوگیری کند، بلکه رطوبت مطبوع متصاعد از برگها که توأم با اکسیژن نشاط بخش است، لطافت و طراوت خاصی به سایه میدهد.
2- قرآن در سوره ی قصص در ضمن بیان ماجرای حضرت موسی و آب دادن به گوسفندان دختران شعیب، سایه را نعمتی دلچسب برای پناه بردن به آن و استراحت تن و جان دانسته است.
3- در آیه ی 31 سورهی فاطر، انسان مؤمن به سایه ی آرامبخش و شخص کافر به باد سوزان و داغ تشبیه شده است.
بنابراین بر هر انسان موحد لازم است که به نعمتهای بی شماری که خداوند به او ارزانی داشته (مانند سایه ها) توجه، و در حکمتهای وجودی آنها تفکر کرده و از این طریق رابطه ی خود را با خالقش نزدیکتر نموده و بر شکر این نعمتها اهتمام ورزد.
:gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol:
 

*مریم*

کاربر ویژه
"بازنشسته"
امام علی(ع) در خطبه 49 نهج البلاغه می فرماید: «ستايش مخصوص خداوندى است كه از اسرار پنهاني ها آگاه است و نشانه‏ هاى واضح‏ و روشن، بر هستى او دلالت مى‏ كنند، هرگز در برابر چشم بينايان آشكار نمى‏ شود، ولى نه‏ چشم كسى كه وى را نديده انكارش تواند كرد و نه قلب كسى كه او را نشناخته مشاهده‏ اش‏ تواند نمود. در علو رتبه بر همه پيشى گرفته،پس، از او برتر چيزى نتواند بود و آن چنان نزديك است كه چيزى از او نزديكتر نيست‏. مرتبه بلندش او را از مخلوقاتش دور نكرده و نزديكيش با خلق او را با آنها مساوى‏ قرار نداده است. عقول را بر كنه صفات خويش آگاه نساخته اما آنها را از معرفت و شناسائى خود بازنداشته است،هم اوست كه گواهى نشانه‏ هاى هستى، دلهاى منكران را بر اقرار به وجودش‏ وا داشته و بسيار برتر است از گفتار آنان كه وى را به مخلوقات تشبيه كنند و يا انكارش نمايند.»
:gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol:
 

*مریم*

کاربر ویژه
"بازنشسته"
خداشناسی از دیدگاه امام علی(ع)

اميرمؤمنان علي(ع) در اين باره ميفرمايند: «معرفة الله سبحانه، اعلي المعارف؛ شناختن خداي پاك و منزه، والاترين معرفتهاست». ايشان در تعبير ديگر ميفرمايند: «العلم بالله، افضل العلمين: خداشناسي با فضليتترين علم است.»

حتي امام علي(ع) توحيد و اعتقاد به خداي يگانه را حيات و جان نفس و روح ميداند: «التوحيد حياة النفس» همچنين در تعبيري ديگر ميفرمايند: «اول الدين معرفته؛ سرلوحه دين [از نظر اهميت] شناختن خداست.» آدمي نيز بالوجدان احساس ميكند كه شناخت خدا در درجه نخست اهميت قرار دارد.

در سخنان مولا اميرمؤمنان علي(ع) استدلال بر وجود خدا را به طور مستقل كمتر مشاهده ميكنيم؛ يعني عنواني تحت براهين اثبات وجود خدا مشاهده نميشود و اين امر، به دو دليل زير است:

1.
اميرمؤمنان علي(ع) خداشناسي و خداجويي را امري فطري ميداند چنان كه ميفرمايد: «اللهم خلقت القلوب علي ارادتك، و فطرت العقول علي معرفتك: خداوند قلبها را با ارادت و محبت خود و عقلها را با معرفت خود سرشته است». در تعبيري ديگر ميفرمايد: «عجبت لمن شك في الله، و هو يري خلق الله: من تعجب ميكنم از كساني كه مخلوقات الهي را ميبينند و در وجود خدا ترديد ميكنند.» اين كلام حضرت(ع) برگرفته از اين آيه قرآن است كه ميفرمايد: «افي الله شك فاطر السموات و الارض؛ مگر درباره خدا ـ پديدآورنده آسمانها و زمين ـ ترديدي هست؟ (ابراهيم/ آيه 10).»

2. دليل ديگر آن است كه مخاطبان اميرمؤمنان(ع) اشخاصي بودند كه به وجود خدا اعتقاد داشتند و در وجود خدا كمتر شك و شبهه ميكردند و تنها لازم بود كه اعتقادات آنان تصحيح و تكميل شود.

البته در لابهلاي سخنان حضرت ميتوان دلايلي را بر اثبات وجود خدا مشاهده كرد. و اما آن دلايل عبارتند از: برهان معقوليت، برهان فطرت، برهان صديقين، برهان نظم، برهان علي، برهان معجزه، برهان حدوث و برهان فسخ عزائم.
:gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol:
 

*مریم*

کاربر ویژه
"بازنشسته"
برهان معقوليت يا احتياط عقلي بر وجود خدا

از راههاي شناخت وجود خدا، معقوليت اعتقاد به خداست. امام علي(ع) در سخنان خود به اين راه اشاره فرمودهاند. اين برهان به طور خلاصه چنين است: اعتقاد داشتن به خدا و لوازم آن از معتقد نبودن به خدا و لوازم آن، معقولتر است. براي توضيح اين برهان، يادآوري چند مقدمه ضروري است:

به طور كلي اعتقادات و جهانبينيهاي انسان بر اساس پذيرش ماوراي طبيعت و انكار آن، به دو دسته تقسيم ميشود: 1. جهانبيني الهي؛ 2. جهان بيني مادي. در جهانبيني مادي، فرقهها و گرايشهاي مختلفي وجود دارد، ولي همه آنها در انكار وجود خدا و به تبع آن در انكار جهان آخرت مشتركند. همچنين در جهانبيني الهي نيز گرايشها و نحلههاي مختلفي وجود دارد كه همه آنها در اعتقاد به وجود خدا مشتركند. اديان توحيدي (آسماني) روشنترين جلوههاي جهانبيني الهياند كه همه آنها در سه اصل كلي مشتركند.

1. اعتقاد به خداي يگانه

2. اعتقاد به زندگي ابدي براي انسانها در جهان آخرت و دريافت پاداش و كيفر اعمالي كه در اين جهان انجام ميدهند

3. اعتقاد به بعثت پيامبران از سوي خدا براي هدايت بشر به سوي كمال نهايي و سعادت دنيا و آخرت.

البته براساس اين اعتقاد كه انسان با عقل تنها نميتواند به قله فلاح و رستگاري برسد. چنان كه در قرآن كريم آمده است: «انزل الله عليك الكتاب و الحكمة و علمك ما لم تكن تعلم؛
خدا كتاب و حكمت بر تو نازل كرده و آن چه را نميدانستي به تو آموخت (نساء، آيه 113).»

معناي آيه اين است كه اي پيامبر! تو كه اشرف مخلوقات و سرآمد انسانها هستي، خدا به تو كتاب و حكمت داد و آن چه را كه نميتوانستي فرابگيري، به تو آموخت. بنابراين، عقل انسان به تنهايي و بدون استمداد از وحي الهي، نميتواند به رستگاري دست يابد. لذا انسان با دو اعتقاد روبهروست: يكي اعتقاد به وجود خدا و ديگري اعتقاد به انكار خدا.
:gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol:
 

*مریم*

کاربر ویژه
"بازنشسته"
برهان فطرت بر وجود خدا

راههاي اثبات وجود خدا دو نوع است: يكي از راه سير آفاق و راه ديگر راه انفس است. چنان كه در قرآن آمده است: «سنريهم آياتنا في الآفاق و في انفسهم حتي يتبين لهم انه الحق: به زودي نشانههاي خود را در افقها[ي گوناگون] و در دلهايشان بديشان خواهيم نمود تا بر ايشان روشن شود كه او خود حق است(فصلت/ آيه 53).»

راه آفاق آن است كه از راه مشاهده مخلوقات و تدبر در حدوث و امكان و نظم پديدهها به وجود خالق و مدبري دانا و توانا، پي برده شود. راه انفس اين است كه هنگامي كه انسان در خود تأمل ميكند، مييابد كه شناخت قبلي بيواسطه نسبت به خدا دارد و در برابر چنين خدايي كه كمال مطلق است سر به تعظيم فرود ميآورد. راه انفس را راه فطرت مينامند. در قرآن و كلمات امام علي(ع) به اين راه اشاره شده است.

از بيانات قرآن و امام علي(ع) به خوبي بر ميآيد كه
خداوند انسان را بر فطرت خداشناسي و خداجويي خلق كرده است. در اين جا پيش از هرچيز بايد معناي فطرت روشن شود.
:gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol:
 

*مریم*

کاربر ویژه
"بازنشسته"
معناي فطرت

ماده «فطر» در اصل به معناي آغاز و شروع است و به همين دليل به معناي خلق نيز به كار ميرود، چون خلق چيزي، به معناي ايجاد آن چيز و آغاز و شروع وجود و تحقق آن شيء است.

ابن عباس مي گويد: در معناي آيه شريفه «الحمدلله فاطر السموات و الارض» حيران بودم و معناي فاطر را در نمييافتم تا اين كه دو نفر كه بر سر چاهي نزاع داشتند نزد من آمدند و يكي از آن دو گفت: «انا فطرتها» يعني من پيش از همه و براي نخستين بار حفر چاه را آغاز كردم... بنابراين،
فطر به معناي آغاز و ابتداست و فطرت، به معناي حالت خاصي از شروع و آغاز است؛ يعني نوعي از آفرينش است. اموري را ميتوان فطري دانست كه آفرينش موجود، اقتضاي آنها را دارد.
:gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol:
 

*مریم*

کاربر ویژه
"بازنشسته"
فطري بودن خداشناسي

براي فطري بودن خداشناسي هم دليل نقلي ارائه شده و هم دليل عقلي و فلسفي، كه به نمونههايي از آنها در اين كتاب، اشاره ميشود:

دليل نقلي بر فطري بودن خداشناسي

از آيات و روايات به خوبي برميآيد كه خداشناسي، فطري است؛ ما قبلا شناخت و معرفتي نسبت به خداوند داشتهايم ولي آن را فراموش كردهايم و انبياي الهي آمدهاند تا ما را به تامل در آفاق و انفس دعوت كنند كه به اين شناخت فطري آگاهي پيدا كنيم. به تعبيري انبياي الهي نيامدهاند بگويند كه اي مردم! بدانيد كه خدا وجود دارد، بلكه آمدهاند تا بگويند اي مردم! بدانيد كه ميدانيد خدا وجود دارد. چنان چه قرآن ميفرمايد: «فذكر انما انت مذكر؛
پس تذكر ده كه تو تنها تذكر دهندهاي (غاشيه، آيه21)». يا به تعبير امام علي(ع) «ليستادوهم ميثاق فطرته...».

هنگامي كه از اميرمؤمنان علي(ع) سؤال ميشود كه آيا پروردگارت را هنگام پرستش ديدهاي؟ ميفرمايد: «ما كنت اعبد ربا لم اره:
من عبادت نميكنم پروردگاري را كه نديدهام» و هنگامي كه ميپرسند: او را چگونه ديدهاي؟ ميفرمايد: «لا تدركه العيون في مشاهدة الابصار و لكن راته القلوب بحقائق الايمان: چشمها و ديدگان، هنگام نظر افكندن او را درك نكنند، بلكه دلها و قلبها با حقايق ايمان او را ميبينند.»

از بيانات فوق به خوبي بر ميآيد كه معرفت و شناخت خدا با سرشت انسان عجين شده است و امام علي(ع) در روايت فوق ميفرمايد:
«من خدا را رويت قلبي ميكنم، يعني قلبم با حقيقت ايمان او را ميبيند.»
:gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol:
 

*مریم*

کاربر ویژه
"بازنشسته"
تقرير عقلي بر فطري بودن خداشناسي

در اين جا به دو تقرير عقلي اشاره ميكنيم:

1. انسان چنان آفريده شده است كه در اعماق قلبش يك رابطه وجودي با خدا دارد. اگر قلب و دل خود را درست بكاود و به اعماق قلب خود راه پيدا كند، اين رابطه را مييابد و به تعبيري، خدا را شهود ميكند؛ زيرا در فلسفه به اثبات رسيده است كه معلولي كه داراي مرتبهاي از تجرد است، درجهاي از علم حضوري نسبت به علت هستيبخش خود را خواهد داشت.

2. ميتوان فطري بودن شناخت خدا را به اين صورت دانست كه گزاره «خدا وجود دارد» يك گزاره بديهي است؛ يعني صرف تصور موضوع و محمول موجب تصديق به آن ميشود. يكي از گزارههاي بديهي گزارهاي است كه حمل اولي ذاتي باشد؛ يعني محمول، همان موضوع و يا مندرج در موضوع باشد؛ مثلا گزاره «انسان ناطق است» يك گزاره بديهي است؛ چون ناطق، مندرج در ذات انسان است.

فلاسفه اثبات كردهاند كه هر ممكنالوجودي، مركب از وجود و ماهيت است. ماهيت، حد وجود است. همه ممكنات داراي حد وجودياند؛ يعني اگر وجود ممكن را تحليل كنيم، دو مفهوم در ذهن ما نقش ميبندد: يكي ماهيت و ديگري وجود؛ اما در مورد خداوند، ذات و وجود يكي است؛ يعني خدا عين وجودش ميباشد.
:gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol:
 
بالا