♦♦♦♦♦♦♦♦خدا شناسی !!! ♦♦♦♦♦♦♦♦

*مریم*

کاربر ویژه
"بازنشسته"
شرط شناخت خدا

برخی شرط شناخت خدا را ايمان ميداند و اعتقاد دارد بدون ايمان به خدا، هرگز او را نخواهي شناخت. اما به راستي آيا براي درک خدا ايمان لازم است نه؟! آموختن بسيار مهمتر است. آموختن اعتقادي به اعتقاد ختم ميشود اما يک شرط دارد و آن اينکه ذهن قبل از آموختن از هر اعتقادي آزاد باشد. اين مهمترين درسي است که امام علي(ع) در خطبه اول نهجالبلاغه ميخواهد به ما بدهد. اگر ذهن از هر نوع تصوير از خدا آزاد شد آنگاه است که ميتواند ببيند اين اعتقاد يا عدم اعتقاد است؛ که ما را اسير کرده است. اعتقاد و عدم اعتقاد در واقع همانند هم هستند. آنها فقط دو روي يک سکه هستند. مثال بارز آن انسانهايي هستند که خود را لائيک بياعتقاد ميدانند من دقيقاً ميخواهم بگويم که اعتقاد به بياعتقادي خود نوعي اعتقاد است! بنابراين ميتوان ايمان و کفر را يکسره کنار نهاد.
:gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol:
 

*مریم*

کاربر ویژه
"بازنشسته"
اگر مردم در عظمت قدرت خدا، و بزرگی او می اندیشیدند، به راه راست بازمی گشتند،
و از آتش سوزان می ترسیدند، اما دلها بیمار ،وچشم ها معیوب است.
آیا به مخلوقات کوچک خدا نمی نگرند؟که چگونه آفرینش آن را استحکام بخشید؟
و ترکیب اندام آن را بر قرار، وگوش و چشم برای آن پدید آورد،واستخوان وپوست متناسب خلق کرد؟
به مورچه و کوچکی جثه آن بنگرید، که چگونه لطافت خلقت او با چشم واندیشه انسان درک نمی شود،
نگاه کنید چگونه روی زمین راه می رود،وبرای بدست آوردن روزی خود تلاش میکند؟
دانه ها را به لانه خود منتقل می سازد،ودر جایگاه مخصوص نگه می دارد،در فصل گرما برای زمستان تلاش کرده،
و به هنگام درون رفتن،بیرون آمدن را فراموش نمی کند!
.روزی مورچه تضمین گردیده ، و غذاهای متناسب با طبعش آفریده شده است.
خداوند منان از او غفلت نمیکند،وپروردگار پاداش دهنده محرومش نمی سازد،
گرچه در دلسنگی سخت وصاف یا در میان صخره ای خشک باشد.
اگر در مجاری خوراک وقسمتهای بالا وپائین دستگاه گوارش وآنچه در درون شکم او از غضروف های آویخته به دنده تا شکم،
وآنچه در سر اوست از چشم وگوش،اندیشه نمائی،از آفرینش مورچه دچار شگفتی شده واز وصف او به زحمت خواهی افتاد.
پس بزرگ است خدائی که مورچه را بر روی دست وپایش بر پا داشت،
وپیکره وجودش را با استحکام نگاه داشت،در آفرینش آن هیچ قدرتی او را یاری نداد وهیچ آفریننده ای کمکش نکرد.
اگر اندیشه ات را بکار گیری تا به راز آفرینش پی برده باشی،
دلائل روشنی به تو خواهند گفت که آفریننده مورچه کوچک همان آفریدگار درخت بزرگ خرماست،
به جهت دقتی که جدا جدا در آفرینش هر چیزی به کار رفته،واختلافات وتفاوتهای پیچیده ای که در خلقت هر پدیده حیاتی نهفته است.
همه موجودات سنگین وسبک،بزرگ وکوچک،نیرومند وضعیف،در اصول حیات وهستی یکسانند،
وخلقت آسمان و هوا،بادها و آب یکی است.
پس اندیشه کن در آفتاب وماه،و درخت وگیاه،و آب و سنگ،و اختلاف شب و روز ،
وجوشش دریاها،و فراوانی کوه ها،و بلندای قله ها،و گوناگونی لغتها،وتفاوت زبانها،که نشانه های روشن پروردگارند.
پس وای بر آن کس که تقدیر کننده را نپذیرد،و تدبیر کننده را انکار کند!
گمان کردند که چون گیاهانند وزارعی ندارند، واختلاف صورت هایشان را سازنده ای نیست،بر آنچه ادعا میکنند حجت و دلیلی ندارند،
و بر آنچه در سر می پرورانند تحقیقی نمی کنند.آیا ممکن است ساختمانی بدون سازنده، یا جنایتی بدون جنایتکار باشد؟!

:joda15:
 

*مریم*

کاربر ویژه
"بازنشسته"
برهان فطرت


برای پی بردن به وجود خداوندی که ما و همه هستی را آفریده و ما نیاز به برقراری ارتباط با او، ستایش ، پرستش و کمک گرفتن از او داریم هیچ دلیلی به اندازه فطرت به ما اطمینان نمی دهد هر انسانی در قلب و روح خود خدا را شناخته و به او عشق می ورزد همان خدایی که تمام هستی را خلق نموده تا ما در آسایش بوجود آماده ،زندگی کنیم ، هم او که به ما آنچه نیاز داشتیم را هدیه داد تا بتوانیم لذت زنده بودن را درک کنیم از خلق تک تک سلول های بدن مان تا غذایی که می خوریم و هوایی که تنفس می کنیم تا دستگاه های حیاتی بدن که با آنها از این امکانات (مثلا اکسیژن با دستگاه تنفسی و شش ها) بهره می بریم تا تمام کائنات و ذرات درون اتمی همه و همه برای راحتی زندگی ما فراهم آمده است ، هم او که همانند پدری دلسوز و مادری مهربان همیشه مراقب و ناظر ماست و هرجا به کمکش نیاز داشته ایم و از وی کمک خواسته ایم دریغ ننموده است ، هر انسانی خدا را احساس می نماید و با او رابطه برقرار می کند و هرچقدر قلب انسان پاک تر و روح او سبکبار تر باشد با خدای خود راحت تر و بهتر رابطه برقرار می کند و می تواند او را کاملتر شناخته و درک کند این نوع شناخت را گاهی برهان فطرت برای پی بردن به وجود خداوند می نامند، اما متأسفانه برخی از انسان ها بدلیل نافرمانی ها ، تیره کردن روح و قصاوت قلب که با ارتکاب گناهان و آزار دادن بندگان خدا ایجاد می شود این حس فطری برای درک خداوند متعال را با پرده ای از حجاب های جهل و گناه پوشانده و قلبشان سراسر تردید می گردد تا جایی که وجودشان را خشم و کینه و حسد و نفاق و کفر می پوشاند و هیچ نقطه پاکی در آن مشاهده نمی گردد لذا هرچیز خوب و معنوی را انکار نموده و فقط به غرایز حیوانی خود تمایل نشان می دهد این افراد کسانی هستند که دیگر قابلیت هدایت ندارند و حتی حاضر به فهمیدن نظر مخالف خود نیستند تا آن را سنجیده و درست و غلط آنرا تشخیص دهند این افراد همان هایی هستند که قلبشان مرده است و با مرگ جسمشان واقعیات هستی را می فهمند
برای شناخت و پی بردن به وجود خداوند دلایل زیادی وجود دارند برخی از آنها حسی و برخی دیگر عقلی هستند که اطمینان قلبی را بیشتر می نمایند و باور انسان را قوی تر می کند


:joda18:
 

*مریم*

کاربر ویژه
"بازنشسته"
برهان نظم


به گوشی موبایل یا ساعت خود نگاه کنید آیا امکان دارد قطعات فلزی و پلاستیکی آن بدون هیچ دلیلی ، بدون وجود هیچ شخصی و بصورت کاملا تصادفی به هم برخورد کنند و یک مجموعه هوشمند و منظم مانند گوشی موبایلتان را تشکیل دهند ؟
هیچ انسانی (اگر قدرت تعقل داشته باشد!) اینگونه نمی اندیشد بلکه براحتی می فهمد که این قطعات ریز و حساس را شخص عالمی با علم به کاربرد هر کدام ار آنها در جای خاصی قرار داده و آنها را منظم نموده است
این شخص به وسیله ای که می خواسته بسازد علم کافی داشته و قدرت کافی هم برای منظم نمودن این وسیله داشته است، شما اگر فقط بدن خودتان را در نظر داشته باشید از بیش از هشت میلیارد سلولی که هر کدام در جایگاه خود قرار گرفته، کارشان را به خوبی انجام می دهند تا شما زنده باشید ، دستگاه های حیاتی بدن را در نظر بگیرید همه این ها از دو سلول اولیه ایجاد می شوند هرکدام می دانند که باید به چه سلولی تقسیم شده و باید چه کاری را انجام دهند حال شما با این مقایسه به کل هستی از ریز ترین ذرات تا بزرگترین مجموعه های آن نگاه کنید!


دانشمندی خداپرست بود و دوستی داشت که منکر وجود خدا و خالق برای هستی بود و می گفت ما و همه هستی با یک تصادف بوجود آمده ایم، روزی این دانشمندِ خدا پرست ، دوست کافر خود را به خانه اش دعوت نمود ، او را به کارگاه اختراعاتش برد، ماکتی از منظومه ی خورشیدی به او نشان داد که بسیار زیبا و دقیق بود، با یک حرکت چرخ دستی ، همه کرات می چرخیدند و منظره زیبایی بنمایش در می آمد، دوست او با دیدن این ماکت زیبا شروع به تمجید از این اختراع نمود و دانشمند را تحسین کرد، بعد از اینکه حرفای او تمام شد ، دانشمند گفت : این ماکت را من درست نکرده ام و غیر از من نیز آنرا درست نکرده است بلکه بر اساس یک تصادف، چند قطعه چوب ، فلز و پلاستیک به هم برخورد نموده و این ماکت را ایجاد کرده است! دوست او از صحبت های دانشمند متعجب شد و گفت : امکان ندارد که تعدادی قطعه خام به هم برخورد کند و اینچنین مجموعه منظم ، زیبا و دقیقی درست شود که مدل زیبایی از منظمومه خورشیدی است، شخص کافر به اینجای حرف هایش که رسید ، دانشمند گفت : چطور تو معتقدی که این ماکت و نمونه کوچک حتما باید سازنده ای داشته باشد تا آنرا ساخته و منظم کند اما جهان هستی و اصلی که بسیار زیباتر و دقیقتر ، و از همه مهمتر واقعی است را بدون خالق و ناظم می پنداری!؟ دوست کافر با شنیدن این سخنان به فکر فرو رفت و همان جا نشسته اقرار کرد که من اشتباه می کردم و حالا به وجود خالق و ناظم هستی ایمان آوردم.


بوسیله برهان نظم ، وجود ناظمی (نظم دهنده) برای هستی اثبات می شود، کسی که هم علم به هستی ای که می خواهد خلقش کند و نظمش دهد دارد و هم قدرت بر خلق و نظم دهی دارد پس برهان نظم وجود خالق و خدایی ناظم ، عالم و قادر را اثبات می کند


:joda20:​
 

*مریم*

کاربر ویژه
"بازنشسته"
برهان ضرورت و امکان


وجود هر پدیده نیازمند پدیدآورنده خود است، به مثال زیر توجه کنید:


به برگی که در حال افتادن از درخت است نگاه کنید، افتادن برگ دلیل و علتی دارد مثلا باد می وزد و برگ را از شاخه به زمین می اندازد ، باد علت افتادن برگ است و افتادن برگ ، معلول آن ، اما خود باد نیز نیاز به علت دارد و علت آن مثلا جابجایی طبقات هوا و جوّ است با این نگاه ، باد که علت پدیده بعدی بود نسبت به قبل از خود پدیده و معلول است، جابجایی طبقات گرم و سرد جوّی نیز پدیده و معلول علت دیگری است که گرما و حرارت خورشید است پس این جابجایی برای بعد از خود ،علت و برای قبل از خود معلول است ، شما می توانید همینطور هزاران علت و معلول را در طول هم بشمارید که هر کدام برای بعد از خود علت اند و برای قبل از خود معلول و پدیده به شمار می آیند تا اینکه به وجود خداوند متعال می رسیم که در رأس همه علت ها قرار دارد


سؤال: شما به درستی سلسله علت ها و معلول ها را بیان نمودید اما چرا آنها را منتهی به وجود خدا نمودید؟ به بیان ساده تر چرا برای خدا علت در نظر نمی گیرید؟ علت و پدیده آورنده خدا چیست؟


پاسخ: وجود هر پدیده نیازمند به علت و پدیدآورنده ی خود است و وجود پدیدآورنده ،مسبوق و زودتر از پدیده ی خود است؛ پس هیچ پدیده ای بوجود نمی آید ، مگر آنکه پدیدآورنده و علت آن زودتر از خود او به وجود آماده باشد.


اگر سیر پدیده ها و پدیدآورنده ها به خداوند ختم نشود و بی نهایت باشد ، بدلیل آنکه وجود پدیدآورنده می بایست زودتر از پدیده خود بوجود آید ، هر پدیده منتظر می ماند تا قبل از خودش علتش محقق شود و آن هم نسبت به قبل از خود و همینطور تا بینهایت علتها و معلول ها منتظر بوجود آمدن می ماندند و هیچ چیزی در عالم بوجود نمی آمد


پس ما از وجود پدیده های بیشمار در اطرافمان در عالم متوجه میشویم که سیر این پدیده ها و پدیدآورنده ها به ناچار می بایست به وجودی برسد که آن وجود نیازمند علت نباشد به عبارت دیگر او علت همه علتها و ضروری الوجود است و اوست که خلقت را شروع نموده و این سیر پدیده ها و پدیدآورنده ها را آغاز کرده تا به ما رسیده اند ما این وجود را خدا می نامیم همچنین روشن می شود که خداوند بی نیاز مطلق است زیرا اگر به کسی یا چیزی نیاز داشت به همان اندازه نسبت به آن شیء ، معلول و پدیده بود و آن شیء در مرحله قبل از او وجود داشت و دیگر این وجود مورد نظر ، آن وجود ضروری و خدا نبود بلکه یکی از علتهای واسطه ای بود، پس با همین برهان، بی نیاز مطلق بودن و غنی بودن خدا ثابت می شود
(یعنی خدا به هیچ چیز و هیچ کسی نیاز ندارد درصورتی که همه به اون نیازمندند)


(توضیح: اگر این وجود-خدا- هم نیازمند به علت بود ، پس او ضروری الوجود و خدا نبود بلکه یکی از علتهای میانی بود ، باز هم این سیر رو به بالا ادامه می یافت و همانطور که گفته شد با توجه به مسبوق بودن علت نسبت به معلول، هیچ چیز در عالَم ایجاد نمی شد اما ما از وجود پدیده های ایجاد شده در عالم پی می بریم که این سیر پدیده ها و پدیدآورنده ها به وجودی می رسد که وجودش ضروری و حتمی باید باشد و خودش هم نیاز به پدیدآورنده نداشته باشد)


ضروری الوجود یعنی وجودی که حتما باید باشد و عقلا امکان ندارد که وجود نداشته باشد به همان دلیلی که بالا توضیح دادیم.

: tasavir 47:​
 

*مریم*

کاربر ویژه
"بازنشسته"
f8302acdcf23_02_14e32ca53845c51.jpg



با توجه به آنچه گفته شد با اثبات برهان ضرورت و امکان این موارد ثابت می شود:


1- اثبات وجود داشتن خدا


2- اثبات اینکه خود خدا نیاز به آفریننده ندارد


3- اثبات بی نیاز مطلق بودن خدا



 

*مریم*

کاربر ویژه
"بازنشسته"
برهان یگانگی خدا


بعد از بیان برهان های گذشته و اثبات وجود داشتن خدا ، این سؤال پیش می آید که چه دلیلی بر یکتا بودن و یکی بودن خداست؟
مثلا مسیحیان معتقدند که خداوند در عین یکی بودن سه تاست: خدای پدر ، خدای پسر (عیسی) ، روح القُدُس (جبرئیل)


پاسخ: توحید ذاتی و یگانگی خدا به دو معناست:


1- احدیت الذات : یعنی خداوند بسیط است و دارای اجزاء نیست (خداوند مرکب از چند جزء و قسمت نیست بلکه یک وجود یکپارچه است)


2- واحدیت الذات: یعنی خداوند یگانه است و مثل و مانند ندارد (وجود دیگر یا خدای دیگری مانند او نیست، چند خدا وجود ندارد)


: tasavir 18:​
 

*مریم*

کاربر ویژه
"بازنشسته"
برهان بساطتِ ذات خدا (احدیت):


هرچیزی که از اجزایی تشکیل شود به آنها نیاز دارد مثلا بدن ما از چند دستگاه حیاتی مانند گردش خون و تنفس و ... تشکیل شده پس به آنها نیازمند است ، دستگاه های حیاتی ما از اعضایی مانند شش و نای و ... تشکیل شده اند پس به آنها نیازمندند، این اعضا از سلول هایی تشکیل شده اند و اگر این سلول ها نبودند این عضو تشکیل نمی شد پس به آنها نیاز دارند، این سلول ها از موادی ترکیب یافته اند و .... بنابراین هرچیزی که از اجزایی تشکیل شود به جزء ها و قسمت هایش نیازمند است ، و ما در برهان ضرورت و امکان ثابت نمودیم که خداوند بی نیاز مطلق است و به چیزی نیاز ندارد پس ثابت می شود که خداوند بسیط است و ترکیب یافته از چند قسمت و جزء نیست


برهان وحدانیت و یگانه بودن خدا:


خداوند یکتاست و همانندی ندارد زیرا اگر چند خدا وجود داشت ، این خدا ها می بایست اشتراکات یا تفاوت هایی داشته باشند(شما وقتی چند چیز را در نظر بگیرید این اشیاء با هم شباهت ها یا تفاوت هایی دارند) ،پس اگر اشتراکات یا تفاوت هایی داشته باشند یعنی ترکیب یافته از چند جزء هستند که این اجزاء با هم شباهت یا تفاوت دارند در صورتی که ما در برهان بساطت ذات، ثابت کردیم که خداوند ترکیب یافته از اجزاء و قسمت هایی نیست بلکه یک وجود یکپارچه است، بنابر این نتیجه می گیریم امکان ندارد در کنار خداوند ،خدای دیگری هم وجود داشته باشد و خداوند، یگانه (واحد) است


اگر منظور مسیحیت از تثلیث و سه خدایی، ترکیب شدن یک خدا از سه جزء بود که ما در برهان بساطت ذات خدا، ثابت کردیم که خداوند ترکیب یافته نیست بلکه یک وجود بسیط و یکپارچه است و اگر منظورشان این است که چند خدای جدا از هم وجود دارد که در برهان واحدیت ثابت شد که خدا واحد است و هیچ خدای دیگری وجود ندارد، بنابراین این اعتقادِ دینهایی که چند خدا برای عالم در نظر می گیرند، جنبه عقلانی نداشته و اشتباه است


خداوند در سوره توحید این دو برهان را به اختصار در دو آیه آورده است:


قل هو الله احد : بگو او الله است که یکتاست (وجودش مرکب نیست ، وجودش بسیط است: احدیتِ ذات خدا)


و لم یکن له کفوا احد : و هیچکسی همانند او نیست (خدای دیگری وجود ندارد، یگانه است، واحدیتِ ذات خدا)


:joda19:​
 

*مریم*

کاربر ویژه
"بازنشسته"
دلیلی ساده در اثباتِ بنده بودن و خدا نبودنِ حضرت عیسی (ع) :


مأمون خلیفه ظالم عباسی برای اینکه مسمانان از گرد امام رضا(ع) پراکنده شوند، هر از چند گاهی دانشمندان و علمای ادیان مختلف را به قصرش دعوت می نمود و با برچایی مناظرات علمی قصد داشت تا در این جلسات، امام رضا(ع) توسط یکی از علمای ادیان دیگر شکست خورده و بدینگونه شیعیان و مسلمانان اعتقادشان را به او به عنوان جانشین پیامبر(ص) و داناترین انسان، از دست بدهند ، در یکی از این جلسات امام رضا(ع) بر اساس کتب تورات و انجیل به علمای یهودی و مسیحی ثابت نمود که پیامبرانشان مژده آمدن پیامبر اسلام حضرت محمد(ص) را داده اند و از پیروانشان خواسته اند بعد از بعثت پیامبر اسلام(ص) به او بگروند بعد از این صحبت ها و قبول حرف های امام، در انتها امام، جمله ای دیگر فرمودند، امام عنوان نمود که حضرت عیسی(ع) بسیار پیامبر خوبی بود اما یک اشکال داشت که کم نماز می خواند و کم روزه می گرفت! رهبر مسیحیان با شنیدن این سخن گفت : ای امام رضا(ع) ما هرچه از شما شنیدیم صحیح بود و نشان دهنده فضل و علم شما بود اما این سخن آخر شما را قبول نداریم زیرا در تاریخ ماندگار شده است که عیسی بسیار اهل عبادت بود و اکثر اوقات روزه می گرفت و نماز می خواند؛ رهبر مسیحیان به اینجا که رسید ، امام فرمود : برای چه کسی روزه می گرفت و نماز می خواند!؟


رهبر مسیحیان به فکر فرو رفت و منظور امام را از گفتن این جملات فهمید؛ اگر عیسی خداست پس معنی نمی دهد که برای خودش نماز و روزه و عبادت انجام دهد، و اگر اهل عبادت بوده پس معلوم می شود او بندگی خدای متعال را می نموده و بنده ی خدا بوده نه جزءِ خدا یا خدایی در کنار خدا ! ما بندگان و مخلوق های خدا نیاز به عبادت کردن خدا داریم تا به او نزدیک شده مقامات معنوی کسب نماییم و روح مان به مراتب عالی هستی برسد


حضرت عیسی(ع) همانند حضرت محمد(ص) و دیگر پیامبران الهی ، بنده ی محبوب و مقرَّب خدا و فرستاده او بود


امام رضا(ع) به این سادگی و بدون آوردن دلایل فلسفی یا عقلی پیچیده، ثابت نمود که خدایی جزء خدای یگانه نیست و دیگران همه مخلوق و بنده خدایند


: tasavir 30:​
 

*مریم*

کاربر ویژه
"بازنشسته"
آرایشگر دختر فرعون, خداپرست بود.

روزی در حالی که سر دختر فرعون را شانه می زد , شانه از دستش افتاد, آن را برداشت و نام خدا را بر زبان آورد.



دختر فرعون گفت: آیا جز پدر من خدای دیگری داری؟


آرایشگر گفت: خدای من و خدای پدر تو و خدای آسمانها و زمین , خدای یگانه است که شریکی ندارد.


دختر برخاست و گریه کنان به نزد پدر رفت. فرعون گفت: چرا گریه می کنی؟

دختر گفت: آرایشگر گفته است که خدای من و خدای تو و خدای آسمان ها و زمین یکی است.



فرعون, آرایشگر را احضار کرد و گفت: اگر از این گفتار بازنگردی تو را هلاک می کنم. آرایشگر از توحید بازنگشت.

فرعون دستور داد او را چهارمیخ کردند و با میخ ها بر زمین دوختند و مار و عقرب بر سینه اش گذاشتند.

فرعون گفت: از دینت بازگرد. اما او نپذیرفت. فرعون دستور داد دختر بزرگ او را روی سینه اش سر بریدند ولی او از توحید بازنگشت.

دختر شیرخواره ای داشت او را نیز آوردند و روی سینه اش سر بریدند اما دست از دین خود برنداشت وسپس خود آن زن با ایمان را به قتل رساندند.



منبع: داستان های موضوعی ص 60


داستان های کشف الاسرار ص 495

73270074750319540679.gif
 
بالا