نگاهی بر تاریخچه فراماسونری در جهان از آغاز تا اکنون

ضحا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"




بعد از 10 سال از پایان جنگ جهانی اول تمام قدرت جهان در دست فرماسونها افتاد به جزچند استثنا
مهمترین هدف دجال گرفتن قدس و تاسیس معبد دروغین سلیمان بود (حضرت سلیمان یک مومن بود و هرگز جز مسجد جایی عبادت نمیکرد این معبد یک دروغ بزرگ و البته قدیمی یهودیان میباشد) وگرفتن تمام دنیا بود.
در قاره آسیا و کشورهای مسلمان هنوز کشورهایی بودند که به طور کامل دراختیار آنها نبودند جنبشها بیدار گری در حال شکل گیری بود ساختن معبد هنوز امکان پذیر نبود و در اروپای مرکزی هم چند کشور در خدمت فرماسونها نبودند
دلایل بالا ودیگر دلایل باعث شروع جنگ جهانی دوم شد (البته گفته شده معاهده ورسای وتعهد سنگین این پیمان برگردن آلمان وهمچنین نبود مواد اولیه ژاپن باعث شروع جنگ شده است ولی اینها همه در ظاهر بوده است ودرزیر یک برنامه از پیش تبیین شده بود)م
اگرچه جنگ جهانی اول یک فتنه یا یک توطئه بود ولی جنگ جهانی دوم یک برنامه از پیش تعیین شده بود
در سال 1939 و در ماه سپتامبر آلمان از یک طرف و شوروی از سوی دیگر به کشور لهستان حمله کرده و آن را جزو خاک خود قلمداد کردند آلمان سپس به کشورهای بلژیک،نروژ و هلند حمله کرد و بدین ترتیب راه جدیدی برای ورود به فرانسه از طریق بلژیک ایجاد گردید. ارتش فرانسه و انگلستان که گمان میکردند آلمان مانندجنگ جهانی اول از طریق بلژیک قصد حمله دارد تمام نیروهایشان را به آن منطقه فرستادند اما هیتلر که این موضوع را فهمیده بود تصمیم به هجوم از طریق جنگلهایاردن در فرانسه نمود و سپس از طریق عملیات قوس بزرگ نیروهای متفقین را در سواحل دانکرک محاصره کرد ولی او به دلایلی که هنوز هم مبهم مانده دستور توقف پیشروی را برای 48ساعت صادرکرد اینگونه تمام نیروهای انگلیس وفرانسه توانستند فرار کنند

 

ضحا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"
[h=2][/h]
تا اینجا همه چیز به خوبی پیش میرفت ولی بنا به دلایلی خاص هیلتر از سرپردگی لژهای اسکاتلند خارج شد به انگلیس حمله شد و سپس به شوروی همه چیز داشت به نفع هیتلر تمام میشد و حزب ماسونی نازی داشت تمام اروپا رامیگرفت که ناگهان
برادران فرماسون ژاپن اقدامی جالب انجام دادند ژاپن ناگهان به یک پایگاه دریایی آمریکا حمله میکند و آمریکا و کانادا وارد جنگ با متفقین میشوند این کار ژاپن در ظاهر هیچگونه توجیهی نداشت البته دجال پاداش این خوش خدمتی را که به برد متحدین انجامید با بمب هسته ای داد (البته ژاپن قبل از حمله هیتلر با همسایه های شرقی خود شروع به جنگ کرد)م.
قابل توجه کسانی که در ایران می گوینند آمریکا یا اسرائیل هرگز به ایران حمله نمی کنند این افراد منطق آمریکا یا اسرائیل را که به عنوان نماینده دولتهای ماسونی در حال فعالیت هستند را نمیدانند اگر لحظه ای محلت یابند فارغ از هر قید وبندی به کشور ما حمله میکنند
آیا منطق معمولی در رابطه با اقدام فرماسونری در بمباران هسته ای هیروشیما یا ناکازاکی در مدار تقریبی 33 درجه وجود دارد ؟ آیا پس از گرفتن کشوری که با بمب اتمی تسلیم شده است دوباره همان مقامات را بر سر کار میگذارند
به هر حال حادثه جنگهای جهانی خود یک مقاله جدا نیاز دارد و البته جواب خیلی از سوالات حال ما در آن میتوان پاسخ داده شود
انشاالله با ظهور یادگار رسول خدا تمام این فتنها به زودی پایان میرسد
برقرار باشید

گر باد فتنه هردو جهان را بهم زند. .ما و چراغ چشم و ره انتظار دوست
میلاد




 

ضحا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"


ابهام در تاریخ نگاری فراماسونری 1 : ابهام در تاريخ ماسونی ايران



ابهام در تاريخ نگاري فراماسونري ايران
فراماسونري داراي يكي از پيچيده ترين و ناشناخته ترين ساخت هاي تشكيلاتي در جهان است و با شعار «نظم به جاي بي نظمي»1 سازمانگري و پنهانكاري را در بنياد «طريقت» خود قرار داده است.
طبق آئين كهن اسكاتلندي (اسكاتي)، كه مرسوم ترين طريقت ماسوني در جهان است، سير ماسون داراي سي و سه پايه است كه از پايه نخست (كارآموزي)2 آغاز مي شود. ماسون سپس به درجه دوم (كارياري)3 «سر» داده مي شود و پس از آن به درجه سوم (استادي)4 مي رسد. ماسون هاي كه به اين سه پايه تعلق دارند، خيل عظيم ماسون ها را تشكيل مي دهند و در واحدهاي پايه به نام «ولژ» سازمان داده مي شوند لژها براساس ضوابطي توسط «گراندلژ»ها (لژهاي بزرگ) هدايت مي گردند. ولي سير ماسوني در پايه «استادي» متوقف نيست و اين تنها مدخلي است براي ارتقاء در هرمي كه به اوج، يعني به پايه سي و سوم و مقام «بزرگ بازرس كل» منتهي مي شود. اين بخش از تشكيلات ماسوني، كه متكفل سير ماسون از درجه چهارم به درجه سي و سوم است، ناشناخته ترين آن است و هدايت آن ديگر با گراندلژها نيست، بلكه با «شوراي طريقت» ماسوني است، كه از فراز قله اي كه «بارگاه» خوانده مي شود بر مجموعه سازمان ماسوني- اعم از گراندلژها و تشكيلات درجات عالي- نظارت مي كند.
3582.jpg



 

ضحا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"




لژ بيداري ايران

درباره تشكيلات ماسوني درجات عالي در ايران تاكنون سندي منتشر نشده و اصولا بسياري از پژوهشگران تصوري نيز از آن ندارند. لژهايي كه تاكنون در ايران معرفي شده اند، لژهاي پايه بوده اند كه طبق قوانين اساسي ماسوني به سه درجه نخستين (كارآموزي، كارياري، استادي) اختصاص داشته اند. اين ناشناختگي به معناي عدم وجود تشكيلات درجات عالي ماسوني در ايران نيست، بلكه شواهدي در دست است كه احتمال فعاليت آن را از گذشته دور مطرح مي سازد

shah.jpg
 

ضحا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"


قانون اساسي گرانداوريان فرانسه، كه در سال 1324ق./1908م.-يعني در اوان فعاليت لژ بيداري ايران- در اختيار گردانندگان آن قرار گرفت و به سال 1330ق/1912م. توسط سه استاد اين لژ (ميرزا محمدعلي خان ذكاءالملك فروغي، حاج سيدنصرالله تقوي، ميرزا حسين خان دبيرالملك) به فارسي برگردانده شد، حاوي شرح مبسوطي از ساختار تشكيلاتي و درجات عالي ماسوني است، و به تعبير لژ بيداري ايران «مفتاح تعمليات و اسرار ماسوني و اساس حقيقت جوئي» مي باشد5. روشن است كه صرف دستيابي گردانندگان لژ بيداري ايران و مترجمين به اين سند، دال بر تعلق آنان به درجات عالي ماسوني است. مترجمين قانون اساسي گرانداوريان- كه قانون اساسي لژ بيداري ايران نيز محسوب مي شد- واحد پايه تشكيلات ماسوني را همان «لژ» خوانده اند، واحد عالي (شاپيتر)6 را «خانقاه»، واحد برتر را «كنگاشستان»7 و واحد برين را «بارگاه»:8
هيچ خانقاني نمي تواند موجود باشد مگر به رضاي لژي كه بنيان اوست، همچنين هيچ كنگاشستاني موجود نمي شود مگر اينكه متكي بر خانقاهي باشد9.
«شاگرد» (كارآموز) پس از 9 ماه مي تواند به «پايه ياري» (درجه كارياري) برسد، و كاريار پس از 8 ماه مي تواند «استاد» شود10. اين سه درجه اي است كه در لژ «سر» داده مي شود. ارتقاء، ماسون به درجه چهارم در لژ ميسر نيست و مستلزم عضويت او در يك «خانقاه» شاپيتر است11. در «خانقاه»، ماسون از درجه چهارم تا درجه هيجدهم «سر» داده مي شود و به پايه هيجدهم مي رسد. ارتقاء بيشتر در هرم ماسوني مستلزم عضويت در واحد برتر- كنگاشستان- است. ماسون در «كنگاشستان» تا پايه سي ام ارتقاء، مي يابد و صعود او به آخرين پايه هاي هرم ماسوني (پايه هاي سي و يكم، سي و دوم و سي و سوم) مستلزم عضويت او در يك لژ، يك «خانقاه» و يك «كنگاشستان» است. پس از اين مرحله، ماسون براي طي آخرين مدارج «طريقت» وارد عالي ترين واحد ماسوني يعني «بارگاه» (كارگاه برين) مي شود12.




 

ضحا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"


[h=2][/h]
قانون اساسي گرانداوريان فرانسه- كه بر پايه آئين اسكاتي كهن بنا شده- درباره «شوراي طريقت» و «بارگاه بزرگ آئين ها» نيز سخن گفته است. «بارگاه بزرگ آئين ها» نهادي است مركب از ماسونهاي داراي پايه سي و سوم، كه «عده ايشان كمتر از 8 و بيشتر از 33 نفر نمي تواند باشد» و «هر يك از ايشان بايد عضو رسمي يك لژ و يك خانقاه و يك كنگاشستان باشند»13 اين نهاد «نگهبان آداب و رسوم محفوظه و ناظم ترتيبات ماسوني» است14.
با توجه به سند فوق، اين پرسش مطرح است كه آيا ماسونهاي داراي درجات عالي، كه لژ بيداري ايران را هدايت مي كردند، در جوار اين تشكيلات داراي لژهاي عالي ماسوني و «شوراي طريقت» نبوده اند؟
اين ناشناختگي فعاليت مجامع عالي ماسوني در ايران در بررسي تاريخ سالهاي پسين نيز صادق است. گفته مي شود كه پس از استقرار سلطنت پهلوي، به دستور رضاشاه فعاليت لژهاي ماسوني متوقف شد، ولي با توجه به اينكه بسياري از كارگردانان صعود رضاخان به سلطنت از ماسونهايي بودند كه سالها پيشينه فعاليت ماسوني را در پشت داشتند، آيا اين ممنوعيت فقط شامل تشكيلات پايه، يعني لژها، و يا واحدهاي عالي ماسوئي- اگر وجود داشت كه قاعدتاً بايد چنين مي بود- را نيز دربرمي گرفت؟ در سال 317ش./1938م. محمد خليل جواهري- ماسون داراي درجه سي وسوم- به ايران آمد و با ماسونهاي قديمي ايران، چون محمدعلي فروغي و ابراهيم حكيمي و سيدمحمد صادق طباطبائي، تماس گرفت و مطلع شد كه «فعاليت ماسوني در اين منطقه تقريبا تعطيل شده است». جواهري مي افزايد:
و مقرر گرديد كه در صورت احتياج از اسناد موجود در خانه حكيم الملك كه مربوط به لژ بيداري ايران بود استفاده كنم و از حافظه و اطلاعات 14نفر اعضاي لژ بيداري ايران كه در قيد حيات بودند كمك بخواهم15.
ملاحظه مي شود كه سخن از «تعطيل تقريبي» فعاليت ماسونها در اين زمان در ميان است و نه قطع كامل.

 

ضحا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"



فراماسونري در سالهاي 1320



اين ابهام بر تاريخ ماسوني ايران در سالهاي 1320- 1330، كه به دليل پيدايش شرايط مساعد سياسي قاعدتاً بايد دوران شكوفايي فعاليت ماسوني باشد، نيز سايه افكنده است. تقيد ماسونها به حفظ اسرار تشكيلات و طريقت خود، عدم راهيابي اغيار به مجامع ماسوني- بويژه در درجات عالي، سانسور اسناد بازمانده از ماسونهاي سرشناس ايراني و انتشار مواد دلبخواه توسط بازماندگان يا مراجع معين، فقدان يك سازمان اطلاعاتي متمركز در آن زمان كه فعاليت ماسونها را هدف قرار دهد و يا عدم حساسيت دستگاههاي اطلاعاتي و امنيتي موجود به اين فعاليت ها، از عوامل اين ناشناختگي است. معهذا، با تعمق در داده هاي منتشر شده به روشني درمي يابيم كه در دوران فوق نيز فعاليت ماسوني جريان داشته و تاريخ پسين فراماسونري در ايران با تأسيس لژ پهلوي (1330) آغاز نمي شود.
اسماعيل رائين به نقل از محمدخليل جواهري مي نويسد؛
حادثه شهريور 1320ش./ 1941م. و زمامداري مرحوم فروغي به من فرصتي داد تا بار ديگر درباره امكان فعاليت فراماسونري در ايران مطالعه كنم. از اين رو چند ماه بعد از زمامداري مرحوم فروغي، روزي آن مرحوم را ملاقات نمودم و با وي درباره فعاليت لژ گفتگو كردم. فروغي ضمن ابراز خوشوقتي از افكارم گفت كه از دو ماه قبل اعضاي لژ بيداري ايران مجدداً شروع به فعاليت كرده اند ]و[ من هم مي توانم با آن كار كنم16.
ملاحظه مي شود كه در اين زمان نيز سخن بر سر تجديد فعاليت «لژ» است و نه تشكيلات عالي ماسوني.

 

ضحا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"


برخي از اعضاي لژ بيداري ايران كه در اين زمان زنده بوده اند، عبارتند از: محمدعلي فروغي، حسين سميعي (اديب السلطنه) سيدحسن تقي زاده، ابراهيم حكيمي (حكيم الملك)، علي اكبر دهخدا، دكتر اسماعيل مرزبان، حسين شكوه (شكوه الملك)، سيدمحمد صادق طباطبائي، احمد قوام (قوام السلطنه)، حسن وثوق (وثوق الدوله)، دكتر سعيد مالك (لقمان الملك)، محمود جم (مديرالملك)، دكتر كريم خان مخبري (سرلشكر كريم هدايت) و... و مي دانيم كه بجز يكي دو مورد معدود، بسياري از اينان به لژ پهلوي نپيوستند.
اسماعيل رائين كه ابراهيم حكيمي را «استاد اعظم لژ گرانداوريان فرانسه كه 53سال فراماسون بود» مي خواند17، و يا درباره پيوند او با دكتر مرتضي يزدي (از رهبران حزب توده) سخن مي گويد18، مشخص نمي كند كه او در كدام لژ عضويت داشت و به كدامين تشكيلات ماسوني فعال در سالهاي 1320 تا 1337 (زمان مرگ او) وابسته بود. بدينسان، پيشينه فعاليت ماسوني تقي زاده و حسين علاء، تا تأسيس لژ مهر (1338) و لژ بزرگ ملي ايران (1339) مكتوم است. معهذا، در كتاب رائين شواهدي است كه پيشينه فعاليت برخي بلند پايگان ماسوني ايران در سالهاي 1320- 1330 را بيان مي دارد. حسين علاء، عضو پيشين جامع آدميت19، در دوران سفارت آمريكا (1324- 1328) مجدداً و در بازگشت با تقي زاده و حكيم الملك ارتباط دائم داشت، و در مرداد 1330/اوت 1951- يعني 5ماه پيش از تأسيس لژ پهلوي- عالي ترين نشان ماسوني را از گراندلژ ايده آلي جهاني مصر دريافت نمود. 20ابوالحسن حكيمي (برادرحكيم الملك) «از 50سال پيش» (يعني از حوالي سال 1297 ش.) عضو لژالپيناي سويس بود، 21 سيد حسن امامي «سالهاي قبل» در لژهاي فرانسه عضو شده بود. 22، و« دربين فراماسونهاي لژ همايون ]لژپهلوي[ عده اي بودند كه در فرانسه، آمريكا، عراق، هندوستان، مصر، لبنان و سوريه به طور قانوني فراماسون شده و درجات را طي كرده بودند».


 

ضحا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"

علاوه بر شواهد پراكنده درلابلاي اوراق كتاب حجيم رائين، داده هاي جسته و گريخته ديگر نيز شايان توجه است. ازجمله بايد درخاطره اي كه دكتر باقر عاقلي از مهندس محسن فروغي-پسر محمد علي فروغي و از فعالين ماسوني آن دوران - نقل مي كند، دقت نمود. هرچند اين اطلاع پس از انتشار با تكذيب تعصب آلود بازماندگان مصدق و مراجع معين «متكفل» اين امور مواجه شد، ولي دليل معقولي برنادرستي آن ارائه نگرديد. براستي اگر اين اطلاع دروغ است، ناقل يا منبع آن چه انگيزه اي براي اين «جعل» مي توانست داشته باشد؟! مهندس محسن فروغي شرح مي دهد كه به سبب دوستي با دكتر غلامحسين مصدق، براي پدرش ساختماني درخيابان كاخ ساخت و در پايان از پذيرش وجه امتناع نمود.
دكتر مصدق وقتي استنكاف مرا از قبول پول مشاهده كردند قلم و كاغذي از روي ميز برداشتند. شرحي روي كاغذ نوشته و امضاء كردند و به دست فرزند خود داده گفتند: حالا كه رفيق شما از من دستمزد قبول نمي كند، من كار مهم تري براي او انجام مي دهم و تا حال براي كسي اين كار را نكرده ام.
غلام نامه را به دست من داد. ديدم دكتر مصدق مرا به لژ فراماسونري معرفي كرده و خود معرف من شده است به اين ترتيب با معرفي ايشان من فراماسون شدم.


 

ضحا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"



اعطاي نشان 33 فراماسونري به شاه ايران

هنوز اسرار زيادي از فعاليت فراماسونري در سالهاي پيش از تأسيس لژ پهلوي پنهان مانده است و به يقين درسالهاي پس از شهريور 1023 محافل فعال ماسوني درجات عالي وجود داشته و احتمالاً تداوم همين نحله در دسامبر 1960/آذر-دي 1339 به تأسيس لژ بزرگ ملي ايران به رهبري حسين علاء و سيدحسن تقي زاده انجاميد.
تأسيس و انحلال لژ پهلوي
چنانچه رائين شرح مي دهد، درسال 1392تلاش جواهري براي تشكيل يك لژ ايراني كه حق جلب «اغيار» به تشكيلات ماسوني را داشته باشد، به نتيجه نزديك شد و حنا ابوراشد از سوي گراند لژ ايده الي جهاني مصر به تهران آمد و پس از «ملاقات با عده اي از ماسونهاي قديمي تصميم گرفت موافقت خود را با تأسيس لژ جديد اعلام كند.» 25 ولي به تحريك «ماسونهاي قديمي»، سپهبد رزم آرا- نخست وزير وقت - به مخالفت با اين اقدام برخاست و به دستور او خبر زير درمجله تهران مصور 26 درج شد: دراين هفته مردي به نام حنا ابوراشد وارد تهران شده است كه مدعي است براي يك مقام عالي ايران نشان فراموشخانه آورده است. هنوز مقامات مملكتي به طور رسمي از ورود اين شخص اطلاعي ندارند ولي درمحافل سياسي گفته شده است نشاني كه اين مرد آورده است، نشان و حمايل درجه سي و سوم يعني عالي ترين نشان افتخاري فراموشخانه است. از اين نشان فقط به ژرژ ششم، ترومن و ونسان اوريول رئيس جمهور فرانسه داده شده است. در ميان اين سه نفر فقط ترومن عضو فراموشخانه است. هنوز نيز معلوم نيست در صورتي كه حامل نشان مراجعه كند، اين نشان افتخاري مورد قبول واقع خواهد شد يا نه؟
 
بالا