نگاهی به زندگانی حضرت سموئیل(ع)

!Erf@n!

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
پاسخ : نگاهی به زندگانی حضرت سموئیل(ع)

خداوند می فرماید: «قالوا أنى یکون له الملک علینا و نحن أحق بالملک منه و لم یؤت سعة من المال» ترجمه: گفتند: از کجا او بر ما حکومت داشته باشد، حال آن که ما براى این امر شایسته تریم و او از مال دنیا چیزى ندارد؟ (بقره، ۲۴۷). بنى اسرائیل که براى فرمانده و رئیس لشکر امتیازاتى از نظر نسب و ثروت لازم مى دانستند و هیچکدام را در طالوت نمى دیدند در برابر این انتصاب سخت به حیرت افتادند زیرا به عقیده آنها وى نه از خاندان لاوى بود که سابقه نبوت داشتند و نه از خاندان یوسف و یهودا که داراى سابقه حکومت بودند بلکه از خاندان” بنیامین” گمنام بود و از نظر مالى تهى دست لذا به عنوان اعتراض گفتند او چگونه مى تواند بر ما حکومت کند ما از او سزاوارتریم؟! علامه طباطبایی می فرماید: اینکه آن جناب نام آن فرمانده را برد و فهماند که او طالوت است باعث شد که از دو جهت اعتراض کنند، که این دو جهت به نظر آنان با سلطنت طالوت منافات داشته، و خداى تعالى یکى از آن دو جهت را از ایشان حکایت کرده که گفتند:” أنى یکون له الملک علینا و نحن أحق بالملک منه …؟” و معلوم است که این اعتراض که به پیامبرشان کردند و در آن هیچ دلیلى بر اینکه طالوت، شایستگى سلطنت ندارد و خود آنان سزاوارترند، نیاوردند، گفتارى بوده که احتیاج به استدلال نداشته یعنى دلیلش امر روشنى بوده و آن امر روشن جز این نمى تواند باشد که بیت نبوت و بیت سلطنت دو بیت و دو دودمان بوده در بنى اسرائیل که اهل آن دودمان همواره به آن فخر مى کرده اند و طالوت از هیچ یک از این دو بیت دو خاندان نبود و به عبارتى دیگر طالوت نه از خاندان سلطنت بود، و نه از خاندان نبوت، و به همین جهت گفتند: او کجا و سلطنت کجا؟ خود ما سزاوارتر به سلطنت هستیم تا او، چون هم از دودمان نبوتیم و هم از دودمان سلطنت، و خدایى که ما را شایسته چنین افتخارى دانسته، چگونه راضى مى شود آن را به دیگرى انتقال دهد.و این گفتار یک ریشه اعتقادى داشته و گرنه ظاهرا اعتراضى بسیار بیجا است، و ریشه این گفتار این است که یهود معتقد بودند که در کار خدا” بداء”، ” نسخ” و ” تغییرى” نیست، و این سه از خدا محال است که قرآن از ایشان حکایت کرده، که گفتند: ” ید الله مغلولة غلت أیدیهم- دست خدا بسته است، دستشان بسته باد” و پیامبرشان در پاسخ فرموده: ” إن الله اصطفاه علیکم- خدا او را بر شما ترجیح داده” پس این یکى از دو جهت اعتراض بنى اسرائیل بود.
 

!Erf@n!

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
پاسخ : نگاهی به زندگانی حضرت سموئیل(ع)

جهت دیگرى که آن نیز به نظر ایشان منافات با سلطنت طالوت داشته همان است که در جمله: ” و لم یؤت سعة من المال” آمده، چون طالوت مردى فقیر بوده و به نظر بنى اسرائیل سلطان باید مردى توانگر باشد، پیامبر آنان به این هم جواب داده به اینکه: ” و زاده بسطة فی العلم و الجسم …” یعنى سلطنت پول نمى خواهد، بلکه نیروى فکرى و جسمى مى خواهد، که طالوت هر دو را بیش از شما دارد.

اشموئیل که قومش را غرق در افکار و عقاید باطل می دید،با آنها در این مورد صحبت نمود و متقاعدشان ساخت که شایستگی یک فرمانده نه به دار و ندار و امتیازات آباء و اجدادش بلکه به قدرت روحی و جسمی خود اوست و به آنها گفت که: «طالوت از جانب خدا برای این سمت انتخاب شده و سزاواریش از سوی پروردگار تأیید شده است». خداوند او را بر شما امیر قرار داده و شایستگى فرماندهى و رهبرى به نیروى جسمى و قدرت روحى است که هر دو به اندازه کافى در طالوت هست و از این نظر بر شما برترى دارد. خداوند در قرآن می فرماید: «قال إن الله اصطفئه علیکم و زاده بسطة فى العلم و الجسم و الله یؤتى ملکه من یشاء و الله واسع علیم» ترجمه: گفت: خدا وى را بر شما برگزیده و او را در دانش و جسم فزونى داده است، و خدا فرمانروایى خویش را به هر که خواهد مى دهد که خدا وسعت بخش داناست (بقره، ۲۴۷). کلمه” اصطفا” و” و استصفاء” به معناى اختیار و انتخاب است، اصل آن ماده: (صاد- فاء- واو) است که به معناى چکیده و خالص از هر چیز است، و کلمه” بسطه” به معناى سعة و قدرت است، و این کلام، جواب به هر دو اعتراض بنى اسرائیل است.
اما اعتراضشان به اینکه خودشان سزاوارتر به ملک و سلطنت هستند چون داراى شرافت دودمانند، جوابش این است که وقتى خداى تعالى طالوت را براى سلطنت انتخاب کند قهرا او و دودمان او شرافتى پیدا مى کند ما فوق شرافت سایر افراد بنى اسرائیل و سایر دودمانهاى آن، چون فضیلت همواره تابع تفضیل خداى تعالى است، هر که را او برتر بداند، برتر است.و اما اعتراض دوم آنها که ملاک پادشاه شدن پول است جوابش را داد به اینکه سلطنت الهیه براى همین است که دیگر پول دارى ملاک برترى قرار نگیرد، سلطنت و استقرار حکومت در جامعه اى از مردم، تنها و تنها براى این است که اراده هاى متفرق مردم که با نداشتن حکومت همه به هدر مى رفت، در استقرار حکومت همه یک جا متمرکز شود، یعنى همه تابع اراده مسلمانان گردد، و تمامى زمام ها و اختیارات به یک زمام وصل شده، و سرنخ همه اختیارات به دست یک نفر بیفتد و در نتیجه هر فرد از افراد جامعه به راه کمالى که خود لایق آن است بیفتد و در این راه تکامل احدى مزاحم فردى دیگر نشود و هیچ فردى بدون داشتن حق (و فقط به خاطر داشتن ثروت یا قدرت) جلو نیفتد، و فردى دیگر فقط به خاطر نداشتن ثروت عقب نماند.
 

!Erf@n!

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
پاسخ : نگاهی به زندگانی حضرت سموئیل(ع)

و سخن کوتاه اینکه: غرض از تشکیل ملک و حکومت این است که صاحب حکومت امور جامعه را طورى تدبیر کند که هر فردى از افراد جامعه به کمال لایق خود برسد، و کسى و چیزى مانع پیشرفتش نگردد، و براى چنین حکومت چیزى که لازم است داشتن دو سرمایه است، یکى علم به تمامى مصالح حیات جامعه و مفاسد آن، و دوم داشتن قدرت جسمى بر اجراى آنچه که صلاح جامعه مى داند، و این دو در طالوت هست: ” و زاده بسطة فی العلم و الجسم”. و اما مساله پول دارى، اگر کسى آن را هم دخیل در این مساله بداند، و از ارکان این کار بشمارد، از جهل و بى خبرى است.پیامبر اسرائیلى سپس هر دو پاسخ را یک جا و به صورت یک دلیل در آورده و مى گوید: ” و الله یؤتی ملکه من یشاء”، و خلاصه آن این است که ملک تنها از آن خدا است و احدى را در آن نصیبى نیست، مگر آن مقدارى که خدا به هر کسى داده باشد، و در آن هم با اینکه تملیکش کرده باز خود او مالک است، هم چنان که از اضافه در (ملکه) این معنا به خوبى استفاده مى شود، خوب وقتى داستان از این قرار باشد پس خداى تعالى در ملکش هر جور بخواهد و اراده کند تصرف مى کند، و احدى قادر نیست بگوید چرا و به چه جهت؟ (یعنى کسى را نمى رسد که از علت تصرف خدا پرسش کند، براى اینکه تنها خداى تعالى سبب مطلق است، و نیز کسى قادر نیست که از متمم علیت و ابزار کار او بپرسد، براى اینکه خداى تعالى خودش به تنهایى سبب تام است، او نیازى به متمم ندارد) پس دیگر جاى این سؤال نیست که چرا ملک و سلطنت را از دودمانى به دودمان دیگر منتقل کرد؟ و یا چرا آن را به کسى داد که اسباب ظاهرى و ابزار آن که همان ثروت و نفرات باشد ندارد؟. و ” ایتاء” و افاضه الهیه به هر جور که او بخواهد و به هر کس که اراده کند صورت مى گیرد، الا اینکه در عین حال بطور بیهوده و گزاف و بدون حکمت و رعایت مصالح صورت نمى گیرد، چون مقصود ما از اینکه مى گوئیم خداى تعالى هر چه بخواهد مى کند و ملک را به هر کس که بخواهد مى دهد و از این قبیل مطالب این نیست که خدا در کارهایش جانب مصلحت را رعایت نمى کند، و یا خدا کارى را که مى کند نظیر تیرى است که به تاریکى بیندازد، اگر تصادفا مطابق مصلحت صورت بگیرد که گرفته، و اگر نگیرد جزافى مى شود و محذورى هم پیش نمى آید براى اینکه ملک، ملک او است، هر چه بخواهد مى کند، نه منظور ما این نیست زیرا که این را ادله دینى و براهین عقلى باطل مى کند (وقتى جزاف از خدا صحیح باشد، دیگر عقل ما را ملزم به انجام تکالیف دینى او نمى کند، زیرا در یک یک احکام احتمال جزاف مى دهد) و این معنا را هم ظواهر دینى باطل مى داند و هم براهین عقلى.
 

!Erf@n!

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
پاسخ : نگاهی به زندگانی حضرت سموئیل(ع)

بلکه مقصود ما این است که خداى سبحان از آنجا که هر خلق و امرى به او بازگشت دارد قهرا مصالح و جهات خیر هم، مانند سایر موجودات مخلوق او هستند پس اگر مى گوئیم خدا هر کارى را طبق مصلحت انجام مى دهد معنایش این نیست که در کارهاى خود مقهور مصلحت و محکوم به حکم آن است، بر خلاف ما که در کارهایمان محکوم به آنیم، پس وقتى خداى سبحان کارى مى کند یا خلقى مى آفریند (و جز خوب و جمیل نمى کند) قهرا فعل او داراى مصلحت است، و صلاح بندگانش در آن رعایت شده، و در عین حال محکوم و مقهور مصلحت هم نیست.

از اینجا معلوم مى شود که اجتماع تعلیل” و الله یؤتی ملکه من یشاء” با تعلیل” إن الله اصطفاه علیکم و زاده بسطة فی العلم و الجسم”، درست است، و منافاتى بین این دو تعلیل نیست، براى اینکه اولى مطلب را به مصالح و اسباب تعلیل مى کند، و مى فرماید طالوت علم و نیروى بدنى بیشترى دارد، و دومى مطلب را با اطلاق مالکیت خدا تعلیل مى کند، خدایى که هر کارى بخواهد مى کند، و اگر اینکه گفتیم منافاتى نیست بین اطلاق ملک خدا و اینکه هر چه مى خواهد مى کند، و بین اینکه کارهایش همه از روى مصالح و حکمت ها است درست نباشد، اصلا این دو جمله از آیه با هم نمى خواند تا چه رسد به اینکه یکى متمم و مؤید دیگرى باشد. و این معنا را ذیل آیه که مى فرماید:” و الله واسع علیم”، به بهترین وجهى توضیح مى دهد، براى اینکه کلمه ” واسع” دلالت مى کند بر اینکه خداى تعالى از هیچ فعلى و ایتایى (دادنى) ممنوع نیست، و کلمه” علیم” دلالت مى کند بر اینکه: فعل او فعلى است که از روى علم ثابت و غیر قابل خطا سر مى زند، پس خداى سبحان هر چه مى خواهد مى کند بدون اینکه چیزى مانعش شود، و کارى نمى کند مگر آنکه آن کار، داراى مصلحت واقعى باشد.باقى مى ماند معناى کلمه” واسع” که یکى از اسامى خداى تعالى است و ماده” وسعت” که کلمه سعه نیز از مشتقات آن است، در اصل به معناى حالتى در جسم است که با داشتن آن حالت اشیایى دیگر را در خود مى گنجاند، مانند سعه ظرف که هر چه بیشتر باشد آب بیشتر یا طعام بیشتر را در خود جاى مى دهد، و سعه صندوق به معناى گنجایش آن است نسبت به آنچه در آن مى گذارند، و سعه خانه که افراد بیشترى را در خود جاى مى دهد، ولیکن به عنوان استعاره در غنى نیز استعمال مى شود اما نه هر غنائى و از هر جهتى، بلکه غنى از این جهت که گنجایش بذل و بخشش را دارد، کانه مال وسیع، آن مالى است که ظرفیتى دارد که هر چه بخواهند مى توانند از آن خرج کنند و به همین معنا کلمه نامبرده در مورد خداى سبحان نیز استعمال مى شود، وقتى مى گوئیم خدا واسع است معنایش این است که او غنى است که هر چه بخواهد بذل کند، ناتوانش نمى سازد، بلکه هر قدر بخواهد مى تواند بذل کند.
 

!Erf@n!

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
پاسخ : نگاهی به زندگانی حضرت سموئیل(ع)

در مقابل مردم از پیامبرشان آیه و دلیلی خواستند که نشان دهد این گزینش از جانب خداوند بوده است. اشموئیل گفت نشانه آن این است که تابوت (صندوق عهد) که از یادگارهاى مهم انبیاء بنى اسرائیل است و مایه دلگرمى و اطمینان شما در جنگها بوده در حالى که جمعى از فرشتگان آن را حمل مى نمایند به سوى شما باز مى گردد و چیزى نگذشت که صندوق عهد بر آنها ظاهر شد آنها با دیدن این نشانه فرماندهى طالوت را پذیرفتند. خداوند در سوره بقره این ماجرا را اینگونه بیان می کند: «و قال لهم نبیهم إن ءایة ملکه أن یأتیکم التابوت فیه سکینة من ربکم و بقیة مما ترک ءال موسى و ءال هرون تحمله الملئکة إن فى ذالک لایة لکم إن کنتم مؤمنین» ترجمه: پیامبرشان به آنها گفت: نشانه امیرى او این است که آن صندوق [عهد] سوى شما مى آید که در آن تسکین خاطرى از جانب پروردگارتان نهفته، و یادگارى از میراث خاندان موسى و هارون در آن است که فرشتگان، آن را حمل مى کنند.مسلما اگر مؤمن باشید، در این [رویداد] براى شما نشانه اى است(سوره بقره، آیه ۲۴۸). کلمه” تابوت” به معناى صندوق است، و این کلمه بطورى که گفته اند صیغه فعلوت از ماده” توب” است، و توب به معناى رجوع است، (و به همین جهت برگشتن از راه شیطان به سوى خدا را توبه گفته اند) و اگر صندوق را تابوت گفته اند براى این است که صاحبش همواره و پى در پى به سراغ او مى رود و به آن رجوع مى کند. کلمه” سکینة” از ماده سکون است که خلاف حرکت است، و این کلمه در مورد سکون و آرامش قلب استعمال مى شود و معنایش قرار گرفتن دل و نداشتن اضطراب باطنى در تصمیم و اراده است، هم چنان که حال انسان حکیم این چنین است، (البته منظور ما از حکیم دارنده حکمت اخلاقى است) که هر کارى مى کند با عزم مى کند، و خداى سبحان این حالت را از خواص ایمان کامل قرار داده و آن را از مواهب بزرگ خوانده است. آل هر کس اهل بیت او است، که خود او را هم شامل مى شود، پس آل موسى و آل هارون عبارتست از خود موسى و هارون و اهل بیت آن دو، و جمله ” تحمله الملائکة” حال از تابوت است، و جمله:” إن فی ذلک لآیة لکم إن کنتم مؤمنین” مانند سیاق اول آیه دلالت دارد بر اینکه بنى اسرائیل از پیامبرشان پرسیده بودند که نشانى صدق گفتار تو چیست؟ و از کجا بدانیم اینکه مى گویى: (خداى تعالى طالوت را ملک و فرمانده شما کرده) راست است.
 

!Erf@n!

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
پاسخ : نگاهی به زندگانی حضرت سموئیل(ع)

این آیه نشان مى دهد که گویا بنى اسرائیل هنوز به ماموریت طالوت از سوى خداوند حتى با تصریح پیامبرشان اشموئیل، اطمینان پیدا نکرده بودند و از او خواهان نشانه و دلیل شدند،” پیامبر آنها به آنان گفت، نشانه حکومت او این است که صندوق عهد به سوى شما خواهد آمد که در آن آرامشى از سوى پروردگارتان براى شما است، همان صندوقى که یادگارهاى خاندان موسى و هارون در آن است، در حالى که فرشتگان آن را حمل مى کنند، در این موضوع، نشانه روشنى براى شما است، اگر ایمان داشته باشید.منظور از فرشتگان موجودات مجرد و ماورائی نبوده است و اصولا در قرآن و حدیث فرشته معنایی وسیع دارد که علاوه بر موجودات روحانی یک سلسله از نیروهای مرموز و الهامات درونی در این جهان را هم شامل می شود.در تاریخ آمده است که وقتی «صندوق عهد» به دست بت پرستان فلسطین افتاد، آنها آن را با خود به بت خانه بردند،اما به دنبال آن، گرفتاری هایی برایشان پیش آمد که بت پرستان آن گرفتاری ها را از اثرات صندوقچه دانسته و بنابراین تصمیم گرفتند که آن را از شهر خارج کنند. از آنجایی که هیچ کس حاضر نبود تا با آن شیء به ظاهر شوم تماس حاصل کند،آن را به دو گاو بستند و در بیابان رهایشان کردند. فرشتگان خدا مأموریت یافتند که آن دو گاو را به جانب شهر اشموئیل هدایت کنند. درست هنگامی که طالوت به فرماندهی بنی اسرائیل منصوب شد.آن دو گاو به نقطه مورد نظر رسیدند و بنی اسرائیل با دیدن صندوق در میان خود فرماندهی طالوت را پذیرفتند.
 

!Erf@n!

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
پاسخ : نگاهی به زندگانی حضرت سموئیل(ع)

” طالوت” فرماندهى سپاه را به عهده گرفت و در مدتى کوتاه لیاقت و شایستگى خود را در اداره امور مملکت و فرماندهى سپاه به اثبات رسانید سپس آنها را براى مبارزه با دشمنى که همه چیز آنها را به خطر انداخته بود دعوت کرد و به آنها تاکید کرد تنها کسانى با من حرکت کنند که تمام فکرشان در جهاد باشد و آنها که بنائى نیمه کاره یا معامله اى نیمه تمام و امثال آن دارند در این پیکار شرکت نکنند. به زودى جمعیتى به ظاهر زیاد و نیرومند جمع شدند و به جانب دشمن حرکت کردند.بر اثر راهپیمایى در برابر آفتاب همگى تشنه شدند، طالوت براى این که به فرمان خدا آنها را آزمایش و تصفیه کند گفت به زودى در مسیر خود به رودخانه اى مى رسید خداوند بوسیله آن شما را آزمایش مى کند کسانى که از آن بنوشند و سیراب شوند از من نیستند و آنها که جز مقدار کمى ننوشند از من هستند! همین که چشم آنها به نهر آب افتاد خوشحال شدند و به سرعت خود را به آن رسانیدند و سیراب گشتند. تنها عده معدودى بر سر پیمان باقى ماندند. طالوت متوجه شد که لشکر او از اکثریتى بى اراده و سست عهد و اقلیتى از افراد با ایمان تشکیل شده است از این رو اکثریت بى انضباط و نافرمان را رها کرد و با همان جمع قلیل با ایمان از شهر بیرون آمد و به سوى میدان جهاد پیش رفت. سپاه کوچک ” طالوت” از کمى نفرات متوحش شده به طالوت گفتند ما توانایى در برابر این سپاه قدرتمند را نداریم اما آنها که ایمان راسخ به رستاخیز داشتند و دلهایشان از محبت خدا لبریز بود، از زیادى و نیرومندى سپاه دشمن و کمى عده خود نهراسیدند، با کمال شجاعت به طالوت گفتند: تو آنچه را صلاح مى دانى فرمان ده ما نیز همه جا همراه تو خواهیم بود و به خواست خدا با همین عدد کم با آنها جهاد خواهیم کرد، چه بسا جمعیتهاى کم که به اراده پروردگار بر جمعیتهاى زیاد پیروز شدند و خدا با استقامت کنندگان است.
 

!Erf@n!

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
پاسخ : نگاهی به زندگانی حضرت سموئیل(ع)

خداوند در قرآن می فرماید: «فلما فصل طالوت بالجنود قال إن الله مبتلیکم بنهر فمن شرب منه فلیس منى و من لم یطعمه فإنه منى إلا من اغترف غرفة بیده فشربوا منه إلا قلیلا منهم فلما جاوزه هو و الذین ءامنوا معه قالوا لا طاقة لنا الیوم بجالوت و جنوده قال الذین یظنون أنهم ملقوا الله کم من فئة قلیلة غلبت فئة کثیرة بإذن الله و الله مع الصبرین» ترجمه: پس همین که طالوت با سپاهیان به راه افتاد گفت: خدا شما را به نهر آبى امتحان مى کند، پس هر که از آن بنوشد از من نیست و هر که از آن نخورد از من است، مگر کسى که به اندازه ى کف دستى بیاشامد. ولى همه از آن نوشیدند جز شمار اندکى از ایشان. و زمانى که او و مؤمنان همراهش از نهر گذشتند، [نافرمانان] گفتند: امروز ما را یاراى [مقابله با] جالوت و سپاه او نیست. اما آنها که مى دانستند خدا را ملاقات خواهند کرد گفتند: چه بسا گروهى اندک به خواست خدا بر گروهى بسیار، غلبه یافتند و خدا با صابران است. (بقره، ۲۴۹). کلمه” فصل” به معناى جدایى مکانى است، هم چنان که در آیه: ” و لما فصلت العیر” «سوره یوسف، آیه ۹۴» به همین معنا است، و چه بسا که در معناى قطع یعنى ایجاد جدایى دو چیز استعمال شود مانند آیه” و هو خیر الفاصلین” ترجمه: و او بهترین جدا سازنده بین حق و باطل است (سوره انعام، آیه ۵۸) و بنا بر این کلمه نامبرده هم متعدى استعمال مى شود. کلمه” جند” به معناى مجتمعى انبوه است، چه از انسان و چه از هر چیز دیگر، و اگر لشگر را جند نامیده اند به خاطر همین است که جمعیتى متراکم هستند و اگر در آیه مورد بحث، کلمه را به صیغه جمع” جنود” آورده، براى این بوده که بفهماند جمعیت بنى اسرائیل کثرت قابل ملاحظه اى داشتند، با اینکه به حکم جملات بعدى همین آیه، مؤمنین واقعى آنان، بعد از عبور از نهر اندک بودند، (و این ملاکى دست مى دهد که در سختى ها همیشه مؤمنین پایدار مى مانند) و نظیر این نکته در آیه بعد هم که مى فرماید:” و لما برزوا لجالوت و جنوده”، از کلمه” جنود” استفاده مى شود. و در مجموع این گفتار اشاره اى است به یک حقیقت که از سراپاى این داستان استفاده مى شود، و آن این است که خداى تعالى قادر است عده اى بسیار قلیل و از نظر روحیه مردمى ناهماهنگ را بر لشکرى بسیار زیاد یارى دهد، توضیح اینکه تمامى بنى اسرائیل از پیامبر خود درخواست فرماندهى کردند، و همگى پیمان محکم بستند که آن فرمانده را نافرمانى نکنند، و کثرت جمعیت آنان آن قدر بود که بعد از تخلف جمعیت بسیارى از آنان از شرکت در جنگ، تازه باقى مانده آنان جنودى بودند، و این جنود هم در امتحان آب نهر که داستانش مى آید که اکثرشان رفوزه و مردود شدند، و به جز اندکى از آنان در آن امتحان پیروز نشد، و تازه آن عده اندک هم هماهنگ نبودند، بخاطر اینکه بعضى از آنان یک شب، آب خوردند، و معلوم شد که دچار نفاق هستند، پس در حقیقت آنچه باقى ماند، اندکى از اندک بود، در عین حال پیروزى نصیب آن اندک شد، چون ایمان داشتند و در برابر لشکر بسیار انبوه جالوت صبر کردند. کلمه” ابتلاء” که اسم فاعل آن” مبتلى” از مشتقات آن است به معناى امتحان است،
 

!Erf@n!

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
پاسخ : نگاهی به زندگانی حضرت سموئیل(ع)

و کلمه” نهر” به معناى مجراى آب پر از آب است، و کلمه” اغتراف” و کلمه” غرف” به معناى آن است که چیزى را بلند کنى و بگیرى، مثلا مى گویند:” فلان غرف الماء” و یا مى گویند:” فلان اغترف الماء”، یعنى فلانى آب را بلند کرد تا بنوشد.و اینکه اغتراف یک غرفه، یعنى گرفتن یک مشت آب را از مطلق نوشیدن استثنا کرده، دلالت مى کند بر اینکه پیامبر اسرائیلى آن مردم را از مطلق نوشیدن نهى نکرده بوده بلکه از نوشیدن در حالت خاصى نهى کرده بوده، (مثلا از اینکه لب آب دراز بکشند و با دهان بنوشند تا سیراب شوند). مقتضاى ظاهر کلام این بود که بفرماید:” فمن شرب منه فلیس منى، الا من اغترف غرفة بیده، و من لم یشرب فانه منى”، هر کس از این نهر آب بنوشد از من نیست، مگر آنکه با دستش مشتى بردارد و بنوشد، و کسى که ننوشد، او از من است، لیکن اینطور نفرمود، بلکه اولا جمله دوم را به جمله اول وصل کرد و ثانیا کلمه شرب را در جمله دوم مبدل به طعم کرد و باید دید چرا؟ علتش این بود که اگر اینطور فرموده بود مفاد کلام چنین مى شد، که تمامى جنود طالوت از طالوت بودند، و تنها یک طائفه از او بیگانه و جدا شدند، و آنها کسانى بودند که آب نوشیدند، و از این عده جمعى که سیراب نشدند و تنها مشتى آب برداشتند، از ایشان جدا شده و قهرا به طائفه اول ملحق شدند.در نتیجه جنود طالوت دو طائفه مى شوند، یکى آنهایى که از طالوت بودند، و دوم آنهایى که از او بیگانه شدند، و حال آنکه مقصود آیه این نبوده، بلکه خواسته است بفرماید سه طائفه شدند، که طائفه سوم، آنهایى بودند که مشتى آب برداشتند، نه از طالوت بودند و نه بیگانه از او، بلکه با آزمایشى دیگر وضعشان روشن مى شود. و به همین منظور جمله دوم یعنى جمله:” و من لم یطعمه فإنه منی”، را پهلوى جمله اول قرار داد، تا مفاد آیه چنین شود: که لشکریان طالوت هر چند همه با طالوت و از او بودند، لیکن باطن آنها غیر از ظاهرشان بود، و با یک آزمایش واقعیت ها روشن مى شد، و آن آزمایش نهرى بود که در راه با آن برخوردند، و آن نهر مشخص کرد که چه کسى از طالوت، و چه کسى بیگانه از او بود، هر کس از آن نهر نوشید از طالوت بیگانه شد و هر کس لب از آن تر نکرد از او و منسوب به او شد. و وقتى مفاد کلام تا اینجا این شد، دیگر آمدن جمله” إلا من اغترف غرفة بیده”، نمى رساند که این طائفه سوم از طالوت بودند، چون وقتى این دلالت را داشت که بلا فاصله بعد از جمله” فمن شرب منه” واقع شده بود، ولى بعد از ذکر هر دو طائفه آمده، و معلوم است که این استثنا و اخراج از طائفه اول، تنها باعث مى شود که طائفه سوم داخل و جزء طائفه اول نباشند، نه اینکه داخل در طائفه دوم باشند، و لازمه این سخن آنست که آیه شریفه خواسته است لشکریان طالوت را با دو آزمایش به سه طائفه تقسیم کند اول آنهایى که از طالوت نبودند چون از نهر نوشیدند، دوم آنهایى که از وى بودند چون از نهر ننوشیدند، سوم آنهایى که مردد بودند، و وضعشان در آزمایش نهر معلوم نشد، چون مشتى آب برداشتند و نوشیدند، و آزمایشى دیگر وصفشان را روشن مى کند، و آن این است که اگر در حال جنگ به خدا اعتماد نموده، در برابر دشمن مقاومت کنند از طالوت خواهند شد، و اگر دچار قلق و اضطراب شوند، از طائفه دوم خواهند گردید. کلمه ” فئة” به معناى پاره اى از مردم است، و دقت در این آیات مى رساند که گویندگان این سخن که ” لا طاقة لنا …”، همان طائفه سوم بودند که با مشت خود آب برداشتند، و پاسخ دهندگان به ایشان همانهایى بودند، که اصلا آب ننوشیدند، و آیه شریفه از آنان تعبیر کرده به: ” الذین یظنون أنهم ملاقوا الله” و چون نمى توانیم کلمه” ظن” را در باره آنان به معناى پنداشتن بگیریم، ناگزیر باید بگوئیم یا به معناى یقین است و یا کنایه از خشوع است. و این طائفه ممکن بود در پاسخ بگویند:” غلبه جمعیتى اندک بر جمعیتى بسیار امر محالى نیست بلکه با اذن خدا امرى است ممکن”، ولى اینطور نگفتند بلکه براى اینکه طرف را بهتر قانع کنند، قاطع تر جواب دادند، و از حوادثى که در جاهاى دیگر اتفاق افتاده خبر داده و گفتند: چه بسیار اندک ها که بر بسیارها غالب شدند.
 

!Erf@n!

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
پاسخ : نگاهی به زندگانی حضرت سموئیل(ع)

سپاهیان طالوت در حالی که از درگاه خدا درخواست شکیبایی و پیروزی نمودند،آماده نبرد با دشمن شدند.به محض اینکه جنگ آغاز شد،شخصی از لشکر دشمن بیرون آمد و مبارز طلبید.نامش جالوت بود و صدای رعب آورش چنان هراسی در دل ها افکند که هیچکس برای جنگ با او پا به میان نگذاشت. در میان سپاهیان طالوت،نوجوان کم سن و سال و در عین حال چابک و ورزیده ای به نام داود بود که از احادیث و تعبیر قرآن در مورد او برمی آید که این نوجوان همان داود پیامبر بوده است.او که به دلیل کم سن و سالی اش بیشتر برای کمک به برادرانش در میان لشکریان طالوت حاضر شده بود تا برای جنگ، با پرتاب ماهرانه یکی دو سنگ کار جالوت را ساخت و او را از پا در آورد. کشته شدن او ترس عجیبی در دل سپاهیانش انداخت و آنها را متواری ساخت. با فرار سپاهیان جالوت لشکر طالوت به راحتی به پیروزی رسیدند. خداوند در قرآن می فرماید: «و لما برزوا لجالوت و جنوده قالوا ربنا أفرغ علینا صبرا و ثبت أقدامنا و انصرنا على القوم الکفرین* فهزموهم بإذن الله و قتل داود جالوت و ءاتئه الله الملک و الحکمة و علمه مما یشاء و لو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لفسدت الأرض و لاکن الله ذو فضل على العلمین» ترجمه: و چون با جالوت و سپاه او رو در رو شدند گفتند: پروردگارا! بر ما شکیبایى ببار، و قدم هایمان را استوار ساز، و بر قوم کافر پیروزمان گردان.پس به اذن خدا آنها را شکست دادند و داود جالوت را بکشت و خداوند او را پادشاهى و حکمت داد و از آنچه مى خواست به وى آموخت. و اگر خدا بعضى از مردم را به وسیله بعضى دیگر نمى راند، حتما زمین تباه مى شد ولى خدا به جهانیان نظر کرم دارد (بقره، ۲۵۰-۲۵۱). کلمه ” بروز” به معناى آشکار شدن است، و به همین جهت بیرون شدن هماورد از لشگر دشمن و مبارزه طلب کردن او را ” براز” مى گویند، و کلمه ” افراغ” که فعل امر ” افرغ”، مشتق از آن است به معناى ریخته گرى است، یعنى فلز آب شده اى را در قالب بریزند، و منظور از آن در اینجا این است که خداى تعالى صبر را در دل آنان و به قدر ظرفیت دلهایشان بریزد. پس در حقیقت این تعبیر، استعاره از کنایه لطیفى است، و همچنین تثبیت اقدام کنایه است از اینکه ایشان را در جهاد ثابت قدم کند تا فرار نکنند. این آیه مى گوید: هنگامى که طالوت و سپاه او، به جایى رسیدند که لشکر نیرومند جالوت، نمایان و ظاهر شد، و در برابر آن قدرت عظیم صف کشیدند، دست به دعا برداشتند و از خداوند سه چیز طلب کردند، نخست صبر و شکیبایى و استقامت، در آخرین حد آن، لذا تعبیر به ” أفرغ علینا صبرا” کردند که از ماده ” افراغ” به معنى ریختن آب یا ماده سیال دیگر از ظرف، به طورى که ظرف کاملا خالى شود، نکره بودن ” صبر” نیز تاکیدى به این مطلب است.تکیه بر ربوبیت پروردگار ” ربنا” و تعبیر به افراغ که به معنى خالى کردن پیمانه است، و تعبیر به ” على” که بیانگر نزول از طرف بالا است و تعبیر به” صبرا” که در این گونه موارد دلالت بر عظمت دارد، هر کدام نکته اى در بر دارد که مفهوم این دعا را کاملا عمیق و پر مایه مى کند.
 
بالا