()()() هر شب به حساب خود رسیدگی کنیم ()()()

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
چهار سخن که زاهد را تکان داد

زاهدی گوید: جواب چهار نفر مرا سخت تکان داد .


اول مرد فاسدی از کنار من گذشت و من گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد. او گفت ای شیخ خدا میداند که فردا حال ما چه خواهد بود!


دوم مستی دیدم که افتان و خیزان راه میرفت به او گفتم قدم ثابت بردار تا نیفتی . گفت تو با این همه ادعا قدم ثابت کرده ای؟


سوم کودکی دیدم که چراغی در دست داشت گفتم این روشنایی را از کجا آورده ای ؟ کودک چراغ را فوت کرد و آن را خاموش ساخت و گفت: تو که شیخ شهری بگو که این روشنایی کجا رفت؟


چهارم زنی بسیار زیبا که درحال خشم از شوهرش شکایت میکرد . گفتم اول رویت را بپوشان بعد با من حرف بزن.
گفت من که غرق خواهش دنیا هستم چنان از خود بیخود شده ام که از خود خبرم نیست تو چگونه غرق محبت خالقی که از نگاهی بیم داری؟
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
سید مهدی قوام و یخ فروش

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نمیدونم سید مهدی قوام رو چقدر میشناسین؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]انسان بزرگی بوده،خیلی بزرگ و سرشار از معرفت الهی.....[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]این بزرگوار یه روز از مجلس روضه داشته برمیگشته خونش كه یهو یه چیزی توجهش رو جلب میكنه.....[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]میشنوه كه یه شخص داره های های داد میزنه و گریه میكنه.....[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]میره جلو تر و میبینه كه تو میدون شهر هیچ كاسبی نمونده به جز یه یخ فروش كه داره داد میزنه :[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]كه آهای مردم بیایید یخ های منو بخرین،این همه سرمایه ی منه.....[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]سرمایه ام داره آب میشه و از بین میره....[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وقتی سید اون صحنه رو میبینه همه یخ های اون مرد رو میخره و خودش هم میشینه كنار دست اون مرد یخ فروش شروع میكنه به گریه كردن.....[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مرد یخ فروش میپرسه شما چرا گریه میكنی؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]سید میگه تو با این كارت چه درسی به من سید مهدی دادی.....[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو یخ هات داشت آب میشد این همه داد زدی و گریه كردی.....[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من چیكار كنم كه سرمایه ی عمرم آب شد....[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اون هم در گناه آب شد اما عین خیالم نیست [/FONT].
 

Ali

مدیریت کل
پرسنل مدیریت
"مدیر کل"
پاسخ : سید مهدی قوام و یخ فروش

داستان خوب و آموزنده ای بود,
کاش ما هم
زودتر از کارهایمان آب بشویم...
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
آیت الله مجتهدی رحمه الله علیه می فرمودند :

راه غلبه بر نفس محاسبه است . بعضی اولیاء خدا یک دفتری همراه خود داشتند و هر کاری که می کردند می نوشتند، در آخر روز هم نشسته و حساب کارهای خود را می کردند که ما در این روز چه کردیم چه مقدار اطاعت خداوند متعال را نمودیم، چه مقدار سرپیچی و نا فرمانی کردیم.
امام کاظم ( علیه السلام ) فرمودند: "لَیسَ مِنّا مَن لَم یُحاسِب نَفسَه فی کُلِّ یَومٍ فَاِن عَمِلَ خَیراً اِستَزادَ مِنهُ وَ حَمِدَ اللهَ عَلَیهِ وَ اِن عَمِلَ شَرّاً اَستَغفَرَ اللهَ مِنهُ وَ تابَ اِلَیهِ " (1) از ما نیست کسی که هر روز به حساب نفس خود نرسد پس اگر کار خوبی انجام داده بود خدا ر ا شکر کند و از خدا بخواهد که آن کار ر ا بیشتر و بهتر بتواند انجام دهد و اگر کار بدی انجام داده بود استغفار و توبه نماید.
حضرت رسول اکرم (صل الله علیه و اله وسلم) فرمودند: " لا یَکُونُِ العَبدُ مُومِناً حتّی یُحاسِبَ نَفسَهُ اَشَدَّ مِن مُحاسَبَةِ الشّریکِ شَریکِهُ وَ السَّیِّدِ عَبدَهُ" (2) انسان مومن نخواهد بود، تا اینکه به حساب نفسش برسد شدید تر از حسابرسی شریک با شریک و مولی با بنده اش.
حضرت ایة الله مجتهدی(رحمة الله علیه) می فرمایند: بازاریها هر شب به حساب دفترشان می رسند . سود و ضرر و طلبکاری را می نویسد اگر هر شب حساب و کتاب نکنند یک دفعه می بینند مقدار قابل توجهی ضرر کرده است و حواسش نبوده است گاهی هم بر اثر نداشتن حساب و کتاب ورشکست می شوند انسان هم باید هر روز به حساب نفسش برسد تا خدای نکرده یک دفعه ضرر نکند و یا ورشکست و عاقبت به شر نشود، شب موقع خواب بنشین ببین چه کار کرده ای، چشمت کجاها نگاه کرده، زبانت چه ها گفته، کجاها رفته ای، چه کارها کرده ای. اگر کار بدی کرده بودی خودت را سرزنش کن،به خودت بگو: ألَم یَأنِ للّذینَ آمَنوا أن تَخشَعَ قُلوبْهْم لِذِکرِ الله(3)
و تصمیم بگیر آن کار را نکنی، صبحها با خودت شرط بگذار که اگر آن کار را کردی نفست را یک جریمه ای بکنی و در طول روز مراقب باش که آن کار را انجام ندهی.

---------------------------------------------------------------------------------------

پی نوشت:
(1) بحارالانوار ج70 ص 72
(2) بحار ج77 ص88 و ج 70 ص 72
(3) سوره حدید آیه 16( آیا وقت آن نشده است که دلهای مومنان در برابر ذکر خدا خاشع و متواضع گردد؟!)
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
()()() دشمنی بدتر از شیطان ()()()

آیت الله مجتهدی تهرانی رحمه الله علیه می فرمودند :

نفس اماره از شیطان هم سخت تر و با ما دشمن تر است(1) خداوند متعال هم نفس را مذمت می فرماید: إنّ النَّفسَ لَأمّارة بالسوء(2) این نفس انسان را همیشه امر به بدیها می کند. این نفس مثل اسبی سرکش است که اگر به او دهنه نزنی تو را به هر سوئی می کشاند و در آخر تو را به زمین زده و از بین می برد.
ما یکسره به فکر این کشور و آن کشور هستیم که کجا جنگ شد، کجا صلح کردند، کجا مذاکره کردند، کجا کودتا شد اما هیچ به فکر کشور نفس خودمان نیستیم که مبادا این نفس کودتا کند و ما را بیچاره کند، اگر این نفس بر ما غالب شود ما از حیوانات هم بدتر می شویم( اولئک کالانعامِ بَل هُم أضَلّ )«اعراف/179»
عالِمی می فرمود اگر خدا « بل هم أضل» را نمی گفت من دِق می کردم. خدا « بل هم أضل» را گفت که حیوانات اعتراض نکنند و نگویند بابا آخر ما کارمان را می کردیم، مثلا روزی دو من شیر می دادیم یا بار می کشیدیم ولی انسانها چنین نیستند، لذا اگر عقل برما غالب شود از ملک هم بالاتر می رویم. آیت الله حاج میرزا عبدالعلی تهرانی (رحمه الله) خیلی دعا می کردند که خدایا عقل ما را زیاد کن، اگر نفس مطیع عقل شد آن وقت به مقامات عالیه می رسی.
--------------------------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت:
(1) حضرت امیرمومنان علی(ع) فرمودند: مَن خالَفَ نَفسَه فَقَد غَلَبَ الشَّیطان. هرکس با نفس خویش مخالفت کند بر شیطان غلبه یافته است.(غررالحکم ص683)
(2)سوره مبارکه یوسف آیه 55
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
()()() می خواهم آدم بشوم ()()()


آیت الله مجتهدی تهرانی رحمه الله علیه می فرمودند :

حاج شیخ عبدالکریم حائری (رضوان خدا بر او باد) را در حرم امام حسین(رحمت خدا بر او باد) دیدند که گریه میکند و به امام می گوید: آقاجان من مجتهد شده ام ولی میخواهم آدم بشوم.
گفتند ملا شدن چه آسان آدم شدن چه مشکل، حاج شیخ عبدالکریم حائری (رضوان خدا بر او باد) فرمودند: ملا شدن چه مشکل آدم شدن محال است.
این بخاطر این است که ما در فکر آدم شدن نیستیم، دعا کنید آدم شویم و بمیریم، برسیم و بمیریم، کال نمیریم.

دعا کنیم بارمان را به مقصد برسانیم و بمیریم.

گویند مرحوم آیت الله شیخ جعفر شوشتری(رضوان خدا بر او باد) نشسته بودند، الاغی آمد و بارش را خالی کردند و به شیخ نگاهی کرد و گوشهایش را تکان داد. شیخ ابتدا گریه شدیدی کردند سپس فرمودند: گویا این الاغ با زبان حال به من گفت: من بارم را به مقصد رساندم آیا تو هم بارت را به مقصد رسانده ای؟!
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
()()() رفاقت با شیطان ()()()


آیت الله مجتهدی تهرانی می فرمودند :


نباید این را هم فراموش کنیم که که ما به خداوند متعال قول داده ایم که از شیطان پیروی نکنیم، خداوند هم از ما شکایت می کند و می گوید مگر شما قول نداده بودید که از شیطان پیروی نکنید؟ ألَم أعهَد إلَیکُم یا بَنی آدَمَ ألّا تَعبُدُوا الشَّیطان(1)
در روز الست بلی گفتی امروز به بستر لا خفتی
مواظب باش وقتی شیطان را لعنت می کنی یا در حج رَمی جَمَرات می کنی شیطان به تو نگوید «ای بی معرفت، این هم رسم رفاقت است؟ انسان که فیقش را لعنت نمی کند، انسان به رفیقش سنگ نمی زند»
اول رفاقتت را با شیطان قطع کن بعد او را لعنت کن و سنگ بزن

------------------------------------------------------------
پی نوشت:
(1) سوره یس آیه 60
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
()()() خوردن قرآن ()()()

آیت الله مجتهدی تهرانی می فرمودند :

علامه محمدباقر مجلسی(رحمه الله) فرمودند: هر قدر در آیهای بیشتر دقت میکردم حقایق بیشتری نصیبم میشد تا اینکه ناگهان حقائق و معارف فراوانی بر قلبم فرود آمد پس در هر آیهای که تدبر همینگونه به من از حقائق و معارف عطا میشد.
حاج شیخ رضا سراج میفرمودند: قرآن را نباید خواند بلکه باید آن را خورد(یعنی فقط خواندن نباشد که عبارات در دهان تلفظ شود بلکه قرآن را باید در اعماق وجود خود جای داد، هم از نظر حفظ و قرائت و هم از نظر معنی و عمل، و قرآن مانند غذای لذیذ و گوارائی است که نباید فقط به دیدن و بوکردن آن اکتفا نمود بلکه باید آن را خورد تا از ویتامینها و پروتئینهای قرآن برای کمال معنوی و مادی خود استفاده شود در این صورت است که هدیً للمتّقین میشود و در غیر اینصورت کسی که بهرهای از تقوی نداشته باشد نمیتواند زندگی خود را مطابق قرآن قراردهد لذا قرآن او را هدایت نمیکند.)
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
()()() نتیجه ی اهانت به علمای دین ()()()


آیت الله مجتهدی تهرانی فرمودند :

حضرت رسول اکرم(ص) میفرماید: « مَن أهانَ طالِبَ العِلمِ فَقَد أهانَنی وَ مَنِ احتَقَرَ صاحِبَ العِلمِ فَقَدِ احتَقَرَنی و مَنِ احتَقَرَنی فَهُوَ کافِر» (1) هرکس به طالب علم اهانت کند به من اهانت کرده است و هر کسی صاحب علمی را تحقیر و کوچک کند مرا کوچک کرده و هر کس با من چنین کند کافر است. روایت است که طالب علم روی بال ملائکه راه میرود. (2)
از جمله کسانی که به علما اهانت کرد رضاخان بود. نقل میکنند که روزی مرحوم آیت الله حاج شیخ محمد تقی بافقی که در امر به معروف و نهی از منکر بسیار کوشا بود، جهت زیارت به حرم حضرت معصومه(س) مشرف شدند، که در حرم زنان بی حجاب شاه وارد شدند و آن مرحوم با شهامت خاصی ورود بی حجابان را به داخل حرم منکر اعلام کرد و نهی از منکر نمود ولی مورد ضرب و شتم رضاخان قرار گرفت و پس از ضربات وارده آن مرحوم را به زندان انتقال دادند اما همین رضاخان سرانجام به وضع فلاکت باری افتاد به نحوی که آخر عمر مرضی گرفت که کسی جرأت نمیکرد نزدیک او شود، غذایش را هم با طناب میکشیدند تا به طرف او میرفت و استفاده میکرد.
---------------------------------------------------------------
(1) ارشاد القلوب ص 165 باب 49
(2) حضرت رسول اکرم(ص) فرمودند: « طالِبُ العِلمِ تَبسُطُ لَه المَلائِکَةُ أجنِحَتَها رِضاً بِما یَطلُبُ» فرشتگان بالهای خود را برای طلب کننده دانش میگسترانند. زیرا از کار او راضی هستند.(نهج الفصاحه ص401)
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: !Erf@n!

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
()()() تو سعی و تلاش بکن، مابقی با خداست ()()()


آیت الله مجتهدی تهرانی می فرمودند :


یکی از شاگردان شیخ محمد حسن زاهد(رحمه الله) گفت: در بازار بساط پهن میکردم دیدم بساط کساد است، یک ساعت مانده به ظهر جمع کردم و به مسجد جامع نزد ایشان رفتم،ایشان فرمودند: غلامحسین چرا آمدی؟ تو وظیفه داری تا ظهر بنشینی، خدا روزی را میدهد و همان شاگرد گفت: یکبار که میخواستم به دِه بروم برای استخاره نزد ایشان رفتم، به من فرمودند: باز هوس دِه رفتن کردی؟ سپس فرمودند: دِه مرو، دِه مرد را احمق میکند چرا که در دِه انسان از بحث و درس و محفوات و مکتوبات خویش دور میماند. در حالیکه انسان باید همیشه در یادگیری علم و دانش و به حافظه سپردن و نوشتن مطالب مهم بکوشد. لذا همیشه میفرمودند: ما کُتِبَ قَرَّ ، و ما حُفِظَ فَرَّ (1)
مرحوم شیخ محمد حسین زاهد(رحمه الله) فرمودند: یک پرنده نر و مادهای بودند، ماده به نر اظهار علاقه نمیکرد، پرنده نر به او گفت مرا دست کم نگیر، من میتوانم بساط سلیمانی را از بین ببرم، باد این صدا را برای حضرت سسلیمان(علیه السلام) آورد، حضرت پرنده را احضار کرد. او گفت من منظوری نداشتم فقط میخواستم پیش همسرم اظهار قدرتی کرده باشم، بعد پرنده گفت اگر بخواهم میتوانم، حضرت گفت چگونه؟ گفت میروم پر و بالم را در یک زمین وقفی (و غصبی) خاک آلود میکنم و میریزم در بساط تو و تمام بساطت را به هم میزنم.

--------------------------------------------------------------
(1) آنچه نوشته شده ثابت است و آنچه حفظ شده فرار است ( آداب المتعلمین ص 119)
 
بالا