هوا گرم است
در خیابان با زبان روزه راه میروی
زیباترین تندیس را باید به تو بدهند بانوی صبر
این حرارت را تحمل میکنی
و سیاهی چادرت را به رخ شراره های اتشین این شهر میکشی
و بی صدا داد میزنی که رضای خدا را به تمام سختی ها میخرم
و رضای خدا رضایت توست
…………………….
برای کارای شهریه چند روز پیش به دانشگاه رفتمچند تا از دوستام تا منو دیدن جا خوردن
یکی از دوستام پرسید:
نرگس چادری شدی؟
گفتم:
چند روزی هست
من ماه رمضون دوست دارم چادر سرم کنم
گفتن:
سختت نیست با زبون روزه اونم توی این گرما؟
گفتم
چرا سخت هست
اما دوست دارم خدا بیشتر دوسم داشته باشه
دوست دارم حال خوب باشه
شما هم تست کنید
خیلی حال میده
بیخیال حرف اینو اون
مهم اینکه به خدا بسپاری
تابستان که میرود،
... حس میکنم ثواب پوشیدنش کم تر میشود واقعا لذت بخش بود شدت گرمایی که سیاهی چادرم چند برابرش کرده بود لذت بخش بود که در آن گرما یاد مادرم زهرا(سلام الله علیها)باشم و عاشقانه ذکر(یا فاطمه الزهرا )بگویم و قدم بردارم ◆لذت بخش بود که احساس کنم نگاه امام زمانم مرا دنبال می کند ◆نگاهی از روی رضایت ◆و لذت بخش تر از همه ی اینها اینکه ◆احساس کنی خدا اینگونه بیشتر دوستت دارد ◆اینکه احساس کنی از اینکه به حرف خدا گوش داده ای ◆و برای رضایش گرما را فراموش کرده ای از تو راضی است ◆اینکه احساس کنی با خوشنودی نگاهت میکند. مطمئن باش تا سرت نکنی نمی فهمی چه میگویم لذتی که جز با آن درک نخواهی کرد کاش برای یکبار هم که شده تجربه اش میکردی